جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اگر بار گران بودیم و رفتیم


اگر بار گران بودیم و رفتیم

تجربه این سال ها نشان داده که «مدیریت کوتاه مدت» در وادی فرهنگ و هنر, جواب نمی دهد ریشه های اصلی این واقعیت را باید در بافت کلی جامعه ما در دوران بعد از انقلاب و فضای سیاست زده حاکم بر آن, حساسیت های دولتمردان و اقشار و طیف های مطرح و تعیین کننده جامعه نسبت به حوزه های مختلف این عرصه به ویژه سینما و تئاتر و موسیقی جست وجو کرد

تجربه این سال ها نشان داده که «مدیریت کوتاه مدت» در وادی فرهنگ و هنر، جواب نمی دهد. ریشه های اصلی این واقعیت را باید در بافت کلی جامعه ما در دوران بعد از انقلاب و فضای سیاست زده حاکم بر آن، حساسیت های دولتمردان و اقشار و طیف های مطرح و تعیین کننده جامعه نسبت به حوزه های مختلف این عرصه (به ویژه سینما و تئاتر و موسیقی) جست وجو کرد. از طرفی، مدیر و سیاستگذار با مخاطبینی سر و کار دارد که به لحاظ حضور در جامعه ای ملتهب که مدام در معرض موج های فرهنگی پرنوسان قرار داشته، دارای سلایق و علایق مقطعی و دوره ای است و نتوانسته در این دور و تسلسل تاریخی به تشخص و بالندگی فکری برسد.

روی همین اصل، تا مدیر و معاونتی بخواهد خودش را با شرایط بی ثبات پیرامونش تطبیق دهد و براساس شناختش از وضعیت موجود و افراد و اقشاری که چهار چشمی روی این حوزه زوم کرده اند اقدام به برنامه ریزی کند و خودش را در کوران کار محک زند و نتایج عملی برنامه های تئوریکش را ببیند، باید غزل خداحافظی را بخواند یا تن به استعفای تحمیلی بدهد.

قاعدتاً هر مدیری در این شرایط نامتعادل و براساس اوضاع سیاسی و رفتار و عکس العمل های فردی و اجتماعی اقشار تاثیرگذار جامعه، با مسائل و بحران های غیرقابل پیش بینی مواجه خواهد شد و به تبع آن امکان اشتباه در محاسبات و برنامه ریزی هایش وجود دارد.

متقابلاً اگر همین مدیر و مقام مسوول بتواند مدت زمان بیشتری در سمت خود باقی بماند و آزمون و خطا را مرحله به مرحله طی کند و در کار خودش جا بیفتد، بهتر می تواند اهداف و سیاست های کوتاه و بلندمدتش را جامه عمل بپوشاند. دیگر باید بعد از این همه سال به این واقعیت پی برده باشیم که بخش قابل توجهی از موفقیت در پذیرش این گونه مسوولیت ها، منوط به اطمینان خاطر و تثبیت موقعیت افراد در یک پروسه زمانی متعارف است.

ولی اگر من نوعی جای خودم را سست و متزلزل بدانم و مطمئن نباشم که یک سال بعد چه وضعیتی دارم و چه در انتظارم است، مسلماً انگیزه کافی برای ارائه برنامه های متحول و خلاقانه نخواهم داشت و به حضوری باری به هر جهت بسنده می کنم.

بخش قابل توجهی از وضعیت پا در هوا و بحرانی حاکم بر سینما در سال های اخیر، ریشه در همین نکات دارد. در این شرایط بی ثبات و پرسوءتفاهم بدون آنکه بخواهیم فردی را مقصر بدانیم و کاسه کوزه ها را سر او بشکنیم، به جایی رسیده ایم که همان «سینمای گلخانه ای» و «سیاست های حمایتی و هدایتی» دوران آقایان سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار را می خواهیم حلوا حلوا کنیم و دلمان برای «دیکتاتورهای دلسوز»۱ تنگ شده است، چراکه لااقل در آن دوران «مدیریت» برای خودش تعریف روشنی داشت و با وضعیت تثبیت شده ای مواجه بودیم. اوضاع عجیب و غریبی است، هم می خواهیم بنا به دلایل عدیده گستره سینمای دولتی را وسیع تر کنیم و هم به کسی اعتماد نداریم و خودی های دیروز را به چشم غیرخودی می بینیم و عرصه را بر آنها تنگ می کنیم. معلوم نیست سرمنزل مقصود در این طی طریق بی رحمانه کجاست و چه دستاوردی برای سینمای بیمار و از نفس افتاده ما خواهد داشت؟

پی نوشت

۱- تعبیر عبدالله اسفندیاری از خود و همکارانش در دوران ماضی



همچنین مشاهده کنید