یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پینوکیو عروسک خیمه شب بازی


پینوکیو عروسک خیمه شب بازی

پینوکیو یک شخصیت معروف برای بچه های دنیاست آنقدر کارتون های جورواجور درباره اش ساخته اند, آنقدر داستانش را خلاصه کرده اند و از آن کتاب های مختلف منتشر کرده اند و آنقدر آن را روی صحنه های نمایش در تمام دنیا اجرا کرده اند که همه او را می شناسند

برخی از شخصیت های دنیای کودک آنقدر شناخته شده اند که حتی برای ضرب المثل ها و اشاره ها نیز از آنها استفاده می شود. مثلا هیچ ربطی ندارد که شما در ایران به دنیا آمده باشید یا آفریقا یا هر جای دیگر، اما اگر کسی دروغ بگوید و بخواهید به نوعی به او یادآوری کنید که این کار درست نیست کافی است بگویید «دماغت داره دراز می شه». آن وقت او فورا می فهمد که شما متوجه دروغ او شده اید. درست است. داریم درباره پینوکیو صحبت می کنیم. همان عروسک چوبی لوسی که هروقت دروغ می گفت، دماغش دراز و درازتر می شد تا آنجا که از پنجره اتاق هم بیرون می رفت و بعد پری آبی مهربان باید یک فکری به حالش می کرد.

پینوکیو یک شخصیت معروف برای بچه های دنیاست. آنقدر کارتون های جورواجور درباره اش ساخته اند، آنقدر داستانش را خلاصه کرده اند و از آن کتاب های مختلف منتشر کرده اند و آنقدر آن را روی صحنه های نمایش در تمام دنیا اجرا کرده اند که همه او را می شناسند. خوب واقعا هم موضوع زیبا و جذابی دارد. درس های خوبی هم به بچه ها می دهد.

حتی اگر بچه ها دوست نداشته باشند که بزرگ ترها خیلی به آنها نصیحت کنند، اما این قصه در حالی که خیلی جذاب و دوست داشتنی است، می تواند در نهایت بچه ها را به فکر کردن وادار کند؛ اینکه بی ادبی با بزرگ ترها چقدر زشت است و انسان ممکن است حتی آنها را از دست بدهد و بعد تازه بفهمد که چقدر اشتباه کرده، اینکه دوست بد می تواند مسیر زندگی آدم را عوض کند و اینکه اگر به جای مدرسه سر از شهربازی و تفریح درآوردی سرانجام به یک خر بی ارزش تبدیل می شوی، اما اهمیت پینوکیو در این است که همه این پندها را به زبان قصه بیان می کند و نتیجه گیری را برعهده خود بچه ها می گذارد.

حالا این سوال مطرح می شود که آیا نویسنده این قصه یک بچه یا نوجوان بوده؟ اصلا چه کسی داستان پینوکیو را نوشته و این شخصیت چوبی با آن پاهای لاغر و دراز چطوری وارد دنیای بچه ها شده؟

همان طور که از اسم پینوکیو می توان حدس زد، این یک اسم ایتالیایی است. نویسنده داستان هم ایتالیایی است. یک ایتالیایی که وقتی این قصه را می نوشت دیگر بچه نبود. در حقیقت از دنیای کودکی خیلی هم فاصله گرفته بود، اما او این توانایی را داشت که خاطرات کودکی اش را حفظ کند و سعی کند آن را طوری به بچه های دیگر منتقل کند که برایشان جالب باشد. آخر او کودکی سختی داشت و خاطرات بدی از دوستانش در دل او انبار شده بود. دوستانی که با او در یک محله بزرگ شده بودند، اما مسیر دیگری را انتخاب کرده بودند و سرانجام زندگی آنها را با خودش برده بود... برده بود به جایی که دیگر از آنها نشانی باقی نمانده بود. برخی در زندان، برخی در حال انجام کارهای سخت و بی نتیجه و برخی در حال فراموشی.

«کارلو کولودی» نویسنده پینوکیو ۱۸۰ سال پیش یعنی در سال ۱۸۲۶ در ایتالیا به دنیا آمد. او در یکی از شهرهای زیبا که امروز به عروس شهرهای ایتالیا مشهور است یعنی فلورانس به دنیا آمد، اما زندگی در فلورانس با یک خانواده ۱۰ فرزندی کار راحتی نبود. مخصوصا اینکه پدر و مادر او کاری از دستشان برنمی آمد و برای اداره خانواده پرجمعیت شان به خدمتکاری مشغول بودند. اما کارلو از همان ابتدا تصمیم گرفت که مثل پدر و مادرش سخت زندگی نکند و برای همین خوب درس خواند.

آنقدر خوب که کارفرمای پدرش هزینه های ادامه تحصیل او را فراهم کرد و او توانست دوره دبیرستان را هم پشت سربگذارد. البته کارلو به خواست او که آرزو داشت از این پسر یک کشیش خوب بسازد، عمل نکرد و در عوض وارد دنیای کتاب شد. چون او همراه با تحصیل در یک کتاب فروشی کار می کرد، با کتاب ها خیلی دوست بود و سرانجام هم به یک روزنامه نگار تبدیل شد.

روزنامه نگاری که در آن سال ها به دنبال بهبود زندگی مردم بود و سعی می کرد از طریق نوشته هایش به مردم برای رسیدن به دانش بیشتر کمک کند. کارلو خاطرات زیادی از دوران تحصیل داشت؛ از مدرسه هایی که درس خواندن در آنها خیلی سخت بود، بچه ها را تنبیه می کردند و بسیاری از بچه ها به دلیل فقر و بیسوادی خانواده شان اهمیت باسواد شدن را درک نمی کردند. بعدها این مسئله مشکل پینوکیو هم شد و وقتی پدرژپتو برای او کتاب خرید، او خیلی راحت به جای مدرسه سر از تماشاخانه درآورد و مشکلات بعدی یکی یکی ظاهر شدند.

کارلو کولودی وقتی ۵۵ ساله شده بود، داستان پینوکیو را نوشت. آن هم نه به صورت یک کتاب. او این قصه را به صورت دنباله دار در روزنامه ای که در آن کار می کرد، منتشر کرد؛ یک داستان ۱۹ قسمتی برای کودکان و به زبان آنها. بعد این قصه خیلی مورد علاقه مردم قرار گرفت و نویسنده آنها را در کنار هم و به صورت یک کتاب با ۳۶ فصل چاپ کرد و بعد کتاب راه خودش را پیدا کرد و دست به دست چرخید و به زبان های مختلف ترجمه شد و سر از کشورهای دیگر درآورد.

این کتاب به صورت کامل و مثل نوشته کولودی خیلی سال پیش در ایران هم ترجمه شد. صادق چوبک یکی از نویسندگان خوب ایرانی این کتاب را ۵۰ ـ۴۰ سال پیش ترجمه کرده است. بنابراین، قصه اصلی پینوکیو را با کتاب های کوچولوی ۱۶ صفحه ای که برای بچه های خیلی کوچک به صورت خلاصه منتشر می شود، اشتباه نکنید.

البته بسیاری از دوستداران پینوکیو بیشتر از طریق کارتون هایی که درباره این عروسک چوبی ساخته شده با او آشنا شده اند و یکی از معروف ترین این کارتون ها هم اثری است که توسط والت دیسنی ساخته شده است. حتما این کارتون را خیلی دوست دارید؛ یک کارتون شاد و قشنگ از زندگی ساده و آرام پیرمردی ساعت ساز که دوست داشت بچه داشته باشد و پری آبی مهربان آرزوی او را برآورده کرد، اما این کارتون خیلی با واقعیت کتاب کولودی نزدیک نیست. واقعیت این است که پینوکیو پیش از اینکه به صورت یک عروسک خیمه شب بازی درآید یک تکه چوب بود. یک تکه هیزم که مردی می خواست آن را بردارد و با تبر خرد کند و در بخاری بسوزاند.

اما این تکه هیزم از همان اول هم می توانست ببیند، می توانست حرف بزند. برای همین فریاد کشید و از مرد خواست تا او را در بخاری نیندازد. مرد وقتی فهمید این چوب با بقیه چوب ها فرق می کند، آن را برداشت و پیش دوستش برد؛ همان پیرمرد مهربان که یک مجسمه ساز خیلی فقیر ایتالیایی است.

در قصه اصلی کولودی، پینوکیو از همان ابتدا بی ادب و بی فکر است و تا ژپتو دهانش را درست می کند شروع می کند به داد و فریاد و مسخره کردن ژپتو و تا پاهایش درست می شود، از خانه او فرار می کند و به خیابان می رود. ژپتو او را تعقیب می کند و پلیس این دو نفر را دستگیر می کند. پینوکیو هم می گوید ژپتو می خواسته او را بزند. اینطوری ژپتو به زندان می افتد و پینوکیو با خیال راحت به ولگردی می پردازد.

هدف اصلی کولودی این بود که با این داستان نشان دهد که آدم های خودخواه، تنبل و بی مسوولیت هم خودشان گرفتار می شوند و هم برای دیگران ایجاد گرفتاری می کنند.

او می خواست بگوید اگر آدم قدر مهربانی را نداند، گرفتار موجودات شروری مثل گربه و روباه می شود و سرانجام وقتی به یک خر تبدیل شد، دیگر کسی برایش ارزشی قائل نخواهد شد و پس از اینکه حسابی از او کار کشیدند، او را از بین می برند.

پینوکیو در قصه کولودی یک وجدان هم دارد، اما همان اول زیر پا له اش می کند؛ این است که اشتباهاتش را ادامه می دهد. اما در کارتون والت دیسنی وجدان او که به صورت یک جیرجیرک بامزه ظاهر شده همه اش او را راهنمایی می کند، شعر می خواند و می رقصد.

اما درهرحال پینوکیو بعد از بلاهای مختلفی که سرش می آید، بعد از اینکه می فهمد از قانون کار زیادی برنمی آید و پس از اینکه تا پای مرگ خودش و پدرش می رود، برای نجات زندگی شان به کار سخت و جدی مشغول می شود و اینجاست که پری مهربان برای آخرین بار ظاهر می شود و او را به یک پسر واقعی تبدیل می کند. کولودی قصد نداشت یک قصه سرگرم کننده و تفریحی بنویسد، او می خواست تجربه خودش از زندگی را برای بچه ها نقل کند. برای همین هم اول کتاب را با یکی بود یکی نبود شروع می کند و بعد می گوید، اما بچه ها الان نمی گویم یک پادشاهی بود، چون قصه ما درباره پادشاهان نیست، بلکه یک تکه هیزمی بود....

و به این ترتیب تکه هیزم ما پس از اینکه اهمیت خانواده را فهمید، پس از اینکه دید چه راحت پدر مهربانش را از دست داده و با تلاش او را از شکم نهنگ بزرگ بیرون کشید، اول خودش به اشتباهاتش پی برد، بعد تلاش کرد تا دیگر رفتارهای گذشته اش را تکرار نکند و قدر خانواده اش را بداند و سرانجام لطف پری مهربان شامل حالش شد.

باران گیلانی



همچنین مشاهده کنید