شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مافیای غم و غصه در ایران!


مافیای غم و غصه در ایران!

نظام اجتماعی، هر روز بیش از دیروز پیچیده تر می شود و همپای این پیچیدگی، «مرارت» ها نیز رو به فزونی می نهد. پیچیدگی خصیصه ذاتی «دنیای جدید» است. مرارت های ناشی از این وضعیت، روح و جسم …

نظام اجتماعی، هر روز بیش از دیروز پیچیده تر می شود و همپای این پیچیدگی، «مرارت» ها نیز رو به فزونی می نهد. پیچیدگی خصیصه ذاتی «دنیای جدید» است. مرارت های ناشی از این وضعیت، روح و جسم بشر جدید را دچار فرسایش نموده و اسباب اضطراب و تلاطم مداوم را در او فراهم آورده است. با پیشروی «اضطراب» است که «نشاط» و «شادی» از حلقه انسانی رخت بر بسته و جای خود را به «نگرانی های مستمر» می بخشد. نگرانی از لحظه آتی، نگرانی از فردا، نگرانی از اینکه چه خواهد شد...

ایران ما نیز از قاعده مستثنی نیست. در اینجا نیزهر چه نظام اجتماعی به سمت پیچیدگی های بوروکراتیک می رود، روابط نیز متاثر از این قواعد، دل ناچسب تر و غیر انسانی تر می شود.

همزمان با اینکه جهت گیری های جامعه به سمت «گلیم خود را از آب بیرون کشیدن» راه در پیش گرفته و پیش می رود، تعاملات انسانی نیز رنگ باخته و همگان همانند موجوداتی بی روح، در پی گذران زندگی خود هستند. در چنین فضایی است که «نگرانی» حکایت مستمر زندگی شده و «اضطراب» موسیقی متن حیات می شود. بدیهی است که در این صورت «شادی» و «نشاط» نیز در غربت خواهند بود. اگر چه «شادی» و «نشاط» مفاهیمی نسبی هستند، اما می توان در تعاریفی حداقلی توافق نمود.

اگر هم نتوان تعریفی همه گیر برای این مفاهیم ارائه کرد، لااقل می توان «افسردگی» و هر آنچه که در تضاد با «شادی» قرار دارد را به خوبی نشان داد.

گفتمان روزمره جماعت ایرانی، به روشنی حکایت از روحیات ایشان دارد. پس می توان با استناد به مناسبات اجتماعی ایرانیان، به چگونگی احوالات ایشان نیز واقف شد.

به تعبیر ساده تر، می توان از ادبیات حاکم بر اجتماعات مردم، نتیجه گرفت که آیا این مردم، شاد هستند یا نه؟

وقتی دو یا چند ایرانی گرد هم می آیند از چه سخن می گویند؟

در حلقه های موقتی که در جامعه شکل می گیرند ـ همانند مسافرین اتوبوس و تاکسی و یا گرد آمدگان در پارک ـ از چه سخن گفته می شود؟ گفتمان غالب ایشان چیست؟ آیا می توان هیچ ردپایی از «نشاط» و «سر زندگی» در آنها جستجو کرد؟

برخوردهای خشن و چکشی حاکم بر مناسبات مردم، آیا تناسبی با یک جامعه شاد دارد؟

«پرخاشگری» و «عصبیت»، آیا وجه غالب خصایص ما نیست؟

«بی حوصلگی» و «کم طاقتی» و «عدم رواداری»، نشان از چه دارد؟

اینکه می بینیم با کوچکترین تضادی، بساط درگیری و ضرب و شتم و ناسزا برپا می شود، بیانگر چیست؟

با توجه به این مصادیق و دهها مصداق دیگر، باید پذیرفت که این جامعه را به هیچ روی نمی توان جامعه ای «شاداب» دانست. و اگر در این نکته توافق شود، باید که افسوس خورد به احوالات کشوری با جمعیت غالب جوان، که حتی از خصیصه ذاتی دوره جوانی نیز بی بهره است یا بهتر است بگوییم جوانی را ذبح کرده است.

براستی چرا اینگونه است؟

چه کسانی دوست ندارند که این جامعه «شاد» باشد؟

چه کسانی با ارائه تعاریف سخیف از «شادی» همه سوپاپ های جامعه را بسته اند؟

آنها که «شادی» را با «ابتذال» مترادف عنوان می کنند و آنگاه حکم تحریم برایش صادر می کنند، کیستند؟

چه کسانی اصرار دارند که همواره «خمودگی» و «رخوت» بر جامعه ایرانی سیطره داشته باشد؟

چه کسانی با دستاویز قرار دادن مشتی مفاهیم «گنگ» و «من درآوردی» و انتساب آنها به دین خدا، راههای «نشاط» را بر اهالی این سرزمین مسدود کرده اند؟

آیا نمی توان دست های آشکاری را که «سستی» و «بی حالی» را به جامعه تزریق می کنند، با چشم غیرمسلح دید؟

آیا برنامه های مثلاً معناگرای رسانه ملی، جز اضطراب و ناامیدی و نگرانی و غصه را ساطع می کنند؟

چرا در برابر کوچکترین مظاهر تحرک و شادابی، موضع گیری های شدید و دندان شکن صورت می گیرد؟

آیا نمی توان از مافیای ترویج غم و غصه در ایران سخن گفت؟ مافیایی که به تخریب نشاط مشغول هستند؟

براستی چه تفاوتی میان کسانی که چنین می کنند با سوداگران افیون وجود دارد؟

اگر سوداگران مواد مخدر، ایادی استکبار هستند ـ که هستند ـ چرا صاحبان چنین تلقی ها و عملکردهایی را نباید به استکبار منتسب کرد؟

چرا نباید کسانی را که تعمداً «روح نشاط» را در جامعه سلاخی کرده اند، دشمن دانست و چرا نباید برای اعتراض به ایشان کفن پوشید؟

روح الله رشیدی

http://asretadbir.blogfa.com/۸۷۰۵.aspx