شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
پیرمردها جایی ندارند
اینکه بسیاری از نامهای بزرگ و ریشسفیدان سینمای ایران در خلال سالهای اخیر مواضعی به شدت تعصبآمیز در مواجهه با فیلمهای فرنگی گرفتهاند و تعصب ورزانه همهی دستاوردهای این سالهای سینما را مشتی فیلم بی ارزش میخوانند، برای همگان آشکار است. در ماههای اخیر یکی از همین ریشسفیدان (که اتفاقاً قبل از انقلاب چندین فیلمفارسی ناموفق هم ساخته بود) در هفتهنامه شهروند و سایر نشریات، هر چه توهین و استهزا بلد بود به فیلمهای این دو دهه روا داشت و همه را تا مشتی آشغالفیلم فروکاست. همین چندی پیش هم یکی دیگر از همین ریشسفیدان در برنامه تلویزیونی سینما چهار با هدف قراردادن فیلم مایکل کلایتون (تونی گیلروی، ۲۰۰۷) هرچه از دهانش درآمد به فیلمهای جدید گفت و عقیده داشت که معمولیترین فیلمهای جان فورد هم به تمامی فیلمهای این سالها رجحان و برتری دارند!. علاقمندان حرفهایتر سینمای ایران با دیدگاههای نسلِ پرویز نوری، جمال امید، پرویز دوایی ، بزرگمهر رفیعا و که با خواندن چند شماره مجلهی کایهدوسینما و چندکتاب، سرقفلی نوشتار سینمایی را به نام خود زدند، بهخوبی آشنایی دارند.
چنین نظرات مطلقانگارانه و جزماندیشانهای آن هم از این عزیزانِ ظاهراً بلندمرتبت جداً حیرتآورست. ازقضا همین امسال شاهد فیلمهای خوب و متفاوتی همچون پیرمردها جایی ندارند، خون بهپا میشود، کشتن جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل، جونو، تاوان، مایکل کلایتون، اتاقک غواصیوپروانه و بودیم(علاوه بر اینها از نامبردن فیلمهای اروپایی در میگذرم). گویا این بزرگان یادشان رفته اساطیری چون فورد، هاکس، جرج کیوکر، ویلیام وایلدر، منکیهویچ و جان هیوستون روی هم بیش از سیصد فیلم ساختهاند!! (بماند که از این سیصدتا فیلم، چندتاشان واقعاً ارزش دارند؟)، ولی همین تونی گیلروی فقط روی فیلمنامه مایکل کلایتون چند سال کار کردهاست. گویا اساتید به سبب کهولتِ سن فراموش کردهاند که فیلمهای موخر اسطورههای سینمای کلاسیک آمریکا چفدر ضعیف بودند.
بیتردید براهینی که این نسل در تقبیح فیلمهای دو سه دههی اخیر میآورند، کاملاً نابجا و غیرعقلانیست چراکه همگان معترفاند که سینما در این دو سه دهه، نه تنها تمام نشده بلکه پیشرفتهای زیادی هم در تمامی عرصهها داشتهست. امروزه، با رهیافتهای سختافزاری و نرمافزاری، راضیکردنِ مخاطبان امری بسیار سختتر از گذشته مینمایاند. بماند که اساساً و ماهیتاً روبروی هم قراردادن فیلمهای سینمای کلاسیک و فیلمهای جدید به بهانهی نوستالژیداشتن به فیلمهای کلاسیک و به تبع آن کوبیدن فیلمهای جدید، چه کار عبثیست که متاسفانه بسیاری از ریشسفیدان سینمای ایران به آن عقیده دارند و همچنان بر آن پای میفشارند. بسیاری از این عزیزان هنوز هم به رودررو قراردادن فیلمسازانی مانند برگمان و آنتونیونی با اسپیلبرگ و لوکاس معتقدند و بعضاً کاشف به عمل میآورند که این اسپیلبرگ و لوکاس و کامرون و همپالگیهاشان بودند که سینمای حقیقی و راستین(!) را به منجلاب کنونی کشاندند و این وضعیت مضمحل(البته به زعم ایشان) تحفهی دست اینانست!. فرافکنیهایی از این دست، در حقیقت نشان از این واقعیت دارد که بتهایی که در خلال سالهای دهه پنجاه شمسی از جامعهی منتقدان و نویسندگان سینمایی ساخته شدهاند، هنوز در ب بسملله ماندهاند و نتوانستهاند (و یا نخواستهاند) خودشان را از باتلاق تعصب و مطلقانگاری بیرون بکشند و هنوز به چنین نگرههای دایی جان ناپلئونی و مضحکی باورمندند. گویا این نسل نمیدانند که نگرهی پایان تاریخ (فوکویاما) هم آبکی از آب درآمد؛ چه برسد به پایان سینما.
شکی نیست که علت کینه و عداوت این نسل با سینمای فعلی، فرامتنیست. شاید بتوان چند دلیل را در توجیه و تبیین این مسئله صورتبندی کرد. اظهارنظرهایی از سنخِ افول سینما با محو بزرگانی چون هیچکاک، هاکس، فورد و ؛ عدم ظهور فیلمساز بزرگ (البته به زعم ایشان) در پروسهی سینمای کنونی، دقیقاً روی دیگر سکه عمدهی منتقدان جوان و فعلی سینما(گروه سنی بیست تا سی سال) است که بهزور میخواهند کلیت سینما را در کادر تارانتینو و تیم برتون و امثالهم بچپانند و با توسل به دستگاه مونتاژ واژگان، اصطلاحاتِ مندرآوردی و دهنپرکن را به ملت حقنه کنند و جراید سینمایی و غیرسینمایی از نقدهای کیلوییشان مشحونست(نمونههاشان را خودتان بهتر میشناسید).
روزگاری در این مملکت، پیداکردن یک فیلم ویدئویی دربوداغان و برفکی با کیفیت صدای نیمچه صامت از فلینی و آنتونیونی و تروفو و برگمان و از گنج پیداکردن هم سختتر مینمود و ساعتها برنامهریزی و دوندگی لازم میبود تا یک وی.اچ.اس رنگپریده و زبان اصلی از سینمای کلاسیک گیر آورد (و دیدنش بعد از تحمل این مصائب چه لذتی داشت!). اما امروزه پیداکردن یک فیلم از برگمان و فلینی و دسیکا و برسون از آبخوردن هم سادهترست. آنهم بدون سانسور و همراه با پشت صحنه و مصاحبه و زیرنویس فارسی با فونتهای مختلف جهت ذائقههای گوناگون! و با قیمتی نزدیک به مفت. امروزه منطق، منطق فست فودی است. در روزگار فست فود دیگر نیازی به طی طریق و سیرآفاق نیست؛ در خانهتان بمانید!. هر چه را بخواهید در کسری از ساعت و سهل الوصول در اختیارتانست!. به لطف Dvd و Vcd هم میشود یکشبه سینماباز شد. دیگر نیاز به خرید کتابهای قطور دایرهالمعارف فیلمهای سینمایی نیست؛ چراکه فقط کافیست نام فیلم را در Imdb سرچ کنید تا آمار گروه سنیِ مناسبِ نمایشِ فیلم مدنظرتان را در برزیل و اکوادور هم بدانید!. دیگر نگران نباشید؛ چراکه نایابترین فیلمها را هم میشود ظرف چندساعت از اینترنت دانلود کرد. فیلم را زودتر از اکران رسمیاش در خانهتان تماشا کنید!. القصه؛ منطق فست فودی، تکنولوژی DvD ، پخشکنندهها، استریو، دالبی دیجیتال، دوربینهای دیجیتالی، پیکسل، اینترنت، کامپیوتر، دانلود و دیگر جایی برای حاکمیت و مرجعیت بلامنازع پیرمردها باقی نگذاشتهاند. آن زمان گذشت که سینماییشدن بهسان گنج پیداکردن بود و نیازمند کلی روشنفکری پیشنیاز!.
چه بخواهیم و چه نخواهیم سینما به راه خودش ادامه میدهد و قدیمیها میروند و جای خودشان را به جدیدها میدهند؛ ایدهها کهنه میشوند و ایدههای جدید جای آن را میگیرند و قص علی هذا. فیلمسازی که روزگاری با فیلمهایش همگان را به خودش معطوف میکرد لاجرم مجبورست روزی در سینما بنشیند و مات و مبهوت فیلم سینماگر جوانتری بشود که از او بهتر فیلم میسازد و بهتر داستان تعریف میکند. سنتز این دیالکتیک چیزی جز رشد و حرکت روبه جلوی سینما(هر چند کم) نیست. همانگونه که فورد و هاکس و وایلدر جای لانگ و مورنائو و آیزنشتاین را گرفتند و بعد جای خودشان را به موج نوی فرانسه و مکتب نیویورکی و سینمای مستقل آمریکا و سینمای آزاد انگلستان و دادند و همین ها هم بعد از مدتی عرصه را به جارموش، لینچ، تارانتینو، برتون، کاستاریتسا، وندرس، آلمادوار، کراننبرگ، کیسلوفسکی و دادند و امروز هم دورهی لینکلتیر، وس اندرسون، چارلی کافمن، اشنابل، گوندری ، کیم کی دوک، الکساندر پین، فاتح آکین، زویاگنیتسف و سوخوروف و است. حقیقت اینست که در دنیای کنونی و بهزعم خیلیها پست مدرن، تکنولوژی، لاجرم به هر چیزی (چه بخواهد و یا نخواهد) سرایت میکند. اما اینکه چرا بعضی نمیخواهند خود را با این مدرنیزاسیون وفق دهند را شاید بهتوان در این تعبیر از آرتور شوپنهاور جست که میگوید: خواست یا اراده کنترل ناپذیری در وجود همه ما و وجود همه اشیا هست و بی هیچ قاعده و قانون، حیات را ادامه می دهد.
بپذیریم که بسیاری از ریشسفیدان سینمای ایران حقیقتاً نمیدانند چرا چنین اعتقاداتی (نفی سینمای فعلی و یا مدرن) دارند و گزارههایِ واهیِ صادره از سوی ایشان مبنی بر مردن قصهگویی و روایت و کامپیوتریشدن سینما (تلقیاتی نظیر سینما بهمثابه بازیهای کامپیوتری، سینمای ناقصالخلقه و لاابالی و ) همگی در راستای فرافکنی و طفرهرفتن از اقرار دلیل اصلی عنادشان با سینمای دهههای اخیرست که یقیناً خودشان هم دلیل اصلیاش را نمیدانند. چراکه این مغلقگوییهای سطحی و مغاطلات دال بر این مدلولست که آنها به تعبیر شوپنهاور جبراً توسط خواستِ درونیشان چیزی را رد و یا قبول میکنند. دلیل اما واقعاً نامعلوم ست.
پارسا بختیاری را
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت دولت سیزدهم رئیسی رئیس جمهور سیدابراهیم رئیسی گشت ارشاد توماج صالحی جمهوری اسلامی ایران
تهران قتل شهرداری تهران سیل کنکور هواشناسی وزارت بهداشت پلیس سلامت سازمان سنجش زنان سازمان هواشناسی
قیمت دلار قیمت خودرو خودرو بازار خودرو دلار قیمت طلا مسکن سایپا بانک مرکزی ارز ایران خودرو تورم
سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد سریال پایتخت سریال تلویزیون موسیقی رهبر انقلاب قرآن کریم فیلم ترانه علیدوستی مهران مدیری
کنکور ۱۴۰۳ اینترنت عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا سپاهان
هوش مصنوعی سرطان نخبگان سامسونگ اپل فناوری ناسا الماس بنیاد ملی نخبگان مریخ ربات
سازمان غذا و دارو کاهش وزن بارداری هندوانه مالاریا آلزایمر زوال عقل