جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

انضباط


انضباط

زمانی که کودکان به سن یازده تا سیزده ماهگی می رسند,آن قدر بزرگ شده اند و قدرت یادگیری دارند,تا جملات امری نظیر«بیا,بشین,برو,نه,بمان »

● سنین ۱۱ تا ۱۸ ماهگی

مااین جملات و فرمان ها «فرمان های اصلی» می نامیم.

این «فرمان های اصلی»تا زمانی که کودک به سن هجده ماهگی می رسد، باید به او آموزش داده شود،زیرا این فرمان ها، شالوده و اساس انضباط، در زندگی و آینده ی کودک هستند.اگر ما نتوانیم کودک دوساله ای را وادار به اطاعت و اجرای فرمان های اصلی نماییم،در طی شش سال آینده، زندگی ما و آن کودک،سراسر شکنجه و سختی خواهد بود.

کلید و راه حلّ آموزش«فرمان های اصلی»، تنها از طریق کنترل مسائلی است،که ما توانایی کنترل آنها را داریم.ما هرگز نمی توانیم،نوزاد یا کودک نوپایی را مجبور کنیم تا گریه نکند،یا دست از آزار و اذیّت ما بردارد،و یا این که انگشت شستش را نخورد، و ناله و فریاد نکند.بلکه آن چه که مامی توانیم کنترل کنیم تنها محلّ و مکانی است که کودک این اعمال را در آن جا انجام می دهد.

اگر کودکان،یک بار فرمان«خواهش می کنم،تمامش کن»را نادیده بگیرند،بدون هیچ گونه خواهش و یا داد و فریادی به آنها فرصت می دهیم تا رفتار بد خود را درجای دیگری تجربه نمایند،و آن جا، جایی نیست جز اتاق خودشان.

آنها تا زمانی که در اتاق خود هستند،می توانند مانند شیاطین کوچک هر کاری را که دوست دارند،انجام دهند.امّا مجبور کردن آنها،برای رفتن به اتاق شان،خود می تواند مشکل اساسی دیگری باشد.

اوّلین گام در فرستادن کودکان به اتاق شان، آموزش نشستن و ماندن، در همان اتاق با حضور خود ما است،بنابراین وقتی بدرفتاری می کنند،آنها را در گوشه ای از اتاق شان می نشانیم.شاید برای ما،شنیدن جیغ و فریاد آنها،گوشخراش و آزاردهنده باشد،امّا انجام این کار لازم است.

و هنگامی که کودک می خواهد بلند شود،تنها با نگاهی نافذ و بدون هیچ داد و فریادی و با لحنی آرام،فقط یک جمله به او می گوییم:«گفتم،بمان.» سپس کودک،کم کم این مهارت را می آموزد،و آن را به کار می گیرد.حال گام بعدی این است که کودک را در جایی از اتاق اش بگذاریم،که بتوانیم از خارج اتاق او را ببینیم و مراقب اش باشیم،این بار خود ما،دیگر در اتاق حضور نداریم.

سپس،هر زمان که رفتار بد و نادرست آنها شروع می شود،آنها را برای گریه به اتاق خودشان می فرستیم.امّا همیشه به یاد داشته باشید که ما آنها را برای تنبیه به اتاق شان نمی فرستیم،بلکه تنها می خواهیم به آنها فرصتی برای آرامش و تسلط بر رفتارشان بدهیم.

امّا اگر زمانی که از اتاق خود بیرون می آیند، هنوز عصبانی و بد رفتارند،آنها را به اتاق شان می فرستیم،تا پنج دقیقه ی دیگر هم آن جا بمانند.البتّه به ازای هر یک سالی که از سن کودک می گذرد،ما پنج دقیقه به او فرصت می دهیم،بدین صورت که برای یک کودک یک ساله،پنج دقیقه و برای کودکی دو ساله، ده دقیقه فرصت و زمان می دهیم.

در این بین،هرگز نباید از ابراز عشق و علاقه به کودکان مان غافل شویم.هنگامی که آنها رفتار درستی دارند،و خوش اخلاق هستند،نیاز دارند تا ما در آغوش مان بگیریم،و به خاطر رفتار خوب و درست شان،آنها را تشویق کنیم.

ما فقط با یک بار انجام فرمان های اصلی،مهارت و تسلط لازم را،در اجرای فن انضباط ابتدایی و اوّلیه بدست می آوریم،و بعد از کسب این مهارت،در برخوردهای بعدی که بین ما و کودک پیش می آید،سلاحی کارآمد و مؤثر در اختیار داریم.با توجّه به این که،بسیاری از روش های تربیتی عشق و منطق،حول محور تغییر مکان به جای تغییر رفتار می چرخد،بنابراین بدون فرمان های اصلی،ما دچار دردسر و سردرگمی بزرگی می شویم.

سه اشتباه متداول و رایج،در آموزش فرمان های اصلی خودنمایی می کند.اشتباه اوّل،سخت گیری و خشونت بیش از اندازه از جانب والدین.گاهی اوقات بچّه های کوچک خوش اخلاق و دوست داشتنی نیستند.همان طور که ما نیز،همیشه خوش اخلاق نیستیم.اگر والدین خود ما خیلی سخت گیر بودند،شاید ما نیز وسوسه می شویم تا از فرمان های اصلی بیش از اندازه ی مجاز استفاده کنیم.به خاطر داشته باشید،هرکسی این حق را دارد،که گاهی ترشرو و بد اخلاق شود،و این حق شامل فرزندان ما نیز می شود.برای مثال،اگر ما کودک خود را، چند ساعت بیشتر از زمان معمول خوابش،بیدار نگه داریم،و او روز بعد عصبانی و بدخلق شود،آیا عادلانه است که او را محکوم به انزوا و گوشه گیری و ماندن در اتاق اش کنیم؟درک متقابل،باعث ارتقای روابط، بین کودک و والدین می شود.

اشتباه دوّم،ملایمت بیش از اندازه ی والدین.به طور مثال،ما تا قبل از صدور فرمان «برو»بسیار با ملایمت رفتار می کنیم.این ملایمت بیش از اندازه و بی معنی آن قدر ادامه می یابد،تا وقتی که به کودک می گوییم،کاری را انجام دهد و او به راحتی از انجام کار،سرباز می زند.درحقیقت کودک از ملایمت ما سوءاستفاده می کند،و در این لحظه صبر ما لبریز می شود.این نحوه ی برخورد و عملکرد در نهایت موجب عصبانیّت و ناراحتی والدین می شود،تا موجب تأثیرگذاری آنها گردد.

اشتباه سوّم:قاطعیت را با عصبانیّت اشتباه گرفت.یک فرد قاطع و محکم،شاید زیاد داد و بیداد کند،و یا حتّی ممکن است از تمهیدات و فشارهای فیزیکی نیز استفاده کند.امّا قاطعیت،به معنای واقعی کلمه و از نظر من(فاستر)این است،که افراد قاطع هیچ گاه داد نمی زنند و فریاد نمی کشند،و به ندرت دچار عصبانیّت می شوند.

بعضی از والدین تصوّر می کنند،که کودکان یازده تا شانزده ماهه، برای یادگیری فرمان های اصلی بسیار کوچک اند.امّا بچّه ها،از این فرمان ها برای فراگیری بهتر و پیشرفت خود استفاده می کنند.این والدین باید بدانند،که دراین سنین درک زبانی اغلب کودکان طبیعی و نرمال،آن قدر رشد یافته است تا آن چه را که ما می گوییم،و از آنها انتظار داریم،به درستی درک کنند و بفهمند.

حال حقیقت این است که،اگر کودکان این اجازه را پیدا کنند،تا بی رحمانه والدین خود را آزار دهند،این مقوله تنها همیشه،به خودانگاری و باور ذهنی ضعیف آنها از خودشان منجر می شود.

● سنین ۴ تا ۶ سالگی

این مبحث،مربوط به والدینی می شود که در ارائه و دادن فرمان های اصلی به فرزندان خود،با شکست مواجه شده اند.اگر کودکان چهار تا شش ساله ی ما،هنوز فرمان های اصلی مثل«بیا،بشین، برو،نه،بمان»را کاملاً درک نمی کنند و نمی فهمند،پس باید گفت،ما با مشکلی جدّی روبه رو هستیم.به طور کلی فرمان های اصلی،شالوده و بنیان انضباط هستند.

ما همواره به کودکان می گوییم،که هیچ کس نمی تواند مشکلات و ناراحتی هایی را که از سوی اطرافیان برایش پیش می آید تحمّل کند،و این در حالی است که،فرمان های اصلی،برای سرمشق دهی و الگو برداری کودکان،در این زمینه،طرح ریزی و پایه گذاری می شوند.تا دو سالگی،بچّه ها باید فرمان های اصلی را درک و ذهنیّت درستی نسبت به آن پیدا کنند.اگر به هر دلیلی کودکان،از سیستم انضباطی ما فرار کنند،دراین صورت،در سنین چهار تا شش سالگی،فرمان های اصلی را درک نمی کنند و نمی فهمند،بنابراین لازم است تا ما دست به کار شویم و علاج واقعه را قبل از وقوع بکنیم.

نُه قانونی که در زیر می آید،برای کنترل کودکان کودکستانی و یا کلاس اوّلی است،که از کنترل ما خارج شده اند.

۱) از هرگونه درگیری و زد و خورد فیزیکی جداً اجتناب کنید.به طور مثال والدین،نباید با فرزندان خود،بر سر رفتن بچّه ها به اتاق شان،داد و بیداد راه بیندازند.

۲) در دادن دستورات جانب احتیاط را رعایت کنید.هرگز به کودک دستوری را ندهید،که نتوانید او را به انجام آن وادار کنید.

۳) به کودک تان بگویید،که دوست دارید به جای این که به او دستور داده شود،خودش کاری انجام دهد.

۴) همواره یک«پیام کامل»به او بدهید:«از تو متشکرم،به خاطر این که به اتاق ات رفتی،من حالا می توانم نسبت به روابط بین خودمان احساس بهتری داشته باشم.»(در«پیام»خود احساس تان را بیان کنید و بگویید که چرا چنین احساسی دارید.)

۵) گاهی اوقات،زمانی که از کودک درخواستی می کنیم،عاقلانه است که پیشاپیش از او تشکّر کنیم.با انجام این عمل،الگوی رفتاری مناسبی را به کودک ارائه می دهیم،و می توانیم انتظار عمل متقابل را نیز از جانب کودک،در برخوردهای آتی وی داشته باشیم.

۶) زمانی که کودک رفتار و اخلاق مناسب و خوبی دارد،با او در مورد مسائل مختلف زیاد صحبت کنید،و احساسات او را کشف کنید،و انتظارات و توقعات خود را،برای فرصتی دیگر بگذارید.

۷) برای حلّ مشکلات رفتاری،به جای آن که سعی کنید،از رفتار بد کودک جلوگیری کنید،از فاکتور انزوا و تغییر مکان استفاده نمایید.

۸) در استفاده از تنبیه بدنی بسیار محتاطانه عمل کنید.اگر زمانی مجبور به تنبیه بدنی کودک شدید،فقط او را گوشمالی کوچکی بدهید.(این مورد به طورمفصّل در مبحث ۲۹ شرح داده شده است.)

۹) زمانی که اوضاع بر وفق مراد است،و همه چیز به خوبی پیش می رود،مانعی ندارد اگر احساساتی و هیجان زده شوید.امّا زمانی که اوضاع خراب است و کارها به خوبی پیش نمی رود،بهتر است دست خوش احساسات نشوید.در عوض به پیامدها توجّه کنید؛درضمن در چنین مواقعی استفاده از انزوا نیز کارساز و مفید خواهد بود.

این قوانین را به ذهن خود بسپارید،و به خوبی فرا بگیرید.حال به گفتگوی اِلین که تلاش می کند،پسر پنج ساله اش جِس را به اتاقش بفرستد،توجّه کنید:

ـ جِس:«مامان،زود بیا این جا.»

ـ الین:«(تعجّب می کند که دوباره جِس چه خیالی در سر دارد.)»

ـ جِس:«مامان!گفتم،بیا این جا!»

ـ اِلین:«هی،کوچولو،اصلاً خوشم نمی آید وقتی که این طوری با من صحبت می کنی،پیش ات بیایم. حالا زود برو به اتاق ات و کمی در مورد این رفتارت فکرکن.»

ـ جِس:«نه.نمی روم.»

ـ اِلین:«جِس،می خواهم،همین حالا به اتاق ات بروی.»

ـ جِس:«نه!»

ـ اِلین:«جِس،فکر می کنم کار درستی نمی کنی.»

ـ جِس:«تو نمی توانی مرا وادار به رفتن بکنی.»

ـ اِلین:«من نمی خواهم تو را به کاری وادار کنم.تو خودت داری انتخاب نادرستی می کنی.امّا باز هم، به صلاحت هست که همین حالا به اتاق ات بروی.»

ـ جِس:«نه»

ـ اِلین:«خب،من دیگر واقعاً مأیوس شدم.ای کاش با دقّت بیشتری با این مسئله برخورد می کردی.»

به نظر شما،آیا الین در مقابل جِس شکست خورد؟خیر.او تنها چیزی را کنترل کرد،که توانایی کنترلش را داشت.او از تنبیه بدنی خودداری نمود-البتّه تنبیه بدنی،معمولاً برای کودکان زیر سه سال مفید است.در ضمن اِلین جِس را بغل نکرد تا به زور به اتاق اش ببرد.او هم چنین دستوری به جِس نداد،که خودش نتواند اجرا کند.تمام دستورات اِلین،درواقع یک«پیام»و تمامی حرکات او به جا و سنجیده بودند.امّا در نهایت او نتیجه ای نگرفت.بنابراین،تصمیم گرفت تا از حمایت همسرش دین استفاده کند.زمانی که دین از سر کار،به خانه بازگشت،اِلین در مورد وضعیت پیش آمده،با او گفتگو کرد،و ماجرا به خوبی برایش شرح داد،و بعد سر میز شام،در حضور جِس،اِلین و دین با هم شروع به صحبت کردند:

ـ دین:«عزیزم،امروز را چه طور گذراندی؟»

ـ اِلین:«اوه،خیلی خوب.امّا جِس برای رفتن به اتاق اش مشکل داشت.»

ـ دین:«(با ناباوری )شوخی می کنی؟»

ـ اِلین:«(با حالتی تعجّب آمیز)نه،عزیزم.حقیقت دارد.»

ـ دین:«خب،عزیزم،فکر می کنی جِس احتیاج به کمی تمرین دارد؟»

ـ جِس:«من احتیاجی به تمرین ندارم.خودم می دانم، چه طور باید این کار را بکنم.»

ـ دین:«(با قاطعیت تمام)تو می دانی،وقتی که مادرت می گوید برو به اتاق ات باید بروی.»

ـ جِس:«بسیار خب،بسیار خب.»

ـ دین:«عزیزم،جِس چقدر باید تمرین کند؟آیا صد بار برود و برگردد،کافی هست؟»

ـ اِلین:«نه،فکرنمی کنم،بیست بار از این جا تا اتاق اش برود و بیاید،کافی باشد.ما که نمی خواهیم بیشتر از آن چه او احتیاج دارد،تمرین اش بدهیم.جِس بچّه ی خیلی خوب و باهوشی هست.»

ـ دین:بسیارخب،جِس،می توانی حالا که شام ات را خوردی،بیست بار از این جا تا اتاق ات بروی و بیایی.شروع کن!تند!سریع!همین حالا!»

ـ جِس:«امّا...»

ـ دین:«از تو خواستم،که چه طوری بروی؟»

ـ جِس:«تند و سریع!»

ـ دین:«خواستم چه طوری بروی؟»

ـ جِس:«تند و سریع.»

ـ دین:«متشکرم.حالا راه بیفت.»

ـ جِس:«بسیار خب.دارم می روم.دارم می روم.»

توجّه کنید،زمانی که اِلین با جِس،به خاطر نحوه ی رفتارش،برخورد کرد،هرگز از کوره در نرفت و عصبانی نشد.او به جِس نگفت:«صبر کن تا پدرت به خانه بیاید.»برعکس،او تمام مدّت خود را کنترل کرد و بر اعصاب اش تسلط کامل داشت.سپس در طی مدّت زمان«جلسه ی آموزش راهبردی» حتّی مهربان هم شد،و تعداد دفعات تمرین را از یکصد بار به بیست بار کاهش داد.

و امّا دین،او بدون آن که کنترل خود را از دست بدهد،کاملاً قاطعانه برخورد کرد،و آن چه را که منظورش بود،گفت.دراین میان،مهمّترین مسئله پشتیبانی دین از همسرش بود.او به جِس اجازه نداد تا بین او و اِلین،مشاجره و اختلاف ایجاد کند.

اگر زمانی که می خواهیم کودکی چهار تا شش ساله را به اتاق اش بفرستیم،ولی او هنوز از رفتن به آن جا امتناع می کند،بنابراین اقدامات مؤثرتر و جدّی تری لازم است.قبل از تلاش برای استفاده ی دوباره از این راه کار،والدین می توانند کودک را با خواهر یا برادرش در اتاق بگذارند.(به مبحث۲۶،اتاق کودک و نگهداشتن او در آن مراجعه کنید.)والدین،هم چنین می توانند از حربه ی انزوا و یا تنبیه در مورد کودک استفاده کنند.

به هرحال نقشه و تدبیر مناسب ما،شاید نتیجه ی خوبی را به دنبال داشته باشد.

امّا اگر بعد از چندین بار تلاش،کودک هنوز از رفتن به اتاق اش امتناع می کند،در چنین وضعیتی، برای حلّ این مشکل،از یک متخصّص و مشاور کمک بگیرید.

نویسنده : فاستر دبلیو کلاین و جیم فی

مترجم: میترا خطیبی

منبع: کتاب تربیت با عشق و منطق