جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
انقلا ب فرزندان خود را می خورد
۱) انقلاب فرزندان خود را میخورد. این گزاره همچون فارماکون افلاطون که هم درد است و هم درمان، هم نشان از واقعیتی دارد و هم نشانهای از فقدان واقعیت.از اینرو، این گزاره را به تعبیر دریدا میتوان از خانواده <تصمیم ناپذیرها> قلمداد کرد.انقلاب فرزندان خود را میخورد، چون تجربه بسیاری از انقلابها حکایتی از این واقعیت هستند.
اما انقلاب فرزندان خود را نمیخورد، چون در زمان <خوردن> دیگر انقلابی نیست. انقلاب برای خوردن فرزندان خود، نخست باید خود را بخورد. به بیان بهتر، انقلاب زمانی شروع به خوردن فرزندان خود میکند که از خود عبور کرده و تبدیل به نظم و نظامی مستقر شده و از انقلاب فقط نامی را با خود حمل میکند تا از آن کامی برگیرد و لذتی ببرد که در واقع از آن دریغ داشته است.
ژیژک به ما میگوید: قانون عمومی، توان و انرژی لازم برای اعمال فشار بر سوژه را از همان کامجویی و لذتی میگیرد که از او دریغ داشته، چرا که قانون عمومی در مقام عامل و کارگزار منع عمل میکند. در نظریه روانکاوی، قانون شرمآوری از این دست نامی مشخص دارد: سوپر اگو. فروید خاطرنشان کرده است که ابرمن (سوپر اگو) مایه و توان خود را از نیروهای نهاد (اید یا ضمیر ناخودآگاه) میگیرد، یعنی از همان نیروهایی که خود سرکوب میکند و کیفیت شرمآور، زورگویی و پوزخندزنیاش را از آنها به دست میآورد- تو گویی، آن کامجویی که سوژه از آن محروم شده، قبلا در زبان سوپر اگو اظهار میگردد. تمایزی که زبانشناسان میان سوژه حکم statement و سوژه اظهار یا گفتن enunciation میگذارند در اینجا کاملا به کار میآید؛ در پس حکم قانون اخلاقی که ما را به خودداری از کامجویی فرمان می دهد، همواره سوژه بیشرم اظهاری پنهان شده که کامجویی و لذتی را که از نهاد (اید) میدزدد، میاندوزد و انبار میکند. تو گویی، سوپر اگو کارگزار و عامل قانونیای است که از مرجع قانونگذارش رها شده و دیگر در قید آن نیست؛ سوپراگو خود دست بهکارهایی میزند که ما را از انجامشان بازمیدارد. میتوان ناسازه بنیادین سوپر اگو را بدینگونه باز گفت: هرچه معصومتر و بیگناهتر باشیم، یعنی هرچه بیشتر به فرمان سوپر اگو گردن گذاریم و از کامجویی بپرهیزیم، بیشتر احساس گناه میکنیم، زیرا هر چه بیشتر از آن فرمان ببریم، فشارش را بر ما افزون میکند.
۲) این اقدام غریب، توام با نوعی خشونت است که فوکو آن را <خشونت گفتمانی>(به عنوان کریهترین چهره خشونت) مینامد. شاید در کنار تمامی نامها و عناوینی که برای نامیدن عصر ما به کار رفته، این عصر را بتوان عصر تولید و بازتولید <خشونتهای نرم> نامید. در این عصر، به رغم قرار گرفتن انسان، حقوق او، صیانت ذات او، هویت او، شخصیت او، تفکر او و فردیت او در کانون توجه نظری و عملی بسیاری از مکاتب و گفتمانها، هیچگاه در طول تاریخ امنیت هستیشناختی، وجودی و صیانت فکری او این اندازه مورد هجمه توام با خشونت قرار نگرفته است.
انسان این عصر، بهمراتب از نسلهای گذشتهخود، نسبت به حقوق حقه خود آگاهتر است، اما در عین حال بهمراتب کمتر از گذشتگان خود نسبت به حریم حقوقی خود و تعرضات گوناگونی که بدان میشود آگاه است. زیرا، هیچگاه انسان هیچ عصری به عمق و گستره انسان عصر ما، در دنیایی وانموده رها نشده است؛ دنیایی که در آن، مرز بین حقیقت و غیرحقیقت؛ واقعیت و غیرواقعیت؛ تعرض و حمایت؛ انساندوستی و انسانستیزی؛ استبداد و دیکتاتوری؛ خودی و غیرخودی؛ باید و نباید؛ هنجار و ناهنجار؛ زشت و زیبا؛ جنگ و صلح و قدرت و خدمت مخدوش شده و انسان در جغرافیای مشترک و در عینحال کدر آنان رها شده است. هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، در معرض هولوکاستهای ناشی از جنگهای ناشناخته قرار نگرفته است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، با خشونتهای نرمافزاری و با قدرتهایی که او را هم سوژه و هم ابژه خود میکند، مواجه نبوده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، با بحران هستیشناختی (وجودی) و هویتی خود مواجه نبوده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، طعم تلخ خشونت دیکتاتورهای متبسم را نچشیده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، شاهد جایگزینی جنگ با شمشیرهای برکشیده از نیام به جای جنگ با کلام نبوده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، شاهد تولد خشونتهای فاشیستی از متن و بطن گفتمانهای مدرنیته نبوده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، سیاست را به مثابه ادامه جنگ به بیان دیگر، تجربه نکرده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، آموزهها و کنشهای سیاسی خود را در <عالمی که در آن غایات با یکدیگر برخورد میکنند>(به تعبیر آیزایا برلین)، سامان نداده است؛ هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، تجربه تلخ خشونتهای ناشی از <یوتوپیاسازی> و <قدسیسازی> و <جهانشمولگرایی>، <تمامتگرایی>های ایدئولوژیک را نداشته است و بالاخره هیچگاه انسان هیچ عصری به اندازه انسان عصر ما، آزاد اما در بند؛ مختار اما محصور و مجبور؛ تصمیمساز اما فاقد شرایط تصمیم؛ تدبیرگر اما فاقد شرایط تدبیر؛ روشنفکر اما متصلب و متکبر نبوده است.
لطیفترین و در عین حال زمختترین و فریباترین و در عین حال کریهترین چهره این خشونت، خشونت گفتمانی است. خشونت گفتمانی یعنی به بند کشیدن و محصور و محدود کردن واژههای لبریز از معانی؛ یعنی تولید بتپندار؛ یعنی تقریر فراگفتمان و تصویر فراروایت؛ یعنی تحریف، تسخیر و تکفیر و تحدید و تهدید در عرصه معرفتی؛ یعنی ارائه گزارههای محکم در وادی نظری؛ یعنی بیحرمتی نسبت به آموزههای نظری متفاوت؛ یعنی به مسلخ بردن قرائتها به نام نامی تکثر قرائتها؛ یعنی منزلت استعلایی بخشیدن به یک منظر و یک نظر؛ یعنی تولید <من شناسنده> دکارتی که گستره و عمق فهم و درکش همه چیز را در برمیگیرد؛ یعنی تعریف و تثبیت یک <مدلول استعلایی> برای یک <دال تهی>(همچون دین و عقل و...)؛ یعنی تعرض به هویت ربطی مفاهیم و مزین کردن آنان به هویتی گوهری و بالاخره یعنی عدم تحمل <غیرنظری.>
۳) اکنون، که در آستانه سالروزی دیگر از انقلاب شکوهمند خود هستیم، شاهد این واقعیت هستیم که برخی سوپر اگوهای سیاسی، که خود را تجسم و تبلور دین و انقلاب میدانند توان و انرژی لازم برای دگر تعریف کردن <غیرانقلابی یا ضدانقلابی> دیگران و اعمال خشونت گفتمانی بر آنان را از همان توشههای <انقلاب و انقلابیگری> میگیرند که از آنان کش رفته و اندوخته و انبار کردهاند و در شرایطی دفتر خاطرههای انقلابی خود را ورق میزنیم که عدهای سخت تلاش دارند تا اقتدار بیان هر نوع گزاره جدی درباره انقلاب و آرمانهای آن و نیز اهلیت و صلاحیت غسل تعمید دادن دیگران و نامیدن آنان با واژگانی نظیر انقلابی، غیرانقلابی و ضدانقلابی را از آن خود کنند و با مصادرهکردن دال و مدلول و ظرف و مظروف انقلاب، آن را به رنگ فراگفتمان سیادتطلب و قدرتمحور خود درآورند.
دقیقا همین سوپر اگوهای خودبین و خودشیفته هستند که امروز به نام نامی انقلاب در حال خوردن فرزندان انقلاب، که خوردن خود انقلاب هستند. آنان امروز دستاندرکار طراحی انقلابی در انقلاب هستند؛ انقلابی مخملین علیه انقلاب امام اینان با به بند کشیدن و محصور و محدود کردن مفهوم و مقصود انقلاب و منزلت استعلایی بخشیدن به منظر و نظر و عمل خود در این عرصه، مجالی برای شنیدن نغمه چنگ و چگور انقلابی دیگران باقی نگذاشتهاند.
۴) اگر روزی روزگاری معلم انقلاب دکتر شریعتی، از استراتژی <دین علیه دین> یا <مذهب علیه مذهب> با ما سخن میگفت، امروز عدهای از استراتژی <انقلاب علیه انقلاب> برای حذف و طرد انقلابیون بهره میبرند. اگر زمانی این معلم بزرگ به ما میآموخت که مخالفان دین به سر عقل آمدهاند و به جای <خوب حمله> کردن به آن <بد دفاع> کردن از آن را پیشه خود ساختهاند، امروز نیز عدهای که از هجمه به شالودههای استوار انقلاب طرفی نبستهاند، بد دفاع کردن از آن را رسالت و هدف خود قرار دادهاند و با توسل به خشونت گفتمانی، تمامی مفاهیم والا و لبریز از معانی انقلاب را به سخره گرفته و مصداقهای خاص خود را بدانان بخشودهاند. از اینرو، در واپسین سالهای دهه سوم انقلاب، شاهد شکلگیری گفتمانی دیگر در عرصه انقلاب هستیم که در ضمیمه خود، شامل یک کشکول واژگان خاص (و البته متفاوت از گذشته)، و یک who is who ویژه میشود که در آنان نه نشانی از ادبیات اصیل انقلابی و نه نشانهای از انقلابیون اصیل دیده میشود.
محمدرضا تاجیک
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست