پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

نتایج طبیعی دیپلماسی اصلاح طلبانه


نتایج طبیعی دیپلماسی اصلاح طلبانه

با پیشرفت علم روابط بین الملل و طرح مفاهیم جدید از سوی نظریه پردازان غربی ,”قابلیتهای فردی سیاستمداران”در میان هنجارها و باید و نبایدهای ساخته و پرداخته ذهن برخی نظریه پردازان محو گردید از آن پس دیپلماسی تنها در میان نظریه ها و ایده های غرب محصور شد و روشنفکران کشورهای جهان سوم نیز دچار آسیبهای مزمنی در این مسیر شدند

زمانی که اتوفون بیسمارک در دهه های پایانی قرن نوزدهم میلادی با تاسیس امپراطوری آلمان لقب صدر اعظم آهنین را به خود اختصاص داد،هنوز مفهوم دیپلماسی از سوی تحلیلگران و عالمان سیاست مورد واکاوی قرار نگرفته بود.در آن دوران،ذکاوت سیاستمداران و داد و ستد های متعارف میان آنها تصویر نظام بین الملل موجود را شفاف می ساخت.

با پیشرفت علم روابط بین الملل و طرح مفاهیم جدید از سوی نظریه پردازان غربی ،”قابلیتهای فردی سیاستمداران”در میان هنجارها و باید و نبایدهای ساخته و پرداخته ذهن برخی نظریه پردازان محو گردید.از آن پس دیپلماسی تنها در میان نظریه ها و ایده های غرب محصور شد و روشنفکران کشورهای جهان سوم نیز دچار آسیبهای مزمنی در این مسیر شدند.به عبارت دیگر، عدم توانایی نظریه پردازان غربی در توجیه تئوریک تحولات نظام بین الملل طی دو سده اخیر سبب سرگردانی فکری برخی روشنفکران مشرق زمین شد.مهم ترین آسیبی که از ناحیه تنوع نظریات رئالیستی و ایده آلیستی متوجه روشنفکران یا مدعیان روشنفکری در مشرق زمین شد،مربوط به همزاد پنداری فرضیات متناقض و تلفیق آنها با یکدیگر بود.این آسیب به کرات در دوران حاکمیت ۸ ساله اصلاحات (۱۳۷۶-۱۳۸۴)خود را عیان ساخت.

اخیرا آقای محسن میردامادی در گفتگو با سایت باران به نکاتی اشاره کرده است که جملگی نماد سردرگمی اصلاح طلبان میان نظریات و واقعیات جاری در نظام بین الملل است:

“اگر آقای خاتمی بر سرکار بود به گونه ای به حزب الله مشورت نمی داد که اعتبارش پس از جنگ تضعیف شود.همچنین آقای خاتمی علاوه بر نزدیکی به حزب الله مورد اعتماد آقای سنیوره هم بود!”

به راستی جمع دو مقوله محال چگونه در ذهن مدعیان اصلاحات به امری ممکن تبدیل می شود؟در شرایطی که اختلاف میان دو جریان ۸ مارس و ۱۴ مارس سبب توقف بیروت در نقطه صفر شده است،آقای میردامادی از امکان جلب رضایت توامان جریان ۱۴ مارس و حزب الله ،البته در صورت حضور آقای خاتمی در راس معادلات سیاسی ایران خبر داده است!به راستی مصدر این تصورات غیر واقع بینانه را باید در کدام نقطه جستجو نمود؟در پی همین ساده انگاریها بود که در دوران حاکمیت اصلاحات ما توقف دستاوردهای هسته ای خود را با چند سیگنال بی ارزش اروپایی معاوضه کردیم.اگر مدعیان اصلاحات معتقدند که جمع “حمایت از حزب الله”و”رضایت سنیوره”امکانپذیر است،پس چگونه در جمع “ادامه غنی سازی اورانیوم”و”تداوم مذاکرات با غرب”ناکام مانده و اولی را فدای دومی نمودند؟شاید بهتر باشد آقای میردامادی و هم قطاران ایشان قبل از علنی سازی جمع و تفریقهای درون ذهن خود کمی آنها را با واقعیات جاری در پیرامون خود تطبیق دهند.

آقای میردامادی در قسمت دیگری از اظهارات خود امتیاز دادن به طرف مقابل را نتیجه طبیعی دیپلماسی تهاجمی دانسته اند.البته در این که هر نوع دیپلماسی نتیجه ای وضعی و طبیعی دارد شک و شبهه ای وجود ندارد.اما تفسیر این نتیجه نباید به گونه ای مغرضانه و بر اساس سلیقه های شخصی افراد صورت گیرد.بر خلاف اظهارات آقای میردامادی،اتخاذ دیپلماسی تهاجمی در قبال جهان امروز که انواع تهدیدات فرهنگی و نظامی در آن خودنمایی می کند،نه تنها مستوجب دادن امتیاز به دیگران نیست،بلکه پشتوانه ای جهت کسب امتیاز در فضاهای خالی موجود در نظام بین الملل است. آیا پیروزی دیپلماتیک دولت نهم در اجلاس شانگهای،تاسی پذیری جریانهای آزادیخواه جهان از مسلک سیاسی دولت ،تحدید شدید قدرت مانور آمریکا در برابرتهران،شکست فرهنگی نومحافظه کاران واشنگتن در دانشگاه کلمبیا،بسط روابط تهران و کشورهای حاشیه خلیج فارس،خصوصا امارات ،قطر و کویت و...جز در سایه اتخاذ دیپلماسی تهاجمی در قبال غرب امکانپذیر بوده اند؟

در نهایت اینکه جریان اصلاحات سعی دارد از بار معنایی موجود در واژه تهاجم بهره برداری نموده و “دیپلماسی تهاجمی”را به عنوان ناقض “تعامل با جهان امروز”معرفی نماید.

این در حالیست که دیپلماسی تهاجمی مولد فضاهای جدید تعامل با دیگران در عین حفظ منافع ملی و اقتدار منطقه ای و فرامنطقه ای ما در جهان است.از این رو ارائه تعاریف کاذب و دو پهلو از دیپلماسی تهاجمی نمی تواند در اصالت و ماهیت اصلی این نوع دیپلماسی پویا اختلالی ایجاد نماید.