سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
رنج اسطوره بودن
این روزها که تب سرخ ضد امپریالیستی آمریکای لاتین دوباره در بین جوانان عاصی و پر شر و شور دنیا بالا گرفته، از مارادونا گفتن و او را به اوج آسمان رساندن آنقدر همهگیر شده که فیلمساز خوشفکر سرحالی چون «امیر کوشتوریتسا» را هم به فکر ساختن مستندی درباره اولین و آخرین اسطوره دنیای فوتبال انداخته است. مستندی که ساخت آن از سال ۲۰۰۵ آغاز شد و پس از سه سال ابتدا در بخش خارج از مسابقه کن امسال و بعد هم در جشنواره سینما حقیقت خودمان به نمایش عمومی در آمد، مستندی با نام «مارادونای کوشتوریتسا». (که ظاهرا بهترین ترجمه برای Maradona By Kusturica است) اما همیشه و به خصوص در دوران بازیگری مارادونا در بر این پاشنه نمیچرخید. روزهایی بودند که یقه سفیدهای طرفدار نظم و اخلاق هشت سال مداوم، بیوقفه و چپ و راست، اسطوره جهان فوتبال را به انواع و اقسام ترفندها مینواختند تا فوتبال و مظهر مجسمش دیگر به جادویی که در تابستان گرم مکزیکوسیتی بدل شد، تبدیل نشود. «مارادونای کوشتوریتسا» میخواهد شرح آن روزها باشد و واقعیت قضیه آن است که موفق هم میشود. چون سازندهاش بیش و پیش از هرچیزی یک عشق مارادوناست. آن پاتوقی که کوشتوریتسا و مارادونا در آن نشستهاند و حرف میزنند، آیینه تمام نمای فیلم است. فیلمساز طوری به صحبتهای سوژهاش گوش میکند و فرم نشستن و نگاهش طوری است که بیننده باورش میشود دارد فیلمی درباره یک اسطوره زنده و ماندگار را تماشا میکند. پس بهترین راه نوشتن درباره چنین مستندی هم بدون شک واکاوی متن آن است، چون هرچه که از آن به عنوان فرامتن یاد میکنیم از دل همین متن صادقانه بیرون میآید.
فیلم با جملهای از «شارل بودلر» فرانسوی درباره خدا آغاز میشود تا از همان ابتدا نشان دهد برخلاف تصورات رایج اصلا یک مستند بیطرف نیست و موضع خود را در مورد سوژهاش مشخص کرده است. کلمه «خدا» (God) تا آخر فیلم بارها و بارها به کار برده میشود.
کوشتوریتسا با یک گیتار موسیقی «خوب، بد، زشت» را مینوازد تا فیلم شروع شود. ساختار مستند عنوانبندی شده است و در چند فصل به بررسی دوران زندگی و بازی مارادونا میپردازد. در بین این فصول هم صحنههایی از جادوگریهای اسطوره در چمن سبز پخش میشود که موتیف آنها همان گل دوم مارادونا به انگلستان در جام جهانی ۱۹۸۶ مکزیک است، گلی که در هربار نمایشش تاکید میشود بهترین گل تاریخ فوتبال دنیاست. اوایل فیلم و پس از نمایش سخنرانی ضد بوش مارادونا و اوو مورالس (رئیسجمهور بولیوی)، اتومبیل کوشتوریتسا و گروهاش را میبینیم که جلوی در خانه مارادونا در بوئنوس آیرس جمع شدهاند. فیلمساز برای اینکه در همان ابتدای اثر بیننده را کاملا در جریان موقعیت مارادونا در آرژانتین قرار دهد این تصاویر را در فیلم قرار داده است. صبح کله سحر است و مارادونا و خانواده و دوستان نزدیکش میخواهند به مرکز شهر بروند و کوشتوریتسا و گروه او فقط میتوانند با فاصله این منظره را تماشا کنند. چون همانطور که خود فیلمساز میگوید او و گروهش اینجا موقعیت پاپاراتزوهایی را دارند که در برابر یک سوپراستار قرار گرفته باشند.
● آریستوکراسی عریان
فصل دوم به دوران کودکی پر از فقر و فاقه مارادونا میپردازد که البته با هشیاری کوشتوریتسا زیاد شعاری نمی شود. اینکه مارادونا از بین بوکاجونیورز و ریورپلاته، دو قطب فوتبال آرژانتین، اولی را انتخاب میکند که نماد طبقات محروم در مقابل آریستوکراسی حاکم بر کشور است و اینکه همین قضیه چگونه از ابتدا مسیر اسطوره را در دنیای فوتبال تعیین میکند. سال ۲۰۰۵ است و دیهگو بعد از ۲۴سال دوباره به ورزشگاه بوکا و خانه پدری بازگشته است و دارد برای کوشتوریتسا از دوران کودکیاش تعریف میکند. دورانی که شبیه فیلم «وقتی بابا ماموریت بود» خود کوشتوریتساست و فیلمساز با نشان دادن صحنههای آن فیلم سعی میکند موضوع بحث را کاملا برای تماشاگر ملموس کند. البته این تمهید پخش تصاویر فیلمهای خود کوشتوریتسا لابهلای حرفهای مارادونا زیاد درنیامده است و به نوعی الصاقی به نظر میرسد. درست برعکس آن پرفورمانس بامزهای که در بین فیلم چندبار پخش میشود، جایی که کلیسایی به نام مارادونا ساخته شده که در آن مردم غسل تعمید داده میشوند و با هم پیمان ازدواج میبندند! در این کلیسا شرط تعمید شدن آن است که ثابت کنی دست خدا را دیدهای، یعنی بتوانی صحنه گل با دست مارادونا به انگلستان را بازسازی کنی. نشانه قبولی ازدواج نیز آن است که عروس پاس بدهد و داماد بعد از زدن گل روبهروی دوربین فریاد بکشد، درست شبیه صحنهای که استاد بعد از آن گل بینظیرش به یونان در جام جهانی ۹۴ آمریکا روبهروی دوربینهای تلویزیونی فریاد میکشید.
● منجی به ناپل بازمیگردد
همواره بعضیها سعی کردهاند مارادونا را یک بازیکن بزرگ فوتبال در عصر خودش معرفی کنند، شبیه بازیکنان بزرگ دیگری که در دورههای مختلف در مستطیل سبز هنرنمایی میکردهاند. از بین قدیمیها پله و تا حدودی فرانس پوشکاش با اسطوره مقایسه شدهاند و در بازیکنان دوران جدید هم بیش از هرکس دیگری لیونل مسی، اعجوبه بارسلونا به این افتخار نائل شده است. درباره این بازیکنان و هرکس دیگری که با مارادونا مقایسه میشود معمولا یک نکته اساسی فراموش میشود و آن هم قضیه رویاگونه تیم ناپولی است. کسانی که اسمشان چپ و راست در عرض مارادونا مطرح میشود همگی در بزرگترین باشگاههای دنیا بازی کردهاند و میکنند. اما اسطوره بعد از دوران پر از رنج و محنتی که در بارسلونا پشت سر گذاشت به ایتالیا آمد و در میان تعجب همگان پیشنهادات میلیونی غولهایی مثل یوونتوس، میلان و اینتر را رد کرد و به تیمی همچون ناپولی پیوست، تیمی از یک شهر فقیر و کارگری که در آن زمان در دسته سوم ایتالیا حضور داشت. مارادونا یک تنه و به سبک قهرمانان اسطورهای فیلمهای دهه ۶۰ و ۷۰، ناپولی را به قدرت اول فوتبال اروپا تبدیل کرد. کاری که امروزه حتی تصورش هم غیرممکن است. پس بیدلیل نیست که دیهگوی افسانهای در شهر ناپل همچون مسیح ستایش میشود. تصاویری که کوشتوریتسا از حضور دوباره مارادونا در ناپل نشان میدهد کاملا گویای همه چیز است. در این فصل صحنهای هست که کاروان مارادونا از بین مردم جمع شده در خیابانها عبور میکند و ستاره به جای اینکه از استقبال عجیب و غریب مردم ذوق زده شود سرشان فریاد میکشد که چرا خودشان را به شیشه میکوبند! این صحنهای است که میتواند در معرفی شخصیت نامتعارف و رام نشدنی اسطوره بیشترین نقش را داشته باشد.
