یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

لیبرالیسم بخش اول liberalism


لیبرالیسم بخش اول liberalism

لیبرالیسم نسبت به سیاست, اقتصاد, سیاست بین الملل و همکاری میان بازیگران بین المللی و فرصت ایجاد جهانی پر از صلح بسیار خوش بین است به باور لیبرالیسم سیاست بین الملل به طور ذاتی پر منازعه و خشونت بار نیست و دسترسی به صلح و امنیت امکان پذیر می باشد

● مقدمه

سنت لیبرالیسم معمولاً به عصر روشنگری به خصوص به زمان جان لاک و امانوئل کانت باز می گردد. لیبرالیسم در عرصه سیاست بین الملل و پس از جنگ جهانی اول و با رهبری سیاسی وودرا ویلسون رئیس جمهور ایالات متحده به اوج خود رسید. وودرا ویلسون سعی داشت تا لیبرالیسم را مبنایی سازد برای تغییر شکل سیاست بین الملل از جنگ به سمت صلح. وی در تلاش های خود موفق شد مضامین اصلی رهیافت لیبرالیسم را مورد تایید و توجه قرار دهد (کگلی ۱۹۹۵). با ظهور فاشیسم و جنگ جهانی دوم و متعاقب آن بروز جنگ سرد، این رهیافت در مطالعات مرتبط با سیاست بین الملل، اندکی تحت الشعاع قرار گرفت اما با این حال باز هم این رهیافت در توسعه روابط بین الملل در میان کشورهای غربی در عصر جنگ سرد نقشی مهم و اساسی داشت. با پایان جنگ سرد و خاتمه منازعه میان غرب و شرق و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی لیبرالیسم نیز به شکوفایی رسید.

● ویژگی های شاخص رهیافت لیبرالیستی

چندین ویژگی را می توان برای لیبرالیسم نام برد که این ویژگیها در کنار هم می توانند به تبیین رویکردی متمایز از لیبرالیسم نسبت به سیاست بین الملل بپردازند. شاید مهم ترین ویژگی لیبرالیسم این باشد که اساساً نگاهی خوشبینانه به سیاست بین الملل دارد. لیبرالیسم نسبت به سیاست، اقتصاد، سیاست بین الملل و همکاری میان بازیگران بین المللی و فرصت ایجاد جهانی پر از صلح بسیار خوش بین است. به باور لیبرالیسم سیاست بین الملل به طور ذاتی پر منازعه و خشونت بار نیست و دسترسی به صلح و امنیت امکان پذیر می باشد. همچنین از دید لیبرالیسم همکاری میان دولتها و جوامع نیز دشوار نمی باشد و به طور خلاصه از نگرش لیبرالیسم سیاست بین الملل نباید همانند گذشته تاریخی آن تیره و تار باشد و از اینرو مطالعه سیاست بین الملل یک علم تاریک و پر از سیاهی امروزین نمی باشد.

دومین ویژگی برجسته لیبرالیسم این است که به رغم آنکه رهیافت لیبرالیسم در برگیرنده عناصر یک نظریه می باشد اما نمی توان آنرا بعنوان یک نظریه در نظر گرفت. لیبرالیسم یک رهیافت تحلیلی و مجموعه ای از ایده ها و رفتارهای مرتبط است. لیبرالیسم اگرچه دستور العملهای راهنمایی و مشاوره و سمت گیری هایی را برای اجرای بهتر امور بین المللی ارائه می کند اما توضیح نظری مناسبی برای چگونگی اجرای آنها ارائه نمی دهد. تحلیلگران برای سایر رهیافتهای نظری نیز چنین نواقص و کمبودهایی را نیز مطرح می کنند اما این کمبودهای در لیبرالیسم مشهودتر است. با این حال رهیافت لیبرالیسم دارای نقاط مثبت زیادیست. امروزه این رهیافت مفهوم غالب رفتار سیاست بین الملل است و در مطالعه سیاست بین الملل نیز بسیار تاثیرگذار می باشد.

این رهیافت دارای قدمتی است که می توان آن را در ردیف رهیافت های سنتی قرار داد، همچنین این رهیافت پیوند های مناسبی با رهیافت رئالیستی دارد، هر چند که رئالیست را قبول ندارد. لیبرالیسم دولتهای ملی را به عنوان مهمترین بازیگران سیاست بین الملل می شناسد و معتقد است که باید رفتار آنها مورد توجه قرار گیرد. البته این رهیافت به سایر بازیگران از جمله سازمان ها و رژیمهای بین المللی، سازمان های غیر دولتی بین المللی، شرکت های چند ملیتی و بازیگران داخلی از جمله گروههای ذی نفوذ، نخبگان و احزاب سیاسی نیز توجه بسیاری می کند. لیبرالیسم همچنین این ایده را قبول دارد که نظام بین الملل یعنی ماهیت ساختار آن می تواند به رفتار بازیگران تاثیرات مهمی داشته باشد. با این حال بر این نظر متضاد استوار است که نظام در نهایت به اندازه قدرت بازیگران داخلی و ماهیت نظام های سیاسی داخلی دولتها در تعیین رفتار آنها مهم و تاثیرگذار نیست.

با توجه به مطالبی که اشاره شد می توان گفت رهیافت لیبرالیستی بر این نکته پا فشاری می کند که دولتهای ملی اساساً شبیه به هم نیستند و نحوه کارکرد سیاست بین الملل بیانگر تفاوتهای ماهیتی آنهاست. دولتها می توانند با بهره مندی از انواع مناسب نظام های سیاسی و گروه های داخلی لیبرال محور، ترتیباتی اتخاذ کنند که موجب شکوفایی همکاری و مشارکت بین المللی شود و از این طریق همکاری و مشارکت قدرتمند سازمانهای بین المللی و بازیگران غیردولتی را تحمل کنند. بنابراین سیاستهای بین الملل در همه جا یکسان نیست و تنها در برخی مواقع و برخی مکانها رئالیستی است. ماهیت سیاست بین الملل همیشه توسط آنارشی موجود در سطح نظام بین الملل تعیین نمی گردد بلکه انتخابهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که افراد جامعه در درون یک دولت انجام می دهند باعث شکل گیری سیاست بین الملل می شود. انتخابهایی که ضرورتاً از سوی نظام بین الملل به وجود نمی آید. از اینرو لیبرالیستها از این منظر با رئالیستها موافق هستند که سیاست بین الملل در ماهیت آن تا حد زیادی می تواند رئالیستی باشد. لیبرالیسم رهیافتی "از درون به خارج" برای تشریح و توضیح دلایل عملکرد و نوع رفتار دولتها است. اما در رهیافت رئالیستی محیط خارجی بسیار تعیین کننده است. دولتها در انجام تعاملات خارجی خود تصمیمات مهمی اتخاذ می کنند و در پایان عوامل داخلی موجب شکل گیری سیاست و اقدامات خارجی می شوند. به خصوص عوامل سیاسی که تعیین می کنند چه کسانی حکومت و تصمیم گیری کنند در این میان بسیار تاثیر گذارند. منافع گروههای مختلف و مبارزات سیاسی داخلی، بعلاوه فشارهای گروههای ذی نفوذ، نخبگان و سایر گروههای جامعه بسیار مهم هستند. سیاست داخلی خود به نوعی رقابت میان منافع و افکار گروههای مختلف است که در آن رهبران و نخبگان درصدد کسب قدرت و نفوذ می باشند و نتایج این رقابت در نهایت سیاست خارجی آن دولت را تعیین می کند. مطمئناً فرصتها و فشارهای خارجی به خصوص تهدیدات بسیار حائز اهمیت بوده اما عاملی اصلی و تعیین کننده نمی باشند. از اینرو در برخی مواقع با بررسی سیاستهای برخی دولتهای بزرگ می توان گفت که سیاست خارجی در واقع تلاشی است از سوی عناصر سیاسی داخلی برای تعقیب اولویتها و سیاست داخلی خود در خارج از مرزهای سیاسی آن دولتها. بدین معنا که سیاست خارجی، اولویت های سیاست داخلی است که به سمت جهان خارج طراحی و برنامه ریزی شده است. منافع ملی یک دولت و سیاست های آن در تعقیب این سیاست ها از پیش تعیین شده نیست بلکه افراد باید در مورد آنها و چگونگی اجرای آنها تصمیم گیری کنند.

از اینرو دولت فارغ از جامعه آن به عنوان یک واحد و به عنوان جزء مهمی در تصمیم گیری های سیاست خارجی محسوب می شود، هر چند در مقایسه با رئالیسم اغلب به عنوان یک عامل و کارگزار ائتلافها و منافع غالب جامعه ایفای نقش می کند. دولتها در مقام دولت دارای برخی منافع و دغدغه هایی هستند اما عامل کنترل کننده و مهم این است که چه کسی حکومت می کند. در واقع منازعه و کشمکش مداوم درون حکومت و گروههای مهم نخبگان عامل اصلی محسوب می شود. بنابراین دولتها بازیگران مرکزی و اصلی نیستند. منافع، ارزشها و نیروهای داخلی را نیز باید به عنوان عوامل مهم و تاثیرگذار سیاست بین الملل مورد توجه قرار داد. برای نمونه، ممکن است آنچه که به نظر عناصر داخلی تاثیرگذار برای حفظ امنیت و منافع دولت باشد با نظرات مقامات نظامی دولت کاملاً متفاوت بوده و در نهایت سیاست های مورد علاقه گروههای داخلی مورد تصویب قرار گیرد.

● مبانی اصلی تفکر لیبرالیستی، لیبرالیسم تجاری

به لحاظ سیاسی، لیبرالیسم بر برخی سیاست ها، منافع، ارزشها و تعابیر مشخص تاکید دارد. لیبرالیسم بر حمایت قوی از دمکراسی (که برای مشروعیت یک دولت حیاتی و ضروری است)، حمایت قوی از مالکیت خصوصی و اقتصاد آزاد در داخل و خارج و اعتقاد بر روابط آزاد و شفاف میان جوامع ( هم در تجارت و سرمایه گذاری و هم در جریان اطلاعات و تبادل افکار و مناسبات فرهنگی ) و حمایت قوی بر همکاری در مسائل بین المللی و حمایت قوی تر از حقوق بشر مبتنی بر اقدام بر افراد استوار است. طرفداران این رهیافت در مورد درجه اهمیت و اولویت هر یک از این موضوعات با یکدیگر اختلاف دارند و همین امر موجب سردرگمی در سیاستها و موضوعات تحلیلی می شود. تحلیلگران برای رفع این معضل موضوعات را بر پایه موارد زیر طبقه بندی می کنند:

لیبرالیسم اقتصادی یا تجاری

لیبرالیسم حقوق بشر

لیبرالیسم نهادی یا سازمان بین المللی

لیبرالیسم دمکراتیک

می توان گفت لیبرالیسم اقتصادی یا تجاری قدیمی ترین جریان لیبرالیستی به شمارمی آید. لیبرالیسم اقتصادی از ایده تجارت آزاد نشات می گیرد که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به ویژه در انگلستان ظهور پیدا کرد و به تدریج رشد و نمو نمود. اصطلاح «تجارت آزاد»، جریان تبادل کالا و سرمایه را در برمی گرفت و طرفداران این نظریه فعالیتهای اقتصادی داخلی و بین الملل را مدنظر داشتند. ایده کلی این است که تولید و انباشت سرمایه در شرایطی کارآیی خواهد داشت که فعالیت های اقتصادی به طور عمده در اختیار بازیگران و صاحبان بخش خصوصی قرار داشته باشد، چرا که این گروه به طور عمده می تواند تعامل مناسبی با شرایط بازار برقرار کنند. در واقع این نوع فعالیت صاحبان بخش خصوصی در تضاد کامل با اقتصادی است که در آن دولت تمامی فعالیت های اقتصادی داخلی و بین المللی را سازماندهی، اجرا و تنظیم می کند. از این رو لیبرالیسم مخالف ایجاد محدودیت در جریان آزاد تجارت و سرمایه گذاریست. ایالات متحده پس از سال ۱۹۴۵ به این سو به اصلی ترین حامی و طرفدار این نوع نظام اقتصادی تبدیل شده است. نظام اقتصاد جهانی معاصر عمدتاً بر مبنای مدل اقتصادی تحت رهبری آمریکا شکل گرفته است. در واقع ایالات متحده این نظام اقتصادی را در دوره جنگ سرد و در میان کشورهای غیرکمونیست پایه ریزی کرد. از خصوصیات این نظام اقتصادی می توان به این موارد اشاره کرد : جریان گسترده سرمایه (روزانه بیش از تریلیون دلار) و گسترش و توسعه مستمر تجارت، انتقال فن آوری، تحرک و جابجایی کارگران بین تمام کشورها. این نظام اقتصادی در مورد درجه و میزان وابستگی متقابل تقریباً معادل نظام اقتصادی بین الملل است که پیش از دو جنگ جهانی در عرصه جهانی حکم فرما بود.

عقیده طرفداران این نوع اقتصاد بر این است که این چنین نظام اقتصادی بین المللی و ایجاد وابستگی متقابل اقتصادی در نهایت موجب ایجاد صلح و امنیت می شود. پیش از شروع جنگ جهانی اول باور عمومی بر این بود که احتمال بروز جنگ بسیار پایین است چرا که آغاز و شرکت در جنگ برای دولتها بسیار پرهزینه و ویرانگر است. پس از جنگ جهانی دوم نیز ایجاد تصور وابستگی متقابل تاثیر فراوانی در ایجاد بازار مشترک اروپایی داشت. در واقع هدف از تشکیل این بازار علاوه بر ارتقاء سطح روابط اقتصادی، ایجاد روابط سیاسی بهتر میان اعضای آن و جلوگیری از بروز جنگ جدید بود.

هم اکنون مدل کنونی مزایای استفاده از اقتصاد آزاد بین المللی بر این پایه استوار است که هر گاه نخبگان معتقد به اقتصاد لیبرالیسم (که اعتقاد فراوانی به رشد اقتصادی و تحرک و آزادی اقتصاد داخلی دارند) راس امور دولتهای مهم یک منطقه قرار گیرند، این دولتها تمایل فراوانی به ارتقاء سطح توسعه ملی از طریق صادرات پیدا خواهند نمود. در واقع این دولتها درصدد جذب سرمایه گذاری خارجی برای کمک به توسعه ظرفیت های مفید و سازنده داخلی برای صادرات برخواهند آمد. از اینرو دولتها برای ایجاد محیطی امن برای سرمایه گذاری خارجی منازعه و کشمکش های خود را با سایر دولت ها کاهش خواهند داد و سطح همکاری، مشارکت، تعامل و روابط اقتصادی را با سایر دولتها گسترش خواهند داد. در نتیجه احتمال بروز جنگ میان آنها کاهش پیدا خواهد کرد. از دیگر آثار این تعامل و همکاری کاهش احتمال گسترش تسلیحات اتمی و افزایش احتمال موفقیت در امر کنترل تسلیحات خواهد بود. ( سولینگن ۲۰۰۷ ؛ ۱۹۹۸)

بنابراین یک دلیل برای خوشبینی لیبرالیسم، گسترش کاپیتالیسم است با امید به اینکه این رهیافت به همراه خود ثروت می آورد و تا بدان حد موجب ارتقاء سطح و استاندارد زندگی جوامع می شود که دیگر جنگ ارزش و کارآیی خود را از دست می دهد و موجب کاهش نفوذ و تاثیرگذاری نخبگانی می شود که به طور تاریخی همواره علاقمند به ایجاد جنگ و افزایش قدرت ملی دولتهای خود هستند (در نتیجه نفوذ و تاثیرگذاری آنها را محدود می نماید). در مقابل، علاقه مندی دولتها نسبت به ارتقاء سطح همکاری و تعامل برای پیشرفت و تحول افزایش پیدا می کند.

علاقمندی دولتها به اثرات مثبت و پتانسیل موجود در وابستگی متقابل اقتصادی پس از جنگ سرد بیشتر نیز شد چرا که بسیاری از دولتهای عضو بلوک شرق به نظام اقتصاد بین المللی لیبرال ملحق شدند و بدین ترتیب روند پدیده جهانی شدن شتاب بیشتری گرفت. جهانی شدن یک نماد معاصر قوی از نظر لیبرالیستی به خصوص در عرصه اقتصادیست. طرفداران جهانی شدن معتقدند این فرآینده موجب تضعیف مرزهای ملی می شود و تمام کشورهای جهان را به یکدیگر پیوند می دهد.

● پیگیری حقوق بشر

دومین مکتب تفکر لیبرالیستی به موضوع حقوق بشر می پردازد. از یک منظر می توان گفت ریشه های این تفکر از این نگرانی دولتها نشات می گیرد (حتی از زمان نظام بین المللی وستفالیایی) که همسایگان آنها با گروههای قومی و مذهبی علاقمند به آنها چه نوع رفتاری دارند. در ابتدا این دغدغه و نگرانیها به شکل فشارهای دیپلماتیک، مداخله نظامی و توافق نامه های صلح ابرازمی شد (کرانسر ۱۹۹۹). با این حال، در حدود چند قرن این نگرانیها تنها بخاطر احساسات لیبرالیستی نبود بلکه این اعضای گروههای نژادی و مذهبی بودند که در مورد سرنوشت هموطنان خود در سایر کشورها دغدغه جدی داشتند. این وضعیت در قرن نوزدهم خصوصاً با جنبش در بریتانیا و سایر کشورها برای پایان تجارت برده داری کاملاً تغییر پیدا کرد، چرا که مخالفت با برده داری یک نگرانی جهانی در مورد حقوق بشر بود. این نوع طرز تفکر به حوزه های دیگر از جمله حمایت از خود مختاری ملتهای تحت ستم تسری پیدا نمود و مخالفت با امپراتوری های استعمارگر روز به روز افزایش پیدا کرد. این مخالفتها پس از پایان جنگ سرد و در جریان گفتگوهای صلح تشدید گردید.

حقوق بشر مدرن امروزی نیز که دارای رویکرد لیبرالیستی می باشد هنوز هم در مورد آزادی و خودمختاری کشورها دغدغه و نگرانی جدی دارد. البته این رویکرد از تجزیه طلبی حمایت نمی کند چرا که بیشتر کشورها چند قومیتی هستند و حمایت از جدایی خواهی موجب فروپاشی و هرج و مرج خواهد شد. هر چند این طرز تفکر آن زمان که جدایی خواهی غیرقابل اجتناب باشد و عدم جدایی موجب جنگ و خونریزی شود از جدایی طلبی حمایت می کند. این موضوع در شکلگیری تدریجی مسئله و استقلال آن بخوبی قابل مشاهده است. در دیدگاه لیبرالیستی ، جمهوری های سابق شوروی از این حق برخوردارند که تمایلی به حضور در حوزه نفوذ روسیه نداشته باشند. آزار و اذیت مذهبی نیز یکی از دغدغه ها و نگرانی های اصلی لیبرالیسم است. در تمامی این موضوعات هدف حمایت از حقوق بشر است. امروزه حامیان رهیافت لیبرالیسم چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی از یک لیست بلند بالای حقوق بشر در حوزه های مختلف اقتصادی، بهداشتی، سیاسی، جنسیتی و سایر موضوعات محرومیت و تبعیض نژادی حمایت می کنند .

دولتهای دمکراتیک همواره با اعمال فشار به سایر دولتها و البته یکدیگر خواستار حمایت و حساسیت بیشتر آنها در مورد موضوعات حقوق بشری هستند. آنها در حمایت از زندانیان سیاسی، حقوق و فرصتهای مناسب برای زنان، آزادی مذهبی، حقوق مدنی، دست به اقدامات مختلفی می زنند. گروههای داخلی فعال در زمینه حقوق بشر و سازمان های غیر دولتی خارجی نیز که به عنوان جامعه مدنی بین المللی شناخته می شوند در این زمینه نقش بسیار فعال ایفا می کنند. در واقع می توان گفت این جامعه مدنی بین المللی به نوعی یک جنبه دیگر از جهانی شدن می باشد. این سازمانها در زمینه حقوق بشر فعالیت می کنند و اغلب با انجام فعالیتهای مختلف در خارج از مرزها و فعالیتهای مرتبط با ایجاد صلح، سعی در ارتقاء سطح حقوق بشر دارند. بودجه فعالیتهای این سازمانها از طریق منابع داخلی خود، دولتها، بنیادها و سازمانهای بین المللی تامین می گردد.

*متن فوق بخش نخست از ترجمه مقاله لیبرالیسم اثر پاتریک مورگان می باشد.

مهدی تاجیک