سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

سرشت مفاهیم و جملات اخلاقی اشاره ـ بخش اول


سرشت مفاهیم و جملات اخلاقی اشاره ـ بخش اول

در این مقاله, ابتدا به تحلیل سرشت مفاهیم اخلاقی می پردازیم که رکن کلیدی و اساسی زبان اخلاق را تشکیل می دهند سپس درباره منشا انتزاع و عینیت این مفاهیم و پس از آن در مورد انواع جملات اخلاقی و سرشت و کارکردهای هریک به بحث می نشینیم و سرانجام از رهگذر بررسی رابطه زبان اخلاق با حقیقت, به رابطه علم و اخلاق یا دانش و ارزش رسیدگی می کنیم

در این مقاله، ابتدا به تحلیل سرشت مفاهیم اخلاقی می‏پردازیم که رکن کلیدی و اساسی زبان اخلاق را تشکیل می‏دهند. سپس درباره منشا انتزاع و عینیت این مفاهیم و پس از آن در مورد انواع جملات اخلاقی و سرشت و کارکردهای هریک به بحث می‏نشینیم و سرانجام از رهگذر بررسی رابطه زبان اخلاق با حقیقت، به رابطه علم و اخلاق یا دانش و ارزش رسیدگی می‏کنیم.

● انواع مفاهیم موجود در ذهن

مفاهیم موجود در ذهن ما از یک نظر به مفاهیم ماهوی و غیر ماهوی تقسیم می‏شوند. ماهیات، مفاهیمی هستند که برحسب اعتبار ذهنی در خارج موجود فرض می‏شوند. رابطه این مفاهیم با مصداقشان رابطه تطابق و عینیت است. اما مفاهیم غیر ماهوی، انتزاعی‏اند و صرفا در ذهن موجودند و رابطه آنها با مصداقشان رابطه لازم و ملزوم است. این مفاهیم، بسته به این که از خارج انتزاع شوند یا از ذهن، به مفاهیم خارجی و مفاهیم ذهنی تقسیم می‏گردند. وصف خارجی و ذهنی اولا و بالذات درباره منشا انتزاع این مفاهیم صادق است، و ثانیا و بالعرض به خود این مفاهیم نسبت داده می‏شود; یعنی اگر منشا انتزاع این مفاهیم در خارج موجود باشد، این مفاهیم خارجی نامیده می‏شوند و اگر در ذهن باشد، ذهنی نامیده می‏شوند.

حکیمان مسلمان برای اشاره به دو سوی این تمایز از قید فلسفی و منطقی استفاده می‏کنند، اما به نظر می‏رسد که این تعبیر ابهام‏آفرین است و بهتر و دقیق‏تر این است که از قید خارجی و ذهنی برای این کار استفاده کنیم. زیرا بسیاری از مفاهیم انتزاع شده از خارج، به معنای اصطلاحی کلمه، فلسفی نیستند، بلکه تجربی، اخلاقی و ریاضی‏اند و فلسفی نامیدن آنها صرفا برای اشاره به خارجی بودنشان است; همان‏گونه که مفاهیم انتزاعی ذهنی نیز در مفاهیم منطقی خلاصه نمی‏شوند. با توجه به این نکته درمی‏یابیم که کذب پاره‏ای از مفاهیم اخلاقی به لحاظ فلسفی، مستلزم کذب آنها از جمیع جهات نیست. برای مثال، رابطه فعل و فاعل پیش از صدور فعل از منظر فلسفی رابطه‏ای امکانی است، اما این امر با ضروری بودن این رابطه از منظر اخلاقی سازگار است. امکان و ضرورت فلسفی اخص از امکان و ضرورت خارجی است و ضرورت اخلاقی نیز مفهومی است که از رابطه‏ای عینی حکایت می‏کند. ضرورت اخلاقی ضرورتی خارجی است، هرچند فلسفی نباشد. بنابراین، انحصار مفاهیم انتزاعی خارجی در مفاهیم فلسفی درست نیست. بسیاری از مفاهیمی که در علوم تجربی و انسانی یا ریاضی به کار می‏روند نیز انتزاعی و عینی‏اند، در عین این که فلسفی نیستند.

● تحلیل مفاهیم اخلاقی

مفاهیم اخلاقی به تمامی، معقول ثانی عینی‏اند; یعنی این مفاهیم اولا انتزاعی‏اند و با نظر به موضوع از منظر اخلاقی انتزاع و بر آن حمل می‏شوند و ثانیا منشا انتزاع آنها بیرون از ذهن است. بنابراین، رابطه این مفاهیم با واقعیات، کنایی و غیر مستقیم است و این مفاهیم دارای ما بازایی مستقل و قابل اشاره حسی یا عقلی نیستند. به تعبیر دیگر، موضوعات اخلاقی اوصاف و ویژگیهایی دارند که وقتی به ساحت ذهن وارد می‏شوند، در قالب مفاهیم اخلاقی نمودار می‏گردند. این اوصاف و ویژگیهای عینی به گونه‏ای نیستند که بتوان از موضوع جدایشان نمود و، به استقلال، به آنها اشاره کرد. چگونگی وجود اوصاف اخلاقی در بیرون از ذهن موجب شده که بسیاری از فیلسوفان اخلاق، که تصویر درست و جامعی از انواع متفاوت وجود اوصاف در خارج از ذهن ندارند، وجود عینی اوصاف اخلاقی و عینیت مفاهیم اخلاقی را از اساس منکر شوند و در تحلیل و ریشه‏یابی این مفاهیم و مضمون و مفاد آنها به عوامل ذهنی و درونی، مانند عواطف و احساسات و پسند و ناپسند گوینده، پناه ببرند. در حالی که اگر بتوان نشان داد که این مفاهیم انتزاعی‏اند، در این صورت تنها حالت معقول و پذیرفتنی این است که در جستجوی منشا انتزاع این مفاهیم برآییم و طلب دلیل بر وجود عینی و مستقل اوصاف اخلاقی را از اساس نادرست و مبتنی بر تصویری غلط از چگونگی وجود این اوصاف بدانیم. اگر مفاهیم اخلاقی، که بر اوصاف اخلاقی دلالت دارند، انتزاعی باشند، دیگر خود آن اوصاف نمی‏توانند در بیرون از ذهن وجود داشته باشند، هرچند منشا انتزاعشان چنین باشد. و این مقدار، در پایبندی به رئالیزم اخلاقی و توجیه باور به مضمون معرفت‏بخش گزاره‏های اخلاقی و صدق و کذب‏پذیری آنها کافی است.

● چرا مفاهیم اخلاقی، معقول ثانی‏اند؟

سخنان فیلسوفان مسلمان، که ظاهرا مبدع یا کاشف تقسیم مفاهیم کلی به معقولات اول و معقولات ثانی‏اند، در این باره مبهم و مجمل است و در مورد تعریف این دو نوع مفهوم و نیز تعریف معقول ثانی فلسفی (خارجی) و معقول ثانی منطقی (ذهنی) و به تبع آن درباره تعیین مصداق این مفاهیم بین این فیلسوفان اتفاق‏نظر وجود ندارد.

معیار شیخ اشراق برای تشخیص این مفاهیم چنین است: «هر مفهومی که از فرض وجود و تحققش تکرر و تسلسل پیش بیاید معقول ثانی است‏». حال اگر عقل، این مفهوم را از خارج انتزاع کرده باشد این مفهوم، فلسفی (خارجی) نیز هست.

فیلسوفان پیرو مشرب حکمت متعالیه گفته‏اند: معقول ثانی فلسفی، مفهومی است که عروضش در ذهن و اتصافش در خارج است، برخلاف معقول اول (مفهوم ماهوی) که عروض و اتصافش هر دو در خارج است. و برخلاف معقول ثانی منطقی که عروض و اتصافش هر دو در ذهن است. اما این حکیمان تعریف دقیقی از عروض و اتصاف به دست نداده‏اند و لذا این تعریف نیز در مقام تمیز معقولات از یکدیگر کارساز نیست. (۲)

ظاهرا تنها کار ممکن این است که علایم و نشانه‏های این سه نوع مفهوم را برشماریم و ویژگیهای هریک را بیان کنیم. دو تعریف یا معیار یاد شده نیز در این راستا باید فهم شوند. بنابراین امور زیرین را می‏توان به عنوان بخشی از ویژگیهای معقول ثانی فلسفی یا مفهوم عینی غیر ماهوی پذیرفت. معقول ثانی خارجی (فلسفی) مفهومی است که:

۱) از فرض تحقق آن در خارج، تکرر و تسلسل پیش بیاید;

۲) عروض آن در ذهن و اتصاف به آن در خارج باشد;

۳) بسیط و تحلیل‏ناپذیر و تعریف ناپذیر باشد;

۴) صدق آن بر موارد مختلف تشکیکی باشد;

۵) خودش در خارج موجود نباشد;

۶) منشا انتزاع آن در خارج، موجود باشد;

۷) از منظر خاصی از خود شی‏ء یا رابطه آن با دیگر اشیاء انتزاع شود;

۸) از ماهیات و مقولات متفاوت و متباین انتزاع شود; و

۹) درک آن متوقف بر فعالیتی عقلانی، مانند مقایسه و نسبت‏سنجی باشد.

البته پاره‏ای از این ویژگیها قابل ارجاع به یکدیگرند، اما توجه به هریک از آنها در شناخت این معقولات، سودمند است. این معیارها بر مفاهیم اخلاقی قابل تطبیق هستند. برای نمونه، مفهوم خوبی هم بر اشیاء صادق است و هم بر افعال و خصلتهای نفسانی و هم بر غایات، و مفهوم باید هم در گزاره‏های علمی به کار می‏رود و هم در گزاره‏های اخلاقی و حقوقی.

● چرا مفاهیم اخلاقی عینی‏اند؟

همان‏گونه که گذشت، عینی یا ذهنی بودن مفاهیم انتزاعی به عینی یا ذهنی بودن منشا انتزاع آنهاست. از این نظر باید بررسی کنیم که آیا مفاهیم اخلاقی از امور عینی انتزاع می‏شوند یا از حالات ذهنی. یعنی ویژگیهای عینی موضوع، موجب انتزاع این مفاهیم می‏شود یا تمایلات و گرایشهای درونی شخص. در صورت اول، این مفاهیم بر همان ویژگیهای عینی دلالت‏خواهند داشت، در حالی که در صورت دوم صرفا می‏توانند نشانگر حالات نفسانی گوینده باشند. به تعبیر دقیق‏تر، سؤال این است که آنچه موجب اعتبار این مفاهیم می‏شود، ویژگیهای خود موضوع است‏یا حالات نفسانی شخص نسبت‏به آن موضوع; یعنی وقتی می‏گوییم «راستگویی خوب است‏» آیا خود راستگویی، با صرف‏نظر از وجود و تمایلات ما انسانها، خصوصیتی دارد که ما را وادار به اعتبار خوبی و اطلاق آن بر راستگویی می‏کند یا این که تمایلات و گرایشهای ما نسبت‏به راستگویی سبب اعتبار و حمل این مفهوم بر آن می‏شود؟ جواب این است که هر دو عامل در داوریهای اخلاقی حضور دارند; یعنی گاه، ویژگیهای خود موضوع سبب انتزاع و اعتبار مفاهیم اخلاقی می‏شود، و گاه گرایشها و تمایلات و احساسات آدمیان نسبت‏به آن موضوع. از این رو تبیین منشا انتزاع یا انگیزه اعتبار این مفاهیم، کلید حل این مساله را به دست می‏دهد.

● منشا انتزاع مفاهیم اخلاقی

مفاهیم اخلاقی سه دسته‏اند:

۱) مفاهیم فعلی;

۲) مفاهیم وصفی;

۳) مفاهیم ربطی.

۱) دسته اول از مفاهیم اخلاقی، عنوان فعل گفتاری‏اند و همراه با شرایط خاصی از سخن متکلم انتزاع می‏شوند. تحسین و تقبیح، امر و نهی، توصیه و ترغیب یا تحریک و تحذیر مخاطب به انجام یا ترک یک فعل (بعث و زجر) و نیز درجه‏بندی و ارزش‏گذاری و ابزار احساسات، همه و همه، از این قبیل مفاهیم هستند. بسیاری از این مفاهیم مختص زبان اخلاق نیستند و در قلمروهای دیگری، همچون حقوق، زیبایی‏شناسی و... نیز به کار می‏روند، اما تمایز این کاربردها مستلزم تغایر معنایی این واژه‏ها نیست; این تمایز ناشی از دیدگاهی است که متکلم با تکیه بر آن از زبان استفاده می‏کند. وقتی می‏توان این مفاهیم را اخلاقی محسوب کرد که متکلم واژه‏های مورد نظر را از دیدگاه و منظر اخلاقی به کار برده و در صدد داوری اخلاقی و صدور حکم اخلاقی باشد، نه در صدد داوری حقوقی یا زیبایی‏شناختی یا مصلحت‏اندیشانه و.... این مفاهیم همه از هگذر کاربرد زبان، لباس تحقق می‏پوشند و در حقیقت نوعی کار و فعالیتند که به وسیله زبان در قلمرو اخلاق انجام می‏گیرند. و چون گفتار، فعلی است که در عالم عین موجود می‏شود، پس این مفاهیم نیز عینی‏اند.

