چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

انواع خانواده ها از نظر تربیت


انواع خانواده ها از نظر تربیت

بطور خلاصه از نظر نحوه تربیت کودک و بطورکلی نحوه اداره سیستم خانواده میتوان ۴ نوع خانواده رامشخص کنیم

● انواع خانواده ها از نظر تربیت :

بطور خلاصه از نظر نحوه تربیت کودک و بطورکلی نحوه اداره سیستم خانواده میتوان ۴ نوع خانواده رامشخص کنیم که عبارتنداز:

الف) خانواده خشک و سختگیر (والدین سختگیر و مستبد)

ب) خانواده سهل گیر وآسان گیر

ج) خانواده گسسته(‌خانواده پریشان)

د) خانواده دمکرات (خانواده سالم)

به علت مهم و مبسوط بودن این مبحث ، هر یک از این ۴ دسته خانواده را در یادداشتی جداگانه شرح خواهیم داد

الف) خانواده خشک و سختگیر :

پدر و مادرها با بچه ها همانطور رفتار میکنندکه والدین خودشان رفتارکرده اند.تصمیم گیری با یکی از والدین خصوصا پدر انجام میگیرد.معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچیک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند والدین چنان رفتار میکنندکه فرزندان می آموزند حق هیچگونه ابراز عقیده ای را حتی در مواردی که میتواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده گردد ندارند.اگر فرزندان از فرمان والدین اطاعت نکنند والدین آنان ناراحت خشمگین و آزرده خاطر میشوند.فرزندان جرات سئوال کردن در مورد انجام دادن یا انجام ندادن کارها را از والدین خود ندارندوالدین بررفتاروکارهای فرزندان خودکنترل شدید دارندو همه تصمیمات را شخصا اتخاذمیکنندوالدین دلیلی را برای دستوراتی که صادرمیکنند برای فرزندان خود ارائه نمیدهند و از آنان میخواهند بدون چون و چرا از این دستورات اطاعت کنندنسبت به رعایت نظم وانضباط‌ ارزشی افراطی قایل هستندو والدین توانایی تحمل هیچگونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود ندارند.

به سخنان کودکان خودگوش نمیدهندواگر هم سخنی را بشنوند برای آنست که با آن مخالفتی را نشان دهنددر مواردی که فرزندان خود را نصیحت یا آنان را از انجام دادن کاری منع میکنند‌ دلیل خاصی را ارائه نمیدهند برای تصمیمات فرزندان خودحتی اگر این تصمیمات معقول ومستند باشد‌ احترام قائل نیستند معتقدند که چون سن تجربه و دانش آنان بیشتر از فرزندانشان است بنابراین حق دخالت در همه امور و حتی در خصوصی ترین کارهای فرزندان خود را دارند برخورد آنان با فرزندان خود احترام آمیز نیست و حتی از تحقیر فرزندان خود در حضور دیگران نیز ابایی ندارند

غالبا نیازهای عاطفی کودکان ارضاء نمیشودممکن است که والد ضعیف در چنین خانواده ای با کودکان ائتلاف کند در چنین حالتی ارزش هردو والد نزد کودک شکسته میشود اگر بنا باشدیکی از والدین به عنوان منبع قدرت خانواده آسیب ببیند میتوان تصور کرد والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت.چنین کودکانی احتمالا جذب گروه های بیرون شده و با عزت نفس پائین که دارند دچار بزهکاری میشوند.بسیاری از این والدین ممکن است به خاطر کمالگرایی که دارندکودکان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترین انتظارات را داشته و پیوسته به شکل نوین بر آنها سختگیری کرده و برنامه های سختگیرانه برایشان تدارک ببیند احتمال دروغگویی و ریاکاری در کودکان چنین خانوادهایی به علت ترس از تنبیه و سرزنش افزایش مییابد چنین کودکانی به علت اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده وموجب تحقیر قرارگرفته اند وهمچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفته اند از خلاقیت کمی برخوردارند اگر چه ممکن است به علت سختگیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها پیشرفتی کرده باشند اضطراب افسردگی‌ همچنین وسواس و کمال گرایی‌ نا امیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیرکودکان خانواده های سختگیر گردد.غالبا والدین سختگیرخود را منطقی نیز تصور میکنند و برای هرکارشان دلیل تراشی میکنند ولی غیر مستقیم به خاطر سخت گیری آنهاست که کودکان فرمانشان را اجرا میکنند نه منطقشان.

ب )‌ خانواده سهل گیر و آسان گیر:

پدر و مادر به دنبال نیازهای ارضاء نشده خودشان هستند دنبال جوانی و نوجوانی و دل مشغولیهای خود هستند.به امر تربیت و ارضاء نیازهای جسمی و روانی کودک نمی پردازندوچون آسانگیر هستند‌ برای خاموش کردن صدای بچه ‌ هرچه کودکشان از آنها میخواهد آنها انجام میدهند لذا کودک پرتوقع تربیت میشود هدفها و انتظارات برایشان روشن نیست وبه همین دلیل درتربیت فرزندان خود از روش فلسفه یا دیدگاه خاصی پیروی نمیکنندهیچ نوع کنترلی بر رفتار فرزندان خود ندارندوآنان راکاملا آزاد میگذارند تا به هر نحوی که خود مایل هستند‌ شیوه های خاص زندگی خود را انتخاب و به کار گیرندهیچ نوع انتظاروتوقع خاصی از فرزندان خود ندارند و فرزندان نیز به نوبه خود می آموزندکه والدین نباید از آنان انتظار خاصی را داشته باشند نسبت به رفتارفرزندان خودحتی درمواردی که مورد آزارواذیت خودآنان ودیگران قرار میگیرند‌توجه خاص نشان نمیدهندودراین مواردبی تفاوت عمل میکننداگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نکنند ناراحت نمیشوندوچنان رفتارمیکنندکه گویی عدم اطاعت از دستورات والدین امری طبیعی عادی ومتداول است در پاداش دادن وقتی از فرزندان رفتارپسندیده ای سرمیزندیاتنبیه آنان درهنگامی که کارخلاف از آنان سرمیزند اهمال میکنندوبی تفاوت هستند(که منظور از تنبیه کردن در معنای روانشناختی آن‌ محروم کردن فرزند از پاداش است و تنبیه بدنی مورد نظر نمیباشد)شیوه های رفتاری والدین چنان است که درفرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ایجاد نمیکندنسبت به تکالیف ونمرات درسی فرزندان خودتوجه نشان نمیدهندوعلاقه ای نیزبه همکاری بامعلمان ومدیریت مدرسه محل تحصیل آنان ندارندآنچه را که فرزندان اراده کنندیابخواهندبرای آنان تهیه میکنندودراین مورد سلیقه خاصی را اعمال نمیکنندهیچگونه تلاش خاصی را در زمینه استقلال فرزندان خودانجام نمیدهندوچنانچه یکی ازفرزندان شدیدا به آنان وابسته باشدکارخاصی رادرزمینه کاهش این نوع وابستگی که بعدا برای آنان مشکلسازخواهدبود انجام نمیدهندنظم وترتیب را درمحیط خانواده رعایت نمیکنندواز فرزندان خودنیزانتظارخاصی دراین زمینه ندارندفرزندان خودرابرای انجام هرکاری آزادمیگذارندوحتی درمواردیکه مداخله آنان لازم به نظرمی آیددخالت نمیکننداین بچه هاچون درزندگی باموانع مواجه نشده است ‌ لذاوقتی واردجامعه میشودبخاطرعدم تجربه کافی زودتسلیم میشودو شکننده هست.

ج ) خانواده گسسته یا خانواده پریشان :

در این خانواده ها بعلت اختلاف بین والدین معمولا به صورت قهر و آشتی به سر میبرند که تاثیر منفی روی کودکان میگذاردگاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته میشود وگاهی قربانی یکی از طرفین میگرددکودک علاوه بر اینکه نیازهای روانی وجسمانیش ارضاء نمیگردد‌ بتدریج الگوهای پرخاشگری رامی آموزدکودکانی که بدون مقدمه بچه های دیگر را میزنند میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند ناچیز است چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگین ‍،گرفته ‍،‌ افسرده و بی احساس به نظر می آیند گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوشخراش است و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی قابل شنیدن میباشد نشانه دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی اطلاع هستند شوخی های افراد خانواده با یکدیگر در بیشتر اوقات گزنده‌ بیرحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است بزرگترهای خانواده تا آن میزان سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچکتر ها هستند که برای مثال پدرو مادر هرگز نمیفهمند فرزندان آنان دارای چه ویژگیهای شخصیتی هستندفرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ،‌ فهمیده، باشعور، اصیل و دوست داشتنی بهره مند میشوندپدر و مادر برای احترازو دوری از یکدیگر آنچنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده میکنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است افرادخانواده احساس تنهایی و بی یاور بودن میکنند و به این باور میرسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه میکنندافراد خانواده غالبا تکانشی عمل میکنند‌ عصبی هستند احساس گناه و تقصیر میکنند یا بر عکس‌ احساس میکنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی نشان میدهند افراد خانواده برای کنترل امورغیر ممکن تلاش فراوان میکنند و هرگز متوجه نمیشوند که انجام بعضی از خواسته های آنان به وسیله طرف مقابل غیر ممکن است افراد خانواده گاه گرفتار مشکل کمال طلبی میشوند و در این راه‌ هم خود متحمل فشارهای روانی زیاد میشوند و هم بر افراد دیگر خانواده فشارهای فزاینده ای را می آورند افراد خانواده حالت اصطلاحاً نهایت نگری دارند. و در نظر آنان همه پدیده های عالم در دو حد یک طیف هستند و هر پدیده ، شی، صفت ‌ مفهوم یا سفید است یا سیاه یا خوب است یا بد یا زیان آور است یا سودمندیا دوست داشتنی است یا غیر دوست داشتنی لذا هیچ حد واسطی را در نظر نمیگیرند وابستگی افراد خانواده با یکدیگر نا سالم است و در این موارد یا نسبت به احساسات خواسته ها و نیازهای خود بی توجه هستند یا خود را مرکز و محور عالم به حساب می آورند و خود خواهی آنان در همه رفتارهایشان تجلی پیدا میکند افراد خانواده نسبت به هر موضوع یا پدیده ای تعصب بیمورد و شدید نشان میدهند و این ویژگی باعث میشود از استدلال منطق و عقل سلیم فاصله بسیار داشته باشند افراد خانواده و خاصه فرزندان این خانواده ها با یکدیگر به رقابت ناسالم میپردازند و موفقیت یکی از آنان در زمینه خاصی( مثل موفقیت شغلی خرید یک ماشین خرید یک لباس و) موجب رنجش نگرانی ‌ اضطراب و حسادت شدید فرد یا افراد دیگرخانواده میشود.افراد خانواده مسائل و مشکلات خود را انکار میکنند و به همین دلیل نیز مشکلات آنان هرگز حل نمیشود و این مشکلات در همه ابعاد رفتاری آنان تجلی پیدا میکند افرادخانواده درموردخود و دیگران به داوریها و قضاوتهای نادرست میپردازند ویکی از اعتیادهای مضر ودر عین حال لذت بخش آنان غیبت وبدگوئی از دیگران است دروغگویی در بین اعضای خانواده شایع است و هر یک از افراد خانواده یادگرفته اند که برای اجتناب از درگیری ومشاجره های پایان ناپذیر بعدی به افراد دیگر دروغ بگویند به سادگی افراد خانواده به یکدیگر فحش میدهند‌ همچنین خشونتهای جسمی نیز رایج است و نگرش هر یک از افراد خانواده بر این استوار است که طرف مقابل آنان فردی خود رای،‌ نفهم،خود خواه است و بهترین راه برای به زانو در آوردن او کتک زدن و تحقیر اوست نگرشهای افرادخانواده در زمینه های مختلف تحریف شده است و باورداشتهایی نظیر ؛به زن نمیتوان اعتماد کرد ؛همه آدمها بد هستند ؛

هر فرد باید فقط به فکر خودش باشد و ... به سادگی تبلیغ میشود فرزندان خانواده میل شدیدی را برای مورد تایید قرار گرفتن به وسیله اولیای خود نشان میدهند و با از دست دادن هویت خود و نیز بر خلاف میل و خواسته خویش، به خواسته های هر چند نادرست پدر و مادر یا بزرگترها تن در میدهند احساس عدم رضایت از خود یا حالت از خود راضی بودن افراطی در بین افراد خانواده شایع است و آثار این نوع احساس در همه ابعاد رفتاری آنان مشاهده میشود احساس تنهایی و بی یار و یاور بودن در بین اعضای خانواده شایع است و در این راه به بن بست روانی یا غم و اندوه مزمن و افسردگی میرسند افراد خانواده از اضطراب دائمی و احساس سردرگمی در رنج هستند و به همین دلیل ، اختلالات شناختی ، هیجانی و نیز اختلالات رفتاری در بین این خانواده ها شایع است

د ) خانواده سالم یا خانواده دمکرات :

۱) افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعی اصالت توام است

۲) افراد خانواده به طور آشکار رنج و ناراحتی و نیز احساس همدری خود را نسبت به افراد دیگر خانواده بیان می کنند

۳) افرادخانواده ازریسک خطر کردن معقول و سنجیده نمیهراسند ومیدانند که ممکن است با خطر کردن اشتباهاتی نیز داشته باشندولی اشتباهات شخصی هم میتواند خود مقدمه ای برای شناخت اشکالات شخصی و بنابراین زمینه ای جهت رشد و کسب تجربه بیشتر باشد

۴) افراد خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل اند و یکدیگر را دوست دارند و از این احساس خود شادمان هستند

۵) روابط افراد خانواده با یکدیگر هماهنگ و روان است و با آهنگی پرمایه و روشن با یکدیگر سخن می گویند

۶) زمانیکه در خانواده سکوت برقرار است ‍، سکوتی است آرامبخش و نه سکوت مبتنی بر ترس یا احتیاط

۷) وقتی در خانواده سرو صدا هست ‍، صدای فعالیتی پر معنی است و نه غرشی رعد آسا و برای خفه کردن صدای دیگران

۸) هریک از اعضاء خانواده می دانند حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در این زمینه نیازی به سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد

۹) اگر یکی از اعضای خانواده هنوز فرصتی برای صحبت کردن پیدا نکرده است به دلیل تنگی وقت بوده نه کمی محبت کم توجهی یا بی ملاحظه بودن اعضای دیگر خانواده

۱۰) اعضای خانواده براحتی یکدیگر را نوازش میکنندودر آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امریست عادی و توام با تجربه عشق ومحبت خانوادگی

۱۱) افراد خانواده صادقانه با هم صحبت میکنند با علاقه به سخنان یکدیگر گوش میدهند با یکدیگر رو راست و صادق هستند و براحتی علاقه خود را به یکدیگر نشان میدهند

۱۲) افرادخانواده براحتی و آزادنه با یکدیگر درددل میکنندواین حق را دارندکه درباره هرموضوعی(‌مثل ناکامیها،ترسها،صدمهایی که دیده اند خشم خود ،‌ انتقاد از دیگری ، خوشیها یا کامیابیها )‌ ،‌ با یکدیگر سخن بگویند

۱۳) افرادخانواده برای کارهای خودبرنامه ریزی میکنندودراینراه اگرمشکلی با مزاحم اجرای برنامه های از قبل تعیین شده آنان شود به سادگی خودرا با آن تطبیق میدهندودرنتیجه قادرهستند بدون تجربه احساس ترس یا واهمه،‌ بیشتر مشکلات زندگی خود را حل و فصل کنند

۱۴) در خانواده ،‌ زندگی آدمی و احساسات بشری، بیش از هر عامل دیگری مورد توجه و احترام است

۱۵) در خانواده ،‌ پدر و مادر خود را مدیر یا رهبر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و نیز می دانند که در موقعیت های مختلف چگونه به فرزندان خود بیاموزند تا به مرحله یک انسان واقعی بودن نزدیک شوند

۱۶) اعضای خانواده در مورد اشتباهات خود(‌ در قضاوت رفتار‌ بروز هیجانها به همان سهولتی با یکدیگر سخن میگویند که در مورد اعمال کردار وگفتار صحیح خود اظهار نظر میکنند

۱۷) رفتاراولیای خانواده باآنچه به فرزندان خودمیگویندیاتوصیه میکنندمطابقت کامل داردودراین راه از خود صداقت بسیار نشان میدهند

۱۸) پدر ومادرخانواده مانند هر مدیر یا رهبر موفق‌ نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن میباشند تا از هر فرصت مناسب برای سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود استفاده کنند

۱۹) اگر یکی ازافرادخانواده مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد نمود پدر و مادر وبزرگترها درکنار او قرار میگیرند تا از او حمایت کننداین رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بیدقت ‌ بر احساس ترس یا گناه خود فایق آید و از فرصت آموزشی که پدر و مادر برای او فراهم کرده اند‌ بیشترین بهره را بگیرد

۲۰) اولیاء خانواده می دانند که فرزندانشان عمدا بدی نمی کنند. به همین دلیل ، اگر متوجه شوند که فرزند آنان در زمینه ای خرابکاری کرده است به این نتیجه می رسند که یا سوء تفاهمی در کار بوده است و یا احساس ارزش فردی و احترام به خویشتن ،‌ در فرزند آنان کاهش پیدا کرده است و باید برای این مشکل راه حلی را پیدا کرد

۲۱) اولیا خانواده میدانند هنگامی فرزندآنان برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهدداشت که خود را با ارزش بداند واحساس کند که دیگران نیز برای او ارزش قایل هستند

۲۲) اولیاء‌ خانواده می دانند که هر چند با شرمنده ساختن کودک و تنبیه بدنی فرزندان می توان رفتار آنان را تغییر داد ،‌ اما این آگاهی را نیز دارند که آثار این تنبیه ها بر ذهن آنان باقی می ماند و به سادگی و به سرعت قابل ترمیم نمی باشد

۲۳) وقتی یکی از فرزندان خانواده عملی را انجام می دهد که برای تصحیح عمل یا کار او الزامی به نظر می آید ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس کردن - فهمیدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز می کنند

۲۴) پدر و مادر خانواده میدانندکه در زندگی هر شخص مشکلاتی پیش خواهد آمد و اجتناب از همه مشکلات زندگی امکان ناپذیر میباشد بنابر این گوش به زنگ آن هستندکه برای هرمشکل تازه‌ راه حلی پیدا کنند و به فرزندان خود نیزمی آموزند تا چگونه در حل مشکلات از خلاقیت و نو آوری بهره بگیرند

۲۵) اولیای خانواده میدانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی است بنابراین میپذیرندکه فرزندان آنان بسرعت مراحل مختلف رشد را طی میکنند و هیچگاه نباید سد راه رشد و تغییر فرزندان خود شوند

خلاصه : گفته میشود که از هر صد خانواده تنها در صد اندکی ( سه یا چهار خانواده ) میدانند که چه باید کرد و به مرحله سلامت و بالندگی قابل توجه رسیده اند. محصول خانواده های پریشان یا آشفته فرزندان بیمار،‌ نومید، افسرده، بزهکار و ضد اجتماعی ‌معتاد و .. است و اکثریت افراد مبتلا به بیماری های روانی و اختلالات رفتاری ،‌ معتاد ‍ ‍، فقیر ،‌ از خود بیگانه ،‌ جانی و ... در خانواده های پریشان رشد پیدا کرده اند.میتوان ویژگیهای مهم خانواده های پریشان و خانواده سالم را چنین خلاصه کرد.

خانواده آشفته :درخانواده ارزش واحترامی که هرفردبرای خودقائل است درحد پائین میباشدارتباطها غیرمستقیم،مبهم و املا نادرست است قواعدومقررات خانواده‌خشک نامردمی ناسازگاروهمیشگی است پیوندورابطه باجامعه بسته مایوس کننده و یاس آور است و براساس ترس انجام میگیرد

خانواده سالم یا بالنده : سطح ارزش و احترامی که هر فرد برای خود قایل است، در حد معقول و منطقی می باشد.، ارتباطها مستقیم واضح،صریح و مبتنی بر درستکاری است، قواعد قابل انعطاف ، انسانی ، منطقی دستخوش تغییر است.،پیوند با جامعه باز ، سالم و امید بخش می باشد.امیدوارم خانواده سالمی را داشته باشید . (‌یا - و )خانواده سالمی را در آینده تشکیل دهید.