چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

فارغ از فرجام تلخ در انتظار، از هیچ تلاشی فروگذار نباشیم


فارغ از فرجام تلخ در انتظار، از هیچ تلاشی فروگذار نباشیم

چه خوب است حتی با وجود آنکه می‌دانیم فرجامی تلخ در انتظارمان است، تا آخرین لحظات از تلاش برای جلوگیری از آن فروگذار نباشیم.
قایق به دست موج‌های خشمگین بالا و پایین می‌رود. قرار …

چه خوب است حتی با وجود آنکه می‌دانیم فرجامی تلخ در انتظارمان است، تا آخرین لحظات از تلاش برای جلوگیری از آن فروگذار نباشیم.

قایق به دست موج‌های خشمگین بالا و پایین می‌رود. قرار نبوده است که دریا اینگونه توفانی باشد. دو برادر با چهره‌های مضطرب سعی می‌کنند قایق را به سمت ساحل هدایت کنند. موتور قایق لحظاتی پیش از کار افتاده است و صدای جیر جیر چوب‌های دیواره و کف آن در صدای غرش امواج گم می‌شود. هوا از تاریکی به «قیر» می‌ماند.

ـ باید تندتر پارو بزنیم، اوضاع هیچ خوب نیست! این صدای برادر بزرگ‌تر است که در هیاهوی محیط به دشواری راهی به گوش برادر کوچک می‌یابد. صید آن روزشان که چند کیلو ماهی است، از این سوی قایق به آن‌سو لیز می‌خورد.

دو برادر با تمام قدرت پارو می‌زنند. آسمان تیره برق می‌زند و نور تندر همه‌جا را روشن می‌کند. دو برادر به وضوح می‌بینند که از کف قایق آب می‌جوشد! برادر کوچک‌تر پارو‌یش را رها می‌کند، سطلی پلاستیکی از گوشه‌ی قایق برمی‌دارد و شروع می‌کند به بازگرداندن آب کف قایق به دریا. برادر بزرگ‌تر با تمام توان پارو می‌زند. موج‌های کف‌آلود قایق را چون پرکاهی از این سو به آن سو می‌برند.

شکاف کف قایق لحظه به لحظه بازتر می‌شود و آب از قوزک پای دو برادر بالاتر می‌آید. برادر کوچک‌تر با تمام توان تلاش می‌کند آب‌های کف قایق را به دریای خشمگین بازگرداند. چهره‌ی سرخ شده از تقلای برادر بزرگتر در نور آذرخش روشن می‌شود، نگاهش به آبی است که بی‌اعتنا به تقلای برادر کوچک‌تر همچنان از کف قایق می‌جوشد. لحظاتی بعد برادر بزرگ‌تر نعره‌زنان پارویش را رها می‌کند و از کار می‌ماند.

ـ بی‌فایده ا‌ست!... ما مرده‌ایم برادر!... لعنت به این شانس!

برادر کوچتر اما با چهره‌ای که آب و عرق از پهنه‌اش جاری است، چونان که گویی صدای برادر را نشنیده است، همچنان با سطل کوچکش آب را به بیرون از قایق می‌پاشد و هر از گاهی با کمک پارویش تلاش می‌کند قایق را به جایی که گمان می‌کند ساحل است هدایت کند....

آب بالا و بالاتر می‌آید، برادر بزرگ‌تر مبهوت به تیرگی خیره مانده است و دست‌هایش لبه‌های قایق را چسبیده‌، بی‌هیچ تکاپو.

برادر کوچک‌تر اما همچنان در حال پاشیدن آب به دریا!

قایق پایین و پایین‌تر می‌رود، تا جایی که آب از سر دو برادر می‌گذرد، دست برادر کوچک‌تر با سطلی که همچنان آب را بر آب می‌پاشد، آخرین بخش از طعمه‌ای است که توسط دریای خروشان بلعیده می‌شود.

اینک هردو برادر مرده‌اند. چه بزرگ‌تری که تلاش را عبث یافت و چه کوچکتری که با سطل کوچکش آب بر آب پاشید.

...اما من فاش می‌گویم که فارغ از این فرجام تلخ که محتوم می‌نمود، برادر کوچک‌تر را بسیار دوست می‌دارم!