چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
سرشت مفاهیم و جملات اخلاقی اشاره ـ بخش اول
در این مقاله، ابتدا به تحلیل سرشت مفاهیم اخلاقی میپردازیم که رکن کلیدی و اساسی زبان اخلاق را تشکیل میدهند. سپس درباره منشا انتزاع و عینیت این مفاهیم و پس از آن در مورد انواع جملات اخلاقی و سرشت و کارکردهای هریک به بحث مینشینیم و سرانجام از رهگذر بررسی رابطه زبان اخلاق با حقیقت، به رابطه علم و اخلاق یا دانش و ارزش رسیدگی میکنیم.
● انواع مفاهیم موجود در ذهن
مفاهیم موجود در ذهن ما از یک نظر به مفاهیم ماهوی و غیر ماهوی تقسیم میشوند. ماهیات، مفاهیمی هستند که برحسب اعتبار ذهنی در خارج موجود فرض میشوند. رابطه این مفاهیم با مصداقشان رابطه تطابق و عینیت است. اما مفاهیم غیر ماهوی، انتزاعیاند و صرفا در ذهن موجودند و رابطه آنها با مصداقشان رابطه لازم و ملزوم است. این مفاهیم، بسته به این که از خارج انتزاع شوند یا از ذهن، به مفاهیم خارجی و مفاهیم ذهنی تقسیم میگردند. وصف خارجی و ذهنی اولا و بالذات درباره منشا انتزاع این مفاهیم صادق است، و ثانیا و بالعرض به خود این مفاهیم نسبت داده میشود; یعنی اگر منشا انتزاع این مفاهیم در خارج موجود باشد، این مفاهیم خارجی نامیده میشوند و اگر در ذهن باشد، ذهنی نامیده میشوند.
حکیمان مسلمان برای اشاره به دو سوی این تمایز از قید فلسفی و منطقی استفاده میکنند، اما به نظر میرسد که این تعبیر ابهامآفرین است و بهتر و دقیقتر این است که از قید خارجی و ذهنی برای این کار استفاده کنیم. زیرا بسیاری از مفاهیم انتزاع شده از خارج، به معنای اصطلاحی کلمه، فلسفی نیستند، بلکه تجربی، اخلاقی و ریاضیاند و فلسفی نامیدن آنها صرفا برای اشاره به خارجی بودنشان است; همانگونه که مفاهیم انتزاعی ذهنی نیز در مفاهیم منطقی خلاصه نمیشوند. با توجه به این نکته درمییابیم که کذب پارهای از مفاهیم اخلاقی به لحاظ فلسفی، مستلزم کذب آنها از جمیع جهات نیست. برای مثال، رابطه فعل و فاعل پیش از صدور فعل از منظر فلسفی رابطهای امکانی است، اما این امر با ضروری بودن این رابطه از منظر اخلاقی سازگار است. امکان و ضرورت فلسفی اخص از امکان و ضرورت خارجی است و ضرورت اخلاقی نیز مفهومی است که از رابطهای عینی حکایت میکند. ضرورت اخلاقی ضرورتی خارجی است، هرچند فلسفی نباشد. بنابراین، انحصار مفاهیم انتزاعی خارجی در مفاهیم فلسفی درست نیست. بسیاری از مفاهیمی که در علوم تجربی و انسانی یا ریاضی به کار میروند نیز انتزاعی و عینیاند، در عین این که فلسفی نیستند.
● تحلیل مفاهیم اخلاقی
مفاهیم اخلاقی به تمامی، معقول ثانی عینیاند; یعنی این مفاهیم اولا انتزاعیاند و با نظر به موضوع از منظر اخلاقی انتزاع و بر آن حمل میشوند و ثانیا منشا انتزاع آنها بیرون از ذهن است. بنابراین، رابطه این مفاهیم با واقعیات، کنایی و غیر مستقیم است و این مفاهیم دارای ما بازایی مستقل و قابل اشاره حسی یا عقلی نیستند. به تعبیر دیگر، موضوعات اخلاقی اوصاف و ویژگیهایی دارند که وقتی به ساحت ذهن وارد میشوند، در قالب مفاهیم اخلاقی نمودار میگردند. این اوصاف و ویژگیهای عینی به گونهای نیستند که بتوان از موضوع جدایشان نمود و، به استقلال، به آنها اشاره کرد. چگونگی وجود اوصاف اخلاقی در بیرون از ذهن موجب شده که بسیاری از فیلسوفان اخلاق، که تصویر درست و جامعی از انواع متفاوت وجود اوصاف در خارج از ذهن ندارند، وجود عینی اوصاف اخلاقی و عینیت مفاهیم اخلاقی را از اساس منکر شوند و در تحلیل و ریشهیابی این مفاهیم و مضمون و مفاد آنها به عوامل ذهنی و درونی، مانند عواطف و احساسات و پسند و ناپسند گوینده، پناه ببرند. در حالی که اگر بتوان نشان داد که این مفاهیم انتزاعیاند، در این صورت تنها حالت معقول و پذیرفتنی این است که در جستجوی منشا انتزاع این مفاهیم برآییم و طلب دلیل بر وجود عینی و مستقل اوصاف اخلاقی را از اساس نادرست و مبتنی بر تصویری غلط از چگونگی وجود این اوصاف بدانیم. اگر مفاهیم اخلاقی، که بر اوصاف اخلاقی دلالت دارند، انتزاعی باشند، دیگر خود آن اوصاف نمیتوانند در بیرون از ذهن وجود داشته باشند، هرچند منشا انتزاعشان چنین باشد. و این مقدار، در پایبندی به رئالیزم اخلاقی و توجیه باور به مضمون معرفتبخش گزارههای اخلاقی و صدق و کذبپذیری آنها کافی است.
● چرا مفاهیم اخلاقی، معقول ثانیاند؟
سخنان فیلسوفان مسلمان، که ظاهرا مبدع یا کاشف تقسیم مفاهیم کلی به معقولات اول و معقولات ثانیاند، در این باره مبهم و مجمل است و در مورد تعریف این دو نوع مفهوم و نیز تعریف معقول ثانی فلسفی (خارجی) و معقول ثانی منطقی (ذهنی) و به تبع آن درباره تعیین مصداق این مفاهیم بین این فیلسوفان اتفاقنظر وجود ندارد.
معیار شیخ اشراق برای تشخیص این مفاهیم چنین است: «هر مفهومی که از فرض وجود و تحققش تکرر و تسلسل پیش بیاید معقول ثانی است». حال اگر عقل، این مفهوم را از خارج انتزاع کرده باشد این مفهوم، فلسفی (خارجی) نیز هست.
فیلسوفان پیرو مشرب حکمت متعالیه گفتهاند: معقول ثانی فلسفی، مفهومی است که عروضش در ذهن و اتصافش در خارج است، برخلاف معقول اول (مفهوم ماهوی) که عروض و اتصافش هر دو در خارج است. و برخلاف معقول ثانی منطقی که عروض و اتصافش هر دو در ذهن است. اما این حکیمان تعریف دقیقی از عروض و اتصاف به دست ندادهاند و لذا این تعریف نیز در مقام تمیز معقولات از یکدیگر کارساز نیست. (۲)
ظاهرا تنها کار ممکن این است که علایم و نشانههای این سه نوع مفهوم را برشماریم و ویژگیهای هریک را بیان کنیم. دو تعریف یا معیار یاد شده نیز در این راستا باید فهم شوند. بنابراین امور زیرین را میتوان به عنوان بخشی از ویژگیهای معقول ثانی فلسفی یا مفهوم عینی غیر ماهوی پذیرفت. معقول ثانی خارجی (فلسفی) مفهومی است که:
۱) از فرض تحقق آن در خارج، تکرر و تسلسل پیش بیاید;
۲) عروض آن در ذهن و اتصاف به آن در خارج باشد;
۳) بسیط و تحلیلناپذیر و تعریف ناپذیر باشد;
۴) صدق آن بر موارد مختلف تشکیکی باشد;
۵) خودش در خارج موجود نباشد;
۶) منشا انتزاع آن در خارج، موجود باشد;
۷) از منظر خاصی از خود شیء یا رابطه آن با دیگر اشیاء انتزاع شود;
۸) از ماهیات و مقولات متفاوت و متباین انتزاع شود; و
۹) درک آن متوقف بر فعالیتی عقلانی، مانند مقایسه و نسبتسنجی باشد.
البته پارهای از این ویژگیها قابل ارجاع به یکدیگرند، اما توجه به هریک از آنها در شناخت این معقولات، سودمند است. این معیارها بر مفاهیم اخلاقی قابل تطبیق هستند. برای نمونه، مفهوم خوبی هم بر اشیاء صادق است و هم بر افعال و خصلتهای نفسانی و هم بر غایات، و مفهوم باید هم در گزارههای علمی به کار میرود و هم در گزارههای اخلاقی و حقوقی.
● چرا مفاهیم اخلاقی عینیاند؟
همانگونه که گذشت، عینی یا ذهنی بودن مفاهیم انتزاعی به عینی یا ذهنی بودن منشا انتزاع آنهاست. از این نظر باید بررسی کنیم که آیا مفاهیم اخلاقی از امور عینی انتزاع میشوند یا از حالات ذهنی. یعنی ویژگیهای عینی موضوع، موجب انتزاع این مفاهیم میشود یا تمایلات و گرایشهای درونی شخص. در صورت اول، این مفاهیم بر همان ویژگیهای عینی دلالتخواهند داشت، در حالی که در صورت دوم صرفا میتوانند نشانگر حالات نفسانی گوینده باشند. به تعبیر دقیقتر، سؤال این است که آنچه موجب اعتبار این مفاهیم میشود، ویژگیهای خود موضوع استیا حالات نفسانی شخص نسبتبه آن موضوع; یعنی وقتی میگوییم «راستگویی خوب است» آیا خود راستگویی، با صرفنظر از وجود و تمایلات ما انسانها، خصوصیتی دارد که ما را وادار به اعتبار خوبی و اطلاق آن بر راستگویی میکند یا این که تمایلات و گرایشهای ما نسبتبه راستگویی سبب اعتبار و حمل این مفهوم بر آن میشود؟ جواب این است که هر دو عامل در داوریهای اخلاقی حضور دارند; یعنی گاه، ویژگیهای خود موضوع سبب انتزاع و اعتبار مفاهیم اخلاقی میشود، و گاه گرایشها و تمایلات و احساسات آدمیان نسبتبه آن موضوع. از این رو تبیین منشا انتزاع یا انگیزه اعتبار این مفاهیم، کلید حل این مساله را به دست میدهد.
● منشا انتزاع مفاهیم اخلاقی
مفاهیم اخلاقی سه دستهاند:
۱) مفاهیم فعلی;
۲) مفاهیم وصفی;
۳) مفاهیم ربطی.
۱) دسته اول از مفاهیم اخلاقی، عنوان فعل گفتاریاند و همراه با شرایط خاصی از سخن متکلم انتزاع میشوند. تحسین و تقبیح، امر و نهی، توصیه و ترغیب یا تحریک و تحذیر مخاطب به انجام یا ترک یک فعل (بعث و زجر) و نیز درجهبندی و ارزشگذاری و ابزار احساسات، همه و همه، از این قبیل مفاهیم هستند. بسیاری از این مفاهیم مختص زبان اخلاق نیستند و در قلمروهای دیگری، همچون حقوق، زیباییشناسی و... نیز به کار میروند، اما تمایز این کاربردها مستلزم تغایر معنایی این واژهها نیست; این تمایز ناشی از دیدگاهی است که متکلم با تکیه بر آن از زبان استفاده میکند. وقتی میتوان این مفاهیم را اخلاقی محسوب کرد که متکلم واژههای مورد نظر را از دیدگاه و منظر اخلاقی به کار برده و در صدد داوری اخلاقی و صدور حکم اخلاقی باشد، نه در صدد داوری حقوقی یا زیباییشناختی یا مصلحتاندیشانه و.... این مفاهیم همه از هگذر کاربرد زبان، لباس تحقق میپوشند و در حقیقت نوعی کار و فعالیتند که به وسیله زبان در قلمرو اخلاق انجام میگیرند. و چون گفتار، فعلی است که در عالم عین موجود میشود، پس این مفاهیم نیز عینیاند.
۲) دسته دوم از مفاهیم اخلاقی، در حقیقت اوصافیاند که موضوعات اخلاقی (غایات، خصلتهای نفسانی و افعال اختیاری) را وصف میکنند. این اوصاف عبارتند از: خوبی و بدی، بایستگی و نبایستگی، وظیفه و الزام، و درستی و نادرستی. این اوصاف نیز بین اخلاق و حقوق، و شاید حوزههای دیگر، مشترکند و به شرطی اخلاقی به شمار میآیند که توصیف از منظر اخلاقی صورت گرفته باشد، این اوصاف از نظر منشا انتزاع، در درون خود به چند دسته تقسیم میگردند:
الف) پارهای از موضوعات اخلاقی چنانند که این اوصاف با نظر به ذات آنها و چشمپوشی از همه جهات و حیثیات عارضی و اتفاقی، از آنها انتزاع میشوند. برای مثال، سعادت ذاتا مطلوب و عدل ذاتا خوب است. اتصاف این موضوعات به اوصاف اخلاقی، به هیچ قید و شرطی مقید نیست و برای همین، عقل در درک ویژگی اخلاقی این موضوعات نیازمند استدلال نیست; درک خصوصیت اخلاقی این موضوعات از رهگذر شهود عقلانی صورت میگیرد. و چون موضوع و موصوف این اوصاف امری خارجی و عینی است، محمول و وصف اخلاقی آن نیز خارجی و عینی میباشد; یعنی سعادت واقعا خوب است و عدل واقعا خوب است.
ب) پاره دیگری از موضوعات اخلاقی چنانند که در انتزاع اوصاف اخلاقی از آنها به جهات و حیثیاتی سلبی نیاز است و موضوع به انضمام آنها صلاحیت انتزاع و حمل این اوصاف را مییابد. سعادت دنیوی (رفاه) و راستگویی چنینند، یعنی در اتصاف به خوبی محتاج عروض حیثیتی عارضی نیستند، اما خوبی آنها اقتضایی و مشروط به عدم تعارض با اصول مهمتر اخلاقی است. این موضوعات به خودی خود واجد وصفی اخلاقیاند، هرچند در اثر عروض این حالات، وصف اولیه را از دست داده و به ضد آن متصف میشوند. راستگویی به خودی خود خوب و بایسته است، اما وقتی که به قتل انسان بیگناهی میانجامد، خوبی و بایستگی خود را از دست میدهد و به بدی و نبایستگی متصف میشود. ویژگی و وصف اخلاقی اولیه این موضوعات از راه شهود عقلانی درک میشود، اما درک وصف ثانوی آنها گاه از راه شهود و گاه از راه استدلال صورت میگیرد.
ج) بخش دیگری از موضوعات اخلاقی چنانند که اتصافشان به اوصاف اخلاقی متوقف بر عروض جهات تصحیحکننده است; این موضوعات با قطعنظر از جهات عارضی، فاقد وصف اخلاقیاند. جهات تصحیحکننده ممکن است نتایج و غایات مترتب بر این موضوعات باشد و در این فرض، خوبی و بدی، درستی و نادرستی و بایستگی و نبایستگی این امور تابع نتایجی است که از نظر اخلاقی مهم است. اصول اخلاقیای که از رهگذر این ملاحظات به دست میآیند، نتیجهگروانه خواهند بود. شناختحکم اخلاقی این موضوعات تنها از طریق استدلال، ممکن است و این استدلال نشاندهنده عروض جهات تصحیحکننده و درستی اتصاف به اوصاف اخلاقی است. این استدلالها گاه از طریق نتیجه و غایت صورت میگیرند.
د) اوصاف اخلاقی علاوه بر مصداقهای عینی و حقیقی خود، مصداقهایی اعتباری نیز پیدا میکنند. اعتبار این اوصاف از علل مختلفی مثل تربیت، سنت، احساسات و عواطف انسانی، مذهبی، ملی، قومی و... سرچشمه میگیرد; این امور موجب میشوند که ذهن آدمی این اوصاف را بر موردی تطبیق کند که مصداق حقیقی آنها نیست. بنابراین، گزارههای حاکی از این اوصاف، گزارههایی اعتباری، نسبی و قراردادیاند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر و دورهای به دوره دیگر و حتی از فردی به فرد دیگر تحول مییابند. این بخش از گزارههای اخلاقی در حقیقت اندیشههایی هستند که علت دارند، اما دلیل ندارند; یعنی منشا اعتقاد به آنها دلیل نیست، هرچند ممکن است پس از اعتقاد، از رهگذر دلیلتراشی، دلیلی به سود آنها اقامه شود.
میتوان گفت که افعال مورد امر و نهی شرع به این معنا به اوصاف اخلاقی متصف میشوند; یک مسلمان در اثر تربیت دینی رابطه آزاد و نامشروع زن و مرد را بد و قبیح میداند، در حالی که این رابطه ممکن است در فرهنگی دیگر زشت محسوب نشود و اگر از منشا این بدی در نظر او جویا شویم، پاسخ مییابیم که «چون خدا گفته است» یا «چون پیامبر نهی کرده است»; در این موارد شخص برای توجیه باور اخلاقی خود به اموری تمسک میجوید که تنها در محدوده فرهنگ یا تمدنی خاص پذیرفتنی است. یک معنای حسن و قبح شرعی همین است; یعنی میتوان گفت: حسن و قبح شرعی، وصفی است که با توجه به احکام شرعی یا دیدگاه شرعی از موضوع انتزاع میشود. یک معنای حسن و قبح عقلایی، قومی، اعتباری و حتی شخصی و خصوصی نیز میتواند همین باشد. اخلاق دینی را میتوان به همین معنا توجیه و تفسیر کرد: اخلاق دینی به معنای توصیف مستقیم افعال به اوصاف اخلاقی از سوی دین نیست، بلکه به معنای انتزاع اوصاف اخلاقی از امر و نهی یا تحسین و تقبیح دین است. البته این تحلیل با اتصاف حقیقی افعال مورد امر و نهی شرع به خوبی و بدی اخلاقی سازگار است، هرچند این اتصاف دلیل میطلبد و دلیل آن در حقیقت مبنای قاعده ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع است. این دلیل نشان میدهد که احکام شرعی بیمعیار نیست و حقیقتا تابع خوبی و بدی اخلاقی است، اما این خوبی و بدی غیر از خوبی و بدیای است که در اثر تربیت دینی در ضمیر دینداران رسوخ مییابد.
گستره و تنوع منشا انتزاع و کاربرد اوصاف اخلاقی، موجب پیدایش دیدگاههای متفاوت و متناقض در فلسفه اخلاق است; به نظر میرسد هر مکتبی بخشی از این قلمرو را در نظر گرفته و حکم آن را به تمام اخلاق سرایت داده است.
۳) دسته سوم از مفاهیم اخلاقی حاکی از روابطی واقعی و نفسالامریاند. شاید تنها مصداق این دسته، مفهوم باید و نباید باشد. مفاد باید و نباید نوعی ضرورت و امتناع است که در زمینههای متنوع علمی، فلسفی، حقوقی، سیاسی، اخلاقی و نیز زندگی روزمره مصداق مییابد. تفاوت باید و نباید اخلاقی با سایر باید و نبایدها نه در معنا و مفاد است و نه در حقیقی و اعتباری بودن. ضرورت اخلاقی به لحاظ معنایی و سرشتی هیچ تفاوتی با سایر ضرورتها ندارد و کاربرد باید و نباید در موضوعات اخلاقی از باب مجاز و استعاره نیست. در بحثهای آینده به این مطلب باز خواهیم گشت.
باید و نباید اخلاقی نوعی رابطه است; و نه مانند امر و نهی، فعل گفتاری است و نه مانند خوبی و بدی، وصفی اخلاقی. باید و نباید بیانگر نوعی ضرورت و امتناع است که نسبتبه افعال یا غایات ابراز میشود. جملات حاوی باید و نباید را، در زمینههای اخلاقی و غیر اخلاقی، هم به قصد اخبار میتوان به کار برد و هم به قصد انشا و اعتبار; و این امر تا حدودی منشا ابهام و ابراز نظریات متفاوت درباره سرشت جملههای مشتمل بر باید و نباید شده است.
رسول بزرگواری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست