یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

من از تبار البرزم


من از تبار البرزم

ورودم بدین کاروانسرا و
سرای ترک ،
بر دامنه کوه و
تاریخ تولدم
بر تنه گردوی کهنسال حک .
هر بامداد
گیتی فروز
از بلندای البرز کوه
بر من تابیده .
و در کودکی ،
هر نیم روز
با لالائی درخت …

ورودم بدین کاروانسرا و

سرای ترک ،

بر دامنه کوه و

تاریخ تولدم

بر تنه گردوی کهنسال حک .

هر بامداد

گیتی فروز

از بلندای البرز کوه

بر من تابیده .

و در کودکی ،

هر نیم روز

با لالائی درخت امرود

و دستان پینه بسته پر مهر، بر گاهواره ،

خوابیده .

در طول عمر

هر شب

با نغمه پرندگان

در عمق رویا فرورفتن ،

وهر بامداد

با آواز مرغ سحر

چشم برانوار رخشان چراغ داشتن .

صبحانه ام ،

شیر میش

چاشت و نهارم ،

نان و ماست و قیماق گومیش ،

و شامم قلیه .

رفع عطشناکی

با آب زلال چشمه .

گلستان دستباف ،

زیر انداز

و آسمان پر ستاره ،

روانداز .

گل ختمی پزشکم

وشفایم از داروخانه طبیعت ،

همیشه در گوشم ؛

نغمه جویبار

و مدام ،

شادان از موسیقی باد .

چشم انداز و دیدگاهم ؛

دشت پر شقایق ،

کشتزار،

خرمنگاه و

جرباغ رنگارنگ و

شاهرود .

و آرامگاهم ... و آرامگاهم

بر بلندای بوری ، خیلی یا تپه ای ،

من از تبار البرزم

حجت الله مهریاری