شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

بدون فلسفه نمی توان فرهنگی غنی داشت


بدون فلسفه نمی توان فرهنگی غنی داشت

«با این که هگلی نیستم اما هگل را دوست دارم چون هگل التفات ویژه ای به فلسفه دارد بعد از کانت, هگل فلسفه را دوباره مستقل و ادعای فلسفه را دوباره احیا کرد »

«با این‌که هگلی نیستم اما هگل را دوست دارم. چون هگل التفات ویژه‌ای به فلسفه دارد. بعد از کانت، هگل فلسفه را دوباره مستقل و ادعای فلسفه را دوباره احیا کرد.» این دلیلی بود که دکتر مجتهدی برای نگارش چهارمین کتاب خود با موضوع هگل آورد. بعد از کتاب‌های درباره هگل و فلسفه او(۱۳۷۰)، پدیدارشناسی روح بر حسب نظر هگل(۱۳۷۱)، منطق از نظر هگل(۱۳۷۷)، اخیراً به همت انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کتاب «افکار هگل» به قلم دکتر کریم مجتهدی،استاد فلسفه دانشگاه تهران، منتشر شد که در تاریخ ۲۱ بهمن‌ماه با حضور استادان فلسفه و اصحاب اندیشه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران از این اثر رونمایی شد.

در این نشست دکتر مجتهدی از دلایل علاقه‌اش به هگل گفت و به آسیب شناسی تفکر فلسفی در ایران پرداخت در حالی که بر اصالت و تقدم فکر فلسفی بر علم و فرهنگ تأکید گذاشت.

آنچه در پی می‌آید متن ویرایش و تلخیص شده سخنرانی وی در این نشست است که می‌خوانید:

دیگر وقت آن رسیده که فلسفه را جدی بگیریم. زمان آن نوع تعلیم گذشته که نام چند فیلسوف را ببریم و فکر کنیم فیلسوف هستیم.

اگر می‌خواهیم فرهنگ‌مان عمق پیدا کند باید فلسفه و تفکرورزی را جدی گرفت و فهمید و تأمل کرد. بدون فلسفه نمی‌توان فرهنگی غنی و جدی داشت. بدون تأمل و تفکر فلسفی، فرهنگ معنایش را از دست می‎دهد. فرهنگ زمانی معنا پیدا می‎کند که تفکر در ریشه‏ها و در بُنِ جریان، قرار می‎گیرد و ‌نوعی شعور و آگاهی در انسان ایجاد می‎کند. فلسفه تهییج عقل و بسیج ذهن است و این مسئله را در هگل بیش از دیگر فیلسوفان مشاهده می‏کنیم.

تفکر فلسفی ما در ایران دچار آسیب‌هایی است. مادامی که این آسیب‌ها شناخته نشود نمی‌توانیم در راه رفع این آسیب‌ها گام برداریم. پیش از هر چیز باید بدانیم هرکسی که اسم کانت یا هگل یا ابن‌سینا و ملاصدرا یا ابن رشد ویا اصطلاحات فلسفی را به زبان می‎آورد فیلسوف نیست و نشده است. باید صداقت داشت و با صداقت و تعمق و شعورکامل از آسیب‌هایی که ممکن است متوجه یادگیری یا تدریس فلسفه در دانشگاه‌ها باشد، آگاه شد.

در شرایط فعلی با مسائل کاذب زیادی در فضای فکری روبه‌رو هستیم. از جمله این مسائل کاذب تعارض بین فلسفه غرب و فلسفه اسلامی است.

اگر کمی تأمل کنیم می‏بینم که هم‌ریشه‎های این دو قلمرو واحدند و هم مرزهای مشترکی با هم دارند. ردپای متفکران اسلامی در فرهنگ غربی عمیقاً وجود دارد.حتی در دوره تجدید حیات اروپا، در رنسانس، ابن سینا همانقدر مطرح است که توماس آکویناس مطرح است و یا برعکس. وقتی که هگل درباره فلسفه صحبت می‏کند به افرادی مانند برقِلس و پروکلوس و فورفوریوس و ژان بلیک توجه می‎کند که نشان می‎دهد فرهنگ فلسفی در شرق و غرب ریشه‏های کم و بیش واحد و مرزهای مشترک زیادی دارند. این‌طور نیست که فلسفه اسلامی خلاف فلسفه غرب باشد و یا برعکس. کافی است به عمق بیشتری برسیم و وقتی به عمق توجه کنیم قرابت این‌دو را بیشتر متوجه می‏شویم.

یکی دیگر از مسائل کاذب در تفکر فلسفی ما، تعارض بین علم جدید و فلسفه است. دانشجوی ما به دنبال علم می‏رود و به فلسفه کاری ندارد اما نمی‎داند که فلسفه مقدم بر علم است. باید نقش فلسفه را زیربنایی دانست و کسی که فلسفه‌های جدید را دقیق نشناسد، در علوم جدید هم پیشرفت نخواهد کرد. در غیر این صورت علوم جدید تنها تظاهر به علم خواهد بود. بی‌شک برای فراگیری علوم باید فلسفه خواند.

فلسفه‎های جدید برخلاف فلسفه قرون وسطی به علوم جدید توجه ویژه‌ای دارند. عقربه ذهنی متفکر قرون وسطی بین وحی و عقل در نوسان بود، ولی بعد از رنسانس علوم جدید درفلسفه مطرح می‏شوند. بعد از رنسانس فرانسیس بیکن مقدمه‌ای بر علم جدید و طبیعیات جدید می‌نویسد، دکارت ریاضیات را برهان می‏داند که تجسس علم جدید را تضمین می‎کند و کانت فلسفه نظریش تحلیل علوم جدید نیوتنی است. اینشتین و پلانک هم نظریاتی که درباره نسبیت گفتند از دل فلسفه کانت بیرون آمد. کوپرنیک هم که واضع علوم جدید است شاگرد فیلسوف مشهور نیکولاس دو کوزا بوده است. پس مشاهده می‎کنیم که علم از فلسفه تغذیه می‏کند.

برخی می‌پرسند با این که هگلی نیستم چرا اینچنین به هگل توجه می‌کنم و چهارمین کتاب خود را با موضوع هگل به نام «افکار هگل» نوشته‌ام؟ علتش این است که هگل بعد از کانت فلسفه را دوباره مستقل کرد. ادعای فلسفه را دوباره احیا کرد. در واقع اگر فکر نباشد علم معنا پیدا نمی‌کند. فکر نمی‏کنم با کتاب «افکار هگل» نه بشود شناختن فلسفه هگل را آغاز کرد و نه بشود شناختن فلسفه هگل را پایان داد. این کتاب میان این دو حالت است.

نظام بزرگ فکری هگل یک جامعیت‌پردازی به اصل فکر است. او اسم دایرئ‌المعارف خود را دایرئ‌المعارف علوم فلسفی می‎گذارد. یعنی فلسفه را علم کلی درنظر می‌گیرد. به اعتقاد هگل، دانش همان فلسفه است و باید جنبه عقلی تمام علوم جزئی شمرده شود. هگل چنین رؤیایی داشت. اگر بیکن طبیعت‌زده است، اگر دکارت ریاضیات‌زده است، اگر لایپ نیتس به‌نوعی علم‌زده است، هگل فلسفه‌زده است.

هگل در سال ۱۷۷۰ در اشتوتگارت به دنیا آمد و درسال ۱۸۳۱ در برلین فوت کرد. در مدرسه الهیات توبینگن همراه با شاعر معروف هولدرلین و با فیلسوف مشهور شلینگ در ینا همکلاسی بود و همگی آرزوی کشیش شدن در سر داشتند. ینا مهمترین دانشگاه علوم انسانی آلمان بود و هگل بزرگتر از شلینگ و شلینگ پنج سال کوچکتر از هگل در آنجا بنیان یک مجله فلسفی را می‎‏گذارند که برای اولین بار در آلمان مجله‏ای به نام فلسفه منتشر می‏شود.

امروز وقتی «پدیدار شناسی روح» هگل را می‎خوانید متوجه می‎شوید که پراکنده است. مؤلف یک بحثی را دنبال می‏کند و یکدفعه مطلب را برمی‏گرداند از اول گام به گام مطلب را دنبال می‏کند. بعضی‏ها این را ناشی از عیب کار او دانسته‏اند ولی به‌نظر می‌رسد این شیوه، ارزش کار او را نشان می‏دهد. زیرا به هر دری می‏زند که تفکر را به پیش ببرد. این کتاب پیچیدگی‌های زیادی دارد زیرا نتیجه را به عنوان مقدمه آورده و ممکن است آن را نفهمید و برعکس اگر اول کتاب را بفهمید این خطر وجود دارد که تحلیل‌هایش را نفهمید. این کتاب یک جنبه روانشناختی دارد و از اسپینوزا هم خیلی بهره برده است.

هگل دستنوشته‏های بسیاری دارد که پس از مرگش چاپ شدند. اما چهار کتاب مهم و مشهور دارد؛ پدیدارشناسی روح، منطق که شاید بتوان مهمترین کتاب او برشمرد که خیلی نظام مند و دقیق است، دایرئ‌المعارف علوم فلسفی که سه بخش منطق، فلسفه طبیعت و فلسفه روح دارد و کتاب فلسفه حق که برخی می‏گویند این کتاب فلسفه دولتی است و معتقدند وقتی هگل بسیار شناخته شد و مقامات آلمانی و دولت پروس به افکار هگل پی بردند و فهمیدند که این فکر قوی و قابل استفاده است این کتاب نوشته شد.

اما چرا هگل به تاریخ فلسفه توجه ویژه‌ای نشان می‏دهد؟

هگل نشان می‏دهد برخلاف آنچه خیلی‏ها گفته‏اند فلسفه در تاریخ شکل عوض می‏کند. او نشان می‏دهد که فلسفه زنده است و خود، روح دارد و لحظه به لحظه همراه ماست. فلسفه، موجودی حی و حاضر در فرهنگ ماست. حتی فلسفه یونان آتیه و نه گذشته ماست. فلاسفه همه با هم، هم دوره‏اند و فلسفه ما را به فکر و ادامه درست و شناختن امکانات خودمان فرامی‏خواند.

فلسفه تهییج عقل و به نوعی بسیج ذهن است. و این مسئله را ما در هگل بیش از دیگر فیلسوفان مشاهده می‏کنیم.