جمعه, ۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 24 May, 2024
مجله ویستا

زمزمه منتظران


زمزمه منتظران

● مهر مهدی
هر جرعه کز خم می بر کام عاشق آید
نوری است از سماوات با سوز دل برآید
من قطره قطره غم را از جام نور نوشم
زان رو که از مدینه دیگر نوا نیاید
بی عطر اشک عزلت در کنج بیت الاحزان …

مهر مهدی

هر جرعه کز خم می بر کام عاشق آید

نوری است از سماوات با سوز دل برآید

من قطره قطره غم را از جام نور نوشم

زان رو که از مدینه دیگر نوا نیاید

بی عطر اشک عزلت در کنج بیت الاحزان

رونق به باغ و بستان هرگز دگر نشاید

مرجان و لؤلؤ از غم، رنگی به رخ ندارند

دیدار موج بحرین آیا دگر نپاید

از درد بی امان مسمار درب خانه

مرغ غم یتیمان آواز غم سراید

موعود ما کجایی آیا ز در درآیی

دوران بی نشانی آیا شود سرآید

نالد به نیسِتانها شیعه چو شروه نی

تا آنکه مهر مهدی از آسمان برآید

سید مسعود علوی (عدنان)

تماشای طلوع

به تماشای طلوع تو، جهان چشم به راه

به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه

به تماشای تو ای نور دل هستی، هست

آسمان، کاهکشان کاهکشان چشم به راه

رخ زیبای تو را، یاسمن آیینه به دست

قد رعنای تو را سرو جوان چشم به راه

در شبستان شهود، اشک فشان دوخته اند

همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه

دیدمش فرشی از ابریشم خون می گسترد

در سراپرده چشمان خود آن چشم به راه!

نازنینا! نفسی اسب تجلی زین کن

که زمین، گوش به زنگ است و زمان، چشم به راه

آفتابا! دمی از ابر برون آ، که بُوَد

بی تو منظومه امکان، نگران، چشم به راه

زکریا اخلاقی

احرام عشق

با تو مهدی درد دل امشب فراوان می‏ کنم

قطره اشکی را ز بغض هجر، گریان می‏کنم

آرزویم جرعه‏ ای با یک غزل گیسوی ناب

از نگاهت عشق را در عشق نالان می ‏کنم

چشم تو محراب عشق و مردمش مهر نماز

من برای با تو بودن ترک ایمان می‏ کنم

بعد از این تنهای تنها انتظارت می‏ کشم

هر چه خواهی فاش می‏ گویم که من آن می‏ کنم

در مصلای محبت بسته‏ ام احرام عشق

تا بیایی زخم دل را با تو درمان می‏ کنم

قلبم از هجرانت امشب غم گرفته در بغل

قطره اشکی را ز بغض هجر گریان می‏ کنم

امیر حسین مسگری «شوریده» - تبریز

صدای آمدنت

دلم هوای تو کرده هوای آمدنت

صدای پای تو آید صدای آمدنت

بهار با تو بیاید به خانه دل ما

سری به خانه ما زن، صفای آمدنت

هنوز مانده به یادم که مادرم می خواند

زمان کودکی ام قصه های آمدنت

حساب کردم و دیدم که با حساب خودم

تمام عمر نشستم به پای آمدنت

چقدر وعده وصل تو را به دل بدهم

چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت

نیامدی و دلم شکستی ای مولا

چه نذرها که نکردم برای آمدنت

محسن عرب خالقی

منجمان فرج

فرشتگان سما ائتلاف می کردند

به گرد بستر نرگس طواف می کردند

به زیر سایه محراب سبز گهواره

پیمبران خدا اعتکاف می کردند

و رودهای بهشتی به اشک شوق ظهور

زلال آبی خود را مضاف می کردند

تمام دوزخیان را ملائکه ز عذاب

به یمن خنده مهدی معاف می کردند

قمررخان سماوات تیغ مژگان را

به محض دیدن پلکش غلاف می کردند

پریوشان به کنار ضریح چشمانش

به زشت بودن خود اعتراف می کردند

مقربان الهی برای دیدن او

خریدهای کلان کلاف می کردند

چقدر مردم عاشق کبوتر دل را

روانه سمت حوالی قاف می کردند

سحر در اوج نگاهش، هزار اختر را

منجمان فرج اکتشاف می کردند

وحید قاسمی