● اگر کوکائین ماده مخدر است، پس من یک معتادم
این یکی بی شک بهترین فصل فیلم کوشتوریتسا و یکی از تاثیرگذارترین تصاویری است که ما جماعت حاضر در سالن شماره ۳ سینما فلسطین در عمر فیلم دیدنمان روی پرده بزرگ شاهد بودیم. اصلا به طرفدار مارادونا یا حتی فوتبال بودن ربطی ندارد. اینجا نقطهای است که سینما قدرتش در سحر و جادو را به رخ میکشد و هنر یک فیلمساز، درست شبیه احساسات و عشق مردمی که پشت در بیمارستان جمع شدهاند و با اشکها و شمعها و دست نوشتههایشان منتظر خبری از اسطوره نشستهاند، به نقطه اوجش میرسد. آن سکانس جادویی اجرای قطعه «هولا دیهگو» توسط مارادونا که همزمان به نمای بسته صورت همسر و دخترانش در کافه و تصاویر آرشیوی مراسم ازدواج استاد و بازی او با همان دخترها در زمان کودکیشان کات میشود، بیش از هر توصیه و پند و اندرزی در باب مضرات اعتیاد گویاست. سالها قبل اسطوره در اظهارنظری جنجالی گفته بود:
«من یک معتاد بودم و هستم و خواهم بود، کسی که معتاد میشود باید هر روز با آن دست و پنجه نرم کند.»
این جمله و البته کل فصل بینظیر اعتیاد فیلم کوشتوریتسا آدم را به یاد دو شخصیت سینمایی میاندازد: اندرو بکت (تام هنکس) فیلم «فیلادلفیا»ی جاناتان دمی و شخصیت اصلی فیلم «سنتوری»، داریوش مهرجویی. کاراکترهایی که به نظرم یک بار و برای همیشه توانستند درد و رنج ناشی از یک بیماری شوم را به همراه پایمردی و ثبات انسان در پرداخت هزینه کاری که کرده روی پرده سینما به تصویر بکشند. اعتیاد مارادونا از سال ۱۹۸۱ و پس از مصدومیت شدیدش در بارسلونا آغاز شد. زمانی که برای فراموشی رنج دوری از میدان، شبها در هتلهای گرانقیمت میهمانیهای بزرگ میداد و آدمهای ریز و درشت دور و برش میپلکیدند. خود مارادونا در کتاب خاطراتش با حسرت از آن روزها یاد میکند و آرزو میکند که کاش کمتر به اطرافیانش اعتماد میکرد.
اعتیاد اسطوره بهترین بهانه برای کسانی شد که همیشه زیر سایه محبوبیت مارادونا قرار داشتند و برای سقوط او لحظه شماری میکردند. به بهانه همین اعتیاد بود که سران فوتبال ایتالیا پس از آنکه مارادونا و تیمش آرزوهای آتزوری در جام جهانی ۹۰ را به باد دادند، او را از ناپل و کشور ایتالیا اخراج کردند. مردم ایتالیا هرگز باور نکردند که مارادونا به جرم اعتیاد از این کشور اخراج شد و این شک آنها زمانی به یقین رسید که مسوولان فوتبال این کشور، «آنگ جون هوان»، زننده گل برتری کرهجنوبی به ایتالیا در جام جهانی ۲۰۰۲ را نیز از تیم پروجا اخراج نمودند.
ماجرای دوپینگ مارادونا در جامجهانی ۹۴ نیز از آن چیزهایی است که هنوز به دیده تردید به آن نگاه میشود. در فیلم صحنهای هست که مارادونا به همراه یک پزشک زن از وسط زمین چمن بازی آرژانتین- نیجریه به آزمایشگاه برده میشود، اتفاقی که برای اولین و آخرینبار در دنیای فوتبال رخ داد. چراکه قاعده آزمایش دوپینگ آن است که چند بازیکن به صورت اتفاقی از هر دو تیم انتخاب میشوند و مورد تست قرار میگیرند. مارادونا چنانکه در فیلم هم به نمایش در میآید به جرم استفاده از ماده ممنوعه افدرین، ۱۵ماه محروم میشود و آرژانتین بدون او با دو شکست مقابل بلغارستان و رومانی از دور مسابقات حذف میشود و این نقطه پایانی افتخارات فوتبالی دیهگو آرماندو مارادوناست.
● قدرت خدا
فیلم کوشتوریتسا به خوبی نشان میدهد که مارادونا تنها یک ستاره محبوب ورزشی نیست. او مرزها را درنوردیده و ساحتی اسطورهای یافته است. محبوبیت مارادونا در گسترهای از کپرهای بوینس آیرس تا سواحل اندونزی و فیلیپین، گسترده شده و طبیعی است که سیاستمداران هم هوس استفاده از این وضعیت به سرشان بزند. دوستی مارادونا با فیدل کاسترو البته قدیمیتر از دوره جدید چپگرایی آمریکای لاتین است. اما پس از ظهور دوباره روسای جمهور چپی، هوگو چاوس، اوو مورالس و دانیل اورتگا، حضور مارادونا در عرصههای سیاسی هم رنگ و بوی تازهای به خود گرفت.
تصاویری که کوشتوریتسا از یک تجمع ضدآمریکایی در بوینس آیرس نشان میدهد در نوع خود جالب هستند. چاوس در حال سخنرانی زیر بارش باران است و از مارادونا دعوت میکند که به اتفاق، برای توقف ریزش باران به آسمان فوت کنند! تصاویر کوشتوریتسا از تظاهرات جوانان آرژانتینی و پاساژهایی که کارگردان خوشسلیقه صرب لابهلای آنها پخش میکند، باز هم تاکیدی است بر وجه اسطوره گونه مارادونا. وضعیتی که هرگز تا به حال برای هیچ شخصیت ورزشی اتفاق نیفتاده و بعید است که از این به بعد هم بیفتد. مستند «مارادونای کوشتوریتسا» فیلمی است برای اثبات این گزاره.
میشود این یادداشت را حالا حالاها ادامه داد، مخصوصا که قلم به دست یکی از دوآتشهترین هوادران مارادونا هم افتاده است! اما بدون شک تجربه تماشای مستند کوشتوریتسا برای هر علاقهمند سینما و فوتبالی میتواند گرانبها و تکرار نشدنی باشد. کسی که فیلمهای درخشانی چون «گربه سیاه، گربه سفید»، «زیر زمین» و «زندگی معجزه است» را به علاقهمندان سینما هدیه داده، در این مستند نشان میدهد که یک علاقهمند و حتی بازیکن درست و حسابی فوتبال هم هست. جایی که کوشتوریتسا و مارادونا قدم به زمین چمن ورزشگاه خاطرهانگیز تیم ستاره سرخ بلگراد میگذارند و با هم مشغول بازی میشوند، مهارت کارگردان در فوتبال را نشان میدهد و تواضع و اعتقاد واقعی فیلمساز به سوژهاش هم که از تکتک پلانهای فیلم قابل لمس است. کارگردان مشهوری که دارد فیلمی مستند میسازد، به خانهاش زنگ میزند و از مارادونا میخواهد که با مادرش حرف بزند!
کوشتوریتسا در اوایل فیلم مارادونا را همچون قهرمانان تنها و در تنگنای فیلمهای سرجیو لئونه و سام پکین پا توصیف میکند. اواخر فیلم هم صحنهای هست که فیلمساز از مارادونا میپرسد که کدام شخصیت سینمایی را بیشتر دوست دارد و اسطوره میگوید: جیک لاموتای گاو خشمگین. لازم نیست وجوه شخصیتی لاموتا و مارادونا را با هم قیاس کنیم و در موردش حرف بزنیم. کافی است به یاد بیاوریم لاموتا پس از اینکه از همه جا رانده شد و همه، حتی عشق و برادرش هم ترکش کردند دوباره در یک کافه دیده میشود، در حالی که از زور چاقی حتی قابل شناسایی هم نیست. درست شبیه دیهگو مارادونا که پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با اعتیاد و نیش و کنایههای این و آن، با ۴۰،۳۰ کیلو اضافه وزن به ورزشگاه بوکا برگشته. آن نمای بسته صورت تپل ولی خیس از اشک مارادونا خیلی شبیه نماهای پایانی رابرت دونیرو در «گاو خشمگین» است. این دو نفر خواستند آن طور که دلشان میخواهد زندگی کنند و سرنوشت مشابهشان بهترین دلیل غیرممکن بودن این کار در دوره و زمانه ماست.
امیرحسین جلالی
مارادونای کوشتوریتسا
Maradona By Kusturica
تهیهکنندگان: بلن آتینزا، خوزه ایبانز، مارک میسیونر، گائل نوئالی
نویسنده و کارگردان: امیر کوشتوریتسا
تدوین: استولیک زایچ
مدیر فیلمبرداری: رولو رولپیرو
محصول ۲۰۰۸ فرانسه و اسپانیا
زمان: ۹۰ دقیقه
با حضور: دیه گو مارادونا و امیر کوشتوریتسا به جای خودشان
خلاصه فیلم: مجموعه تصاویر کوشتوریتسا و گروهش در بازه زمانی سه ساله از سال ۲۰۰۵ تا سال ۲۰۰۸ از مارادونا و حواشی او و گفتوگوی بلند کوشتوریتسا با این بازیکن بزرگ فوتبال دنیا.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست