یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

بلمی که با نینوا به سوی ساحل آمد


بلمی که با نینوا به سوی ساحل آمد

به بهانه سالروز درگذشت رسول ملاقلی پور

چه کسی می‌دانست آن نوزاد ۱۷ شهریور ۱۳۳۴، در ۲۳ سالگی، سرنوشت‌اش با وقایعی که در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، مسیر سیاسی و اجتماعی ایران را تغییر داد، چنان گره بخورد که آثارش بدل شود به تقویم تاریخی چند دهه اخیر ما؟

رسول ملاقلی پور اهل سیاست نبود هیچ وقت؛ حتی همان موقع که به عنوان فیلمساز، ساخت فیلم تبلیغاتی یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری را برعهده گرفت و خودش هم، به عنوان مصاحبه‌گر، جلوی دوربین، کاندیدا را به خون شهدا قسم داد و بعد... که بگذریم. او فیلمساز جنگ بود. روراست بود. هرجور که فکر می‌کرد همانطور هم عمل می‌کرد.

گاهی وقت‌ها حاصل‌اش خیلی خوب بود و گاهی وقت‌ها هم خوب درنمی‌آمد مثل «قارچ سمی» یا «کمکم کن». اصلاً غریزی فیلم می‌ساخت و عیب غریزی فیلم ساختن هم این است که هر وقت سرحوصله باشی و موتورت بی‌عیب کار کند، کار، خوب درمی‌آید و هر وقت نرفته باشی پی میزان کردن موتور یا جاده دست‌انداز داشته باشد و عصبی‌ات کند، مشکل دار می‌شود کار.

ملاقلی‌پور، غیر از این که فیلمساز خوبی بود فیلمساز صاحب امضایی هم بود یعنی نمی‌شد یک سکانس فیلم‌اش را بگذاری وسط فیلم یک فیلمساز دیگر [ولو دفاع مقدسی باشد] و از کار بیرون نزند؛ نه! نمی‌شد. از همان فیلم‌اش «نینوا» (۱۳۶۲) این خصوصیت را داشت. «در بلمی به سوی ساحل» (۱۳۶۴)، این خصوصیت واضح‌تر شد اما در «پرواز در شب» (۱۳۶۵) بود که وضوح کاملی پیدا کرد و این وضوح کامل، حتی در آن فیلم ناموفق «افق» (۱۳۶۷) هم که سعی کرده بود «سینمای جنگ» را با «سینمای دفاع مقدس» آشتی دهد، دست از سرش برنداشت.

امضای ملاقلی پور دقیقاً در صحنه‌هایی از «افق» مشخص است که رزمندگان ایرانی نه ادای استالونه را درمی‌آورند نه ادای آرنولد را؛ همان بچه‌های ایرانی «پرواز در شب» اند که برای جذب مخاطبان عام نیازی به صحنه‌های اکشن ندارند و با نشانه‌ها، فضاها و یادآوری‌های جنگ هشت‌ساله، مخاطب عام را با دلمشغولی‌های خود، همدل می‌کنند.

«افق» یک نکته را به ملاقلی پور یادآوری کرد: این جور فیلمسازی، باب‌دل‌اش نبود! [گرچه در سری فیلم‌های شهری‌اش، باز به سراغ‌اش رفت در «پناهنده» (۱۳۷۲)؛ با این همه، احتمالاً گمان می‌کرد که «فیلم شهری» می‌تواند با «اکشن» سازش داشته باشد که می‌توانست اما نه با فیلم شهری رسول ملاقلی‌پور!] از این نقطه به بعد، ملاقلی‌پوری که بر پرده نقره‌ای سینمای ایران، بخشی از هویت بومی این سینما را رقم زد [یا از آدم‌های جنگ گفت یا از وضعیت جنگ یا از وضعیت حاصل از جنگ] فیلم‌هایش شدند تقویم تاریخ، گزارش زمانه یا از این دست.

میان فیلم‌های شهری‌اش، «خسوف» (۱۳۷۱) از جنس دیگری است. هنوز، تر و تازه است و انگار غبار زمانه را برخود ندارد و البته احیاکننده سینمای موج نوی ایران هم هست.

با این همه آن چیزی که ملاقلی‌پور را در فاصله ۱۳۶۷ تا ۱۳۸۵ [سال درگذشت‌اش] به یکی از وزنه‌های سینمای ایران‌[و البته به یکی از مهمترین پیشنهادهایش برای سینمای آسیا] بدل کرد ساخت ۳ فیلم «نجات یافتگان» (۱۳۷۳)، «سفر به چزابه» (۱۳۷۴) و «هیوا» (۱۳۷۷) بود.

این سه گانه توانست نسل جدید مخاطبان عام را با «سینمای دفاع مقدس» آشتی دهد و از سویی دیگر، آن وجه ایدئولوژیک مغفول مانده [لابه‌لای سینمای شعارزده دهه هفتاد] را، به عنصری دراماتیک بدل کند که قادر است هم فضا بسازد هم وضعیت هم شخصیت.

«هیوا» در این میان، البته یک استثناست، نه فقط به این دلیل که فیلمی شگفت‌انگیز در دل ژانری بومی‌ا‌ست بلکه بیش از آن به این علت که، بومی‌ترین اقتباس سینمایی ایران از یک شاهکار ادبی است: «اودیسه» هومر.

«هیوا» بی آن که مدعی بازآفرینی یک شاهکار ادبی باشد با نشانه‌های پرشمار تنیده در تار و پود روایی و تصویری خود، به منتقد یادآوری می‌کند که ساخت یک اقتباس سینمایی نیازی به داد و هوار ندارد [چنان که در کشور ما و البته کشورهای دیار فرنگ معمول است]؛ ملاقلی‌پور، به رغم به انجام رساندن این مهم، حتی در مصاحبه‌هایش هم، از اشاره به اقتباسی بودن این فیلم پرهیز کرد.

محتملاً این فیلم، نه فقط درخشان‌ترین اثر دوران فیلمسازی او، که استعاره‌ای است برازنده زندگی‌اش.

هنگامی که چشم فرو بست یکه خوردیم. خب، فکرش را هم نمی‌کردیم. اسفندماه بود.اگر در اینترنت بگردید، نوشته‌اند «۱۶ اسفند» اما باور نکنید! ۱۵ اسفند بود ساعت ۲۰/۱۲ دقیقه ظهر چشم‌هایش را بست و رفت.

● وصیت‌نامه‌ای سینمایی

▪ «پرواز در شب» فیلم بی‌نقصی نیست.

▪ «پرواز در شب» حتی از یک فیلمنامه منسجم برخوردار نیست.

▪ «پرواز در شب» چه در ارائه جلوه‌های ویژه‌اش چه در بازی‌هایش می‌توانست خیلی بهتر از آن چیزی باشد که حالا می‌بینیم.

▪ «پرواز در شب» اما فیلم یک نسل است. فیلم منتخب یک نسل است حتی با استعاره‌هایش که اکنون ممکن است رنگ‌پریده به نظر برسند.

▪ «پرواز در شب» خاطرات ماست از جایی دور که دوستان‌مان را، همسنگران‌مان را، برادران‌مان را در آنجا به امانت گذاشتیم و برگشتیم به ایران ۱۳۸۹.

▪ «پرواز در شب»، وصیت‌نامه شهید رسول ملاقلی‌پور است.

● احیاکننده موج نو در دهه ۷۰

سینمای رسول ملاقلی‌پور محصول موج نوی سینمای ایران نیست اما «خسوف» (۱۳۷۱) احیاکننده این سینماست.

او که به عنوان سینماگر دفاع مقدس شهره بود، در ابتدای دهه ۷۰ گریزی زد به سینمای شهری و خواست در این سینما، وضعیت شهرها را – پس از جنگ- به تصویر بکشد و خواسته یا نخواسته، فیلم‌اش بدل شد به پیشنهادی جدید برای موج نوی ایران. منتقدان سابقاً جوان آن سینما، برخی، این فیلم را ستودند و برخی هم با منطبق ندانستن آن با عناصر شناخته شده موج نو، ردیه نوشتند با این همه «خسوف» هنوز اثری «سرپا»ست و می‌شود آن نقش احیاکننده را به وضوح در قدرت سکانس‌هایش دید.

● کاش جوش نمی آورد سر «قارچ سمی»

خدا بیامرز وقتی عصبی می‌شد وقتی جوش می آورد روایت‌اش خوب نمی‌شد. نمونه‌اش «قارچ سمی»؛ خیلی پراکنده بود این فیلم و با این که از لحاظ گزارش زمانه بودن‌اش، هنوز قابل استناد است و می شود آن را برگی از تقویم این سال‌ها دانست اما از لحاظ سینمایی، چنان به قول مولانا در حال کژ و مژ شدن است که حتی شخصیت‌ها هم باورپذیر به نظر نمی‌رسند چه رسد به «وضعیت»ها.

خیلی‌ها آرزو داشتندکه ملاقلی‌پور، لااقل موقع نوشتن فیلمنامه جوش نیاورد و بدون عصبیت بنویسد. این اواخر، کمی آرام شده بود و بیشتر وقت می‌گذاشت برای زندگی‌اش؛ بالاخره، حتی اگر رسول ملاقلی‌پور هم باشی باید به فکر خودت باشی ؛ سکته اما نگذاشت؛ نگذاشت وقت بگذارد برای زندگی‌اش.

همیشه، پیش از آن که فکر کنی اتفاق می‌افتد.