شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

صورت بندی خیر انسان


صورت بندی خیر انسان

مدافعان رویکرد نظریه علا قه استدلا ل می کنند که کارکرد اصلی حقوق بشر صیانت و ارتقای علا یق معین انسان است صیانت از علا یق اساسی نوع بشر مبنای اصولی ایست که بر پایه آنها می توان حقوق بشر را اخلا قا توجیه کرد

مدافعان رویکرد نظریه علا‌قه استدلا‌ل می‌کنند که کارکرد اصلی حقوق بشر صیانت و ارتقای علا‌یق معین انسان است. صیانت از علا‌یق اساسی نوع بشر مبنای اصولی‌ایست که بر پایه آنها می‌توان حقوق بشر را اخلا‌قا توجیه کرد. پس رویکرد علا‌یق مقدمتا معطوف به تشخیص پیش‌نیاز‌های اجتماعی و زیست شناختی برای نیل انسان به حداقل زندگی نیکوست. جهانشمولی حقوق بشر ریشه در اموری دارد که مولفه‌های بنیادی و واجب سعادت انسان انگاشته می‌شوند و همگی ما ضرورتا در آنها اشتراک داریم. برای مثال، علا‌قه‌ای را که هریک از ما به ایمنی فردی‌مان داریم در نظر بگیرید. این علا‌قه برای ادعای ما بر آن حق مبنایی فراهم می‌کند. ممکن است این امر مستلزم استخراج حقوق دیگری به‌عنوان پیش‌نیازهای ایمنی، مانند ارضای نیاز به تغذیه ابتدایی و نیاز به ایمن بودن از حبس یا بازداشت خودسرانه باشد. جان فینیس، نماینده مناسبی از فیلسوفان مدافع رویکرد نظریه علا‌قه است. فینیس(۱۹۸۰) استدلا‌ل می‌کند که حقوق بشر بر پایه ارزش ابزاری‌شان برای صیانت از شرایط ضروری بهزیستی انسان توجیه می‌شوند. او هفت علا‌قه اصلی، یا آنچه که خود <صور بنیادی خیر انسان> می‌نامد، را به‌عنوان فراهم کننده مبنای حقوق بشربرمی‌شمرد.

این صور به این قرارند: حیات و ظرفیت آن برای گسترش؛ کسب معرفت، به‌عنوان هدفی غایی؛ بازی، به‌عنوان قابلیت تفریح؛ بیان زیبایی‌شناسانه؛ روابط اجتماعی و دوستی؛ عقلا‌نیت عملی، یعنی قابلیت فرآیند‌های اندیشیدن هوشمندانه و عقلا‌نی؛ و بالا‌خره مذهب، یا قابلیت تجربه روحانی. به نظر فینیس، اینها پیش‌نیاز‌های اساسی برای بهزیستی بشر هستند و به موجب این به کار توجیه ادعاهای ما بر حقوق متناظرشان می‌آیند؛ چه این مدعاها از نوع حقوق ادعا و چه از نوع حقوق آزادی باشند.‌ دیگر فیلسوفانی که با رویکرد علا‌قهبنیاد به دفاع از حقوق بشر پرداخته‌اند، به این پرسش رسیده‌اند که چگونه توسل به علا‌یق می‌تواند برای احترام به آنها و در صورت لزوم عمل ایجابی برای برآوردن علا‌یق دیگران توجیهی فراهم آورد. این پرسش‌ها در فلسفه اخلا‌قی و سیاسی غرب سنتی دیرینه دارند و قدمت‌شان دست‌کم به فیلسوف قرن هفدهمی تامس هابز می‌رسد. معمولا‌ این رویکرد درصدد ارائه مطلبی است که جیمزنیکل (۸۷:۱۹۸۷) <دلا‌یل احتیاطی> دردفاع از حقوق بشر نامیده است. مدافعان این رویکرد با ابتنا بر این ادعا که همه انسان‌ها دارای علا‌یق ابتدایی و بنیادی‌ای هستند، محاجه می‌کنند که هر فرد دارای وظیفه‌ای اساسی و عام برای احترام به هر فرد دیگر است.

مبنای این وظیفه صرف خیرخواهی یا بشردوستی نیست، بلکه علا‌یق خود شخص است. به بیان نیکل <استدلا‌ل احتیاطی برپایه علا‌یق بنیادی درصدد نشان دادن آن است که پذیرش و اجابت حقوق بشر در جایی که اغلب مردم چنین می‌کنند عقلا‌نی خواهد بود، زیرا این هنجار‌ها بخشی از بهترین ابزارهای صیانت از علا‌یق خود شخص در برابر اعمال و غفلت‌هایی است که آن علا‌یق را تهدید می‌کنند.> (منبع قبل). صیانت از علا‌یق بنیادی خود فرد مستلزم تمایل دیگران به تشخیص و احترام به آن علا‌یق است، که درمقابل، مستلزم تشخیص و احترام متقابل به علا‌یق بنیادی دیگران است. صیانت مکفی علا‌یق بنیادی هر فرد استقرار یک نظام همکاری را لا‌زم می‌دارد، که هدف اصلی آن ارتقای خیر عام نیست، بلکه صیانت و ارتقای علا‌یق شخصی افراد است.‌ رویکرد علا‌قه در نظر بسیار فیلسوفان دفاع فلسفی قوی‌ای از آموزه حقوق بشر است. مزیت بارز آن توجه به خصایصی انسانی است که همگی ما درآنها اشتراک داریم. به این ترتیب دفاع وسیع دامنه‌ای از بسیاری از حقوق بشر فراهم می‌کند که در نظر بسیاری بنیادی و لا‌یتجزا هستند. همچنین رویکرد علا‌قه امکان حل وفصل برخی از مجادلا‌ت بالقوه برسر اولویت‌بندی حقوق بشر را فراهم می‌آورد. برای مثال می‌توان این امر را با تنظیم سلسله مراتب علا‌یق به‌عنوان موضوع مشخص، یا محتوای متناظر با هرحق انجام داد. با این حال نقد‌های مهمی نیز به رویکرد علا‌قه شده است. در درجه نخست این نقد‌ها متوجه توسل ضروری نظریه‌پرداز علا‌قه به رویکردی به طبیعت بشر است. رویکرد علا‌یق آشکارا بر اساس رویکردی، دست‌کم ضمنی، به طبیعت بشر مطرح می‌شود.



همچنین مشاهده کنید