چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

از کِه آب می خورد


از کِه آب می خورد

همه جا آب بود و آب و آب اما برای نوشیدن دریغ از قطره ای آنچه آمد بخشی از شعر دریانورد باستانی اثر کولریج است

((همه جا آب بود و آب و آب / اما برای نوشیدن دریغ از قطره ای)) آنچه آمد بخشی از شعر ((دریانورد باستانی)) اثر ((کولریج)) است. در دریا تا چشم کار می کند آب است. آبی که مُضافُن الیهَ ش واژه ی ((شور)) است و از عهد آدم ابوالبشر، و حتی بعد از آن، آن جایی که حضرت نوح کشتی را ساخت و عالم و آدم را آب بُرد، بی شک کشتی نوح بر آبی شور موج ها را شکافت و پیش رفت. آری، بعدها مدعیانی پدیدار شدند و از ناخدای کشتی؛ نوح نبی، انتقاد کردند اما همان ها نیز مدعی نشدند که آب دریا شیرین بوده و سپس این انسان دو پا با سیاست های انتقال آن به جاهای خشک و حتی شهرهای مقدس، مسبب شوری اش شده است. پس هنگامی که یک دریانورد بر عرشه کشتی می ایستد و دورتادورش را می نگرد، تا چشمش کار می کند آب می بیند ولی آبی که قابل نوشیدن نیست که اگر قابل نوشیدن بود انتقالش می دادند به جای دیگر و اگر طرح انتقال آب را اجرا می کردند به گمانم نهنگ ها بنا را بر رژیم می گذاشتند تا بتوانند در هر عمقی شنا کرده و در اثر نبودِ ماهی های منتقل شده ی همراه آب، صبر پیشه کنند و ترجیحا جهت رفاه حال مناطق خشک، ریاضت آبی را برای طرح های به غایت علمی، بر خود اعمال کنند. در اینگونه موارد، چراغی که به خانه رواست بر مسجد حلال تر می شود و صاحبخانه می ماند و کاسه ی چه کنم چه کنم.

آورده اند که کشتی ها بی محابا در کارون می راندند و تا پل سفید آمده، لنگر می انداختند. داد و ستد تجار سکه بود و حمل و نقل کالاها با کشتی صورت میگرفت. کارون یَلی بود که هیچ کس جرات نمیکرد پنجه در پنجه اش بیندازد و برایش شاخ و شانه بکشد. توفنده بود و غرنده. سیلابی بود و مردم کوچه و بازار از سیل هایش نقل ها می گویند و برای کوچکترها حکایت ها تعریف می کنند که بی شباهت به افسانه نیستند. اگر نیاکانمان با هول و ترس از کوسه ها در کارون شنا می کردند و برخی نیز طعمه این جانور شده اند، اکنون از بوی متعفن فاضلاب دیگر نمی توان تا ساحلش رفت چه برسد به شنای در آن.

کارونِ نودویکِ اهواز، فاضلابی روباز است. او رودخانه بود و آبش قابل خوردن بود ولی ... . بگذارید این ولی را نگویم که تکرار مکررات است و در این سال ها نوشته شد و نخوانند و گفته شد و نشنیدند. کارون را از نفس انداخته اند و عصای پیری به دستش داده اند و او سلانه سلانه و خموش راه خود را می برد. بالا و پایین شدن نفس سنگینش تنها اعتراضی بر نبودن است. او می خواهد باشد، اما بودنی بدتر از نبودن. طرح زیر کشت بردن ۸۰۰هزار هکتار از اراضی خوزستان بر میزها ماند و خاک خورد و آب کارون خویش را جای غریبی یافت و باور کرد. آبی که سلام کنان از کنارمان می گذشت، جای دیگری سر رفت. و زیاده بر نیاز از ما بهترانِ مرکزنشینان، آنچه به مزارع، نخلستان و باغ ها رسید آبی بود که مُضُافُن الیهَ ش واژه ی ((شور)) بود. سبزی خشکید. خرما شیرینی اش را بلعید و پُرتقال تُرشید. و خوزستان ماند و رودخانه ی بی آبش.

هم مسجدسلیمان بی آب است و هم حکایت آب شُربِ آبادان را همه می دانند جز لسان الغیب شیرازی. رنگِ سبزِ جلگه ی خوزستان از هوای پاک و بی گرد و خاک بی نصیب ماند و آبِ شور آمد و آمد خاکستری و در سبز بودنش ریشه دواند و رنگ سبز رنگ باخت. ماه مبارک رمضان رفت اما خاطره بی آبی در گرمای پنجاه درجه ای هنوز از خاطر مردم اهواز نمی رود که در این ماه مبارک که خداوند درهای رحمتش را گشاده دست بر همه می گشاید. بلای بی آبی بر اکثر مردم مناطق اهواز نازل شد و نگاه مردم بر شیر بی آب ماسید.

پمپ های خانگی می گشتند و چیزی نمی یافتند تا پمپاژ کنند و حسابی از نفس افتادند و چه بسیار از همقطارهایشان که از این گشتن سوختند و عمرشان را دادند به مسئول آب و فاضلاب . قبل از این اگر کسی پمپ نداشت، باید فاتحه فشار بالای آب را می خواند اما در این ماه با پمپ هم آبی جاری نمی شد. در ساعاتی هم که خانه ها به قدوم حضرت آب متبرک می شدند، افراد دیگر او را مایه ی حیات نمی دیدند بلکه مایه ی ممات. به قدری کثیف بود و هست که دلمان برای تصفیه های خانگی کباب می شود و به این نکته پی می بریم که گویا تصفیه خانه های سازمان آب را زیرسبیلی رد می کنند تا برود و برود در معده مردم و بشود آنچه نیز تاکنون شده است. این شرحِ حالِ مرکز استان بود، اینکه دارد چه بَر سَر شهرستان های دیگر می آید را تنها می توان از آهی فهمید که از نهادشان برمی خیزد و از مسئولان استان بخاری برنمی خیزد.

این است که یادِ شعر ((دریانورد باستانی)) افتادم و آن را شرح حال غم انگیز استان یافتم. آری؛ ((همه جا آب هست و آب و آب/اما برای نوشیدن دریغ از قطره ای)) حال بگذریم از هزار و یک ثروتِ خوزستان و هزارویکِ مشکل ابتدایی موجود در آن. خوزستان به کوزه گری تبدیل شده است که دیگر حتی از کوزه ی شکسته هم آب نمی خورد و این ها از کِه آب می خورد؟

نمایندگان استان و به خصوص اهواز می بایست تاکنون به این نتیجه رسیده باشند که دوران حنجره پاره کردن پشت تریبون مجلس به سَر آمده است و لطفا تدبیر در عمل را جایگزین نطق های آتشین کنند. نطق هایی که فقط به درد فیلم های تبلیغاتی می خورد و در سال هایی که گذشت هیچ سودی برای استان نداشت.

نمایندگان و مسئولین استان شاید ندانند که اهالی برخی مناطق در استان و اهواز به اندازه ای از آب آشامیدنی محرومند که برای تبرک جستن هم نمی توانند حتی یک لیوان آب نیمه پُر را بر سر و صورت خود بریزند و ((العاقل تکفیه الاشاره)).

www.vatanemrooz.ir

عبدالرزاق پورعاطف