سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

کوتوله های سیاسی و دروغ های شاخدار


کوتوله های سیاسی و دروغ های شاخدار

ورود به هزاره سوم به عکس تصور عمومی و اکثر تحلیلگران دوران شکوفایی, شفافیت, تعمیق مدرنیته, ظهور رهبران مترقی و اومانیسم و به طور کلی منطق برتر در مقابل ذهنیت و توهمات بیمارگونه نبوده است

ورود به هزاره سوم به عکس تصور عمومی و اکثر تحلیلگران دوران شکوفایی، شفافیت، تعمیق مدرنیته، ظهور رهبران مترقی و اومانیسم و به طور کلی منطق برتر در مقابل ذهنیت و توهمات بیمارگونه نبوده است. آنچه در طی این سال‌ها و به خصوص پس از حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر اتفاق افتاده است نشان‌دهنده این واقعیت می‌باشد که کوتوله‌های سیاسی در متن کاریکاتورهای خاکستری در پهنه گیتی به نقش آفرینی و یکه‌تازی پرداخته‌اند. به نظر می‌رسد که دایناسورهایی که بعد از عصر یخبندان، نسل آنان منقرض شده بود، به یک‌باره از اعماق تاریخ پای به درون شیک‌ترین خیابان‌ها و مراکز مدرن گذاشته و تفکرات فسیلی و فریز شده از بطن آکادمی‌های فلسفه باستان به کانون‌های نظری و فکرانباره‌های تبیین استراتژی در مراکز اصلی تصمیم‌گیری‌های سیاسی ـ اجتماعی شرکت‌های سهامی «نومحافظه‌کاری غربی– بنیادگرایی شرقی» راه یافته‌اند.

نقض حقوق بشر، سرکوب و دهن‌کجی به دموکراسی، گسترش فقر، کاهش سطح بهداشت و آموزش عمومی، تهدیدات فزاینده نسبت به اقلیت‌های دینی و نژادی، به قهقرا رفتن سیستم‌های رفاه اجتماعی در ساختارهای سیاسی و مهم‌تر از همه بی‌شرمی در خصوص اذعان به دروغ‌های کاملا روشن و جعل حقایق توسط سیاستمداران، از اعماق خاورمیانه تا کرانه‌های آتلانتیک، به یک اصل اساسی در بافت سیاسی ـ فرهنگی چنین جوامعی تبدیل شده است. در طی این سال‌ها جامعه جهانی با رهبران و تصمیم‌گیرانی روبه‌رو بوده است که در جلوی دوربین‌های خبری و تریبون‌های مجامع عمومی به راحت‌ترین شکل ممکن، بدترین، فجیع‌ترین و بی‌اعتبارترین اقدامات و تفکرات خود را در لفافه‌ای از زرورق‌های خوشرنگ، توجیه‌گرانه و پیامبرگونه به خورد مردم جهان داده‌اند. از خصوصیات بارز و منحصر به فرد این قبیل رهبران بادکنکی عدم‌وجود ذات و مشروعیت قدرت می‌باشد که آنان را به سمت ایجاد فضای تبلیغاتی، هیجانی، تحریک‌کنندگی، پوپولیسم و نمایندگی یک رسالت ویژه در بستر حاشیه‌های دروغ‌پردازانه رهنمون می‌کند. وجود بحران‌های بزرگ کنونی از افغانستان تا لبنان، عراق تا فلسطین، ایران تا کره شمالی، پاکستان تا یمن و گرجستان تا بولیوی حاکی از یک جریان بسیار مخرب و تهدیدکننده نظام بهنجار بین‌المللی است که در راس آن بنیادگرایان شرقی و نومحافظه‌کاران غربی خودخواهانه «رقص شمشیر» خود را گام برداشتن در مسیر دفاع از دین و حرکت به سمت دموکراسی جلوه می‌دهند. افغانستان بهترین جایی است که می‌توان این جعل حقایق و بی‌اعتباری دروغ را در فضای خاکستری آن به عیان مشاهده کرد. مسیر رویدادها و حوادث تاسف‌بار این کشور که به اذعان تمامی سیاستمداران معتبر بین‌المللی، تحلیلگران سیاسی، نهادهای مسوول منطقه‌ای و بین‌المللی و حتی رهبران محلی هر لحظه در حال بدتر شدن می‌باشد، واقعیتی است که کتمان آن تنها از یک عقل بیمار و گرفتار در چنبره توهمات یا از فرد مجنون با اهداف نامشروع می‌تواند برآید.

روز ۲۶ سپتامبر «کای ایده» فرستاده ارشد سازمان ملل متحد به افغانستان در مصاحبه با رویترز ضمن اذعان به بدتر شدن وضعیت امنیتی این کشور در طی سه ماه اخیر می‌گوید «رو به وخامت گذاشتن وضعیت امنیتی در این کشور روند تلاش‌ها برای بازسازی این کشور را مختل کرده است». تنها یک روز بعد از این اظهار نظر مسوولانه و معتبر که بنا به داده‌های آماری از منابع بین‌المللی و مستقل و حتی منابع اطلاعاتی واشنگتن کاملا درست می‌باشد، جورج بوش رئیس‌جمهوری ایالات متحده در دیدار با «حامد کرزای» همتای افغانی خود می‌گوید «در افغانستان پیشرفت و امید به آینده می‌بیند.» این سخنان تعجب‌آور در شرایطی بر زبان بوش رانده می‌شود که در طی یک سال اخیر بیشترین تلفات نظامی و غیرنظامی در افغانستان و حتی بین نیروهای ائتلاف به رهبری ناتو موسوم به «آیساف» انجام گرفته و طالبان به پشت دروازه‌های کابل رسیده و در روز جشن استقلال این کشور در امنیتی‌ترین مراسم دولت مرکزی با شلیک از راه نزدیک به حامد کرزای، جهان را بهت‌زده می‌کنند. روزی که شولاپوشان طالبان در اوج اقتدار خود با شلیک توپ به مجسمه بودا در بامیان، جهانیان را با توحش مدرن آشنا کردند به یقین در درون جامعه افغانستان اعتبار و مشروعیت قدرت را فاقد بودند در صورتی که هم‌اکنون این جنبش ارتجاعی به‌واسطه اشتباهات میدانی و اهداف غیر مشروع قدرت‌های خارجی حاضر در این کشور، بیشتر از دشمنان خود با مردم پیوند برقرار کرده‌اند.

اینکه چرا جورج بوش با فراغ‌بال اینچنین دروغ‌های شاخداری گفته و به جعل واقعیات می‌پردازد دقیقا از همان آبشخوری سیراب می‌شود که همتایان خاورمیانه‌ای وی نیز با نیشخند در جلوی دوربین‌های تلویزیونی یا ویدئوهای مخفی از حمایت مطلق مردمی خویش و پیام‌آوران جهاد مقدس از طرف خداوند سخن می‌گویند. طنز بزرگ در آنجا رقم می‌خورد که تمام این بازیگران نامشروع تفکرات خود را با ریشه‌های دینی پیوند زده و از شعارهای فرهنگ بومی، استقلال، دموکراسی و حقوق مردم به عنوان ابزارهای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند. به همین دلیل بازی کنونی در عرصه بین‌المللی دستخوش نوعی گسستگی در چارچوب منطق دولت مدرن و دموکراتیک و وجود جنبش‌های اکتیو اپوزیسیونی با بهره‌گیری از «سلطه‌طلبی مومنانه» یا «دیکتاتوری مومنانه» در هر دو سوی منازعه شده است. فرق بین «بن‌لادن» و «ملا عمر» و دیگر همفکران آنان با «جورج بوش» و «دیک چنی» تنها در شولاپوشی این یکی و کت و شلوار آن دیگری یا کوچکی و بزرگی اهداف آنان است وگرنه آن اولی از توره بوره فرمان مرگ صادر می‌کند و آن دیگری از وایت هاوس دستور حمله می‌دهد. تا زمانی که تروریسم بنیادگرا در هم‌پیوندی با ناسیونالیسم محلی در مقابل سلطه‌جویی خارجی و ربط دروغین آن با دموکراسی در مصاف هم قرار گرفته‌اند راه حل خروج از بن‌بست‌های موجود در منطقه و کلیت جامعه جهانی بیش از پیش به یک امید واهی می‌ماند.

اردشیر زارعی قنواتی