چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
یک حرفه ای تمام عیار کهنه کار
● دهم سپتامبر ۱۹۱۴ در شهر وینچستر ایالات ایندیانا بهدنیا آمد و در شهر کوچک کانرزویل همین ایالت بزرگ شد. پدرش، ارل وایز، صاحب یک مؤسسهٔ بستهبندی گوشت بود. رابرت وایز جوان در ابتدا و پس از پایان تحصیلات متوسطه میخواست روزنامهنگاری بخواند. در گفتوگوی بلندی با جان گالاگر که منبع همهٔ نقل قولهائی است که در زیر میخوانید میگوید که یکسالی را در کالج فرانکلین در همان ایالات ایندیانا گذراند اما در میانهٔ سالهای بحران اقتصادی است و پولی نوبد که بشود به سال دوم کالج رفت و ادامه داد. بنابراین در ۱۹۳۳ به کالیفرنیا رفت، چون برادر بزرگترش دیوید در شرکت آرکئو رادیو در هالیوود بهعنوان حسابدار کار میکرد.
بچه که بودم عاشق سینما بودم و هروقت امکانش بود و پولی در بساط، به سینما میرفتم، اما هرگز به این فکر نبود که روزی کار سینما بکند. ولی برادرش ترتیب مصاحبهای را با جیمز ویلکنسن، سرپرست بخش تدوین آرکئو داد، زیرا ویلکینسن به جوان زبر و زرنگ و پرشوری نیاز داشت که بتواند در بخش تدوین کارهای جزئی و ساده را انجام بدهد، مثلاً فیلمهای چاپ شده را به اتاق تدوین بیاورد یا فیلمها را پس از تدوین به اتاق نمایش مدیران شرکت ببرد و فیلمها را کنترل و بررسی کند و انبارداری کند؛ یعنی همهٔ خردهکارهای اتاق تدوین را سروسامان بدهد؛ یعنی پادوئی بخش تدوین فیلم.
دوران فعالیت هنری رابرت وایز جوان در ۱۹۳۳ اینگونه آغاز شد. پس از نه ماه پادوئی، به بخش جلوههای صوتی رفت و زیر نظر ت.ک.وود، سرپرست این بخش بهکار مشغول شد و در همان ابتدا مسئول تدوین نوار جلوههای صوتی فیلمهای در اسارت بشری (جان کرامول، ۱۹۳۴)، الیس آدامز (جرج استیونز، ۱۹۳۵) و خبرچین (جان فورد، ۱۹۳۵) شد. در طی همین دوران بهعنوان تدوینگر موسیقی روی دو فیلم از مجموعه فیلمهای فرد آستر ـ جینجر راجرز، بیوهٔ خوشحال (۱۹۳۴) و کلاه بند (۱۹۳۵)، کار کرد.
وایز آرکئو را جائی بسیار باارزش برای تمرین و آموزش یافت: یکی از کمپانیهای بزرگ اما در مقیاسی کوچکتر بود... جوری یک استودیوی خانوادگی. آنها اجازهٔ کمی خلاقیت، بالاتر از حد متوسط نظام و تولید استودیوئی را میدادند. کار در چنین استودیوی کوچکتری و با فضای موجودش این امکان را به آدم میداد که بیشتر و وسیعتر ترقی کند و یاد بگیرد. در ۱۹۳۷ وایز به یک دستیار تدوین بدل شد و دستیار ویلیام همیلتن، تدوینگر فیلم در پشت صحنه (گریگوری لاکاوا) و چند فیلم دیگر همیلتن شد و در ۱۹۳۹، نامش بهعنوان همکار تدوین در کنار نام همیلتن در عنوانبندی فیلم دختر خیابان پنجم (گریگوری لاکاوا) آمد و سپس در دو فیلم دیگر از مجموعهٔ موزیکالهای فرد آستر جینجر راجرز را به نامهای داستان ورنون و قصر ایرنه و فیلم گوژپشت نتردام، ساختهٔ ویلیام دیترله.
اولین قرارداد شرکت آرکئو با رابرت وایز بهعنوان تدوینگر در ۱۹۴۰ با فیلم همسر محبوبمن (کارسون کانین) امضاء شد و سپس با فیلم دوروتی آرزنار به نام برقص دختر، برقص ادامه یافت و همهٔ اینها قبل از استخدام او بهعنوان تدوینگر شاهکار اورسن ولز یعنی همشهری کین (۱۹۴۱) بود: اورسن داشت صحنههائی را میگرفت که قرار بود و همه فکر میکردند که تستهای برای فیلم است اما پس از آنکه چند سکانس را فیلمبرداری کرد، تازه استودیو فهمید که اینها سکانسهای آزمایشی نیستند بلکه او واقعاً دارد صحنههای فیلمش را فیلمبرداری میکند. البته او برای تدوین این سکانسهای آزمایشی تدوینگری دیگر داشت اما از کارش راضی نبود و خواست آدمی دیگر را به او بدهند. من تقریباً همسن و سال اورسن بودم و تدوین چند فیلم را در سابقهام داشتم. در اتاق تدوین، وایز و دستیارش مارک رابسن حضور داشتند: با قوت و قاطعیت میشد گفت که فیلم دارد به چیز خاصی بدل میشود. هر روز بیش از روز قبلش به این نتیجه میرسیدیم که فیلم دارد به چیز فوقالعادهای بدل میشود.
تدوین همشهری کین یک نامزدی اسکار برای بهترین تدوین را برای رابرت وایز با ارمغان آورد. بعد او به سمت تدوینگر فیلم بعدی اورسن ولز، خانوادهٔ اشرافی آمبرسن (۱۹۴۲) انتخاب شد؛ فیلمی که در عین حال به او این فرصت را داد تا کارگردانی فیلم را نیز تجربه کند. پس از پایان فیلمبرداری و آغاز مرحلهٔ تدوین، ولز برای کار روی یک شبه مستند به نام همهاش واقعیست به برزیل رفت که البته این فیلم هیچگاه به اتمام نرسید. بنابراین در مرحلهٔ تدوین، ولز ـ بهگفتهٔ وایز ـ در دسترس نبود تا موقع تدوین نهائی نظر بدهد، یا در پیشنمایشهای فیلم حاضر باشد و واکنشهای بد مخاطبان محدود این پیشنمایشها را ببیند. پس ما را به این مخمصه انداختند تا از مجموعهٔ فیلمهای فیلمبرداری شده، بدون هیچگونه تغییرد قصه و مفهوم واقعی و موردنظر ولز، یک فیلم قابل قبول یا در واقع بهترین نسخهٔ ممکن را تدوین کنیم. حالا مطمئنیم که اگر اورسن ولز در این مرحله با ما بود فیلمی به مراتب بهتر تحویل میدادیم، اما چنین وضعیتی با توجه به سفر ولز غیرممکن بود. مجبور شدیم ۲۵ دقیقه از فیلم را در بیاوریم و چند صحنهٔ اضافه را کارگردانی و فیلمبرداری کنیم و در فیلم بگنجانیم.
به گفتهٔ خود وایز، اصلیترین صحنهای که او بهعنوان کارگردان (قید نشده در عنوانبندی فیلم) فیلمبرداری و کارگردانی کرد تا به فیلم بیفزاید صحنهٔ مرگز سرگرد آمبرسن بود. علاوه بر این، او صحنهٔ گفتوگوی لوسی و یوجین در باغ، صدای خواندن نامهٔ ایزابل به یوجین و چند نمای کوچک و جزئی دیگر نیز گرفت. ژانپییر کورسودون، منتقد فرانسوی در کتاب دوجلدیاش کارگردان آمریکائی به این نکته اشاره کرده که مهم نیست چه کسی این صحنهها را کارگردانی کرده، چون سبک غیرولزی این تکهها بهراحتی قابل تشخیص است. حتی این کارگردان بعدی سعی نکرده سبک ولز و سیالیت بصری او را تقلید کند؛ بنابراین کاملاً آشکار است که این صحنههای افزوده شده، ساختگیاند.
در همان سال ۱۹۴۲، وایز با پاتریشیا دویل، بازیگر سینما ازدواج کرد؛ ازدواجی که تا مرگ زن در سال ۱۹۷۵ دوام آورد. فرزند اولشان در ۱۹۴۳ بهدنیا آمد. کار وایز نیز بهعنوان تدوینگر ادامه یافت. فیلمهای بعدی او در مقام تدوینگر دو فیلم ساختهٔ ریچارد والاس به نام بمبارانکننده و گنجشک سقوط کرده، فیلم مرخصی هفتروزه، ساختهٔ تیم ویلان و سرگرد آهنی، ساختهٔ ری انرایت بودند. منتقدان که از توانائی وایز در مقام کارگردانی به شگفت آمده بودند اکثراً این دوران اشتغال پربار او بهعنوان تدوینگر را فراموش میکنند، اما همین توانائی او در تدوین انواع فیلمها در گونههای مختلف سینمائی بود که باعث شد او در کارگردانی فیلمهائی در اغلب این گونهها سرآمد شود.
در ۱۹۴۴، وایز مسئول تدوین یکی دیگر از محصولات آرکئو، فیلم نفرین آدمهای گربهای کار تهیهکنندهٔ معروف وال لیوتن شد که کارگردانش گونتر فون فریش از برنامهٔ تولید و فیلمبرداری عقب افتاده بود. وایز که بارها تمایلس به کارگردانی را به مسئولان استودیو گوشزد کرده بود مأمور شد فیلم را تمام کند و وایز اینکار را طی ده روز انجام داد. استودیو، نفرین آدمهای گربهای را بهعنوان دنبالهای بر فیلم قبلی و به شدت موفق و کمهزینه و ترسناک وال لیوتن به نام آدمهای گربهای (۱۹۴۲) میساخت. فیلم اول را ژاک تورنر برای لیوتن ساخته بود. فیلم داستان زنی جوان و جنزده (سیمون سیمون) را تعریف میکرد که در لحظهٔ اوج شور و سرمستی به گربهای آدمکش و خونریز بدل میشود. فیلمنامهٔ فیلم دوم را هم دوویت بودین، فیلمنامه نویس فیلم اول نوشته بود، اما فیلم به چیزی به کلی متفاوت با فیلم اول بدل شده بود. دراین فیلم دوم، همسر زن گربهای (کنت اسمیت) با همسر دومش (جین راندولف) در ایالت نیویورک زندگی میکنند اما مرد مرتب نگران سرنوشت دختر کوچکش (آن کارتر) است که رؤیاهای پیچیده و مبهم و فانتزی میبیند و نیز نگران تأثیر طلسم همسر اول بر دخترش. دخترک که تنهاست با زنی در همسایگیشان به نام خانم فارن دوست میشود که پیشتر بازیگر سینما بوده و اکنون در خانهای قدیمی و تاریک با دختری به نام باربارا ـ که میتواند دخترش باشد یا نباشد ـ زندگی میکند. خانم فارن حلقهای به دختر میدهد و دختر با دست کشیدن بر حلقه آرزو میکند که کاش یک همبازی میداشت و همبازی ظاهر میشود که همسر اول پدر، یعنی زن گربهای است. او که این رؤیا را برای پدر تعریف میکند توسط او تنبیه میشود و دخترک به خانهٔ خانم فارن پناه میبرد. خانم فارن ناگهان میمیرد و دخترک مورد حملهٔ باربارای حسود، دختر خانم فارن، قرار میگیرد اما زن گربهای دخترک را از دست باربارا نجات میدهد. فیلم هنگامی پایان مییابد که پدر تظاهر میکند (یا واقعاً میبیند) که او هم همسر اولش، زن گربهای را دیده و یا اینجاست که تصویر خیالی زن گربهای یا تصویر واقعیاش محو میشود و آنها از طلسم نجات مییابند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست