یکشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 9 February, 2025
مجله ویستا

مرزهای اروپا


مرزهای اروپا

بحث درباره «مرزهای اروپا», آن طور که همه فکر می کنند بحث جغرافیا, قومیت یا حتی تاریخ نیست بلکه موضوع سیاست خارجی, امنیت, حاکمیت و متأسفانه گاهی تعصب است

آن هایی که در این قاره رشد کرده اند، در مدارس درباره اروپا آموخته اند و طبیعتاً مرزهای آن را هم فرا گرفته اند. این مرزها همیشه در شمال، جنوب و غرب مشخص و معین بوده اما در شرق همواره با ابهام همراه بوده است. ما همواره مشغول این بحث بوده ایم که آیا اروپا فقط به اورال ختم می شود یا شامل ولادیووستوک هم می شود. البته سرحدات جنوبِ غرب اروپا با بد اقبالی روبه رو شده چون ترکیه را به دو بخش تقسیم کرده است، اما این فقط موضوع جغرافیاست و نمی شود درباره آن کاری کرد.

پرده آهنین، اروپا را به دو بخش تقسیم کرده بود، اما ما در لهستان حتی فکر این را هم نمی کردیم که دیگر در اروپا نیستیم. وقتی جامعه اروپا شروع به گسترش کرد، بسیاری آن را با اروپا اشتباه گرفتند. این جملات و عبارات زیاد شنیده می شد که «سیاست مشترک کشاورزی اروپا» یا رهبران سیاسی می گفتند، «اروپا در حال کامل کردن بازار داخلی خودش است».

پیش از انتخابات لهستان در سال ۱۹۸۹ و بالا رفتن پرده آهنین در مجارستان، اروپای غربی ها مرز میان خود و شرق اروپا را به وضوح می دیدند که با سیم خاردار و مین مشخص و علامت گذاری شده بود. طبیعی بود که بسیاری از اروپای غربی ها این مرز را دائمی تصور می کردند و هر چیزی ورای این مرز اصلاً موجب نگرانی یا خوشحالی یا جلب توجه و اعتنای آن ها نمی شد. خوشبختانه وقایع ۱۹۸۹ همه این تصاویر را تغییر داد.«قاره قدیم» دوباره به وحدت رسید و یکپارچه شد و بعضی کشورهای پشت «پرده آهنین» هم به اتحادیه اروپا پیوستند.

اکنون دیگر هیچ کس نباید به خطا، اتحادیه اروپا را با قاره اروپا اشتباه بگیرد. به همین دلیل من این پرسش را مطرح کرده و به آن جواب می دهم که «چه نوع اروپایی»ی جواب من این است که اروپا باید قاره ای آزاد همراه با صلح، یکپارچه و دمکراتیک باشد که در آن ارزش های مشترک اروپایی ترویج یافته و محترم شمرده شود.

در پاسخ به این پرسش که «چه نوع اتحادیه اروپایی»ی هم جواب من همین است.

تفاوت اصلی و مهم میان اروپا و اتحادیه اروپا این است که اولی با فرهنگ، تاریخ و جغرافیا تعریف می شود و دومی با معاهده ها، پیمان ها، سیاست ها و قوانین. هیچ انسان منطقی نمی تواند بگوید لهستان بخشی از اروپا نیست، اما بسیاری حتی آن ها که منطقی و در رتبه عالی هستند، از اینکه لهستان می تواند عضو اتحادیه اروپا شود اشکال می گیرند و آن را زیر سئوال می برند.

پیش بردن مرزهای اروپا به سمت شرق و گسترش آن از رود «اودر» به رود «باگ» نمی تواند جغرافیا یا تاریخ را عوض کند اما به شدت لهستان را تغییر داد و فکر می کنم و امیدوارم که اتحادیه اروپا را هم تغییر داده باشد.

هر مرحله از گسترش و توسعه اتحادیه اروپا هم کشور وارد شده را تغییر می دهد و هم خود اتحادیه اروپا را. در اولین مرحله از این گسترش، دانمارک، ایرلند و انگلیس سیاست مشترک تجاری سیاسی را پذیرفتند و روابط تجاری خود را با کشورهای سوم تغییر دادند. این تغییر مانند همیشه یک جانبه و یک جهته به نظر می رسد. کشورها و اعضای جدید باید قوانین و سیاست های اتحادیه را بپذیرند و اتحادیه بدون تغییر باقی می ماند.

اما آیا واقعاً اینطور استی هیچ نهادی نمی تواند با پذیرش عضویت کشوری مانند انگلیس، تغییر نکرده باقی بماند. خود انگلیسی ها معمولاً در برابر هر تغییری مقاومت نشان می دهند اما ورود آن ها به نهادی مانند اتحادیه اروپا می تواند تغییراتی شگرف در آن ایجاد کند. گسترش اتحادیه اروپا به ایجاد سیاست منطقه ای اتحادیه اروپا منجر شد که حوزه کاری من در کمیسیون اروپاست. این گسترش و افزایش اعضا همچنین شیوه کاری که پیش از این میان شش عضو اولیه وجود داشت را تغییر داد.

در مرحله های بعدی گسترش اتحادیه اروپا هم شاهد مقاومت این اتحادیه در برابر تغییر بودیم که البته این مقاومت با ناکامی روبه رو شد. با ورود هر عضو جدید شرایط و روابط حاکم بر این اتحادیه تغییر کرد.

بنابر این نباید تعجب کنیم اگر مراحل اخیر افزایش اعضا و مراحل بعدی ماهیت و کارکرد این اتحادیه را تغییر دهد. اعضای جدید در شکل گرفتن پاسخ این سئوال که «چه نوع اروپایی»، نقش زیادی خواهند داشت.

با تأکید و توضیح سه حوزه مشمول تغییرات در اتحادیه اروپا این موضوع بیشتر روشن می شود: ژئوپلتیک، روابط خارجی و اقتصاد.

اعضای جدید اتحادیه اروپا از اروپای شرقی و مرکزی از نظر تاریخی، فرهنگی و زبانی با اروپای شرقی و بخش هایی از غرب بالکان رابطه نزدیک دارند. همانطور که اسپانیا و پرتغال به اتحادیه اروپا برای برقراری رابطه نزدیک تر با آمریکای لاتین فشار می آورند، اعضای جدید این اتحادیه هم برای تحکیم روابط با همسایگان خود در شرق و جنوب اروپا، این اتحادیه را تحت فشار می گذارند. این برای کل اتحادیه سودمند و طبیعی است و همچنین روابط اتحادیه با روسیه را هم تحت تأثیر قرار می دهد؛ روسیه ای که برای اعضای جدید نه تنها یک همسایه است بلکه یک شریک به شمار می آید. اعضای قدیمی باید این را بپذیرند و در ذهن حفظ کنند و هنگام تعامل با روسیه، این موضوع را در نظر داشته باشند.

در زمینه سیاست خارجی، اعضای جدید نشان داده اند که بیشتر از ۱۵ عضو قبلی اتحادیه اروپا طرفدار آمریکا هستند. این موضع گیری از تاریخ جنگ سرد و از موضوعی فراتر از روابط قومی با برخی اقوام ساکن در آمریکا نشأت می گیرد. گاهی این موضوع، بزرگ نمایی هم می شود و بعضی اعضای قدیم با حرارت بیش از حد در این باره سخن می گویند. در این شکی نیست که اعضای جدید کورکورانه از سیاست آمریکا حمایت نمی کنند. اما نمی توان انکار کرد که اعضای جدید هیچ جایگزینی برای سیاست امنیتی و خارجی اروپا آمریکا تصور نمی کنند.

در حوزه اقتصادی به نظر نمی رسد باور اعضای قدیمی درست باشد که این کشورها مطلقاً لیبرال هستند. نگاهی به قوانین کار و نقش دولت در اقتصاد این کشورها این موضوع را نشان می دهد. آنچه منطقه شرق اروپا را از اروپای غربی جدا و متمایز می کند ظرفیت آن برای تغییر و سازگاری در برابر نیاز به رشد اقتصادی سریع و پرشتاب است. این ظرفیت و توانایی هم ناشی از تجربه دوران گذار است.

رشد پرشتاب اقتصادی نیازمند انعطاف زیاد در اقتصاد و وجود یک نظام تجاری باز در کنار سیاست های مسئولانه اقتصاد کلان است. علی رغم همه مشکلاتی که گذار اقتصادی و ورود به اتحادیه اروپا برای شهروندان اروپای شرقی ایجاد کرده، همه اعضای جدید به خوبی توانسته اند اصلاحات را مدیریت کنند. آمار اخیر نشان می دهد که اسلونی اکنون از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی هم تراز یونان و جلوتر از پرتغال است و جمهوری چک هم از پرتغال پیش افتاده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.