یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تجویز حکومت سکولار برای جامعه ایرانی در کتاب «اخلاق در حوزه عمومی»


تجویز حکومت سکولار برای جامعه ایرانی در کتاب «اخلاق در حوزه عمومی»

یکی از مهم ترین آثاری که در سالیان اخیر در راستای سکولاریزه کردن اخلاق سیاسی جامعه منتشر شده است, کتاب «اخلاق در حوزه عمومی» است این کتاب با عنوان فرعی و ثانونی «تأملاتی در باب ارزش ها و نهادهای دموکراتیک» توسط «علی میرسپاسی» به رشته تحریر درآمده و انتشارات «ثالث» مسئولیت نشر و انتشار عمومی آن را برعهده داشته است

یکی از مهم ترین آثاری که در سالیان اخیر در راستای سکولاریزه کردن اخلاق سیاسی جامعه منتشر شده است، کتاب «اخلاق در حوزه عمومی» است. این کتاب با عنوان فرعی و ثانونی «تأملاتی در باب ارزش ها و نهادهای دموکراتیک» توسط «علی میرسپاسی» به رشته تحریر درآمده و انتشارات «ثالث» مسئولیت نشر و انتشار عمومی آن را برعهده داشته است.

● تعابیر گنگ و گاه متناقض نویسنده

در پاره ای موارد، مؤلف در ایفای مقصود خود دچار نارسایی و دوپهلوگویی شده است. به نحوی که در خوشبینانه ترین حالت، کلام و عبارات او، دچار تناقض می شود و از انتقال پیام و مقصود اصلی خود به خواننده باز می ماند. در این گونه موارد، قضاوت و داوری صحیح پیرامون گزاره های مطروحه از سوی مؤلف، دشوار می شود و نمی توان زمینه های فکری او را مورد آسیب شناسی قرار داد.

در عین حال باید متذکر این نکته نیز بود که ویژگی خاص علومی مانند جامعه شناسی، علوم سیاسی و فلسفه بهره گیری فراوان از مغلطه اشتراک لفظی است که در آن با گزینش و ترجیح بی دلیل یک معنا در میان چندین معنا، هدف خود را دنبال می کنند.

هر چند نمی توان حکم به کارگیری عامدانه این مغلطه نمود، اما آنچه عملا در معرض دید مخاطب قرار می گیرد انبوهی از الفاظی است که نیازمند شروح و تفاسیر تکمیلی هستند تا از قبال آن، مقصود نویسنده هر چه بیشتر از شفافیت و روشنی برخوردار شود.

نمونه ای از آن را می توان در صفحات ۱۱ و ۱۹ مطالعه کرد.

در واقع مؤلف بی آنکه تعریفی دقیق و کاربردی از مفاهیمی مانند معیارهای ارزشی و فرهنگی، بحران در نهادهای حوزه های عمومی، شادابی درون و... ارائه نماید، به نتیجه گیری خاصی از یک سری فرضیات غیرقابل اثبات و غیرتجربی پرداخته است. همان طور که اشاره شد، از ویژگی های علوم انسانی استفاده از ظرفیت معنایی اصطلاحات و مفاهیم در جهت اهدافی خاص است. در این روش، به جای هر چه شفاف ساختن مفاهیم مطروح و در نهایت استنتاج روشمند و علمی، کوشش می شود از ناآشنایی مخاطب با اصطلاحات و واژگان علمی خاص برای جهت دهی انکار او در مسیری از پیش تعیین شده بهره گیری شود. این درحالی است که هر یک از پیش فرض هایی که به مثابه مفروضات بدیهی انگاشته می شود در صورت ارائه به فردی که اشراقی نظام مند و کامل بر مفاهیم و گزاره های شاخه های علوم انسانی دارد به راحتی رنگ می بازد و لااقل در معرض تردیدهای جدی قرار می گیرد. تا جایی که مبلغ چنین باورهایی را متقاعد می سازد که تحمیل باورهای ایدئولوژیک و غیرتجربی، بهایی سنگین دربردارد و به راحتی امکان پذیر نیست.

ویژگی مشترک مؤلفان از این دست، پرهیز دادن مخاطب از عمق اندیشی و رجوع به ذات باورها و اندیشه هاست. در واقع از آنجایی که انتقال و عبور از ظواهر جذاب برخی باورها، به بطن و ماهیت چنین اندیشه هایی برملاکننده بسیاری از تناقضات و دوگانگی های ارزشی و هویتی مندرج در آنهاست، مؤلفان زنجیره ای و مافیایی این دست از ایدئولوژی ها، تمام کوشش خود را مصروف این امر می کنند که از عزم و اراده مخاطب در فلسفی اندیشی که در واقع همان عقل اندیشی و دوری از هوچی گری های سیاسی و جامعه شناسان است، تا حد مقدور بکاهند و زمینه ای را برای پذیرش «بی چون و چرای» انگاره های ایدئولوژیک و شارلاتان مآبانه هموار سازند.

نمونه ای از کج اندیشی مؤلف را در عبارات زیر می خوانیم:

«ساده ترین راه برای تقلیل گرایی و گریز از ماهیت تاریخی و پیچیده دنیای معاصر، رجوع به تفکر دوگانه اندیش مانوی است. مدرنیته «ضدسنت» است؛ سکولاریسم در تقابل با جامعه دین محور قرار دارد؛ خرد، ضدیت با نادانی است؛ و روشنگری در برابر تاریک اندیشی قرار می گیرد...»صفحه ۱۸

این عبارات در واقع تعریضی است بر نقدی اساسی که بر ماهیت پروژه مدرنیزاسیون از سوی برخی منتقدان غرب و مدرنیته، انجام پذیرفته است. مؤلف بی آنکه پاسخی مناسب به این نقد، ارائه کند، جسورانه آن را به باد نقد کلی و غیرعلمی گرفته است. در مواردی نیز نویسنده تعاریف مسئله داری را از واژه های مبهم بیان می کند و همان تعاریف را مبنای القائات پنهان در متن قرار می دهد.

● تبلیغ اخلاق سکولار

به طرزی برجسته و به مناسبت های مختلف، طرح «اخلاق سکولار» و در واقع اخلاق منهای ارزش های دینی و وحیانی مورد توجه مؤلف قرار گرفته است. این در حالی است که نقدهایی اساسی بر ضمانت اجرایی چنین اخلاقی در جامعه همواره از سوی منتقدان چنین اخلاقی، مطرح شده است.

تفاوت اخلاق سکولار با اخلاق دینی در این است که در اخلاق سکولار مرجعیت و وثاقت هیچ منبعی جز خود انسان پذیرفته نیست. عقل خود بنیاد بشر، مرجع نهایی ارزش گرایی اخلاقی است. اما در اخلاق دینی، مرجعیت منبعی فوق بشری پذیرفته شده است. برای شناسایی آرمان ها و غایات بشر، همچنین راه رسیدن به آنها، در اخلاق دینی به متون مقدس مراجعه می شود اما در اخلاق سکولار، فقط از عقل بشر استفاده می شود.

درخصوص ارتباط میان دین و اخلاق، نظرات متعددی بیان شده است و از زوایای مختلف به این موضوع نگریسته شده است. اما به نظر می رسد کاربردی ترین وجوه ارتباط میان اخلاق و دین که به نحوی بارز در اخلاق دینی، انعکاس دارد مسئله ضمانت اجرایی احکام اخلاقی است. حقیقت آن است که عمل به گزاره های اخلاقی در گرو تصدیق پاره ای گزاره های دینی است. اگر دین و خدا نباشد مردم پایبند اصول اخلاقی نخواهند ماند و همه چیز را مجاز می دانند. در این نظر، تأکید می شود که صرف آگاهی از اصول اخلاقی، ضمانت کافی برای عمل به آنها فراهم نمی کند و دین این ضمانت را تأمین می نماید.

با این مقدمه ارزش ابتنای اخلاق بر دین یا همان اخلاق دینی، بیش از گذشته آشکار می شود.

بر این اساس تأکیدات و دفاع مؤلف از اخلاق سکولار جای بسی تأمل دارد چرا که وی به طرق مختلف سعی در موجه و معقول جلوه دادن اخلاق سکولار و ضرورت توسعه و گسترش آن را دارد.

«... اما هم در انگلیس و هم در آمریکا تمایزی جدی میان تعاریف دینی و غیردینی آن گذاشته شد. در انگلیس بحث هایی درباره مفهوم فضیلت، تحت عنوان فضیلت مدنی، صورت گرفت و حتی کسانی مانند شافتسبری، که خود یکی از متفکران برجسته مسیحی بود تاکید می کردند که فضایل مدنی به مثابه ارزش های بنیادین روشنگری، از جمله حسن اخلاقی، خوب یا بد، همدردی و نیکوکاری، از عالم دینی متأثر نیستند و در واقع بیان کننده منبع بلاواسطه و اولیه «حس» اخلاقی اند...»صفحه ۲۰

در این عبارات، مرزبندی تعاریف سکولار و دینی از اخلاق، برجسته شده است و به نوعی تلاش شده، افق و آرمان جدید تحت عنوان اخلاق سکولار را در ذهن مخاطب خود شکل دهد.

● ارزش های انسانی منهای عدالت

در متون روشنفکری زمانی که ارزش های انسانی برشمرده می شود، از ارزش و فضیلت «عدالت» با بی اعتنایی عبور می شود. گویی د رهندسه معرفت روشنفکری یا همان منورالفکری، «عدالت» جایگاهی ندارد. این امر در کتاب حاضر نیز جلوه خاص خود را دارد که نمونه های آن را می توان در صفحات ۲۸ و ۳۲ دید. در این متون، مؤلف ارزش های انسانی محدود به چند ارزش مثل صلح، عزت و آزادی است. سؤال اینجاست زمانی که عدالت در همه شئون جوامع توسعه نیافته باشد چگونه می توان از آزادی یا عزت، سخن گفت. به عبارت دیگر شرط و لازمه ضروری تحقق آزادی و هر فضیلت دیگر «توسعه عدالت» است. با این حال بی توجهی روشنفکرانی مانند مؤلف به این حقیقت سؤال برانگیز است.

● القای شکست حکومت دینی در ایران!

«علی میرسپاسی» در کتاب «اخلاق در حوزه عمومی» مخاطب خود را وادار می کند تا شکست حکومت دینی در ایران را قبول کند و به انحای مختلف سعی در القای آن دارد. وی در بخش هایی از کتاب، با گذشتن تاریخ مصرف گزاره هایی چون مردم سالاری دینی و حکومت دینی در کشورمان، چنین بیان می کند که این عبارات دیگر جایگاهی ندارد!

میرسپاسی به حضور عده ای در بدنه حکومت اشاره می کند که دنبال اصلاحاتی در دین بودند و می خواستند تا حدودی آن را سکولاریزه کنند لکن تصریح می کند آنها نیز شکست خورده اند؛ نویسنده که در بخش هایی به طور تلویحی، ولایت فقیه را به استبداد تشبیه می کند، مدعی می شود که هم اکنون می بایست از اصلاح طلبی دینی و امثالهم گذر کرد و همه روشنفکران به سکولاریزم بپردازند.

● تعریض به نظام حقوقی کشور

علی میرسپاسی در عباراتی از کتاب، تعریضی به نظام حقوقی کشور دارد. این تعریض حاکی از نوع نگاه مؤلف به وضعیت حقوقی کشور پس از انقلاب اسلامی دارد.

«... شکی نیست که تحول در نظام حقوقی ایران و تحول آن براساس برابری حقوقی همه شهروندان، یکی از مهمترین اصلاحاتی است که جامعه ما را به سوی تحقق صلح اجتماعی خواهد بود...» صفحه۲۹

● مدیریت اخلاقی جامعه توسط نهادهای دموکراتیک

شاید بتوان شاه بیت اندیشه ای را که مؤلف درصدد است به مخاطب خود القا کند در این جمله او یافت: «این فلسفه و فرهنگ نیست که دموکراسی را نگه می دارد بلکه این کار به عهده نهادهای دموکراتیک است.»

در حقیقت، مؤلف معتقد است ارزش های اخلاقی در شرایطی در آحاد جامعه نهادینه می شوند که بتوانیم پروژه دموکراسی را به مرحله نهادهای دموکراتیک رسانیم. به این معنا که با توصیه و موعظه نمی توان، ارزش ها و فضائل اخلاقی را در افراد، نهادینه کرد بلکه اگر دموکراسی و ارزش های برآمده از آن همچون آزادی، صلح و... را تمام و کمال و منهای توجه به ضعف ها و کاستی های نظام دموکراتیک، در جامعه پیاده سازیم، خروجی این نظام مبتنی بر دموکراسی تربیت انسانی هایی است که آگاهانه یا ناآگاهانه، اخلاقی عمل می کنند. (صفحه۸۰) در واقع در ورای جملات کتاب، مغلطه ای نهفته است. لذا ایجاب می کند به جای پذیرش یک جانبه و مطلق چنین ادعایی، به تحلیل چنین مدعایی، اقدام کنیم. مؤلف قاعدتاً در مقابل انبوهی از پرسش ها و ابهامات قرار می گیرد. پرسش هایی که ناظر به واقعیت های موجود در نظام به اصطلاح دموکراتیک غرب ابراز می شوند.

تصویری که مؤلف از غرب ارائه می کند ناخودآگاه این ذهنیت را به مخاطب القا می کند که غرب به واسطه بهره مندی از نظام هایی دموکراتیک، به بهشتی زمینی مبدل شده است. حال آنکه اندکی اطلاع از وضعیت حقوق بشر و حقوق اقلیت ها در غرب، به آسانی نفی کننده چنین مدعایی است. صرف نظر از موضوع، شاهد آنیم بزرگ ترین جنگ ها در قرن اخیر، توسط همین نظام های دموکراتیک، به راه انداخته شد و حاصل آن کشتار و بی خانمانی هزاران انسان مظلوم و بی دفاع بوده است. با این اوصاف، چشم پوشی از واقعیت های جاری در مغرب زمین و مدح یک جانبه عملکرد چنین دولت هایی شگفت انگیز است.

مولف کتاب در حقیقت، عامل اصلی در مدرنیزاسیون ایران را تغییر در افکار و فرهنگ عمومی نمی پندارد بلکه معتقد است باید به لحاظ سیاسی، نهادهای دموکراتیک شکل بگیرد و از این طریق بالاجبار مردم به رفتارها و ارزش های اخلاقی و دموکراتیک روی می آورند و در این شرایط است که گریزی از اخلاق سکولار وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر، میرسپاسی به وجود رابطه ای مستقیم میان نهادهای دموکراتیک و ارزش های متناسب با چنین نهادهایی معتقد است.

● القای عدم وجود آزادی در ایران

از ویژگی های کتاب حاضر، اخذ این پیش فرض است که در ایران، آزادی دموکراتیک وجود ندارد وبه همین دلیل، صرف ایجاد دولتی مدرن نمی تواند منجر به تغییر ماهیت نظام از استبداد به دموکراسی شود. این تلقی به صورت های مختلف درلابه لای متن کتاب مندرج شده است. صفحه ۱۵۴ نمونه ای از آن است. به باور مؤلف اثر، حوزه عمومی در ایران، به بلوغ و توسعه یافتگی لازم جهت اطلاق عنوان «جامعه باز و دموکراتیک» نرسیده است و از این رو لازم است این ارکان مورد تجدیدنظر و بازبینی قرار بگیرند.

نویسنده با تعاریف غیرمتداول از مفاهیم مبهم و چند پهلو، فرضیات خودرا برای استدلال های انحرافی به مخاطب القاء می کند و درپی سامان دادن به القائات مخرب اثر می باشد. به نظر می رسد این شگرد به منظور فرار از اتهاماتی است که مؤلف از آن ها گریزان است. در فصل سوم صفحات ۶۹ تا ۷۲ تعریف مبهمی که از «ایمان دینی» دارد چنین می آورد که ما با «ایمان دینی» مخالف نیستیم.

در واقع تقید به «ایمان دینی» [طبق تعریفی که مؤلف دارد] منافاتی با سکولاریسم ندارد و این نوع از «ایمان دینی» مشکلی برای دموکراسی ایجاد نمی کند!

در ادامه میرسپاسی تصریح می کند که مشکل سد راه دموکراسی ایدئولوژی است و مخالفتش را با دین ایدئولوژیک ابراز می کند. دینی که قانون واحدی را برای عمل بشربه همراه داشته باشد و راهنمای زندگی باشد مورد مخالفت نویسنده قرار می گیرد. لکن دینی که افراد استنباط های شخصی خود را از آن بتوانند ملاک قرار دهند و به تعداد آدم ها بشود از آن برداشت کرد، مورد تائید نویسنده قرار می گیرد. میرسپاسی دین مطلوب خودرا دین شخصی برای افراد ذکر می کند که تنها به رابطه شخص با خدای خود منحصر باشد و خالی از گزاره هایی چون معاد، امر به معروف و نهی از منکر ارائه شود.

● کلام آخر

مروری دوباره بر محورهای قابل تأمل کتاب، حاکی از آن است تحقق عملی اهداف مذکور در کتاب، در تناقضی آشکار با اهداف نظام اسلامی است چرا که فلسفه سیاسی اسلام واجد برنامه ای جامع به منظور تربیت اخلاقی آحاد جامعه از یک سو و اهداف میانی و نه لزوما نهایی عدالتخواهی، آزادی و استقلال همه جانبه از سویی دیگر است.

به عبارت دیگر، مقصود قطعی و نهایی در اسلام، تکامل و قرب روحی و معنوی انسان هاست. هرچند در این راستا، توسعه آرمان های انسانی ای همچون عدالت و نوع دوستی، مورد توجه جدی و عملی قرار دارد. از این رو تصور می شود محتوای کتاب حاضر، به هیچ روی، هم سو با آرمان ها و اهداف اخلاقی و تربیتی نظام جمهوری اسلامی نمی باشد. بلکه در یک بررسی دقیق تر، با اهداف یادشده تلاقی و تضادی فکری و عملی دارد.

متأسفانه کتاب «اخلاق در حوزه عمومی» در روند انتخابات دوره ای از «جایزه کتاب فصل» (از جمله جوایز دولتی) مورد پسند داوران قرار می گیرد! لکن با درایت و نظارت دقیق دبیر جایزه- محمدرضا سرشار- به موقع از گردونه مسابقه خارج می شود و از اعلام نام آن خودداری می گردد.

● توضیح

«علی میرسپاسی» جامعه شناس ایرانی مقیم آمریکا است. وی استاد جامعه شناسی دانشگاه نیویورک و رئیس مرکز مطالعات ایران شناسی این دانشگاه است و همزمان عضو هیئت علمی دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز می باشد. او که آثاری در حوزه مدرنیته و روشنفکری ایران از نگاه جامعه شناسانه دارد، با دیدگاهی کاملا غربی در آثارش- با الهام ازمتفکرانی چون «جان دیویی»، «مارتین لوتر» و «محمد ارغون» - همواره می کوشد نوعی سکولاریزم و نفی کارآمدی دین اسلام را تبیین کند.

علی میرسپاسی که خود را از ارادتمندان «سروش» معرفی می کند، درباره تعامل و روابط روشنفکران با نظام دینی معتقد به تقابل و ناهمسازی این دو عنصر است!

جامعه شناس مقیم آمریکا در مصاحبه های متعدد، اسلام را به عنوان «کانون سنت و عقب افتادگی ملت ها» و «عامل جزم اندیشی» معرفی کرده و به نوعی کینه ورزی اش علیه اسلام را علنی ساخته است. وی که در کتاب «روشنفکران ایران، روایت های یأس و امید» معتقد به نیستی اندیشه سیاسی اسلام است، به دنبال القاء نسبیت و دیدگاه سست و بدون پایه مبنی بر اینکه هیچ دینی وجود ندارد و ادیان بر اثر یک فرایند تاریخی تکمیل شده اند، می باشد. میرسپاسی در کتاب مذکور جامعه ایرانی را نیازمند ساختارشکنی در ابعاد مختلف دین اسلام علی الخصوص وحی و قرآن مجید می داند و معتقد است تمامی وقایع سیاسی ایران علی الخصوص انقلاب سال ۱۳۵۷ به اندیشه های فلسفی آلمان برمی گردد.

میرسپاسی را باید جزء نحله جامعه شناسان پراگماتیست برشمرد که آثارش بسیار متأثر و ملهم از دو روشنفکر پراگماتیست آمریکایی «جان دیویی» و «ریچارد رورتی» می باشد. او در این اثر سیر خط فکری خود را که همانا توجه به نهادهای دموکراتیک و نقد روشنفکری ایران و نفی پروژه های اتوپیاپی است؛ به صورت پررنگ تری دنبال می کند.