جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

علاءالدین و سوپ اردک


علاءالدین و سوپ اردک

فیلم «دیکتاتور» از منظری دیگر

«دیکتاتور» خنده‌دار است و در عین حال زننده، نفرت‌انگیز، پر از کلمات کثیف، پیش‌پا‌افتاده، خام‌دستانه و غیره. با دیدن تبلیغاتی که ساشا بارون کوهن در شوهای گفت‌وگوی بی‌شمار به‌راه انداخته بود، می‌ترسیدم که مبادا فیلم چیزی باشد شبیه به یادآوری آنچه پیش از این دیده بودم. اما این‌گونه نبود. او ثابت می‌کند که بهترین فیلمساز کمدی در حال کار در زمان کنونی است. و در گفتاری درباره دیکتاتوری‌ها، به هزل بیرحمانه سیاسی دست می‌زند.

در قیاس با فیلم‌هایی مانند «بورات» و «برونو» که به‌شکلی شادمانه خط قرمزها شکسته می‌شدند، این فیلم قراردادی‌ترین فیلم کوهن است. پیرنگی دارد، داستانی عاشقانه دارد و به داستانش می‌چسبد. نه اینکه این فیلم را بتوان در جریان غالب جای داد، هرچند با توجه به خنده‌های تماشاگران در پیش‌نمایش، دیگر کسی چه می‌داند که جریان کجاست؟ همچنین او هوشمندانه وارد می‌شود، می‌خنداند و خارج می‌شود. فیلم، مانند «برونو»، کمتر از ۹۰ دقیقه است، آن‌هم در زمانه‌ای که کمدی‌های بیش از حد فراوانی بی‌وقفه و لجوجانه از این زمان فراتر می‌روند.

کوهن نقش ژنرال آدمیرال علاءالدین از ملت وادیا در آفریقای شمالی را ایفا می‌کند که به‌نظر تلفیقی از نواحی مصر و سودان و ناحیه سوزانی به دور از عربستان سعودی است. او در اینجا در قصر عظیمی سکنا گزیده که از آن برای سخنرانی در برابر مریدان ستایش‌گری که او را می‌پرستند استفاده می‌کند و در آنجا نه تنها با مگان فاکس، بلکه با توجه به دیوار پر از عکس‌های فوری با کیم کارداشیان، آرنولد شوارتزنگر و اپرا رابطه داشته است. مگان فاکس حضوری خارق‌العاده دارد که برای بودن با ژنرال در آنجاست اما محدودیت‌هایی به‌وجود می‌آورد.

تمیر (بن کینگزلی) صدر اعظم علاءالدین است، وارث بر حق سلطنت، که برای گرفتن تاج و تخت از او دسیسه می‌چیند. پس از یک سوء‌قصد نافرجام به جان علاءالدین، تمیر او را به سخنرانی در سازمان ملل ترغیب می‌کند؛ جایی‌که او امیدوار است سوء‌قصد موفقیت‌آمیز دیگری صورت بگیرد. پس از اینکه یک مامور امنیتی (جان سی. رایلی) ریش علاء‌الدین را می‌تراشد، در حالی‌که شخص دیگری خود را به جای او جازده، علاء‌الدین در خیابان‌های منهتن آواره می‌شود.

او از یک فروشگاه جناح چپی غذاهای سالم سردر‌می‌آورد که زویی (آنا فاریس) آن را اداره می‌کند و با وجود تفاوت‌های شدید اعتقادی، ژنرال آدمیرال در دام عشق او گرفتار می‌شود. این موقعیت فضا را برای هزلیه‌ای درباره فمینیست‌ها، گیاهخواران و مهاجران غیرقانونی فراهم می‌کند. پس از آن علاء‌الدین از محله «وادیای کوچک» در منهتن سردر می‌آورد؛ جایی‌ با یک رستوران وادیایی پر از آدم‌هایی که فکر می‌کرده اعدام‌شان کرده است.

اگرچه فیلم به‌شکلی سرسری سیر پیشرفت ماجرای عاشقانه و دسیسه سوء‌قصد را پی می‌گیرد، اما کوهن و کارگردان، لری چارلز، تقریبا مانند برادران مارکس پایبند پیرنگ هستند؛ نیای معنوی این فیلم، «سوپ اردک» و نیز گروچو مارکس در نقش روفوس تی. فایرفلای دیکتاتور فریدونیایی است. همچنین نوعی حال و هوای طنز فیزیکی باستر کیتونی در صحنه‌ای که علاء‌الدین سعی می‌کند روی یک کابل بر فراز خیابان سر بخورد و به طبقه بالایی یک هتل برسد وجود دارد.

طرز برخورد کوهن با مصالح بی‌قیدانه است، نگرش او آنارشیستی و در اینجا در مقایسه با «بورات» و «برونو» از طنز بهتری برخوردار است. امیدوارم او این خیال را در سر نداشته باشد که محبوب و معروف شود. من انتظار داشتم که این فیلم از آن دو فیلم دیگر زننده‌تر باشد و اگر نتوان گفت که زننده نیست (به‌ویژه در صحنه‌هایی که کله یک رهبر مرده حقوق مدنی دیده می‌شود)، شاید بتوان گفت که تا حدودی لطیف‌تر است.

پانویس: می‌خواهم بیشتر درباره «هتل نیوکاسل» در نیویورک بدانم. باور نمی‌کنم که چنان هتلی وجود داشته باشد. این مکان بهانه‌ای برای نوعی لطیفه مستمر درباره تبلیغات کالاها در فیلم به‌وجود می‌آورد که بارها و بارها و بارها آن نام را تبلیغ می‌کند.

منبع: شیکاگو سان تایمز

راجر ایبرت