شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

از فلسفه اشرافی انتزاعی تا جهت زندگی محور


از فلسفه اشرافی انتزاعی تا جهت زندگی محور

زمانی که ایرانیان پس از اسلا م با این فلسفه آشنا می شوند, در چارچوب جهان پدیداری اسلامی, که براساس توحید و نه شرک, تکثر و طغیان, نباشد فلسفه را به حکمت تغییر دادند که وظیفه آن بازگرداندن تکثرات به وحدت بود

حکمت، از حکومت است به عبارت دیگر حکمت از یک ماده لغوی گرفته شده که حاکم و حکومت نیز از آن استخراج می‌شود. حکمت، وسیله و ابزار حکومت حاکم است و از نظر اصطلاحی (در فلسفه) نیز شان تولید فلسفه در یونان قدیم و فلسفه مشاء در جهان اسلام، حکومت حکیم و فیلسوف بر مردم بوده است. فلسفه زمانی پیش می‌آید که انسان جای خدا بنشیند و عقل انسانی یا عقل خود بنیاد یا سوژه مکفی بداند (مثل دوران یونان و دوران خردگرایی اروپا.) به همین دلیل، فلسفه دانشی نخبه‌گرا است. به همین دلیل اشراف یونان به فلسفه مشغول بوده‌اند و غیر اشراف را لایق فلسفه و تعلیم و تعلم آن نمی‌دانسته‌اند (مانند ایرانیان و بربرها)، چون تنها خود را انسان می‌دانستند و دیگران همه غیر انسان (مانند آنچه ارسطو در باب بردگان در کتاب سیاست گفته است.) فلسفه با شرک مقرون است چون معرفتی است که از کثرت‌گرایی ناشی می‌شود و این کثرات را تا خدایان بالا می‌برد اگر خدای خدایان متکثر نباشد فلسفه پدید نمی‌آید، چون انسان باید با بازی میان این خدایان، فلسفه را پدید بیاورند.

بخصوص که این خدایان مظهر نوعی از معنا باشند (رب النوع)؛ مانند خدای فهم یا خدای زیبایی یا خدای قدرت، به همبن دلیل فلسفه، اسطوره و افسانه به هم نزدیک می‌شوند یا ریشه فلسفه همان اسطوره است .

زمانی که ایرانیان پس از اسلا‌م با این فلسفه آشنا می‌شوند، در چارچوب جهان پدیداری اسلامی، که براساس توحید و نه شرک، تکثر و طغیان، نباشد فلسفه را به حکمت تغییر دادند که وظیفه آن بازگرداندن تکثرات به وحدت بود. کل فلسفه اسلامی از آغاز تاکنون به دنبال یافتن ساز وکارهای‌ این بازگشت بود، چنان که در حکمت صدرایی به دنبال اصل وحدت یا اصالت وجود بازگشت و تکثرها از دیدگاه وحدت و وجود مطرح شد (تشکیک وجودی) در این حکمت، خدا یا واحد، مصدر اصلی حکمت است. چون خدا حکیم است، پس حکمت از وحدت آغاز می‌شود و به کثرت می‌رسد که کثرات همان آیات است و در تمامی آیات، حکمت ساری و جاری است، پس حکمت به دنبال یافتن قواعد حکمی در جهان خلقت است که گاهی شکل آفاقی به خود می‌گیرند یا گاهی انفسی. دانش‌های متفاوتی می‌تواند حکمت و قواعد حکمی را در خلقت ترسیم کند:‌ مانند دین، هنر، ادبیات فلسفه.

پس فلسفه می‌تواند جزئی کوچک از حکمت باشد؛ علت آن است که آیات الهی همه جا هست و می‌تواند بر تجلیات متفاوت، تجلی کند و زیبایی‌شناسی مختلفی ایجاد کند که دانش‌های متفاوتی را به دنبال خود می‌کشاند. این عمومیت دانش حکمت، آن را از حالت انتزاعی اشرافی در می‌آورد و به مردم و زندگی انسانی نزدیک می‌کند،؛ پس در آداب، رسوم و مناسک نیز تجلی می‌یابد مانند امثال حکم یا حماسه سرایی حکیم ابوالقاسم فردوسی یا سعدی شیرازی، پس به عرف نزدیک می‌شود. به دیگر سخن عقل حکمی به «عقل مردمی» یا «عقل عرفی» نزدیک می‌شود تا عقل اشرافی انتزاعی. معرفت و دانش را سه تا شمرده‌اند: استقراء، قیاس و مناظره. استقراء را روش علم تجربی دانسته‌اند و قیاس روش فلسفه و مناظره روش ادبیات و هنر است؛ ولی حکمت چون بر تجربه بنا می‌شود به هر سه روش دست درازی می‌کند یعنی حکمت یک فلسفه استقرایی است تا فلسفه قیاسی (به عکس فلسفه مصطلح.) با روش مناظره نیز می‌توان بیشتر و عمیق‌تر به حکمت رسید.

حکمت چون فلسفه زندگی محور است یا غیر انتزاعی است و به شدت به زمان و مکان وابسته است پس امری بسیار فرهنگی است و می‌توان پهنه‌ای میان فرهنگی به مطالعه حکمت‌های ملل متفاوت رسید؛ به گونه‌ای که به حکمت‌های خود، با توجه به دیگر حکم افزود. سفر آفاقی مانند سفر انفسی بسیار ضروری است، پس جغرافیا و حکمت، رابطه بسیار جدی‌ای دارند و اگر حکمت گمشده‌ مومن است؛ پس باید بسیار سفر کرد پس مومن کثیرالسفر است. سیاستگذاری رسانه‌ای حکیمانه نیز براساس فوق بنا می‌پذیرد. چون رسانه‌ها به دنبال یافتن حکمت‌ها از داخل قصه و مناسک و آداب و رسوم هستند (بومی یا غیر بومی) به عبارتی رسانه‌ها به دنبال ایجاد ارتباط است تا فضای میان فرهنگی را در باب حکمت بگشاید، به همین دلیل رسانه‌ها ایدئولوژیک عمل می‌کنند (اگرچه پنهان)، چون به دنبال غنای فرهنگی ملی هستند. این را از افزودن تجارب دیگران به خود کسب می‌کنند.

به دلیل یاد شده، ارتباط شناسی، علم محوری حکمت است، چون تجارب با استفاده از ارتباطات به دست می‌آید، پس تمامی دانش‌های بشری براساس ارتباطات یا ارتباط شناسی بنا می‌شود، چون هر دانشی، به نوعی به عقل خاص خود نیاز دارد (مانند عقل دینی، عقل ادبیاتی و عقل هنری) و هر دانشی براساس عقل خاص خود، حکمت خاص خود را تولید می‌کند پس ارتباط این دانش‌ها بر حکمت می‌افزاید و اگر این فهم ارتباطی در یک فضای جغرافیایی رخ دهد، معرفت آفاقی رخ خواهد داد.

تکثر شناسی در فضای وحدت راه آینده را تشکیل خواهد داد. اینکه تکثر گرایی اصل قرار داده شود و وحدت براساس تکثر تفسیر شود (مثل یونان و اروپای خردگرا) اشکال نهیلیستی منفی‌گرا دارد و اینکه تکثر تنها در قالب وحدت نگریسته شود و تکثر به تکثر خودش مطالعه نشود (مثل ملاصدرا) بسیاری جنبه‌های جزئی آیات فراموش می‌شود، پس تکثر باید در تکثر خود مطالعه شود؛ ولی در فضایی وحدتی که شاید نام پسا صدرائیسم بر آن نهاده شود.

عرفان کرمی



همچنین مشاهده کنید