۲) دسته دوم از مفاهیم اخلاقی، در حقیقت اوصافی‏اند که موضوعات اخلاقی (غایات، خصلتهای نفسانی و افعال اختیاری) را وصف می‏کنند. این اوصاف عبارتند از: خوبی و بدی، بایستگی و نبایستگی، وظیفه و الزام، و درستی و نادرستی. این اوصاف نیز بین اخلاق و حقوق، و شاید حوزه‏های دیگر، مشترکند و به شرطی اخلاقی به شمار می‏آیند که توصیف از منظر اخلاقی صورت گرفته باشد، این اوصاف از نظر منشا انتزاع، در درون خود به چند دسته تقسیم می‏گردند:

الف) پاره‏ای از موضوعات اخلاقی چنانند که این اوصاف با نظر به ذات آنها و چشم‏پوشی از همه جهات و حیثیات عارضی و اتفاقی، از آنها انتزاع می‏شوند. برای مثال، سعادت ذاتا مطلوب و عدل ذاتا خوب است. اتصاف این موضوعات به اوصاف اخلاقی، به هیچ قید و شرطی مقید نیست و برای همین، عقل در درک ویژگی اخلاقی این موضوعات نیازمند استدلال نیست; درک خصوصیت اخلاقی این موضوعات از رهگذر شهود عقلانی صورت می‏گیرد. و چون موضوع و موصوف این اوصاف امری خارجی و عینی است، محمول و وصف اخلاقی آن نیز خارجی و عینی می‏باشد; یعنی سعادت واقعا خوب است و عدل واقعا خوب است.

ب) پاره دیگری از موضوعات اخلاقی چنانند که در انتزاع اوصاف اخلاقی از آنها به جهات و حیثیاتی سلبی نیاز است و موضوع به انضمام آنها صلاحیت انتزاع و حمل این اوصاف را می‏یابد. سعادت دنیوی (رفاه) و راست‏گویی چنینند، یعنی در اتصاف به خوبی محتاج عروض حیثیتی عارضی نیستند، اما خوبی آنها اقتضایی و مشروط به عدم تعارض با اصول مهم‏تر اخلاقی است. این موضوعات به خودی خود واجد وصفی اخلاقی‏اند، هرچند در اثر عروض این حالات، وصف اولیه را از دست داده و به ضد آن متصف می‏شوند. راست‏گویی به خودی خود خوب و بایسته است، اما وقتی که به قتل انسان بیگناهی می‏انجامد، خوبی و بایستگی خود را از دست می‏دهد و به بدی و نبایستگی متصف می‏شود. ویژگی و وصف اخلاقی اولیه این موضوعات از راه شهود عقلانی درک می‏شود، اما درک وصف ثانوی آنها گاه از راه شهود و گاه از راه استدلال صورت می‏گیرد.

ج) بخش دیگری از موضوعات اخلاقی چنانند که اتصافشان به اوصاف اخلاقی متوقف بر عروض جهات تصحیح‏کننده است; این موضوعات با قطع‏نظر از جهات عارضی، فاقد وصف اخلاقی‏اند. جهات تصحیح‏کننده ممکن است نتایج و غایات مترتب بر این موضوعات باشد و در این فرض، خوبی و بدی، درستی و نادرستی و بایستگی و نبایستگی این امور تابع نتایجی است که از نظر اخلاقی مهم است. اصول اخلاقی‏ای که از رهگذر این ملاحظات به دست می‏آیند، نتیجه‏گروانه خواهند بود. شناخت‏حکم اخلاقی این موضوعات تنها از طریق استدلال، ممکن است و این استدلال نشان‏دهنده عروض جهات تصحیح‏کننده و درستی اتصاف به اوصاف اخلاقی است. این استدلالها گاه از طریق نتیجه و غایت صورت می‏گیرند.

