دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

شریعت گریزی در آیین تصوف


عموما واژه عرفان و تصوف را مترادف با یكدیگر به كار می برند اصطلاح صوفیسم در كلمات بسیاری از غربیان مترادف با عرفان اسلامی است ولی با تتبع در آثار عرفا و متصوفه می توان تفاوت هایی را میان این دو برشمرد

عموما واژه عرفان و تصوف را مترادف با یكدیگر به كار می برند. اصطلاح صوفیسم در كلمات بسیاری از غربیان مترادف با عرفان اسلامی است؛ ولی با تتبع در آثار عرفا و متصوفه می توان تفاوت هایی را میان این دو برشمرد. یكی از تفاوت هایی كه به آن اشاره شد، این است كه عرفان را هدف و مقصد نهایی اهل سیر و سلوك می دانند و آنهایی كه در این مسیر گام نهاده اند، صوفی می خوانند. خواجه مظفر نوقانی خطاب به ابوسعید ابوالخیر می گوید: «صوفی ات نگویم و درویشت نگویم؛ بلكه عارفت گویم به كمال.» از این سخن می توان فهمید كه عرفان بالاتر از تصوف است، یعنی مقام عارف ارجمندتر از مقام صوفی و درویش است. به شواهد دیگری نیز می توان اشاره كرد. شمس الدین افلاكی در كتاب مناقب العارفین این سخن را از مولوی نقل می كند: بسیاری ریش صوفیان را خوش است؛ اما تا صوفی ریش را شانه كردن، عارف به خدا می رسد.» سعدی نیز در بیتی چنین می سراید:

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست بنابراین با استفاده از كلمات پیشینیان تفاوت نخست این شد كه عرفان، مطلوب نهایی و تصوف، راه رسیدن به این مطلوب است.

تفاوت دوم: كه شهید مطهری در برخی از كتاب هایش بدان اشاره كرده است. این گونه تبیین می شود: فرقه های مختلفی كه در دنیای اسلام به وجود آمده، صبغه ای فرهنگی داشته اند و تنها كسانی كه توانسته اند یك طبقه اجتماعی نیز به وجود آورند، اهل تصوف و عرفان بوده اند. مثلا گروه مفسران این طور نبوده كه با آداب و رسوم خاصی از دیگران جدا شوند. آنها در لباس پوشیدن و شكل ظاهری از آداب خاصی پیروی نمی كردند و فقط یك طبقه فرهنگی بودند؛ اما اهل تصوف و عرفان علاوه بر یك طبقه فرهنگی، طبقه ای اجتماعی نیز تشكیل دادند. مثلا مكان عبادت شان (خانقاه)، نوع لباس پوشیدن شان و آداب و رسوم شان، با عامه مردم تفاوت هایی داشت. از دیدگاه شهید مطهری، تصوف اشاره به جنبه اجتماعی این گروه دارد و عرفان به بعد فرهنگی آن. تفاوت سومی كه می توان برای عرفان و تصوف ذكر كرد. كه البته بی ارتباط با تفاوت دوم نیست. این است كه كاربرد عرفان به نحوی است كه گستردگی بیشتری دارد و در واقع جهانشمول است. ما می توانیم از عرفان یهودی، مسیحی و بودایی نیز سخن بگوییم؛ اما صوفیسم یا تصوف، تنها اختصاص به عالم اسلام دارد. در واقع صوفیسم به عرفان خاصی گفته می شود كه در جهان اسلام به وجود آمده است و رنگ و بوی اسلامی دارد.

فرق چهارم با تصوری كه متدینان از این دو واژه دارند، تناسب بیشتری دارد. به گفته كسانی مانند سید حسین نصر از زمانی كه امثال محمد باقر مجلسی و ملامحمد طاهر قمی با صوفیان شریعت گریز درافتادند، برخی برای این كه میان صوفیان شریعت گریز و صوفیان پایبند به شریعت خط كشی كنند و تفاوت قائل شوند، واژه صوفی را به شریعت گریزان و واژه عارف را به آنانی كه شریعت گریزی ندارند، اختصاص دادند. وفات مرحوم علامه مجلسی سال ۱۱۱۱ است. طبق این دیدگاه تفكیك یاد شده تقریبا در اواخر قرن ۱۱ و اوایل قرن ۱۲ هجری قمری صورت گرفته است.

معنای شریعت گریزی

ابتدا باید به معنای لغوی شریعت اشاره كرد. شریعت به راهی اطلاق می شود كه در كناره رودخانه است و مسیری برای دستیابی به آب محسوب می شود، مثل شریعه فرات. در اصطلاحات دینی نیز گاهی دین و شریعت مترادف یكدیگر به كار برده می شوند، اما با تأمل در آیات قرآن می توان این نكته را به دست آورد كه دین در مقایسه با شریعت، معنایی عام تر دارد. دین حقیقی الهی به مانند همان رودخانه است و هر یك از شرایع آسمانی مثل راهی هستند كه ما را به رود اصلی می رسانند. در سخنان صوفیان، شریعت دست كم در ۲ معنای اصلی دیگر به كار می رود. گاه منظور از شریعت اعمال ظاهری و بدنی است، یعنی وقتی ما آموزه های دینی را به اعتقادات، احكام و اخلاقیات تقسیم بندی كنیم، طبق این تعریف منظور از شریعت، احكام است و شریعت گریز كسی است كه اگر چه ممكن است پایبند به اخلاق باشد؛ اما به آداب و مناسك عبادی تن نمی دهد. عبادت به جز خدمت خلق نیست! در یك كاربرد دیگر، شریعت به معنای جنبه ظاهری همه تعالیمی است كه بر پیامبر نازل شده است. بر این اساس حتی نسبت به اعتقادات نیز می توان از شریعت سخن گفت. مرحوم سعید حیدر آملی كه از عرفای شیعه است، برای هر یك از اصول پنج گانه دین، ۳ مرحله مشخص كرده و مثلا توحید اهل شریعت را از توحید اهل طریقت و توحید اهل حقیقت متمایز ساخته است. او نسبت به عبادات نیز این ۳ مرحله را مطرح می كند. پس در این كاربرد، شریعت تنها به امور فقهی اختصاص داده نمی شود. در كلمات صوفیان هر دو معنایی كه ذكر شد، آمده است. یعنی هم شریعت به معنای احكام فقهی و هم شریعت به معنای جنبه ظاهری و پوسته همه چیزهایی كه در دین مطرح اند.

راه های بررسی شریعت گریزی در تصوف

به چند طریق می توان شریعت گریزی را در آیین تصوف مورد بررسی قرار داد. یك روش این است كه بیاییم و میزان پایبندی آنان را به شریعت بررسی كنیم. به نكته خوبی اشاره كردید كه در همه اقشار جامعه شریعت گریزی وجود دارد و اختصاص به اهل تصوف ندارد. برای هر گروهی می توان پایبندی یا پایبندی نبودنشان به شریعت را زیر ذره بین برد و زمینه های اجتماعی یا روانی آن را ارزیابی كرد؛ اما بحث ما در این قسمت نیست، چرا كه این نوع بررسی باید در حوزه های تاریخی، جامعه شناسی یا روان شناسی انجام گیرد. هستند كسانی كه از روی تنبلی و كاهلی نماز نمی خوانند؛ اما برای نماز نخواندنشان مبنای نظری و علمی ارائه نمی دهند. سخن ما در شریعت گریزی به آنان بازمی گردد كه برای شریعت گریزی خود، مبنایی نظری می سازند و آن را توجیه علمی می كنند كه مثلا می توان نماز را نیز ترك كرد.

یكی از مبانی نظری اهل تصوف برای شریعت گریزی این است كه می گویند شریعت در مقابل طریقت و حقیقت قرار دارد و وقتی به حقیقت و طریقت رسیدیم از شریعت بی نیاز می شویم؛ البته همه كسانی كه این ۳ اصطلاح را به كار می برند، چنین دیدگاهی ندارند. مثل مرحوم سید حیدر آملی. اما حقیقت این است كه تاریخچه این ۳ اصطلاح دقیقا روشن نیست. برخی ادعاها وضع آن را به پیامبر (ص) نسبت می دهد. حدیث مشهوری از پیامبر وجود دارد كه می فرماید: الشریعه اقوالی و الطریقه افعالی و الحقیقه احوالی. این حدیث را عزیزالدین نسفی در كتاب مقصد اقصا این گونه ترجمه كرده است: ای درویش! هر كه قبول می كند آنچه پیامبر گفته است، از اهل شریعت است و هر كه می كند، آنچه پیامبر كرده است، از اهل طریقت است و هر كه می بیند آنچه پیامبر دیده است، از اهل حقیقت است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.