چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
حیرت به جای ترس
ریدلی اسکات فیلم «بیگانه» خود در سال ۱۹۷۹ را به چیزی پرآب و رنگتر، پیچیدهتر -اما نه جذابتر- تبدیل کرده است. بهجای ترس، حیرت وجود دارد؛ بهجای تنش، طرح بسیار بلندپروازانه و بهجای شوکهای فراموش نشدنی، باقیماندههایی از شوکهای فراموش نشدنی اورژینال وجود دارد. همچنین تلنگرها و اشارات سرکشانه و بامزه و یک بازی کاملا ترسناک از مایکل فاسبندر، که همان بیرحمی مخوف و انگلوار آن نخستین بیگانه لانه کرده در شکم را به فیلم میدهد. فیلم اول در فضا رخ میداد، جاییکه جیغتان به گوش هیچکسی نمیرسید؛ در این فیلم صدای جیغ شما در آن موسیقی کرکننده و کتری- طبلگونه ارکستری به گوش کسی نمیرسد. آن روح دسیسهچینی غریب ضد آرمانشهری فیلمهای علمی- تخیلی دهه ۱۹۷۰ بهنوعی هنوز نیز برجای مانده است. اما آن روح طغیانگرانه اکنون با زیباییشناسی تلفیقی سینمای روز چندکاره و پولدرآر درآمیخته شده است. در فیلم اول، سفینه نوعی محدوده کلاستروفوبیک بود که خدمه در آن نور تند محیطی، دچار تشویش و بیماری میشدند و هر پیشخوان غذایی را تحتالشعاع قرار میداد. اکنون، کاراکترها همیشه در بیرون از سفینه به سفرهای اکتشافی در آن سرزمین غولآسای بیگانه میروند که از طریق CGI خلق شده است، عالمی دیجیتالی که ۳۰ سال پیش در اختیار اسکات نبود. البته این دنیا ظاهری کلاسیک دارد، مانند آن طرحهای روی جلدی فتورئالیستی از دنیاهای عجیب و غریب بلورین بر روی جلدهای کتابهای علمی- تخیلی.
«پرومتیوس» تا حدودی پیشدرآمد، تا حدودی رونوشتی درباره یک درونمایه است: هدف کاملا توضیح حضور یک جسد- انسانواره غریب با حفرهای گشوده شده در شکم در «بیگانه» است. این فیلم پیش میرود تا، پس از کش و قوسهای رودهای بسیار، آن را توضیح بدهد. کار دیگری هم که انجام میدهد این است که ما را به دنیای اریکفن دانیکن در کتاب پرفروش او در سال ۱۹۷۸ با عنوان «ارابههای خدایان» بازگرداند، کتابی درباره نژاد بشر که سالها پیش بیگانگان فضاپیما روی زمین کاشتهاند. خدمه سفینه پرومتیوس اساسا در ماموریتی در سال ۲۰۹۴ برای اثبات این امر هستند؛ هیچکس حرفی از اریک دانیکن به زبان نمیآورد، شاید چندان مایه تعجب نباشد که او در سال ۲۰۱۲ نیز بیش از هر زمان دیگری فراموش شده است. نومی راپیس بهخوبی برای ایفای نقش دکتر الیزابت شاو انتخاب شده است، یک دانشمند پرهیجان و انگیخته که بدون تردید نوعی ایمان مذهبی آرام را از پدرش به ارث برده و همواره صلیبی بر گردنش دارد. وقتی او همراه با همکار و دلداده خود دکتر چارلی هالووی (لوگان مارشال گرین» آن نقاشیهای باستانی غار را در جزیره اسکای کشف میکند که انسانها را در حال پرستش یک صورت فلکی خاص نشان میدهند، برانگیخته میشود. سایر نقاشیهای غار در دنیا این امر را تشدید میکنند؛ ستارهشناسان این صورت فلکی مورد بحث را مییابند و بهزودی دکتر شاو و دکتر هالووی عازم آنجا میشوند؛ ماموریتی به همان روال سابق با حمایت مالی یک شرکت مرموز. چارلیز ترون در نقش مردیث ویکرز فرمانده سرد و خشک و سیاهپوش از طرف شرکت است؛ ایدریس البا کاپیتان متمرد است و چند آدم پرجنبوجوش و زیردست دیگر نیز وجود دارند.
فاسبندر همه را تحتالشعاع قرار میدهد، کسی که تلألو واقعی فولادین فیلم است، در حالیکه تاکید دراماتیکیاش را جابهجا میکند. او نقش دیوید را ایفا میکند، رباتی که طراحی شده تا شبیه یک انسانواره بسیار باورپذیر بهنظر برسد، تا طبق آنچه وعده داده شده مایه ترس یا نگرانی خدمه نشود. اما او -بار دیگر، به روال سابق- رباتی است که ممکن است به این نتیجه برسد که برای خودش کسی است. دیوید همچنین، مانند وال-ای، از تماشای فیلمهای قدیمی لذت میبرد و آن رفتار متکبرانه پیتر اُتول در «لارنس عربستان» را تقلید میکند. مانند سایر بازیها، فک پایینی فاسبندر دایم میخواهد برهم فشرده شود، گویی دارد احساس خشم یا تنفرش را سرکوب میکند: در اینجا این حالت به نوعی اطوارگرایی مبهم و رباتیک مبنی بر تهدیدی پنهان تبدیل میشود.
وقتی خدمه روی آن سیاره دوردست فرود میآیند، به کشفی مبهوتکننده میرسند؛ لحظهای حاکی از معاشرت با امر ناشناخته. البته، مشکلات او وقتی آغاز میشود که به سفینه بازمیگردند. سفینه فیلم «بیگانه» عنوان کنرادی «نوسفراتو» را بر خود داشت. (ریدلی اسکات با استفاده خاص خود از «لارنس عربستان»، با دو یا سه مرحله بالاتر، شاید دارد به طرح محقق نشده نهایی دیوید لین برای ساختن فیلم «نوسفراتو» نیز اشاره میکند و حتی چند اثر باشکوه حماسی دیوید لین را برای خود مطالبه میکند). پرومتیوس غولی بود که خدایان او را به جرم ربودن آتش و دادن آن به انسانها شکنجه کردند- اما در اینجا انسانهایی وجود دارند که بهوسیله نوع تازه و وحشتناکی از آتش، مورد شکنجه قرار میگیرند و نابود میشوند. فیلمی سردرگم، ماهرانه و تماشایی، اما بیش و کم در اختیار تمامی حماقتهایش و بسیار دیدنی. فیلم فاقد آن تاثیر قاتلمحوری «بیگانه» است: آن هوشمندی هزلآمیز و حمله سرسختانه و منطقی به عمل و عذاب وجدان بشری را ندارد. اما از نوعی انگیزه روایتگری انگیخته شده و البته نوعی ایدهآلیسم احمقانه برخوردار است، نوعی حس و حال حاکی از هیجانانگیز بودن برقراری تماس با هر آنچه در آنجاست.
منبع: گاردین
پیتر بردشا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست