شنبه, ۲۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 15 March, 2025
مقدمه ای درباب تعریف فرهنگ عمومی

بحث درباره « فرهنگ عمومی » همچون بحث درباره تعریف « فرهنگ »، نمیتواندبه راحتی مارا به نتیجه قطعی و روشنی برساند . اگر از مناقشات و اختلاف دیدگاهای عیمقی كه در مورد تعریف «فرهنگ » وجود دارد، صرف نظر كینم ، ولی لازم است برای نزدیك شدن به توافقی در مورد تعریف « فرهنگ عمومی»، را از نظر بگذاریم . اجمالاً در بسیاری از تعاریف فرهنگ ، این ویژگیها یافت میشود :
الف) فرهنگ ، یك امر معنوی است. روحی است كه در رفتارها ، نگرشها ، برخوردها و سایر شئون افراد جامعه ، متجلی میشود.
ب) فرهنگ ، یك امر اجتماعی است . نمیتوان فرهنگ را به یك فرد نسبت داد. مضاف الیه لفظ «فرهنگ » همواره یك گروه ، قشر ،قوم ، ... میباشد .
ج)فرهنگ یك امر سیّال است. قابلیت رشد و ارتقاء یا انحطاط و ابتذال دارد.
د) مفهوم «فرهنگ»به خودی خود ، بار ارزشی ندارد و به همین دلیل ، اولاً : هیچ طایفه و قشرو قومی نمیتوان بدون فرهنگ نامید و ثانیاً : می توان فرهنگ ها را بر اساس چارچوب ها ومعیارهائی ، مورد سنجش قرار دادو ارزش گذاری كرد.
ه)«فرهنگ »، یك امر مقطعی و خلق الساعه نیست . ضمن اینكه تغییر پذیر است ولی جنبه میراثی آن ، بسیار بارز و قوی است .
و)فرهنگ ، پایهدارترین .جه جامعه است و بناراین تغییرات آن كهنه است . و هرگز شبه، فرهنگ جامعه تغییر نمیكند.
ز)«فرهنگ »، یك امر «تحقیق یافته » است . فرهنگ یك جامعه، ناظر به كیفیت موجود در آن جامعه است . واقعیتی است كه اكنون در آن جامعه وجود دارد . همین ویژگی، یكی از وجوه ممیز بین «دین » یا «ایدئولوژی »میباشد. زیرا «دین » یك امر حقیقی ناظر به الگو و وضعیت مطلوب برای آدمی است حال آن كه فرهنگ یك جامعه هیچگاه كمال یافته مطلق و مطلوب نیست بلكه همواره قابلیت تكامل دارد.
ح) فرهنگ در عین اینكه یك امر واحد است، ولی مركّب و مؤلف از عناصری است كه هر كدام،میتواند ارزش گذاری، و مثبت یا منفی تلقی گردد. آنچه به عنوان فرهنگ نامیده میشود ، برآیندی است از این جهات یا عناصر مثبت یا منفی .
▪ توجه به این خصوصیات در مقوله «فرهنگ » نتایجی پربار به دنبال دارد كه به برخی از آنها اشاره میشود :
۱) فرهنگ هر جامعهای، لاجرم دستخوش تغییرات و دگرگونیهایی میباشد كه ممكن است در مجموع، جهت مثبت داشته باشد یا منفی.
۲) این تغییرات ، تصادفی و بدون علت نمیباشد . ممكن است تغییرات فرهنگی غیر مترقبه باشد و بخاطر تلقیها ویا تحلیلهای ناقص و غلط ، تصادفی تلقی گردد ولی قانونمندی عام هستی در این عرصه هم به طور تام و تمام حاكم است و پدیدهها وحوادث فرهنگی را قم میزند .
۳) اما این بدان معنی نمیباشد كه مردم یا كانونهای تأثیر گذارفرهنگی یا دولتها و برنامهریزان، ... همواره كلیه جهتگیریهای فرهنگی را در اختبار خود دارند . بلكه هر كدام از این عوامل، باشرایط خاص و به یك نسبتی ، در سمت دهی فرهنگی جامعه، نقشی دارند .
۴) هنگامی كه این نقش، آگاهانه و با اراده بخواهد اعمال شود. این سئوال مطرح میشود كه :« با چه هدفی و بر اساس چه الگویی ؟
اگر اصلاح فرهنگ ، ممكن است ، باید قبلاً معلوم شده باشد كه صلاح و فساد ، نیك و بد ، مثبت و منفی، چیست كه بتوان برمبنای آن، مصداق اصلاح فرهنگ را پیدا كرد . به اهداف نزدیك شد.
۵) رابطه «دین » و « فرهنگ » همین جا خود را نشان میدهد كه در یك جامعه دینی و نظام اجتماعی و سیاسی كه قرار است دین ، حاكم باشد، برای اصلاح فرهنگ، دیدیگاهها، ارزشها و احكام دینی باید ملاك و چارچوب اصلی باشد . و دراین باب اصلاً نمیتوان تسامح را روادانست و چارچوبهای التقاطی و آفتزده را مبنا قرار داد.
به این نكات، درباب « اصلاح فرهنگ عمومی باید پرداخت شود و ما اینك در صدد یافتن تعریفی برای «فرهنگ عمومی » هستیم .
● ملاحضات عینیت و اعتبار در تعریف فرهنگ عمومی
در تعریف فرهنگ عمومی، دو جهت « عینی » و «اعتباری» نقش دارند . نمیتوان در تعریف «فرهنگ عمومی » مبنا و تكیهگاه را صرفاً مبادی خارجی عینی قرار داد. در تعریف الفاظی همچون « خورشید » ، « زمین »، « انسان » ، « كتاب » ، ... با توجه « آنچه هست »، میتوان به تعریفی دست یافت و اغراض و اعتباریات ، در این تعارف ، تأثیری ندارند. در این موارد ، هیچ جهت قراردادی و اعتباری درتعریف وجود ندارد. البته الفاظ، وضعی واعتباری است اما برای رسیدن به تعریف حقیقی این گونه مفاهیم، جهات اعتباری تأثیری ندارد .
اما در تعریف « فرهنگ عمومی » یك جهت اعتباری و قراردادی نیز وجود دارد كه نمیتوان از آن خلاص شد . پس در پاسخ به این سئوال كه «فرهنگ عمومی چیست ؟همه پاسخ از عینیات وواقعیات برنمیخیزد، بلكه بخشی از پاسخ هم از این ناشی میشود كه ما فرهنگ عمومی را چه میدانیم ؟ در نتیجه تركیبی از واقعیت و اعتبار ، تعریف فرهنگ عمومی را میسازد، كه البته همین وضعیت در تعریف « فرهنگ » هم وجود دارد.
غرض از طرح این نكته مهم این است كه پس از فرض مختلف برای «فرهنگ عمومی »، باید مرجع صلاحیتداری از میان تعاریف ارائه شده پاسخ سئوالاتی را كه در زمینه «فرهنگ عمومی » وجود دارد ، ارائه دهد . پس نمیتوان در طی یك مقاله، به عبارتی رسید كه بتوان به ضرس قاطع ادعا كرد كه تعریف جامع و مانعی می باشد .
● احتمالات ادبی در تركیب « فرهنگ عمومی »
در ابتدا باید بررسی كرد كه نوع تركیب فرهنگ عمومی » از نظر ادبی چیست ؟ آیا صفت و موصوف است یا مضاف و مضاف الیه ؟ و در صورت اول آیا قید ، تخصیصی است یا توضیحی ؟ پس در مجموع سه احتمال قابل تصور است:
۱) عمومی »، صفت برای «فرهنگ » باشد، لیكن نه به عنوان تخصیص، بلكه به عنوان وصف توضیحی . در این فرض، فرهنگ عمومی یعنی فرهنگی كه دارای وصف عمومیت است .
۲) «عمومی»، مضافالیه برای «فرهنگ » باشد : فرهنگ عمومی یعنی فرهنگی كه متعلق به عموم مردم است و مترادف با « فرهنگ عامه» .
۳) «عمومی »، وصف و قید مخصوص برای فرهنگ باشد، فرهنگ عمومی یعنی عرصهای از فرهنگ باشد، فرهنگ كه رابطهای مستقیم با عموم مردم دارد.
در برابر فرهنگ خاصه كه بخشی یا قلمرویی یا جنبهای از فرهنگ قلمداد میشود كه چندان را بطه مستقیمی به عموم مردم ندارد.
آنچه از استعمال این تركیب و كاربرد آن در زمینههای مختلف استفاده میشود ، این است كه احتمال اول و دوم ، منتفی است . منظور از « فرهنگ عمومی » بیان یكی از ویژگیهای فرهنگ ـ كه تعلق آن به عموم مردم است ـ نمیباشد، همچنین مراد، این نیست كه بخواهیم یكی از شئوون عموم مردم را ـ كه همانا فرهنگ است ـ بیان كرده باشیم ، بلكه از نظر ما به وجوه ، ابزارها ، جنبهها و یا قلمروهایی از فرهنگ كه مرتبط با عامه مردم باشد «فرهنگ عمومی » اطلاق میشود . در برابر ، جنبهها و وجوهی كه مرتبط با بخشهای خاص ، اختصاصی ، و تخصصی است ، از مفهوم «فرهنگ عمومی » خارج است .
● تعاریف قابل فرض « فرهنگ عمومی »
۱) فرهنگ عمومی عبارت است از بخشی از فرهنگ كه از شیوهٔ رفتارهای عمومی مردم ( یا عرف جآمعه) ساخته میشود یا تأثیر مشهود میپذیرد .
[دربرابر بخش دیگری ازفرهنگ كه توسط دستگاههای خاص یا اقشار خاص، شكل میگیرد .]
۲) فرهنگ عمومی »، عناصری از فرهنگ است كه عامه مردم در كیفیت آن نقش دارند .
[ در برابر عناصری كه اقشار خاصی در تكوین آن مؤثرند مانند علوم یا قوانین یا ... اگر هر كدام از این عناصرواجرائی « از فرهنگ بدانیم]
۳) فرهنگ عمومی، مؤلفهها و ابعادی از فرهنگ است كه :
« شامل عمومی مردم میشود و همگان با آن سروكار دارند »
ویا « عموم مردم نسبت یه آن حساسیت و شناخت دارند »
ویا « زندگی عمومی مردم را مستقیماً تحت تأثیر قرار دهد»
{ كه تباین مفهومی هر كدام از این سه قید با دیگری ، روشن است و مورد تأكید}
۴) ظواهر و مظاهری از كیفیت فرهنگی جامعه، كه در معرض عموم قرار میگیرد ، «فرهنگ همومی » است .
یا « نمودهای بارز وظاهر فرهنگی كه عموم اقشار را در بر میگیرد »
{ در برابر جنبههای پنهان و دیر نمای فرهنگی }
۵) فرهنگ عمومی عبارت است از « عرصههایی از فرهنگ » كه عموم جنبهها و عرصه های زندگی مردم را تحت تأثیر قرار میدهد ( یا عرصههای فراگیر و عام فرهنگی )
در برابر عرصههایی كه بربخش محدودی از زندگی انسانها تأثیر دارد }
۶) فرهنگ عمومی مؤلفه هائی از فرهنگ است كه تأثیر ات آن عام و فراگیر باشد.
{در برابر مؤلفههائی مؤثر براقشار خاص }
۷) وجوه وعناصر فرهنگی مشترك بین عامه مردم جامعه ، فرهنگ عمومی است .
( مانندزبان ، دین ، عادات و رسوم ، ... )
{ در برابر وجوه خاص ، قومی ، صنفی ، جغرافیائی ، قبیلهای ، فرقهای ، ... )
● نقد و بررسی
برای تعریف حقیقی امور و حقایق، علمای منطق بیان دو جزء را ضروری میدانند : یكی تبین « جنس آن حقیقت یاشیء ، و دیگری مشخص كردن « فصل آن .» جنس، مبین مفهوم عامی است كه حقیقت مورد تعریف ، زیر مجموعهای از آن است و فصل، وجه تفصیل و تفكیك امر مورد نظر با امور دیگری كه « جنس » شامل آنها هم میشود .
گرچه بدستآوردن جنس و فصل حقیقی اشیاء ، دشوار همان طور كه گفتهشد ، در تعریف فرهنگ عمومی ،ما ناگزیر از گزینش ، اعتبار ، فرض و قرار دادهستیم لذا میتوان با ملاحظه و نقد و بررسی جنسها و فصل های مختلفی كه در تعاریف مورد نظر را انتخاب كرد و یا با تلفیق و تركیب بین چند فصل ، به صورت تردید (با لفظ یا ) به تعریف « فرهنگ عمومی » دست یافت .
▪ اجناس و فصول قابل بحث در جدول زیر خلاصه شده است :
ابتدا یك مطلب را باید روشن كرد و آن اینكه آیا جنس منطقی فرهنگ عمومی ، اجزائی از فرهنگ است ( خواه اجزایی از كل مورد تعریف در فرهنگ، یا مواردی از ابزارها ) و یا لایهای ومرتبهای از مراتب « كلیت فرهنگ » می باشد ؟
پاسخ این سئوال به تعریف ما از فرهنگ مربوط میشود . اگر ما فرهنگ را یك واحد مركب حقیقی « بدانیم ـ نه مجموعهای از عناصر كه با تركیب صناعی به هم پیوستهاند ـ در این صورت باید بپذیریم كه فرهنگ عمومی » است . البته همین طور است . زیرا فرهنگ ، روح واحدی است كه در اجزاء و عناصر و مظاهر مختلف، جریان مییابد و آنها را به هم پیوند میدهد . بنابراین به نظر میرسد در تعریف مورد نظر ، جنس منطقی ، عناصر ، عرصهها و ابزار ها نمی تواند باشد . همچنین ارزشها هم محل بحث د فرهنگ عمومی نیست ، زیرا اولاً منشاء تعیین و تحدید ارزشها ، دین و ایدئولوژی است نه فرهنگ ، و ثانیاً موارد استعمال و بكارگیری لفظ « فرهنگ عمومی »، نشان میدهد كه غرض، بیان مشتركات فرهنگی جامعه نمیباشد . پس جنس منطقی تعریف را « بخشی از فرهنگ » ( لایهای و مرتبهای از مراتب كلیت واحد فرهنگی ) باید قرار داد.
اكنون باید معلوم كرد كه از بین فصول منطقی ما از عمومیت . در فرهنگ عمومی . عمومیت كّمی و آماری است یاعمومیت كیفی؟ بدین معنی كه منظور ما از عمومیت، عموم افراد جامعه است یا عموم جنبههای زندگی آنان ؟ وآیا این صفت ، ناظر به تأثیر پذیری ؟ یا اصلاً مراد از عمومیت ،قابلیت درك عمومی آن است كه در نتیجه «فرهنگ عمومی » را ، آن سطح و مرتبهای از فرهنگ میدانیم كه ظاهر ، آشكار و در معرض دیدهمگان میباشد ؟
شایدتفكیك تفكیك مصادیق، در این تعابیر و قیود مختلف ، اندكی مشكل باشد ، ولی مواردی یافت میشود كه با انتخاب یكی از این فصول منطقی ، مشمول تعریف « فرهنگ عمومی » قرارنمیگیرند اما با فرض فصل دیگر، مشمول میشوند .
درعین حال اگر بخواهیم اصل سادگی و جامعیت را در تعریف فرهنگ عمومی لحاظ كنیم و با لحاظ نكات پیش گفته ، شاید بتوان فرهنگ عمومی را به رفتارهای فرهنگی متعارف جامعه یا رفتارمتعارف عموم مردم جامعه تعریف كرد.
در این تعریف اولاً ، مقوله دیدگاهها و نظریات و عقاید از شمول فرهنگ عمومی خارج میشود و صرفاً « رفتارها » موضوع تعریف خواهد بود . و ثانیاً عرف جامعه « حد فرهنگ عمومی به شمار خواهد آمد و بنابراین ، رفتارهای كه هنوز به عنوان « عرف» شناخته نشده باشد ، در حیطه فرهنگ عمومی شناخته نخواهد شد در این صورت خود به خود مظاهر و ظواهر فرهنگی مطرح خواهدبود و آنچه ماهیتاً فرهنگی باشد ولی ظهور و بروز عینی در رفتارها نداشته باشد ، از محدوده فرهنگ عمومی خارج خواهد شد.
گر چه دربرخی از كاربردهای اصطلاح « فرهنگ عمومی »، تعریف اخیر مراد و منظور میشود، و لیكن پذیرفتن این تعریف حیطه فرهنگ عمومی را خیلی محدود كرده ، مرتبه نازلی از مراتب «كلیت وادی فرهنگ » را تحت پوشش آن ، قرار خواهد داد.
اكنون باید مراجع صلاحیتدار و سیاستگذار فرهنگی جامعه، با توجه به ملاحظاتی از این قبیل ـ كه به اختصار مطرح شد ـ به انتخاب تعریفی گویا، كارآو جامع و مانع برای « فرهنگ عمومی » بپردازند و زمینه رابرای مباحث دیگری پیرامون « فرهنگ عمومی »، فراهم سازند .
سپردن هر نوع وظیفهای در حیطه فرهنگ عمومی به هر دستگاه فرهنگی نیز ، بدون به نتیجه رسیدن این بحث، موجب ابهام وسردرگمی در محدوده وظایف و مسئولیت هائی كه از این طریق متوجه آن دستگاه خواهد شد ، میگردد و مشكلی را چندان حل نخواهد كرد.
بدان امید كه این مقاله ، موضوعاتی را برای تأمل در انتخاب تعریف مناسب برای «فرهنگ عمومی » مطرح و زمینه را برای مباحث مبسوط، فراهم كرده باشد .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست