یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
جمال زاده پیشوای داستان نویسی ایران
در آخرین سالهای قرن شمسی گذشته «کمیتهٔ ملیون ایرانی» در برلن هر جمعه «شبنشینی» داشتند و گرد میآمدند تا مقالاتی را که برای چاپ در نشریه کاوه مینوشتند برای هم بخوانند. نخستین جنگ جهانی تازه پایان گرفته بود و در فعالیتهای «کمیتهٔ ملیون ایرانی» و در لحن و جهتگیری نشریهٔ کاوه تغییراتی حاصل شده بود.
اعضای «کمیته» عبارت بودند از سید حسن تقیزاده، محمد قزوینی، محمدعلی جمالزاده، ابراهیم پورداود، کاظمزاده ایرانشهر، نصرالله جهانگیر و چند تن دیگر. در یکی از شبها وقتی نوبت به جمالزاده میرسد تا نوشتهٔ خود را در حضور جمع بخواند او نه یک «خطابه»، چنانکه انتظار میرفت، بلکه حکایت کوتاهی را میخوانَد که «محض تفریح خاطر» نوشته بوده است. تقریباً همه اصحاب ادبیات در این عقیده با هم مشترکاند که آن حکایت که با «بضاعت مزجات» و فارسی معمولی و متداول نوشته شده بود برگشتگاه تاریخ ادبیات معاصر ایران است. آن حکایت «فارسی شکر است» نام داشت.
جمالزاده، چنانکه خود میگوید، در آن شب بیش از همه نگران قضاوت محمد قزوینی، نویسندهٔ زبانآور گروه کاوه، بوده است. ادیب فاضل از هیچگونه ستایش و تشویقی فروگذار نمیکند و بعدها در طی یادداشتی فصاحت لفظ و بلاغت معنی انشای نویسندهٔ جوان را به «قند پارسی» تشبیه میکند؛ بهطوری که جمالزاده «محرک واقعی» خود را در نویسندگی و داستاننویسی همان ستایش و تشویق میداند.
«فارسی شکر است» در نشریهٔ کاوه در ژانویه۱۹۲۱ (مقارن ۱۳۰۰ شمسی) به چاپ میرسد، و بدین ترتیب به جرگهٔ ادبیات فارسی، پس از هزار سال نثرنویسی، نوع ادبی جدیدی میپیوندد که تا پیش از آن سابقه نداشته است. صناعت و ساختار داستاننویسی، به شیوهٔ مرسوم غربی، برای اولین بار با «فارسی شکر است» وارد ادبیات ما میشود، و به عنوان پیشوای داستاننویسی فارسی به جمالزاده تعلق میگیرد.
جمالزاده در پایان همان سال، یعنی ۱۳۰۰، نخستین مجموعهٔ داستانهای خود را، حاوی شش داستان، یا چنانکه خود نوشته است شش «حکایت» زیر عنوان معروف «یکی بود یکی نبود» به چاپ میرساند. عنوان کتاب از سر آغاز کلام قصه سرایان ایرانی گرفته شده است.
نشریهٔ کاوه در آ خرین شماره خود کتاب را به مردم ایران معرفی میکند، و بدین ترتیب در پایان فعالیت «کمیتهٔ ملیون ایرانی» تولد نوع جدیدی از ادبیات، یعنی داستان کوتاه ایرانی، به جهانیان اعلام میشود.
ظهور جمالزاده اگرچه ناگهانی و بیمقدمه نیست به مثابهٔ نقطهٔ پایانی است بر یک جریان هزارسالهٔ ادبی؛ ملتقای ادبیات سیاسی و اجتماعی مشروطیت است با داستان کوتاه در زبان فارسی.
پیش از جمالزاده یک نسل از نویسندگان «متعهد» ایرانی، اندیشهٔ ساده نوشتن فارسی را بر زبان آورده و کمابیش آثاری بر اساس این اندیشه خلق کرده بودند. در آن روزگار شعر و نثر فارسی هنوز در تنگنای نازک خیالیهای سبک هندی بود و دوستداران نثر روان و ساده از تأثیر شیوهٔ گذشتگان بر کنار نبودند. علت این وضع روشن بود، زیرا اکثر آن نویسندگان، که به دلیل مقام و موقعیت اجتماعی کمابیش با دستگاه حکومتی رابطه و همکاری داشتند، نوشتههای گذشتگان را میپسندیدند و ساده میکردند. سرشناسترین آنها عبداللطیف طسوجی تبریزی است، که معاصر ناصرالدین شاه بود و با نثری روان و شیرین کتاب معروف هزار و یک شب را به فارسی در آورده بود.
پیدایش و تکوین روزنامهنگاری در ایران با انتشار روزنامه قانون و صور اسرافیل و ترجمه نمایشنامهها و رمانهای فرنگی انعطاف و تحرک زبان را افزایش داده بود و در شکلگیری نوع جدیدی از ادبیات مؤثر بود. سیاحتنامه ابراهیمبیگ، کتاب احمد، مسالک المحسنین و سرگذشت حاجی بابای اصفهانی اگرچه از لحاظ سبک و خصوصیات ادبی در یک سطح نیستند در تحول نثر فارسی تأثیر ژرفی گذاشتند. نثر طنزآمیز و هجایی ملکمخان و دهخدا و ترجمه آثاری نظیر سه تفنگدار، بوسهٔ عذرا و تمثیلات، هر کدام خیزشی بودند به سوی ساحت داستان.
اما تأثیر دهخدا، به عنوان طرفدار آرمان دموکراسی و نویسندهٔ مقالات بلند آوازهٔ چرندپرند، در شکلگیری ادبیات داستانی مسئله پیچیدهتری است. در نوشتههای دهخدا، به ویژه چرندپرند، قطعاتی با ساختار روایی وجود دارد که با استناد به آنها، و با وجدان راحت، میتوان اعلام کرد که دهخدا پیشتاز گرایشهای نو در ادبیات فارسی است.
دهخدا نه فقط زبان عامیانه را در ادبیات فارسی عرضه کرد و به آن اعتبار ادبی بخشید، بلکه ورشکستگی فارسی منحط و ملالآور بلاغیان را نشان داد. او با انتخاب آگاهانهٔ زبان مردم و عرضه اصطلاحات عامیانه و مثلهای رایج در زبان نوشتار توانست نشان بدهد که کالای مترسلان و به قول استاد بهار «مترادفبافان» - آوردن کلمات مطنطن و «مزین» و ذکر مترادفات و معلومات لفظی- دیگر مصرفی ندارد. در واقع استعداد دهخدا در قیاس با سایر نویسندگان سادهنویس معاصر خود در این بود که توانست فارسی عامیانه را با نثر مرسل کلاسیک از بالای سر جماعت «مترادفباف» به یکدیگر متصل کند- اتفاق فرخندهای که مفهوم نویسندگی را از «سخنپردازی» متمایز ساخت.
آنچه جمالزاده از دهخدا آموخت همان چیزی است که به نثر داستانی معروف است، یعنی بیان کردن تجربهٔ انسانی به سادهترین و زلالترین زبان ممکن، بهطوری که سیلان آن به راحتی احساس شود. صناعتی که دهخدا در چرندپرند به کار برده است، یعنی گفتوشنود میان راوی و بدل او و یا تکگوییهای بلند، عمیقاً خصلتی داستانی دارد، و جمالزاده در اولین داستانهای خود این خصلت را از دهخدا گرفته است.
در حقیقت در ساختار روایی پارهای از متنهای چرندپرند، که با قید احتیاط میتوان روی آنها عنوان داستان گذاشت، کیفیتی هست که جمالزاده با قدری مراقبت و پرورش آن را در داستاننویسی خود به کار برده است- اگر چه جمالزاده هیچگاه به منشاء این تأثیر پذیری اشاره نکرده است.
وجه تمایز جمالزاده با نویسندگان پیش از خود یا نوشتهٔ گذشتگان در این است که او «معنی» داستان را، اگرچه از طریق گفتوگو، به صراحت به زبان نمیآورد، بلکه به گونهای مستتر و پیچیده و کمابیش نمادین در حرکات و سکنات آدمها نشان میدهد. عناصر گفتوگو و ترسیم سیرت انسانی در داستانهای جمالزاده بر یک روال منطقی خاص جریان مییابد، و از طریق این عناصر است که ما میتوانیم مطلب را دنبال کنیم و «پیام» نویسنده را بگیریم. غالباً دو یا چند شخصیت برای بحث دربارهٔ نکتهای، یا اعلام یک حکم اخلاقی، ادبی و حقوقی، گرد هم میآیند، به گفتوشنود میپردازند تا بر فکر یا مبحثی، که هستهٔ مرکزی داستان است، پرتو خیره کنندهای بیفکنند.
مناسبت و قرارداد برای گفتوگو، که نقش مهم و «ساختاری» دارد، کمابیش روشن است. همه چیز توسط راوی و به شیوهٔ اول شخص مفرد، به زبان بذلهآمیز روایت میشود. توضیح و اظهارنظر و مفاوضهٔ راوی با شخصیتهای دیگر هماهنگ با مفهومیاست که داستان حمل میکند. دیگر شخصیتها در ارتباط با راوی - نویسنده- به عنوان محرک عمل میکنند، و گاه به وسیله آنها است که «پیام» اعلام میشود. «فارسی شکر است» معروفترین نمونهای است که این خصوصیات را کما بیش در خود دارد.
چهار شخصیت، راوی، شیخ، مرد فرنگی مآب و رمضان، در دخمهای تاریک در پشت عمارت گمرکخانه بندرانزلی در بازداشت موقت بهسر میبرند، که هر کدام ظاهراً نمایندهٔ بخشی از جامعه ایراناند. از لحاظ رمضان، که نمایندهٔ مردم عامیکوچه و بازار است، سه شخصیت دیگر فرنگی کافر و دیوانه مینمایند، زیرا «یک کلمه زبان آدم سرشان نمیشود».
برگرفته از دنیای سخن شمارهٔ ۴۳ مرداد- شهریور ۱۳۷۰
محمد بهارلو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست