چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
روزی که پدر مُرد
هرگز طعم شکست، خسران و درماندگی را نچشیده بودم تا زمانی که پدرم جان به جان آفرین تسلیم کرد و ناگهان تمامی این مصایب بر من نازل گردید...
پدرم همیشه برایم قابل تحسین بود. روزهای بد کودکی از وی مردی خارقالعاده ساخته بود. در سن ۷ سالگی من قصد خود را برای انتخاب حرفه پزشکی به همگان اعلام کردم. وقتی پدر از من خواست علت را توضیح دهم، با اطمینان جواب دادم: «تا روزی بتوانم از شما مراقبت کنم!» آرمانهای حرفهای من هیچگاه تغییر نکردند. من پزشک شدم و در نهایت در رشته بیماریهای قلب سرگرم تحصیل شدم.
در هفته ششم دوره آموزشی قلب بودم که متوجه شدم پدرم دچار ادم پا و تنگی نفس شده است. وحشت زده شدم. او کاملا سالم بود و تا همین چند هفته پیش فوتبال بازی میکرد. در حالی که احتمال وجود بیماری قلبی مرا مضطرب ساخته بود، او را ترغیب کردم به ملاقات پزشکش برود. تست ورزش او به دلیل افت چشمگیر قطعه ST، تنگی نفس و آنژین صدری ناتمام ماند. وقتی به پدر توصیه شد آنژیوگرافی کرونری انجام دهد، از من سوال کرد که آیا این کار در بیمارستان محل زندگیش قابل انجام است یا خیر. من که همیشه بهترینها را برای پدرم میخواستم، ترجیح دادم پدرم در یک بیمارستان دانشگاهی بزرگ در تورونتو، جایی که در آن به تحصیل مشغول بودم، آنژیوگرافی شود.
من بخش کاتتریزاسیون قلبی را میگذراندم و استادم که یک کاردیولوژیست مشهور بود مراقبت از پدرم را به عهده گرفت. وقتی پدر برای اقدامات اولیه پیش از آنژیوگرافی مراجعه کرد، آرامتر از همیشه به نظرم رسید و در حالی که روی تخت دراز میکشید متوجه اشک در چشمانش شدم. در ابتدا فکر کردم اشکریزش عارضه دارویی است که ممکن است مصرف کرده باشد. در حالی که مچ دستش را آماده رگگیری میکردم متوجه نگاه سرشار از افتخار و قدرشناسی پدر شدم. در گوشش گفتم: «دوستت دارم، پدر.» پیشانیاش را نوازش کردم و به عقب قدم برداشتم تا استاد کار را شروع کند.
روند کار به لحاظ فنی دشوار بود و نتایج هم هشدار دهنده بودند. یک ضایعه انسدادی غیرهم مرکز(۱) با ۷۰ تنگی در شریان کرونر اصلی چپ وجود داشت که در سونوگرافی داخل عروقی نیز تایید گردید. همچنین تنگیهای درجه بالا در دهانه شریانهای قدامینزولی چپ و سیرکومفلکس وجود داشت و شریان کرونر راست کاملا مسدود بود. به او گفتم که نیازمند مداخله جراحی است.
به او قول دادم: «مطمئن باش بهترین مراقبت ممکن را دریافت خواهی کرد.»
چند ساعت بعد، استادم ترتیب ترخیص پدر از بیمارستان را داد. پریشان حال بودم. آناتومیکرونر پدر بسیار ناجور به نظر میرسید، و نگران آن بودم که بلافاصله نیازمند بستری و عمل جراحی باشد. والدینم نیز دغدغه مشابهی داشتند اما وقتی فهمیدند که عمل جراحی غیراورژانسی است و به صورت سرپایی برنامهریزی میشود، اندکی آرامش یافتند. به خاطر اعتماد بیاندازهای که به استاد داشتم، پیشنهادش را قبول کردیم. به پدر گفته شد که خطر مرگ حین جراحی ۱ است، اما خطر مرگ طی مدتی که در انتظار جراحی خواهد بود هیچگاه ذکر نگردید.
یکبار دیگر استادم را ملاقات کردم تا مطمئن شوم زمان بهینه برای انجام عمل جراحی چه موقع است و اینکه آیا ضایعات پرخطر کرونر و ادامه علایم ایسکمیک نباید مایه نگرانی باشند؟ استاد توضیح داد که بعید است رگِ مسوول علایم پدر شریان اصلی چپ باشد و جراحی اورژانس لازم نیست. با این حال، به جراح قلب مربوطه که به مهارت فنی و خوشرویی مشهور بود یک ایمیل زدم و نگرانی خود را از تعویق جراحی ابراز کردم. به وی التماس کردم که پدر را در زودترین زمان ممکن ببیند.
در همین حال خبردار شدم که در هفته بعد برخی وقتهای اتاق عمل خالی هستند و خواستم که اولین آنها برای پدرم رزرو شود. چون میدانستم قبل از تعیین وقت عمل لازم است جراح او را ارزیابی کند، پدر در طول آن هفته بارها و بارها تماس تلفنی گرفت و تقاضای یک وقت درمانگاه از جراح نمود. دست آخر با گرفتن یک وقت بین مریض، به همراه پدر به درمانگاه رفتیم، اما صبرمان نتیجه داد و موفق به ملاقات با جراح شدیم. قبل از آن که درمانگاه را ترک کنیم، جراح دستور اتوترانسفوزیون داد. پدر باید ۲ واحد خون پیش از عمل اهدا میکرد تا نیاز به تزریق خون فرد بیگانه(۱) حین جراحی به حداقل برسد.
من نمیدانستم که بیماری شریان کرونر اصلی چپ و علایم ناپایدار ایسکمیک، عامل ممنوعیت مطلق برای اهدای خون فرد به خود(۲) هستند. جراح زمان عمل را ۴ هفته بعد از مشاوره جراحی تعیین کرد و توضیح داد که این فاصله برای خونسازی کافی متعاقب اهدای خون باید رعایت شود. من این اطلاعات را به استادم منتقل کردم و عدم نگرانی و دلواپسی او، هرگونه ابهام و تردید را در من از بین بُرد.
وقتی پدر در مراجعه بعدی به بیمارستان آمد مرا برای ناهار دعوت کرد و من در حالی که خون اهدا میکرد در کنارش نشسته بودم. وقتی پدر برای آخرین بار برای دیدار به منزلم آمد گردنبندی به من هدیه داد که از رشتههای در هم تنیده طلای سفید ساخته شده بود. وقتی آن را به من میداد، چشمانش کلّی با من حرف زدند، خیلی بیشتر از آنچه با کلمات میتوانست به من بگوید. عشق، قدرشناسی و اعتماد در دو چشمش موج میزد اما نوعی آسیبپذیری هم در نگاهش بود که هرگز قبلا آن را ندیده بودم. گردنبند را به او برگرداندم، با اصرار به وی گفتم که شایستگی آن را ندارم و از او خواهش کردم آن را نگه دارد و در موقعیت مناسبتری به من بدهد.
در طی دوران انتظار، کابوس دایمیام این بود که پدر در زمانی که هنوز منتظر جراحی است مُرده و من از طریق پیجر خود از خبر اطلاع یافتهام. به همین جهت بود که وقتی یک روز صبح حین راند شماره تلفن منزل والدینم روی پیجرم افتاد، وحشت و دلهره تمام وجودم را فرا گرفت. با این حال، حتی بعد از آن که خبر را با گوش خود شنیدم، نمیتوانستم آن را باور کنم. به استادم که سرگرم صحبت سر راند بود خبر دادم که پدر ایست قلبی کرده است، و با نومیدی با منزل والدینم تماس گرفتم با این امید که شاید بتوان پدرم را برای درمان با آمبولانس هوایی به بیمارستان ما بیاورند. در حالی که نمیفهمیدم پای تلفن چه میشنوم، گوشی را به استاد دادم، یادم نیست بعدش استاد چه گفت، ولی فراموش نمیکنم که کلامش اینچنین تمام شد: «او رفته است.» پدر دوست داشتنیام در سن ۶۲ سالگی، ۴ هفته پس از آنژیوگرافی کرونری اش و ۶ روز قبل از زمان تعیین شده برای جراحی بازگشایی دارفانی را وداع گفت.
اینگونه بود که کمکم در من، که همیشه کانون عاطفه و تمجید پدرم بودم، این باور به وجود آمد که در مرگ پدر دست داشتهام. من به او قول بهترین مراقبت قلبی را داده بودم، اما این قولی بود که نتوانستم به آن عمل کنم. به دلم افتاده بود که باید در جراحی تعجیل کرد اما بیتجربگی تردید درونی و اعتماد مطلق به نظر متخصصان که آنها نیز همچون من از ارتکاب به اشتباه مصون نیستند مرا فلج کرده بود. جراح اهدای خون به خود را تجویز کرده بود، فرآیندی که جراحی پدرم را به تعویق انداخت و بدون شک در مرگ او سهم داشت.
من ماندهام و نوعی احساس بطالت که انگارگاهی میخواهد مرا در خود فرو بلعد. کودک درونم در حسرت مرگ زودرس پدر، در هم شکستن رویاهایش و ناکامیشادمانیهایش ماتم گرفته است. مرگ او قابل اجتناب بود. نظام پزشکی ما به اعتماد او پشت پا زد. شخصیت درونم خود را مسوول داغی میداند که بر دل خانوادهام نشسته است. وجدان درونم در عجب است که چگونه تمام آنچه اتفاق افتاده بخشی از مشیّت الهی است.
پزشکان مراقبت کننده از پدرم را به خاطر میآورم، همانها که قبلا آموزگارانم بودهاند، که چگونه بعد از مرگ پدر به سکوت کَرکنندهای فرو رفتند و انکار پیشه کردند. به بیمارستانی فکر میکنم که زمانی به اشتغال در آن مباهات میکردم، بیمارستانی که زندگی پدرم را به آن سپرده بودم. فقط میتوانم دعا کنم که همه از این خسران اندوهناک درس گرفته باشیم. بیماران قدردان مراقبتی که از من دریافت میکنند هستند، اما مایه حیرت و تأسف است که من نتوانستم به پدر خودم کمکی کنم. او بیماری بود که مراقبت از او، از هر بیمار دیگری برایم مهمتر بود اما کمترین کاری را که میشد برایش انجام دادم. تا عمر دارم این غصه با من خواهد ماند.
هر روز گردنبند طلا را میآویزم تا یادآور روش زندگی پدرم باشد: ارج نهادن به شجاعت و تمامیّت شخصی بیش از ملاحظات سیاست بازانه و مواجهه با ملالتهای زندگی نه به عنوان یک مانع، بلکه به عنوان پلکانی سنگی برای حرکت به سوی پیشرفت. این گردنبند همیشه با من است تا از یاد نبرم که همیشه در آغوش محبت بیشایبه پدر هستم و مراقبت سلامتی که ارایه میکنم و راهبردهای ارتقای کیفیتی که اتخاذ میکنم، همگی بخشی از میراثی هستند که او برایم به ارمغان گذاشته است.
وقتی پدر یا مادرت بیمار هستند، پزشک بودن تو در شادیها و غمهایت نقش ایفا میکند. نیّات تو همیشه خیر هستند، امیدهایت همیشه خوشبینانهاند، اما وقتی مراقبتی نابخردانه درمورد بیماری اعمال میشود و احساس مسوولیت رنگ میبازد، پیامدها میتوانند ویرانگر باشند. هنوز زود است تا بر شکست، اندوه، خسران و درماندگیای که با مرگ پدرم بر من نازل شده فایق آیم. به من میگویند: «زمان مرهم هر زخمی است.» زخمهای این پزشک یک عمر ترمیم نخواهند یافت.
ترجمه: دکتر امیرعلی سهرابپور
منبع:
Van Spall HGC. When my father died. Annals of Internal Medicine June ۱۹, ۲۰۰۷; ۱۴۶: ۸۹۳-۴.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست