سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

مدیران در هزاره سوم


مدیران در هزاره سوم

خلاصه هزاره سوم را می توان دنیای شگفتی ها با تغییرات سریع و پر ابهام نامید پیچیدگی روندها و فرایندها در قرن بیست و یکم به گونه ای است که مدیران ارشد سازمان ها مجبور به بازنگری پی در پی چندین بار در طول سال در استراتژی های خود می باشند

هزاره سوم با تئوری نظم ناشناخته (Chaos Theory) روز به روز مدیران سازمان‌ها را با دنیای پیچیده‌تر و پر رمز و رازتر کسب و کار و با رویدادهای لحظه‌ای آن مواجه می‌سازد که ثبات و اطمینان را از برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگزاری‌ها می‌رباید و مدیران باید در لحظه و «آن» تصمیم‌گیری کنند و برنامه‌ریزی‌ها و سیاستگزاری‌های جدید و مقطعی برای سازمان تدوین نمایند.

کی از پیامدهای نظم ناشناخته در هزاره سوم اثر «پروانه‌ای» آن است که در این فضا رویدادهای بسیار کوچک و گاهیکم اهمیت و یا بی‌اهمیت، آثار و تبعات شگفتی آفرین بر سازمان‌ها و شرکت‌ها بر جای می‌گذارد. به طوریکه عدم ارزیابی دقیق از آن و پیش‌بینی‌های لازم و ایجاد آمادگی کافی برای برخورد می‌تواند چرخه زندگی سازمان را مختل سازد و در روند تلاشی، سازمان را به سمت شیب نزولی منحنی عمر سوق دهد. برای درک بهتر اثر پروانه‌ای باید گفت که در هزاره سوم تاثیر و تاثر متقابل سازمان‌ها از یکدیگر به قدری شدت خواهد گرفت که اگر پروانه‌ای در آسمان چین به پرواز درآید جابه‌جایی هوای ناشی از ارتعاشات بال این پروانه هوای آسمان نیویورک را تحت تاثیر قرار داده و جابه‌جا می‌کند. در این مثال سازمان‌ها و شرکت‌ها چون هوا هستند که کوچک‌ترین رویدادی در سازمان‌های دیگر می تواند آثار و نتایج خارج از توان برای آنها ایجاد کند.

بنابراین مدیران در هزاره سوم باید آمادگی پیدا کنند تا در محدوده مرزهای مشخص که ماموریت و اصول سازمان تعیین می‌کند، در برابر رویدادهای پیش‌بینی نشده واکنش مناسب نشان دهند و برای تغییرات سریع و پرشتاب انعطاف‌پذیری کافی در سازمان ایجاد کنند.

مدیران در قرن بیست و یکم برای ورود به فضای پرشتاب و با دگرگونی‌های سریع مدیریت سازمانی باید سه عامل اساسی را -که از آن با نام سه کلید طلایی برای موفقیت و گشودن مجاری اثربخشی یاد می‌شود- در اختیار داشته باشند. این سه کلید طلایی و یا عوامل اساسی عبارتند از:

۱) پیش‌بینی و آینده‌نگری

۲) نوآوری

۳) برتری کیفیت

لبته باید گفت که این سه عامل از وزن و اهمیت یکسانی برخوردار نیستند، بلکه در دهه اول هزاره سوم ارتقاء مستمر کیفیت و مدیریت فراگیر آن (TQM)* نسبت به دو عامل دیگر از وزن و اهمیت بیشتری برخوردار است.ولی پس از طی این دوره ابداع و نوآوری جای آن‌را خواهد گرفت. ضمن اینکه ترکیب نوآوری و ابداع با کیفیت برتر نقش بسیار اساسی و قوی در موفقیت سازمانی دارد. پیش‌بینی و آینده‌نگری، مدیران را مجهز به اطلاعاتی می‌سازد که با ارتقاء همه جانبه این مهارت مدیریتی خواهند توانست در زمان مناسب، جایگاه مناسب خود را (به کمک محصول ابداعی و کیفیت برتر آن) در بازارهای هدف و سپهر جهانی پیدا کنند.

ترکیب و تلفیق این سه عامل برای مدیران هزاره سوم این امکان را فراهم می‌سازد تا نیازهای مشتریان را پیش‌بینی کنند و با ابتکار و نوآوری در محصول با کیفیت برتر سهم بازار را افزایش دهند و نه تنها سازما‌ن‌ها و شرکت‌های خود را در مقابل زلزله بنیادکن تحولات حفظ کنند، بلکه با کسب موفقیت جزء برترین‌ها شوند. به طور کلی مدیران موفق در هزاره سوم باید با آینده‌نگری، تشخیص موقعیت و عکس‌العمل مناسب به حل مشکلات فراروی سازمان خود بپردازند.

▪ مدیران، در هزاره سوم بیش از پیش نیازمند تفکر آماری هستند تا از طریق این روش مهندسی فکر:

۱- بتوانند شرایط پیرامون خود را بشناسند

۲- تحیلی مشخص از شرایط پیرامونی به عمل آورند

۳- در صورت وجود مسئله‌ای در آن، راه‌های حل مناسب را پیدا کنند و به کار برند.

تجهیز مدیران به تفکر آماری و طراحی مهندسی تفکر مرتبط با آن، سه اصل بنیادین زیر را برای مدیران هزاره سوم الزامی می‌سازد.

۱) همه مسائل سازمان‌ها در سیستمی به هم تنیده و در فرایند کنش متقابل با یکدیگر نمودار می‌شود و هیچ مسأله‌ای در سازمان‌ها جدای از سایر مسائل رخ نمی‌دهد.

۲) کلیه مسائل سازمان‌ها و فرایند عمل آن دارای پراکندگی است در ضمن همه فرایندهایی که مدیران به کمک آنها به حل مسئله می‌پردازند نیز دارای پراکندگی است.

۳) مدیران در هزاره سوم برای موفقیت در هدایت سازمان و عبور از شرایط پرتلاطم و پرشتاب قرن ۲۱ نیازمند درک صحیح از این پراکندگی‌ها و یافتن روش‌های کاستن از دامنه آن می‌باشند.

در ضمن مدیران در هزاره سوم نیازمند تفکر استنتاجی نیز می‌باشند به عبارت دیگر تلفیق و ترکیب این دو نوع مهندسی فکرو عملیاتی و اجرایی کردن سازه‌های آن رمز موفقیت مدیران در این هزاره می‌باشد. بنابر تفکر استنتاجی هر پدیده جدیدی برای مدیران فقط به عنوان وسیله‌ای برای حل مشکلات فعلی نیست بلکه مدیران باید دنیای جدیدی را که در پشت این پدیده جدید نهفته است، شناسایی کنند و دریابند، فقط با تجهیز به این دو روش تفکری است که مدیران توانایی حل مشکلات و مسائل متنوع و گسترده و متعدد را در دوره‌های زمانی کم‌دامنه خواهند داشت.

ر هزاره سوم باید مدیران به این نکته توجه لازم داشته باشند که رشد صنایع، تابعی از تولید و یا تقاضا نیست به این معنی که، در سابق صنایع وقتی رشد می‌کردند که تولیدشان کمتر یا برابر تقاضا بود. ولی در هزاره سوم فناوری‌های اطلاعات و دانش، دیگر تابع کمبود نیست زیرا هر چقدر هم زیاد باشد مطلوبیت نهایی روی آنها اثر نمی‌گذارد. آنگونه که با پیش‌بینی اقتصاددانان در چند سال آینده پشتوانه اعتبارات جهانی پول نخواهد بود بلکه دانش مولد جای آن را خواهد گرفت. به عبارت دیگر هر قدر از علم بیشتر استفاده شود، بهتر، کامل‌تر و دقیق‌تر خواهد شد. در هزاره سوم مصرف‌کنندگان نامشخص خواهند بود به ویژه مصرف‌کنندگان اطلاعات بسیار نامحدودی خواهند داشت و این امر کنترل صنعت را توسط مدیران آن بسیار دشوار و سخت می‌کند. به تعبیری مدیران باید این آگاهی را کسب کنند که پایه اقتصاد آینده دانش خواهد بود و براساس آن می‌بایستی روندها و فرایندهای سازمانی را مهندسی کنند.

در هزاره سوم مدیریت منابع انسانی نیز به شدت دگرگون خواهد شد. اگر بپذیریم که پایه اقتصاد آینده دانش است بنابراین اولین اقدامات و تلاش‌های مدیران در هزاره سوم باید سرمایه‌گذاری بر روی نیروهای فرهیخته و نخبه در درون شرکت‌ها و سازمان‌ها باشد و باید مدیران به نوعی از معرفت‌شناسی "Epistemology" دست یابند که سرمایه‌گذاری در زمینه منابع انسانی کارآمد را سرمایه‌گذاری استراتژیک بدانند و چالش‌های فراروی خود را بشناسند و براساس آن به تدوین استراتژی بپردازند. این چالش‌ها را در رابطه منابع انسانی می‌توان در گزاره‌های زیر خلاصه کرد:

۱) در هزاره سوم کارکنان در محیط کار راضی نمی‌شوند

۲) در هزاره سوم کارکنان نیازمند فکر کردن و تمایلات و گرایش‌های مستقل بودن خواهند داشت

۳) در هزاره سوم ارتقاء بهره‌وری بین نیروهای فکری و فرهیخته بسیار مشکل و دشوار می‌باشد

۴) در هزاره سوم مدیران سازمان‌ها قادر نخواهند بود افکار منابع انسانی سازمان خود را کنترل کنند

۵) در هزاره سوم منابع انسانی برای تغییر رفتار خود تصمیم می‌گیرند و تأثیر مدیران در این زمینه بسیار کم‌رنگ و بی‌رنگ خواهد شد

۶) در هزاره سوم منابع انسانی با توان‌مند شدن در زمینه مدیریت خویشتن، برنامه‌ریزی می‌کنند و الگوریتم‌های جدید و مدرن و سازگار با شرایط را به کار می‌برند و در این زمینه مدیریت نمی‌تواند برای چگونه کار کردن آنها تعیین تکلیف کند

۷) در هزاره سوم این منابع انسانی هستند که سازمان را برای کار انتخاب و گزینش خواهند کرد و نه مدیران

۸) در هزاره سوم رابطه مدیریت و منابع انسانی باید بر پایه مناسبات برنده ـ‌ برنده (winner - winner) باشد چنانچه هر یک از آنان این امر را نادیده بگیرند، روند امور را ناپایدار خواهند کرد

۹) در هزاره سوم باید مدیران، استراتژی مدیریت منابع انسانی را از نو تدوین کنند به طوری که

۹-۱) نیروی انسانی شاغل در سازمان بازیگر تیم باشد حتی اگر کارش اختراع باشد

۹-۲) منابع انسانی سازمان تا حد امکان به روش مشارکتی سازمان‌دهی شوند

۹-۳) منابع انسانی با تفکر آماری آشنا شوند تا به عنوان کارشناس و یا متخصص بتوانند ریسک را پیش‌بینی کنند و استراتژی‌های صحیح را انتخاب و راهکارهای مناسب را به کار گیرند

۱۰) و در آخرین کلام مدیران در هزاره سوم باید یکپارچگی و برتری خرد و قدرت درونی را در امور سازمانی خود به دقت تجزیه و تحلیل کنند تا بتوانند بهترین روش عبور از امواج پرتلاطم دریای جهان جدید را برای کشتی سازمان خویش ترسیم کنند.