چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
رهایی از آنچه اندوخته ایم
«بوسکالیا» استاد پرآوازه روانشناسی عشق میگوید: «درباره شما نمیدانم ولی خودم نمیتوانم هیچ چیز را دور بریزم.
هنوز کتهای اسپورتی دارم که یقه آنها یک سانتیمتر است. ورقه امتحان مدرسه ابتداییام را که درباره تاثیر انقلاب صنعتی نوشتهام، هنوز دارم. همچنین کارتپستالهایی که خالهام در سال ۱۹۴۰ از ونیز برایم فرستاده است.
به خودم قول دادهام که روزی این یادگاریها را پاکسازی کنم و از شرشان خلاص شوم اما همین که موقع اش میرسد، احساس غمی ناگهانی میکنم که نشان میدهد من هنوز هم به این وسایل بیجان وابستهام، خاطراتم را زنده میکند.
به هیچوجه نمیتوانم چیزهایی را که به دلم مربوط میشود، دور بریزم.
این هدیه را مادرم در جشن تولد ۲۰ سالگیام به من داده است. با این شلوار بود که دور دنیا را گشتم! این ورقه امتحان، اولین شاهکار ادبیام بود. شاید روزی یکی پیدا شود که بخشی از آن را بهعنوان شرح زندگی لئو با عنوان «سالهای اولیه» دوباره چاپ کند!
بدین ترتیب، روزبهروز جعبهها زیادتر میشود و کیسهها فضای بیشتری را اشغال میکند، در نتیجه خانه هم کوچکتر میشود. من حتی چکهای باطلشده و فرمهای مالیاتی مربوط به سال ۱۹۴۲ را نیز نگاه داشتهام.
یادم میآید زمانی که سخت مشغول فراگیری «ذن» بودم، معلمان چیزی بیش از لباسهای خود و کیسه حاوی وسایلشان نداشتند که آن را روی شانههای خود میبستند. در چند لحظه میتوانستند وسایلشان را جمع کرده، برای گردش هر جایی را که اراده میکردند، آزادانه میرفتند.
نمیدانم اگر روزی حادثهای ناگهانی پیش آید که ناگزیر به ترک خانه شوم، چه خواهم کرد! برای حمل این همه وسایل، چند اتومبیل لازم خواهد بود؟
افرادی را هم سراغ دارم که برای نگهداری وسایلی که دیگر در منزلشان جایی برای آنها ندارند، مکانی را اجاره میکنند!!
آنها کریستالهای روز عروسی خود را دستنخورده و تمیز در همان جعبه اصلی، حتی با همان روبانهای سفید نگاه داشتهاند! یک خروار چینی جمع کردهاند که اصلا از آنها استفادهای نکردهاند. (درست مانند بوفههایی که زینتبخش سالنهای پذیرایی خودمان است و نمایشگاهی از آخرین مدهای ظروف و لوازم گرانبها و عتیقه است!!)
همچنان که زمان میگذرد، ما، بنده وسایل خود میشویم. دوستی دارم که اتومبیل بنز خود را در پارکینگهای عمومی و جاهای شلوغ نمیگذارد، زیرا میترسد روی آن خط بکشند؛ در خیابانهای خلوت هم نمیگذارد زیرا میترسد آن را بدزدند.
برایم جالب توجه است که بپرسم آیا او صاحب اتومبیل است یا اتومبیل صاحب آن. دوستم برای رفتن به جاهای شلوغ از یک اتومبیل مدلپایین کهنه!! استفاده میکند.
● اندوختن برای چه؟
ما بخشی از اجتماعی هستیم که کهنگی را دوست دارد. هیچچیز را هیچگاه تا آخر مصرف نمیکنیم، فقط آنها را در جایی انبار میکنیم و میگوییم هنوز خوب است! شاید روزی به درد بخورد و اگر مدت مدیدی است که آنها را نگاه داشتهایم، دلیل میآوریم که ممکن است اینها روزی عتیقه شوند و ارزش زیادی پیدا کنند.
ظروف مسی قدیمی، تکههای قالیچه، چمدانهای کهنه، اتوهای زغالی، صندلیهای چوبی گرد، قابهای عکس، نوارها و صفحات موسیقی، پیپهای مستعمل، لوسترهای از مد افتاده و... با خود میگوییم: کسی هست که از آنها مجموعه درست کند! شاعری به نام «جانسون» درباره وحشت از اندوختهکردن، شعری سروده که میگوید:
«پس شما جمع کننده، یا چیز جمع شده و یا هر دوی اینها هستید!
کسی چه میداند
شاید روزی که آشغالهایمان جای ما را پر کنند
ناگزیر گردیم در بالای این انباشتهها
به یکدیگر بنگریم!
● جمع کردن مشکلات
به راستی که ما هیچگاه چیزی را تا به آخر مصرف نمیکنیم. حتی مشکلات را! حتی همیشه بخشی از مشکلات را حل نشده رها میکنیم و این مشکلات پیوسته به صورت یک دغدغه فکری ما را رنج میدهد. بوسکالیا میگوید:
«در میان همه مخلوقات عالم، فقط انسانها هستند که مشکلات خویش را جمع میکنند و چون یوغی به گردنشان میبندند.
بعضی از ما، حتی آمادگی پذیرش رنجهای دیگران را نیز داریم! دوست داریم محرومیتهای دیگران را نیز از آن خود بدانیم، گویی مال خودمان کافی نیست! (هم دردی با دیگران و غم و رنج دیگران را غم و رنج خود دانستن خصلتی انسانی است. اما به شرطی که به انسان آسیب روحی و روانی وارد نسازد!)
در اینکه گرفتاریهای محیط ما را دلسرد میکند، شکی نیست.
اما باید این گرفتاریها و ریشه آنها شناخته شود تا بتوان با آن برخورد کرد و لازم است بدانیم که مشکل یکی نیست و با حلکردن آن کار تمام نخواهد شد و همیشه مشکلات بیشتری در پیش خواهد بود. جنبه مثبت قضیه آن است که در تجربه حل مشکلات، نیروی زیادی برای رشد کردن نهفته است.»
وقتی مشکلات انباشته میشود و انسان را محاصره میکند، فرد دچار سردرگمی میشود. گویی در کلافی سردرگم به بند کشیده شده است و نمیداند سرنخ کجاست تا از آنجا شروع کند و بندها را یکی یکی باز کند.
در شرایط بحرانی بهترین روش برخورد، حل و فصل مشکلات و مسائل کم اهمیتتر و کوچکتر است که راهحلهای سادهتری دارد. وقتی مشکلات را یکی یکی و از کوچک به بزرگ حل و فصل نماییم، بار مشکلات سبکتر میشود.
آنگاه مجالی برای پیداکردن راهحل و یا کنارآمدن با مشکلات بزرگتر بهدست میآید. اندیشیدن درباره مشکلات بهویژه ناامیدی در حل و یا یافتن راهحل آنها انباشتگی ذهن ایجاد میکند و هر قدر که بیشتر به آنها فکر کنیم، بدون آنکه درصدد حل و فصل آنها برآییم، مشکلات سرجای خود هستند و ذهن ما همانند یک خانه شلوغ پر از اسباب و اثاثیه به دردنخور دستوپاگیر خواهد بود که جایی برای اندیشههای مثبت و راهگشا نخواهد داشت.
دکتر معصومه رفیقیمرند
روانشناس بالینی و پژوهشگر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست