پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
حبابها بر فراز تئاتر شهر
![حبابها بر فراز تئاتر شهر](/web/imgs/16/145/zmtkr1.jpeg)
اقتباس، برداشت آزاد، گرتهبرداری، بازنویسی و بازخوانی و ... واژههایی هستند که بارها درباره آثار نمایشی به کار رفتهاند و امروز نیز در محیط بسته و بدون ساختار تئاتر ایران، همچنان جدای از معنای واقعی خود و دور از پسزمینههای مورد نیازشان به کار گرفته میشوند.
خوشبختانه اصول مواجه شدن با این واژهها در کلاسهای درس دانشکدههای تئاتری ایران هم (هر چند به طور اتفاقی یا از سر سهلانگاری) هر از گاه به چشم میآیند و دانشجویان میتوانند این ادعا را داشته باشند که چیزی در زمینه خلق دوباره یک اثر نمایشی مکتوب، شنیدهاند.
از آنجایی که موضوع مورد نظر، در این یادداشت کوتاه به نمایش «یک زن، یک مرد» مربوط میشود و این نمایش ظاهراً برگرفته از یکی از نمایشهای خارجی است، میتوان آن را از چند منظر، بررسی کرد. عوامل و عناصر زیادی در این زمینه دخیل هستند که برخی از آنها را در اینجا برمیشمرم:
۱) تم نمایشنامه مبدأ،
۲) ساختار نمایشنامه مبدأ،
۳) جهانبینی نویسنده نمایشنامه مبدأ،
۴) شرایط جغرافیایی و فرهنگی و سیاسی نویسنده نمایشنامه مبدأ و مقصد،
۵) چرایی انجام عمل بازنویسی یا ...،
۶) دانش و اندوخته ادبی نویسنده نمایشنامه مقصد درباره ادبیات نمایشی و همچنین منبع اصلی و ...
حال با نگاهی ساده به این عناصر میتوانیم موشکافانهتر به سراغ بازنویسی این متن برویم. زمانی که تکتک تفاوتهای موجود میان اثر نمایشی در حال اجرا در سالن اصلی تئاتر شهر و اثر نمایشی نوشته و تنظیمشدة خارجی را در کنار یکدیگر میگذاریم، سؤالهای بسیاری خودنمایی میکنند. آیا در سراسر جهان، تم آثار نمایشی به یک شیوه و از یک نگاه مورد ارزیابی قرار میگیرد؟
بیرون آوردن جانمایه نمایشنامه و تطبیق آن با دغدغههای زمانی و مکانی اجرا امری ضروری به نظر نمیرسد؟ ساختاری که یک تئوریسین یا نویسنده و کارگردان تئاتر در سرزمینی دیگر به آن دست یافته است، چقدر میتواند با یک بازنویسی به اصطلاح به Adaptation رسیده، همخوانی داشته باشد؟ اندیشههای نشئتگرفته از جریانهای فکری اقتصادی نظیر مارکسیسم یا پرورشیافته در اذهان درگیر تئاتر سیاسی آن زمان میتوانند، ادامه جریان تفکر تئاتر سیاسی که هرگز وجود نداشته است، باشند و آیا این اندیشهها همچون، فرمولهای ریاضی اثباتپذیر و بدون خدشهای هستند که میتوان آنها را در هر جامعه بر هر معادلهای استوار کرد؟
اساساً عمل بازنویسی مجدد این نمایشنامه چه تأثیری بر روند وقایع، ساختار کلی نمایشنامه و شکل اجرایی، شخصیتها از منظر اجتماعی و فرهنگی و اقلیمی، انگیزهها و باورپذیری و مهمتر از همه، خطوط فکری داشته است؟ صرف دانستن این نکته که فاصلهگذاری (به مفهوم کلی) یکی از تکنیکهای اجرایی برشت برای نمایشهای خودش بوده است، برای اجرای این نمایش که دلیل اجرایی خود را به درستی نمیداند، کافی است؟
جمع شدن چند واژه مثل تئاتر اپیک، گرتهبرداری از تعزیه ایرانی، خواندن اشعار در فاصله میان صحنهها، حرکت بازیگر از میان تماشاگران تا روی صحنه و بالعکس، اشاره به نمایش بازی کردن و ... در کنار هم نمیتواند مصداق ارزشمندی باشد برای ارائه یک ساختار هنری و نمایشی چرا که در این ساختار نه تنها نوآوری دیده نمیشود بلکه تأکید بیش از حد روی برخی عناصر که ما به عنوان «تئاتر برشت» آنها را میشناسیم، باعث میشود، ذهن اجرایی کارگردان، عملاً حرفی برای گفتن نداشته باشد.
به طور کلی تمامی نواقص باز میگردد به انتخاب متن و شیوه اجرا و متأسفانه بار سنگینی از تکراری بودن نمایش هم بر دوش نویسنده بازنویس متن است. اضافه کردن تکیه کلامها، مزهپرانی، خصوصیات تیپهای دستمالیشدة ایرانی و صحنههای طنز فقر از نوع تلویزیونی، نه تنها به نویسنده کمک نمیکند تا متن خود را با شرایط فرهنگی و سیاسی و اجتماعی کشورش وفق دهد، بلکه او را وا میدارد که برای جلب توجه مخاطب (هر چند ناچیز) دست به ترفندهای سادهانگارانه بزند.
بیشک در این اجرا نه تنها هدف اصلی نویسندة واقعی از میان رفته است، بلکه دیدگاه یا زاویه دید تازهای نیز به تماشاگر داده نمیشود. اگر چه نویسنده بازنویس سعی کرده است، با گنجاندن طنز در قالب تیپهای خدایان باستانی و همچنین قضاوتهایی که از جانب آنها صادر میشود و حضور جسته و گریخته ایشان، نخی میان دانههای از هم گسسته نمایش ایجاد کند، این عمل بازتاب چندانی در اجرا ندارد، چرا که طنز تلخی که قرار است لبههای تیز و تند و سیاه فقر و خودفروشی و زوال انسانیت را التیام بخشد، اصلاً در اجرا به وجود نمیآید و در نتیجه زنجیرة این عناصر مانند ماشینی عمل میکند که یک چرخدنده خود را از دست داده است.
کنار هم قرار گرفتن زن سادهلوح و مرد طماع، حتی در حد و اندازههای کارکرد متقابل تیپهای آشنا نیست و زمانی که آشنایان و خویشاوندان گرسنه و دزد هم از راه میرسند، باز هم سرنوشت زن نمایش در انتــها، رقتبار، کسلکننده یا حداکثر در تلاش برای رسیـدن به حـد یک «Soup opera» به نظر میرسد. اپرایی که حبابهای آن نه از جانب تماشاگران!!!
بلکه از جانب بازیگران و گروه اجرایی صادر میشوند. در آخر اینکه، زمان بیش از حد طولانی این اجرا در حالی که ریتم نمایش، تنظیم و از پیش تعیینشده پیش نمیرود، گلوله آخر را بر پیکر نمایش شلیک میکند و همه چیز تمام میشود.
مشهود محسنیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست