جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ضعف های مشهود یک فیلم جاسوسی


ضعف های مشهود یک فیلم جاسوسی

درباره فیلم «سالت» به کارگردانی فیلیپ نویس

«سالت» فیلمی است که به نظر معجونی از فیلم‌های جیمز باندی، کاندیدای منچوری، هویت بورن، سریال تلویزیونی ۲۴ و نوول نلسون دومیل است. فیلم نظیر یک غذای خوشمزه است که اشتهای شما را تحریک می‌کند اما با ورود دسر تمام اشتهایتان را از دست می‌دهید.

سالت مشتمل می‌شود بر مقدار زیادی اکشن، حرکات روبه‌پایین دوربین و اتفاقات شگفت‌انگیزی که با توجه به آنها می‌توان نام فیلم را «بدو آنجلینا، بدو» گذاشت. (اشاره نویسنده به فیلم بدو لولا، بدو» است- مترجم) ولی پیرنگ داستان آنقدر قوی نیست که بتوان دیوار تعلیق را بر آن بنا نهاد.

تنها تفاوتی که «سالت» را از فیلم‌های نظیر آن جدا می‌کند، جدی بودن آن است. این موضوع خوب بود اگر فیلم در رده آثار تریلر جاسوسی اکشن قرار داشت اما متاسفانه نیست.

موسیقی فیلم نیز تلاش دارد تا این ضعف را بپوشاند و حوادث منقطع را به هم پیوند دهد و درست همینجاست که انقطاع روایی پدید می‌آید.

اگرچه تلاش‌های اخیر آنجلینا جولی در فیلم‌های اکشن چون تحت تعقیب، آقا و خانم اسمیت و حتی قبل از آن در نقش لارا کرافت ستودنی و پذیرفتنی بوده است اما وی در ایفای نقش خود در این فیلم موفق عمل نمی‌کند چرا که می‌خواهد پا جای پای جیمز باند بگذارد، در حالی که لارا کرافت یک ایندیانا جونز مونث و یک نقش ساده‌تر و باورپذیرتر بود.

بنابراین آنچه که در فیلم سالت قابل بررسی است، جنسیت قهرمان آن است که پرسش‌های مختلفی را پدید می‌آورد: چند تا فیلم اکشن با قهرمان نقش اول زن دیده‌ایم؟

طبق گزارشات قرار بوده است تام کروز نقش اول فیلم را برعهده داشته باشد که خوشبخانه این اتفاق نیفتاد. با تغییر جنسیت نقش اول و استفاده از آنجلینا جولی، اتفاق خاص‌تری می‌افتد، چرا که حضور تام‌کروز مخاطب‌پذیری بیشتری به نقش می‌بخشد اما جولی ابعاد متفاوتی به نقش می‌بخشد و به نظر شخصیت اصلی، بهتر نمایان می‌شود.

اولین سالت (آنجلینا جولی) یکی از بهترین ماموران سیا به‌شمار می‌آید که خدمات زیادی به کشور خود کرده است اما وقتی که در لباس یک مامور ک.گ.ب در ماموریتی نفوذ می‌کند خودش را در حالی می‌یابد که از همه سو تهدید می‌شود و تنها فرد مورد اطمینانش همسرش تد وینتر (لیو شرایبر) است.

وی درگیر عملیات ترور مایتویوف (اولک کروپا) رئیس‌جمهوری روسیه می‌شود که قرار است در مراسم تشییع جنازه معاون رئیس‌جمهوری آمریکا شرکت کند.

معمای اصلی فیلم این است که سالت مامور دوجانبه است یا سه‌جانبه؟ متاسفانه، معمای فیلم حل می‌شود قبل از آنکه فیلم حتی به اواسط خود برسد.

پس از آن، فیلم به شدت نزول پیدا می‌کند اگر چه با کارگردانی ماهرانه فیلیپ نویس در صحنه‌های اکشن به ویژه نمایش اتفاقات دلهره‌آور، تا حد زیادی سعی در جذب بیننده می‌کند.

این صحنه‌ها همچنین به صحنه‌های فیلم‌های پل گرینگراس در سری بورن شباهت دارند، به‌ویژه در زمان‌هایی که با لرزش‌های دوربین سر دست سعی در آفرینش هیجان بیشتر دارند، اگر چه تفاوت‌های کوچکی در شیوه فیلمبرداری و تدوین میان دو فیلم سالت و بورن دیده می‌شود.

سالت فیلم خشنی است و البته خشونت آن به حدی است که در رده‌بندی سنی باید درجه بالاتر از ۱۳ سال به آن تعلق پیدا کند. فیلم با نمایش شکنجه فردی در زندان کره‌شمالی آغاز می‌شود که به مرگ او می‌انجامد. با این حال تا وقتی که قتل‌ها خونین نیستند در رده‌سنی ۱۳ سال باقی می‌ماند اما پس از آن پا را فراتر از سن مذکور می‌گذارد.

متاسفانه برخی از تمهیدات سینمایی نظیر تخفیف صدا یا روش علمی گرافیکی وجود دارند که فیلم را به ظاهر در رده‌ سنی نوجوانان قرار می‌دهد اما خشونت پنهان و تاثیرگذار فیلم اثرات نامطلوب خود را بر ذهن نوجوانانی که فیلم را می‌بینند، می‌گذارد. بنابراین فیلم اگر چه قرار است که برای بزرگسالان باشد و در ردیف فیلم‌هایی چون جان سخت قرار می‌گیرد، به اثری جوان‌پسند تبدیل می‌شود.

مشکل اصلی فیلم این است که جذابیت جنبه‌های جاسوسی فیلم که از عناصر لازم این گونه سینمایی است طولانی، کشدار و کم‌تعلیقند و در آنها به صحنه‌های تعقیب و گریز بسنده شده است.

صحنه‌های گفت‌وگو نیز ضرباهنگ فیلم را کند کرده و سرعت آن را می‌گیرد. پایان فیلم نیز حدس‌زدنی و تاحدودی مشخص است بنابراین جذابیتی برای تماشای آن تا پایان وجود ندارد و این موضوع برای فیلم‌های اکشن یا جاسوسی ضعفی مشهود به شمار می‌رود. این در حالی است که در این ژانر تاکنون آثار شاخصی پدید آمده‌اند که به دلیل قوت متن و ساختار قوی فیلم‌نامه، شهرت پیدا کرده‌اند و پس از سال‌ها هنوز در ذهن بینندگان باقی مانده‌اند.

بیشتر این فیلم‌ها اقتباس‌های ادبی بوده‌اند که از آثار نویسندگانی چون یان فلمینگ، جان لوکاره، لن دایتون، آلیستر مک‌لین، رابرت لودلام، جیمز مینچر و بسیاری دیگر برداشت شده‌اند.

جیمز باند، کاراکتری است که با وجود وجوه قهرمانی و فراانسانی‌ که دارد برای بینندگان قابل باور است چون ساختار فیلم به‌نوعی است که مخاطب را مجبور به باور آن می‌کند.

از سویی دیگر شخصیتی چون هری پالمر وجود دارد (قهرمان سه‌گانه‌های لن دایتون با عناوین پرونده ایپکرس، مغز بیلیون دلاری و تشییع جنازه در برلین که مایکل کین نماینده و ایفاگر نقش این شخصیت در سینماست. - مترجم) که یک مامور ضدجاسوسی انگلیسی بدون هرگونه جذابیت ظاهری است، با چشمانی ضعیف و عینکی قطور که مرتب بد می‌آورد. این شخصیت به‌طور دقیق متضاد جیمزباند است و با این حال، همان تاثیر را بر بیننده دارد، چرا که ساختار فیلم با وجود تفاوت‌های زیادی که با فیلم‌های جیمزباندی دارد، مناسب کاراکترهای آن است و برای همین مخاطب را جذب می‌کند.

نظیر همین اتفاقات برای مت هلم (مخلوق دونالد هامیلتون – مترجم) می‌افتد که وی را به عنوان جیمزباند آمریکایی می‌شناسند و سریال‌ها و فیلم‌های مشهوری در زمان خود داشته است.

همه این نمونه‌ها نشان می‌دهد که توجه نویس در فیلم سالت معطوف به صحنه‌های اکشن شده و از این رو، از شخصیت‌پردازی غافل مانده است.

از طرفی تغییر نام فیلم و به‌ویژه تغییر جنسیتی شخصیت اصلی فیلم از مرد به زن، ضربه زیادی به آن زده است چرا که متن اولیه با رویکردهای قهرمان مرد به نگارش درآمده است.

یک نکته دیگر مدت زمان فیلم است که ۹۵ دقیقه و مناسب یک فیلم سینمایی است اما سالت بیشتر ساختار مینی‌سریال‌های سه یا چهار ساعته را دارد. برای مثال پرداخت ارتباط دوستانه بین سالت و همسرش نیاز به وقت بیشتری دارد در حالی که در فیلم به صورت گذرا به آن توجه می‌شود.

به هر صورت، سالت فیلمی است که برای مصرف پاپ کورن همراه با فیلم دیدن مناسب است اما اگر دنبال یک فیلم جدی‌تر هستید که فقط برای گذران وقت نباشد، هرگز از این فیلم چنین انتظاری نداشته باشید.