د) اوصاف اخلاقی علاوه بر مصداقهای عینی و حقیقی خود، مصداقهایی اعتباری نیز پیدا می‏کنند. اعتبار این اوصاف از علل مختلفی مثل تربیت، سنت، احساسات و عواطف انسانی، مذهبی، ملی، قومی و... سرچشمه می‏گیرد; این امور موجب می‏شوند که ذهن آدمی این اوصاف را بر موردی تطبیق کند که مصداق حقیقی آنها نیست. بنابراین، گزاره‏های حاکی از این اوصاف، گزاره‏هایی اعتباری، نسبی و قراردادی‏اند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر و دوره‏ای به دوره دیگر و حتی از فردی به فرد دیگر تحول می‏یابند. این بخش از گزاره‏های اخلاقی در حقیقت اندیشه‏هایی هستند که علت دارند، اما دلیل ندارند; یعنی منشا اعتقاد به آنها دلیل نیست، هرچند ممکن است پس از اعتقاد، از رهگذر دلیل‏تراشی، دلیلی به سود آنها اقامه شود.

می‏توان گفت که افعال مورد امر و نهی شرع به این معنا به اوصاف اخلاقی متصف می‏شوند; یک مسلمان در اثر تربیت دینی رابطه آزاد و نامشروع زن و مرد را بد و قبیح می‏داند، در حالی که این رابطه ممکن است در فرهنگی دیگر زشت محسوب نشود و اگر از منشا این بدی در نظر او جویا شویم، پاسخ می‏یابیم که «چون خدا گفته است‏» یا «چون پیامبر نهی کرده است‏»; در این موارد شخص برای توجیه باور اخلاقی خود به اموری تمسک می‏جوید که تنها در محدوده فرهنگ یا تمدنی خاص پذیرفتنی است. یک معنای حسن و قبح شرعی همین است; یعنی می‏توان گفت: حسن و قبح شرعی، وصفی است که با توجه به احکام شرعی یا دیدگاه شرعی از موضوع انتزاع می‏شود. یک معنای حسن و قبح عقلایی، قومی، اعتباری و حتی شخصی و خصوصی نیز می‏تواند همین باشد. اخلاق دینی را می‏توان به همین معنا توجیه و تفسیر کرد: اخلاق دینی به معنای توصیف مستقیم افعال به اوصاف اخلاقی از سوی دین نیست، بلکه به معنای انتزاع اوصاف اخلاقی از امر و نهی یا تحسین و تقبیح دین است. البته این تحلیل با اتصاف حقیقی افعال مورد امر و نهی شرع به خوبی و بدی اخلاقی سازگار است، هرچند این اتصاف دلیل می‏طلبد و دلیل آن در حقیقت مبنای قاعده ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع است. این دلیل نشان می‏دهد که احکام شرعی بی‏معیار نیست و حقیقتا تابع خوبی و بدی اخلاقی است، اما این خوبی و بدی غیر از خوبی و بدی‏ای است که در اثر تربیت دینی در ضمیر دینداران رسوخ می‏یابد.

گستره و تنوع منشا انتزاع و کاربرد اوصاف اخلاقی، موجب پیدایش دیدگاههای متفاوت و متناقض در فلسفه اخلاق است; به نظر می‏رسد هر مکتبی بخشی از این قلمرو را در نظر گرفته و حکم آن را به تمام اخلاق سرایت داده است.

۳) دسته سوم از مفاهیم اخلاقی حاکی از روابطی واقعی و نفس‏الامری‏اند. شاید تنها مصداق این دسته، مفهوم باید و نباید باشد. مفاد باید و نباید نوعی ضرورت و امتناع است که در زمینه‏های متنوع علمی، فلسفی، حقوقی، سیاسی، اخلاقی و نیز زندگی روزمره مصداق می‏یابد. تفاوت باید و نباید اخلاقی با سایر باید و نبایدها نه در معنا و مفاد است و نه در حقیقی و اعتباری بودن. ضرورت اخلاقی به لحاظ معنایی و سرشتی هیچ تفاوتی با سایر ضرورتها ندارد و کاربرد باید و نباید در موضوعات اخلاقی از باب مجاز و استعاره نیست. در بحثهای آینده به این مطلب باز خواهیم گشت.

باید و نباید اخلاقی نوعی رابطه است; و نه مانند امر و نهی، فعل گفتاری است و نه مانند خوبی و بدی، وصفی اخلاقی. باید و نباید بیانگر نوعی ضرورت و امتناع است که نسبت‏به افعال یا غایات ابراز می‏شود. جملات حاوی باید و نباید را، در زمینه‏های اخلاقی و غیر اخلاقی، هم به قصد اخبار می‏توان به کار برد و هم به قصد انشا و اعتبار; و این امر تا حدودی منشا ابهام و ابراز نظریات متفاوت درباره سرشت جمله‏های مشتمل بر باید و نباید شده است.

رسول بزرگواری



همچنین مشاهده کنید