جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حمید گودرزی «زن ذلیــل» است


حمید گودرزی «زن ذلیــل» است

اگر برای شما هم این سوال پیش آمده که چرا حمید گودرزی دیگر در «قلب یخی» نیست, اگر دوست دارید بدانید در زندگی مشترکش چگونه آدمی است, اگر برای شما هم بامزه است بدانید چرا به خاطر یک سیر گوجه سبز کتاب های مدرسه اش را فروخته, شما را به خواندن این صفحات دعوت می کنیم

اگر برای‌ شما هم این سوال پیش آمده که چرا حمید گودرزی دیگر در «قلب یخی» نیست، اگر دوست دارید بدانید در زندگی مشترکش چگونه آدمی است، اگر برای شما هم بامزه است بدانید چرا به خاطر یک سیر گوجه سبز کتاب‌های مدرسه‌اش را فروخته، زندگی ایده‌آل شما را به خواندن این صفحات دعوت می‌کند

حدود ۷ سال اسـت ازدواج کرده‌ام و اینکه شایعه کرده‌اند حمید گودرزی «زن ذلیــل» است، صحت دارد! (خنده) من کوچک‌تر از آنی هستم که بخواهم نصیحت یا پیشنهادی به کسی بکنم اما به‌نظرم وقتی یک زن و مرد با هم ازدواج می‌کنند، دیگر قضیه «من» از بین می‌رود و همه چیزشان مشترک می‌شود، بنابراین باید بگویند «ما» یک زوج باید از توانایی‌های همدیگر شناخت کامل داشته و بنا بر همان شناخت، از یکدیگر توقع و انتظار داشته باشند.

● قلب یخی از من سوءاستفاده کرد!

درباره سریال «قلب یخی» باید بگویم متأسفانه گروهی که در حال ساخت این مجموعه بودند، (از شخص خاصی نام نمی‌برم) یک‌جورهایی از من و امثال من سوءاستفاده کردند و این اتفاق، باعث شد دعوایی بین من و عوامل کار به‌وجود بیاید و با همین دعوا، فیلم‌نامه تغییر کرد و در فیلم من را کشتند، به همین سادگی! آنهایی که کارهای من را دیده‌اند، می‌دانند این نخستین فیلمی است که به این زودی در آن می‌میرم، وگرنه من در اکثر کارها تا انتها حضور دارم. مشکل ما به مسائل مالی مربوط می‌شد و همه چیز یکطرفه جلو می‌رفت، وقتی هم حق خودم را خواستم، خیلی راحت گفتند تو را در فیلم می‌کشیم، بقیه هم اگر حرف اضافه بزنند، یکی ‌یکی می‌کشیم! بعد از این اتفاق، وقتی سری جدید این سریال روانه بازار شد، دوباره دیدم عکس من را روی بسته فیلم گذاشته‌اند! همین‌جا اعلام می‌کنم من دیگر در این سریال بازی نمی‌کنم و در سری جدیدش نیز حضور ندارم. واقعا این کاری که دوستان می‌کنند، فرهنگی نیست و اگر ما ادعای انجام کار فرهنگی داریم، این شیوه برخورد با یک هنرمند به هیچ وجه صحیح نیست.

● هر وقت پخته‌تر شدم کارگردانی می‌کنم

۳۴ سالم است و رشته اصلی‌ام در دانشگاه کارگردانی_بازیگری بوده است. به‌نظرم الان برای کارگردانی زود است و باید کمی سن و سالم بالاتر برود و پخته‌تر بشوم. مطمئنا زمانی سراغ کارگردانی خواهم رفت که حرف جدیدی برای مردم داشته باشم و آدم‌های قبلی سراغ آن نرفته باشند. اینکه بخواهم همان حرف‌های قدیمی که بارها و بارها افراد دیگر تکرارش کرده‌اند، بزنم هیچ ارزشی نخواهد داشت.

● داماد سرخانه نیستم

مسلما نمی‌توانم بگویم از تمام کارهایی که تا امروز انجام داده‌ام راضی بوده‌ام، بالاخره در بعضی کارها گول خوردم و بعضی‌هایشان را نیز از سر اجبار انجام داده‌ام! اما هیچ‌وقت به خاطر پول و غم نان سر کاری حاضر نشدم. کسب و کاری هم غیراز بازیگری ندارم اما وضعیت مالی همسرم خیلی خوب است(خنده!) البته نه اینکه داماد سرخانه باشم‌ها (خنده!) جدا از شوخی، در سینمای ایران سالانه فقط ۳-۲ فیلم خوب ساخته می‌شود و بقیه‌شان به درد نمی‌خورند، از کجا معلوم در همان ۳-۲ فیلم خوب شانس در خانه من را بزند و من هم در آنها بازی کنم؟ آدمی هم نیستم که بخواهم بروم پیش کسی و به بهانه چای خوردن درخواست بازی در یک نقش را بکنم! با هیچ‌کس رودربایستی ندارم و همیشه بی‌‌پروا حرف‌هایم را زده‌ام، حتی چند بار هم از آقای فریدون جیرانی درخواست کرده‌ام اجازه بدهد در برنامه‌اش حرف‌هایم را بزنم اما این امکان میسر نشده است. در سینمای ایران اگر عضو باند خاصی باشی که هستی اما من جزو هیچ باندی نبودم و خودم روی پای خودم ایستادم و به اینجا رسیدم.

● امروز همه خواننده هستند

یک گروه موسیقی حرف‌‌هایی با من زده‌اند که بتوانیم با هم همکاری داشته باشیم، آنها امروز در حال ضبط کارهای‌شان هستند و با من هم رایزنی‌هایی انجام داده‌اند. خیلی به موسیقی و خوانندگی علاقه دارم اما متأسفانه امروز هر کسی با دستگاه‌های جدید خواننده می‌شود! به‌نظرم خیلی باید به مقوله خوانندگی و آهنگسازی عمیق‌تر نگاه کرد. اگر می‌خواهیم فوتبالیست، بازیگر یا خواننده شویم، عمیق‌تر و جدی‌تر به همه مسائل نگاه کنیم، نه اینکه فکر کنیم مثلا هنر شوخی است! ۱۷ ساله بودم که کلاس‌ سولفژ ثبت‌نام کردم و در کنار اساتید بزرگی همچون محمد نوری و آقای راست‌گفتار دوره‌های تخصصی این کار را گذراندم و تا حدودی با موسیقی و خوانندگی آشنایی پیدا کردم.

● ۲ ورزش اصلی را بلدم

از آنجا که در‌ فیلم «مسافری از هند» ‌نقش پسری را بازی می‌کردم که بوکسور بود، مجبور شدم یک دوره ۳ ماهه بوکس بگذرانم و اینکه خیلی‌ها تصور می‌کنند من بوکسورم اشتباه است چون اگر می‌خواستم این رشته را ادامه دهم دماغ و صورتم از بین می‌رفت و دیگر از نان خوردن می‌افتادم! این دوره را هم برای این گذراندم که در صحنه‌های فیلم ضرباتم را درست بزنم، در کل اهل ورزش هستم؛ در پینگ‌پنگ کسی حریفم نمی‌شود، در فوتبال گل کوچک بسیار تبحر دارم، یک مدت بدنسازی می‌رفتم، شنا و تیراندازی‌ام هم خوب است. از ۳ ورزش اصلی که یک مرد باید بلد باشد، شنا و تیراندازی‌اش را بلدم اما سوارکاری را نه، همیشه هم از این موضوع ترسیده‌ام که نکند از روی اسب پرت شوم زمین و آن هم با لگد بزند دنده‌هایم را بشکند! نه‌ فقط به خاطر اینکه بازیگرم باید حواسم به سلامتم باشد بلکه همه باید به سلامت‌شان اهمیت دهند، بهترین راهش نیز ورزش است.

● به خاطر یک سیر گوجه سبز

کلاس اول دبستان بودم، فصل بهار بود، تازه گوجه سبز آمده بود، به پدرم گفتم برایم بخر اما نخرید! چون تازه آمده بود، هسته‌هایش خیلی زود می‌شکست و به خاطر اینکه تلخ می‌شد پدرم برایم نمی‌خرید. رفتم مدرسه، یکی از دوستانم به من گفت اگر کتاب‌های‌مان را به گوجه‌سبز‌فروش بدهیم، او با آنها قیف درست می‌کند تا گوجه سبزها را به مردم بفروشد، در ازای کتاب‌های‌مان هم یک سیر گوجه سبز می‌گیریم! من هم کتاب‌های علوم، ریاضی و... را دادم! جالب اینکه آن بنده‌ خدا به ما گفت کتاب‌های‌تان کم است، بنابراین به جای گوجه سبز، چغاله بادام بهتان می‌دهم! چغاله بادام‌ها را خوردم و جای‌تان خالی شبش هم یک کتک مفصل در خانه خوردم!

● بازیگر بدون تماشاگر یعنی هیچ

دوست ندارم همسرم بازیگر شود اما ایشان با کار من هیچ مشکلی ندارند. یک خواهش بزرگ از مسئولان محترم دارم؛ مزخرف‌ترین و احمق‌ترین خواننده‌های آمریکایی که آنچنان طرفداری هم ندارند، وقتی کمی مشهور می‌شوند مسئولان‌شان می‌کشانندشان یک گوشه و بهشان تذکر می‌دهند مثلا دیگر حق نداری فلان رستوران بروی با فلان آدم‌ها دیگر حق رفت‌وآمد نداری و.... من خواهشم از مسئولان مملکت این است که وقتی آدم‌هایی به واسطه حرفه‌شان مشهور می‌شوند، کلاس‌های توجیهی و آموزشی برایشان برگزار کنند و آداب شهرت را به آنها بیاموزند؛ مثلا بگویند چگونه با مردم رفتار کنند، عکس بیندازند، خودشان را نگیرند و... ؛ در واقع فرهنگ شهرت را به آنها یاد بدهند. بعضی افراد به واسطه تربیت سالم خانواده‌هایشان یا تحصیلاتی که در دانشگاه داشته‌اند این فرهنگ را دارند اما یکسری هم هستند که خب این فرهنگ را ندارند و به‌عنوان یک بازیگر حد و حدودشان را رعایت نمی‌کنند! قرار نیست چون من معروفم هر کاری دلم خواست انجام دهم یا اطرافیانم را که چون آدم‌های عادی هستند تحویل نگیرم! نه! این جمله مرحوم خسرو شکیبایی است «بازیگر بدون تماشاگر یعنی هیچ.» حالا من بیایم خودم را برای مردم بگیرم؟! این خیلی مسخره‌ است‌.

● دوست ندارم کار طنز بازی کنم

به تازگی کار در فیلم «دزدان خیابان جردن» را به پایان رسانده‌ام که تصور می‌کنم تا یک ماه دیگر آماده اکران شود. در این کار با رضا شفیعی‌جم همبازی بودم و «داریوش بابائیان تهیه‌کنندگی‌اش را برعهده داشت و وحید اسلامی آن را کارگردانی کرده است. اینکه چرا امروز بیشتر کارهای کمدی از من می‌بینید، خواسته خودم نیست بلکه به این سمت کشیدنم! اما در کل هم کار کمدی انجام می‌دهم و هم جدی. برایم مهم نیست در چه ژانری بازی کنم، فقط نقشی که قرار است بازی کنم، باید مثبت باشد نه منفی چون مردم بازیگرهای نقش‌های منفی را لعنت می‌کنند و دوست ندارند! خدا را شکر تا امروز در کارنامه‌ام نقش منفی نداشته‌ام، فقط «مسافری از هند» بود که در آن هم نقشم منفی نبود بلکه جوان باغیرتی را بازی می‌کردم که روی خانواده‌اش تعصب و غیرت زیادی داشت. در مملکت ما بازیگرانی که نقش منفی بازی می‌کنند و اتفاقا خوب هم از پس نقش برآمده باشند، این شائبه را در ذهن مردم به‌وجود می‌آورند که نکند این آدم در واقعیت هم همین خصوصیات را داشته باشد! خاطرم هست در یک فیلم نقش جوانی را بازی می‌کردم که از گاو صندوق پدرش دزدی می‌کرد، بعد از آن بود که هر کس در خیابان من را می‌دید، می‌گفت آقای گودرزی این کارها از شما بعید است!