یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
تحقق اهداف انقلا ب با پذیرش تکثر سیاسی و اعتدال
تحلیل و بررسی علل وقوع تحولات عمیق اجتماعی سابقهای در حد ۲۵ قرن دارد. برخی اندیشمندان و متفکران یونان باستان، وقوع تحولات عمیق اجتماعی و در واقع شورش و انقلاب را بهطور کامل مورد تایید قرار نمیدادند. در دوره مدرن، اندیشمندانی غربی اندیشه برتری اشراف بر سایر اقشار جامعه را دچار تزلزل کردند و انقلاب کبیر فرانسه چندی بعد با شعار <برابری، برادری و آزادی> در سال ۱۷۸۹ به پیروزی رسید.
پیروزی این انقلاب سبب شد که جوامع دیگر نیز از ایدهها و شعارهای مطرح شده در این انقلاب متأثر شوند. انقلاب اسلامی ایران (۱۳۵۷ / ۱۹۷۹) با شعار محوری <استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی> بهعنوان اولین انقلاب اجتماعی در عصر کنونی که متأثر از آموزههای اسلامی و شیعی بود، نظام سلطنتی مستقر را ساقط کرد و از پس این انقلاب، موج اسلامگرایی گستردهای در سایر جوامع منطقه پدیدار شد. اگرچه ۲۷ سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد، لیکن جامعه ایرانی در فضای پسا انقلابی در تلاش است که شعارمحوری و سایر ایدههای مطرح شده در دوران خود را عملیاتی کند. هنوز جامعه ایران درگیر عملیاتیکردن شعارها و ایدههای انقلاب است و ارزیابی کامل تجربه جدید و عمیق ایران در حال حاضر ممکن نیست. در گفتوگو با دکتر علیرضا بهشتی، استاد دانشگاه بررسی تطبیقی انقلاب ایران با سایر انقلابهای جهان معاصر و چالشهای فراروی انقلاب اسلامی ایران به بحث گذاشته شد. بهشتی معتقد است که جامعه ما با پذیرش تکثر و تعدد سیاسی میداندادن به فعالیتهای حزبی قادر خواهد بود در جهت تحقق اهداف انقلاب گام بردارد. این گفتوگو در پی میآید.
انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ توانسته است تحول عظیمی را در بنیادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه ایرانی به وجود بیاورد. حال سوال این است که چنین انقلابی چه وجوه تشابه و افتراقی با سایر انقلابهای بزرگ دوره معاصر جهان دارد؟
ما انقلابات دوره مدرن را به دلایل مختلف، بیشتر مورد توجه قرار میدهیم. دلیل اول این کار این است که اطلاعات وسیعتری از این نوع انقلابات به دست ما میرسد و موجود است. دلیل دیگر این است که این انقلابها، همه در یک بستر اجتماعی مشابه (و نه کاملا یکسان) رخ میدهند. ما انقلابهای دوران مدرن را به دو دسته تقسیم میکنیم. یک گروه از انقلابها هستند که معمولا در جوامع پیشرفتهتر اتفاق افتاده است؛ مثل انقلاب آمریکا، انقلاب انگلستان، انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و همچنین انقلاب چین را شاید بتوانیم حد فاصل این گروه از انقلابها و گروه بعدی انقلابها بدانیم که در کشورهای توسعهنیافته رخ داده است. اینکه دقیقا میتوان نام انقلاب را بر همه اینها نهاد یا نه، آن بحث دیگری است و در واقع به بحث فنی نیاز دارد. البته تعریفی که از انقلاب ارائه میدهیم، بسیار مهم است، ولی به هر حال تحولات و دگرگونیهای کوچک و بزرگی در جاهای دیگر دنیا رخ داده است که به نام انقلاب شناخته میشوند. از جمله آنها هم میتوان به انقلاب کوبا، انقلاب نیکاراگوئه و انقلاب الجزایر اشاره کرد.
در اینجا لازم میدانم که اشاره کنم در دوران معاصر، با تعدادی انقلاب مواجه هستیم که وجه مشترکشان، روند مسالمتآمیزتر آنها بوده است و به عنوان انقلابهای بدون خونریزی شناخته میشوند. شاید به جرات بتوانیم بگوییم که انقلاب اسلامی ایران در این زمینه نوعی پیشگامی دارد.
هرچند که ما حرکتهایی که باعث استقلال هند شد را نباید از یاد ببریم، چون آن فعالیتها نیز چند دهه پیش از انقلاب اسلامی بوده و به نوعی حرکت مسالمتآمیز است و گاندی با تز معروف مقاومت منفی آن را رهبری میکرد.
انقلاب اسلامی از این لحاظ که مانند انقلابهای دیگر، خواستار دگرگونی بنیادی بود و صرفا به تغییر هیات حاکمه منجر نمیشد، بلکه مقصود و منظور آن دگرگونی بنیادین در تمام نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در اجتماع بود، میتوان نام انقلاب را بر آن نهاد. از طرف دیگر انقلاب اسلامی ایران به لحاظ روش، یک روش ابتکاری خاص خودش را داشت و آن، این بود که اساسا انقلاب اسلامی، یک حرکت مسالمتآمیز بوده است. ما حرکتهای تند و افراطی را در طول تاریخ انقلاب اسلامی نداریم و یا اگر هم وجود داشته است، کسانی همچون رهبری انقلاب - مرحوم امام(ره- ) و یا رهبران انقلاب در داخل ایران و بهویژه شورای انقلاب و یا توسط چهرههای موثر توانستند جلوی آن افراطگری را بگیرند.
توکویل (۱۸۵۹-۱۸۰۵) متفکر فرانسوی اعتقاد دارد که انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) به صورت پیشبینی نشدهای اتفاق افتاده است. آیا میشود همین نتیجهگیری را به وقوع انقلاب اسلامی هم تعمیم بدهیم و با توجه به گفته کارتر - رئیس جمهور پیشین آمریکا - که در سال ۱۳۵۶ ایران را جزیره ثبات خوانده بود، غیرمترقبه و پیشبینیناپذیری انقلاب ایران را استنباط کنیم؟
کارتر از خارج از ایران به ایران نگاه میکرد و شاید از بسیاری از تحولات داخل کشور ما اطلاع نداشت. شاید هم اطلاعات زیادی در اختیار داشتهاند، ولی اطلاعاتشان ناقص بوده است و تحلیلهای بعدی آنها چنین نقصی را نشان داد.
واقعیت این است که انقلاب اسلامی ایران، به یک معنا غیرمنتظره نبود و به یک معنا غیرمنتظره بود. به لحاظ زمان وقوع آن، غیرمنتظره بود، چون حرکت اصلاحطلبانهای در جهت تغییر وضعیت موجود حداقل از شهریور ۱۳۲۰ شمسی به بعد در ایران شکل گرفته بود و انقلاب هم در امتداد و در راستای همان حرکت و خواستها شکل گرفت، اما از نظر زمان وقوع، گستردگی و تاثیر، غیرمنتظره بود. در واقع مقدمات این انقلاب را در تحرکاتی از جمله در دوره قبل از مشروطه، در دوره مشروطیت، در نهضت ملیشدن نفت و قیام ۱۵ خرداد و مبارزات دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ میبینیم و حداقل در بیان مساله و حرکتهای فرهنگی و اجتماعی اصلاحطلبانه، از چنین پشتوانهای برخوردار بود.
▪ از لحاظ زمانی چرا قابل پیشبینی نبود؟
به هیچ وجه کسی انتظار نداشت که این انقلاب، اولا در چنین زمانی و در چنین شرایطی شروع بشود و بعد هم با چنین سرعتی به نتیجه برسد.
▪ چه شرایطی حاکم بوده که وقوع انقلاب را ظاهرا غیرقابل وقوع نشان میداده است؟
انقلاب یک دفعه رخ داد. البته شروع انقلابات، هیچ وقت قابل پیشبینی نیست، ولی همیشه یک اتفاق و یا چند اتفاق باعث میشود یک نوع تهییج عمومی صورت بگیرد و بعدا این تهییج عمومی میتواند تحت یک رهبری صحیح، شکل بگیرد و جهتدار شود و البته میتواند به سرعت هم فروکش کند. ما معمولا به چنین وقایعی انقلاب نمیگوییم، بلکه بر آن میتوان نام شورش، اغتشاش، عصیان و یا حرکتهای منفی نهاد، اما وقتی چنین حرکتی به صورت یک حرکت مداوم، پیگیر، هدفدار وخصوصا دارای جایگزین (آلترناتیو) شود، آن وقت میتوانیم به آن انقلاب بگوییم. چنین چیزی در مورد انقلاب اسلامی صدق میکند.
باید توجه داشت که در سالهای ۱۳۵۵-۱۳۵۴ و حتی سال ۱۳۵۶ شمسی امیدی به اینکه سازمانهای موجود و تحرکات مسلحانه بتوانند تحولی اجتماعی در کشور ایجاد کنند، وجود نداشت. احزاب سیاسی هم سالها بود که تاثیر اجتماعی گستردهشان را از دست داده بودند و به صورت حلقههای جمعی دوستانه تبدیل شده بودند که نشستهایی را برگزار میکردند و در حلقههای خودشان به تبادلنظر میپرداختند، ولی حزب یا احزابی که بتوان آنها را تاثیرگذار دانست، وجود نداشت. بنابراین انقلاب اسلامی در چنین زمانی رخ داد که همه از ایجاد تغییر اجتماعی ناامید بودند.
▪ ساموئلهانتینگتون در سال ۱۹۶۸، اعتقاد داشته که انقلاب یک جنبه از نوسازی است و پدیدهای نیست که در هر جامعهای رخ بدهد. او همچنین بر این باور بوده است که انقلاب در جامعه بسیار سنتی و با پیچیدگیهای اجتماعی و اقتصادی پایین رخ نمیدهد. به نظر میآید آن نوع اظهارنظر کارتر که چند سال پس از ایده هانتینگتون مطرح شده، متأثر از چنین ایدهای باشد؟
دقیقا همینطور است. البتههانتینگتون بعدها در نظریاتش تجدیدنظر کرد و بعدها نیز کسانی همچون جان فوران و دیگران، نظریههای خوبی را مطرح کردند و در مورد اینکه انقلاب بایستی در یک بستر اجتماعی خاص اتفاق بیفتد، تجدیدنظر کردند. در مورد تحلیل انقلاب اسلامی هم نیاز به بازبینی و تجدیدنظر وجود داشت، اما بالاخره حرف کارتر نشان دهنده یک نوع غافلگیری بود و اتفاقا غافلگیری، یکی از عوامل موثر پیروزی انقلاب بود؛ چه در قبال صحنه بینالمللی و منطقهای و چه در قبال نوع تصمیمگیریهایی که تصمیمگیران آن موقع نظام سیاسی در داخل نظام سلطنتی میتوانستند اتخاذ بکنند. عامل غافلگیری، همیشه چیزی بوده است که آنها را در وضعیت جدید قرار میداد و نمیتوانستند خودشان را با وضعیتهای جدید وفق بدهند.
▪ آیا این غافلگیری عمدتا حکایت از این دارد که جامعه ما پیشبینیناپذیر نیست و ممکن است در اثر حوادث خاصی، احساسات افراد به شدت جریحهدار و تحریک شود؟
من در این غافلگیری، بیشتر یک نوع تدبیر و رهبری حکیمانه و مدبرانه را میبینم. بخش بزرگی از آن هم برمیگشت به چارچوبهای کلی که امام(ره) مطرح میکردند و بخشی هم توسط فعالان داخلی مثل اعضای شورای انقلاب یا چهرههای موثر داخلی صورت میگرفت. فرضا یکی از مسائلی که رژیم سابق را دچار مشکل کرد، این بود که انقلاب، آغوش خود را بازتر و بازتر کرد و اقشار بیشتری را در خودش جذب کرد. از این جهت، انقلاب بسیار موفق بود.
▪ گردآمدن گروههای مختلف باعث نمیشد که در صورت پیروزی، تنشها و تعارضهایی بین همین گروهها رخ بدهد و یا اینکه تصور پیروزی سریع وجود نداشت؟
اینکه بعد از شکلدادن به نظام جمهوری اسلامی چقدر توانست این آغوش را باز نگه دارد، جای بحث است. بویژه بعد از یکی، دو سال پس از انقلاب و به طور مشخص از سال ۱۳۶۰ به بعد، این آغوش بسته شد. یعنی بهطور مستمر بسته و بستهتر شد و بعد هم گروههای زیادی را از خودش طرد کرد.
▪ این طردکردن گروهها باید اتفاق میافتاد؟
نه لزوماً.
جامعه ما از لحاظ فرهنگ سیاسی پیشرفته نبود که تساهل و مدارا نسبت به همه گروهها روا بدارد و همه زیر یک چتر مشترک قرار بگیرند.
این درست است، ولی نوع دایره تساهلی که بعدا ترسیم شد، بیش از حد تنگ بود و لازم نبود این مقدار تنگ شود. یعنی به محض اینکه گروههایی اعلام کردند وارد فاز نظامی میشوند و به دنبال آن ترورهای برنامهریزی شده و ترورهای کور رخ داد، وضعیت جوری شد که در نظام تصمیمگیری حکومت، تصمیمگیری معقول در قبال برخورد با گروهها را به تدریج کمرنگتر میبینیم. به بیان دیگر، باوضعیت نابسامانی که حرکتهای مسلحانه علیه نظام و در جهت براندازی به وجود آمد، در خیلی از موارد تر و خشک با هم سوزانده میشود و این خیلی آسیب رسان است.
▪ در جامعهای که به شدت به عقاید مذهبی پایبند است، چه جور گروههای کمونیستی و گروههایی که معتقد به وجود خدا نیستند و یا جزو فرقههای ضاله به حساب میآیند، میتوانند به صورت آزادانه فعالیت کنند؟
دو سال اول انقلاب نشان داد که این امکان هست. حتی قانون اساسی و توضیحاتی که تدوینکنندگان اصلی قانون اساسی مثل مرحوم بهشتی مطرح میکردند، فقط جا را برای گروههایی که در عمل اسلحه بر ضد نظام به دست گرفتند، تنگ میکند. در یکی، دو سال اول هم در مورد آزادی نشر کتاب و چاپ مطبوعات، به صورت بسیار باز عمل میشد.
ظاهرا همان آزادیها و طرح بیان دیدگاهها، گاه کاملا متعارض بود که افراد مذهبی و معتقد را بر آن داشت که احساس خطر کنند.
احساس خطر بود، اما دو نوع رفتار در قبال این احساس خطر شکل گرفت. یک شکل تندرو و با تکیه بر مقابله به مثل شکل گرفت که به استفاده از ابزارهای خشونتآمیز علیه معارضان باور داشت. در حالی که یک نوع رفتار دیگر این بود که در میدان رقابت و گفتوگو، حضور پررنگتری بهطور معقول و منطقی از خودش نشان بدهد و از این ابزار منطقی که در دسترس همه است، استفاده کند برای مقابله و در ضمن از مقابله خشونتآمیز پرهیز کند.
من خاطرهای را از همان سالها نقل بکنم. در سال ۱۳۶۰ که وضعیت کشور فوقالعاده بحرانی بود و سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی اقلیت و گروههای مسلحی که در کردستان فعالیت داشتند، دست به دست هم داده بودند و آماده بودند که وارد فاز نظامی بشوند.
در آن زمان وزارت اطلاعات شکل نگرفته بود، اما یکی از آقایان نزد آقای بهشتی آمد و گفت ما اطلاعات دقیقی داریم که گروههایی میخواهند وارد فاز نظامی بشوند، آیا اجازه میدهید قبل از اینکه آنها ضربه وارد کنند، ما وارد عمل شویم و آنها را دستگیر کنیم. اما آقای بهشتی جواب <نه> دادند. بعد باز همان شخص گفته بود اگر کسی شمشیر را بلند کرده باشد و بخواهد گردن ما را بزند، نباید مانع او شویم؟ آقای بهشتی گفته بود اجازه بدهید شروع کار از طرف آنها باشد، ولی ما میتوانیم از طریق مناظره و گفتوگو با آنها، بخش زیادی از طرفداران آنها را جذب کنیم.
البته بعضی اعتقاد داشتند که اصلا راه گفتوگو بسته است و باید با مخالفان نظام از طریق مسلحانه مقابله کرد. این مساله بعد از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری در هفتم تیرماه و بعدا در هشتم شهریور (ترور رجایی و باهنر) تشدید شد و کاملا صحنه یا ابزارها و تصمیمگیری به دست کسانی افتاد که به مقابله به مثل اعتقاد داشتند و راه گفتوگو را بسته میدیدند. هرچند نیتشان واقعا حفظ نظام بود، ولی من فکر میکنم ابزارهای خوبی را انتخاب نکردند. به این دلیل که در این مقابله به مثل، دیگر تشخیص <سره> از <ناسره> و تفکیک گروهها از همدیگر صورت نگرفت و به نوعی تر و خشک سوزاندن با هم اتفاق افتاد.
▪ گروههای غیرمذهبی چه جایگاهی در بین مردم داشتند؟
همه گروهها طرفدار داشتند، ولی سازمان مجاهدین خلق در میان نوجوانان و جوانان، خیلی طرفدار داشت و اکثریت قابل توجهی از افراد، جذب شعارهای آنها شده بودند.
▪ چرا گروههای چپگرا بیش از همه طرفدار پیدا کردند؟
اصلا کل انقلاب آن موقع خیلی چپ بود. به غیر از برخی گروهها مثل جبهه ملی، نهضت آزادی و برخی گروههای دیگر که آن موقع خیلی طرفدار نداشتند، همه جناحهای دیگر متمایل به چپ بودند و بخش بزرگی از جوانان خواهان تحولات بزرگتر و سریعتر در جامعه بودند. افرادی که مذهبی بودند جذب گروههای چپگرای مذهبی میشدند و کسانی هم غیرمذهبی بودند، عمدتا به گروههای چپ غیرمذهبی و یا احیانا ضدمذهبی میپیوستند.
به نظر من این گرایشها، فرمول مشخصی دارد و آن هم این است که رویکردن افراد به مکاتب و تفکرات دیگر براساس یک فرمول معرفتشناختی شکل میگیرد. به این صورت که اگر در حوزه زندگی فردی و یا زندگی اجتماعی برای شما سوالاتی مطرح شده باشد و یا مطالباتی داشته باشید و نتوانید پاسخ آنها را از مکتبی که پیرو آن هستید بگیرید، طبیعی است که سراغ مکاتب و دیدگاههای دیگری بروید. البته ممکن است این مکتبی که به آن معتقدید، ناتوان باشد و یا در پاسخگویی ناتوان نشان داده بشود. بالاخره انسان مایل است با استفاده از منابع درونی خودش به سوالاتش پاسخ داده شود، وگرنه سراغ مکاتب دیگری میرود.
این صورتبندی کلی مساله است. اگر ما این صورتبندی کلی را در نظر بگیریم، فکر میکنم خیلی از حرکتها، رفت و آمد گرایشها برای ما از حالت معما در خواهد آمد.
به هر حالت، یک خواست طبیعی و مشروع انسانی است که به پرسشهایش پاسخ داده بشود. رویکرد بخش قابل توجهی از جوانان و نوجوانان هم به آنگونه گرایشها حاصل همین مساله است.
در آن زمان، مساله این بود که انقلاب باید به سوالات افراد پاسخ میداد، چون انقلاب، شعارهای نسبتا واحدی را در میان اقشار مختلف جامعه مطرح است و آرمانهایی هم داشت و اتفاقا یکی از ویژگیهای انقلاب ما این است که شعارهای نسبتا واحدی داشت. اگرچه حکومت جایگزین دقیقی را معرفی نمیکرد، اما در مورد طرح شعارها در راهپیماییها و تظاهراتها و اعلام مواضعی که در اعلامیهها و بیانیهها صورت میگرفت، تصمیمگیریهایی میشد و همچنین نوارهای سخنرانی امام(ره) هم از خارج میرسید و یا در مورد محتوای قطعنامهها از قبل بحث و تبادلنظر میشد. یعنی اینطور نبود که یک حرکت تودهای کاملا غیرمنسجم، بدون برنامهریزی و بدون رهبری صورت بگیرد. با این حال گاهی اوقات یک سری شعارهای خودجوش هم مطرح میشد، ولی بعدها باید روش رسیدن به آرمانها و شعارها مشخص میگردید.
▪ در اوایل دهه ۴۰، مهندس بازرگان در جریان محاکمه خودش گفته بود ما آخرین نسلی هستیم که با شما به زبان مسالمتآمیز صحبت میکنیم. در سالهای پس از آن محاکمه، درگیریهای مسلحانه و عمدتا چریکی در کشور به وقوع میپیوندد، اما چرا در سالهای ۱۳۵۶ به بعد، تقریبا یک حالت مسالمتآمیز در جریان انقلاب رخ میدهد و آیا شکلگیری چنین روندی، ادعای مهندس بازرگان را نقض میکرد؟
به یک معنا نه و به یک معنا بله. بعد از دستگیری رهبران نهضت آزادی و سرکوب نهضت ملی مقاومت و امثال آنها، واقعا دیگر حرکتهای اصلاحطلبانه در قالب نظام سلطنتی دیده نمیشد و فقط در خارج از نظام و به صورت اپوزیسیون وجود داشت. از این جهت حرف مهندس بازرگان درست بود. یعنی آن نوع حرکتهای اصلاحطلبانه به بنبست رسیده بودند و وارد حرکتهای مسلحانه شدند. گروههای مذهبی مثل حزب ملل و حتی هیاتهای موتلفه و یا حتی گروههایی که تشکیلات منسجمتری داشتند، به مبارزه مسلحانه روی آوردند، چون احساس میکردند دیگر در قالب مبارزات پارلمانی و سیاسی مسالمتآمیز نمیتوانند با نظام روبهرو شوند و درست هم میگفتند. به هر حال، نظام هم خودش راه اصلاح را سد کرده بود. به همین دلیل به کارهای چریکی و جنگهای مسلحانه روی آوردند. در بخش غیرمذهبی هم چریکهای فدایی خلق بودند که درگیریهای سیاهکل و امثال آن را پدید آوردند. وجه غالب در بخش مذهبی نیز در فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق تبلور پیدا میکرد که در واقع همه شاگردان نهضت آزادی بودند. یعنی مرحوم حنیفنژاد، سعید محسن و پاکنژاد جزو دانشجویان دانشکده فنی و مهندسی بودند و با مهندس بازرگان و نهضت آزادی ارتباط داشتند. وقتی که اینها دیدند نهضت آزادی به بنبست رسیده است، گفتند باید وارد یک حرکت جدید شویم.
▪ اما اقدامات مسلحانه علیه رژیم پهلوی هم بعد از چند سال ناموفق نشان داد.
بله، آن اقدامات هم در سال ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ حتی تأثیرش را در میان نخبگان خودش هم از دست داد و هیچ وقت نتوانست تودههای مردم را به خودش جذب کند؛ چه در بخش کمونیستی و مارکسیستی و چه در بخش اسلامی، اما توانسته بود در میان قشرهایی همچون دانشجویان، طرفداری پیدا بکند. با کودتای درون سازمانی و تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴، یک نوع یأس و ناامیدی گسترده در مبارزات مسلحانه ظاهر شد. بهطور کلی عدم موفقیت گروهها در جذب و ایجاد حرکت در تودهها اعم از کسانی که به جنگ مسلحانه و روستایی و یا دهقانی و جنبش دهقانی دل بسته بودند و چه آنها که بر جنگ چریکی شهری روی آورده بودند و بعدا هم مائوئیستها میخواستند حرکتهایی را شروع کنند، موجب شد تاثیرگذاری محدود این گروهها در سالهای ۵۵ و ۵۶ به پایان برسد. دلایل این عدم تأثیرگذاری هم قابل بررسی است.
▪ چپگراهای معتقد به حرکت مسلحانه از چه الگوهایی بهره میگرفتند؟
انقلاب چین به رهبری مائو و انقلاب کوبا خیلی تاثیر داشت. جنگهای ویتنام و در یک دوره هم انقلاب الجزایر کم و بیش در آن مبارزات تأثیر داشتند. تقریبا همه گروهها در آن سالها به این نتیجه رسیده بودند که حرکتهای مسلحانه و چریکی، بیهوده است و نمیتوانند تحولی اساسی به وجود بیاورند.
▪ شما شروع انقلاب اسلامی را از همان جریانات مسلحانه در نظر میگیرید و یا اینکه بعد از شکست مبارزه مسلحانه و در سال ۱۳۵۶ باید نقطه آغاز انقلاب را در نظر گرفت؟
شروع انقلاب را بایستی بعد از شکست آن حرکتها دانست. از این لحاظ من معتقدم که انقلاب اسلامی، غیرمنتظره بود، چون همه به بنبست رسیده بودند و انتظار شروع یک حرکت جدید را نداشتند.
▪ شما قبلا گفتید که یک یا چند حادثه موجب شکلگیری انقلاب میشود. به نظرتان این حوادث منجر به انقلاب، کدام بودند؟
فرض کنید درگذشت یا در واقع شهادت دکتر شریعتی یک نقطه آغاز بود. البته دکتر شریعتی عمدتا در میان اقشار تحصیلکرده تاثیرگذار بود. تحولاتی هم رخ داد که منجر به واردآمدن فشارهای اقتصادی بر مردم شد. گرانیهای خیلی زیاد و وضعیت نابسامان بودجهای هم در کشور حاکم بود. در آن سالها یک دفعه کمبود گوشت گرم منجر به واردات گوشت سرد میشود. مساله گرانی مسکن و چیزهای دیگر هم مطرح بود. یک سری فشارهای سیاسی هم به اقشار مختلف جامعه وارد شد، مثل عضویت اجباری در حزب رستاخیز و تغییراتی هم که با اعتقادات مذهبی مردم بهطور مستقیم مرتبط بود، مثل تغییر تقویم هجری شمسی به شاهنشاهی. جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و سپس جشنهای پنجاهمین سال تاسیس سلسله پهلوی هم تاثیرات نامطلوبی بر جامعه گذاشت، چون زمانی این جشنها و ریختوپاشها صورت میگرفت که شکاف طبقاتی، داشت بسیار گسترده میشد.
یوسف ناصری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست