سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

باستان شناسیِ غیر انسان شناسانه



      باستان شناسیِ غیر انسان شناسانه
وحید عسکرپور

وقتی «یرنار اولسن» مقاله ای نوشت با عنوان «فرهنگ مادی پس از متن» و در آن بر این نکته پافشاری کرد که باستان شناسی در طول تاریخ نه چندان بلند خودش، بیش از پیش از اصل خود دور افتاده تا جایی که حالا باستان شناسان به راحتی افتخار می کنند و بر خود می بالند که کارشان مطالعۀ عتیقه جات نیست و سرگرم مطالعه و پژوهش در باب فرهنگ ها و زندگی های انسان های گذشته هستند، می خواست بگوید- شاید به زعم من- که کار ما باستان شناسان به جایی رسیده که دیگر نمی توانیم به مطالعه مواد فرهنگی بپردازیم و لازم است برای این کار رویکرد و رشتۀ دانشگاهی جدیدی تأسیس شود.
واقعیت این است که باستان شناسی انسان شناختی به قول «کلایو گمبل»(2008) برای این به وجود آمد که به مجامع آکادمیک بفهماند کار باستان شناسان هم نوعی «علم انسانی» است و در نهایت می خواهد به شناختی از انسان دست یابد. اما یک واقعیت دیگر هم این است که درست به همین دلیل باستان شناسی از دهۀ 1960 به این سو تلاش کرد تا هرچه بیشتر خود را به نظریه پردازان و نظریه های انسان شناختی و جغرافیای انسانی نزدیک و وابسته کند: نظریۀ نظام ها، الگوهای استقراری و پراکنش استقرارها، جابه جایی های جمعیت های انسانی، الگوهای تفاوت و تمایز قومی و نژادی، تعاملات درون و برون اجتماعی، نهادهای اجتماعی و سیاسی، الگوهای معیشتی، نظام های خانوادگی و خویشاوندی و... موضوعاتی بودند که قرار شد باستان شناسان برای تبدیل شدن رویکردشان به علم و سر درون سرهای دانشگاه ها درآوردن، در میان لایه های محوطه های باستانی جستجو کنند.
البته زیاد طول نکشید که این فعالان دانشگاهی به تناقض های موجود در این هدف و قصد خود پی بردند. نکته اینجاست که چطور می شود همۀ این موضوعات را بدون حضور فعالان انسانی زنده مطالعه و بازسازی کرد؟ وقتی انسان شناسانی که روی جوامع بدوی و پیشرفته معاصر به پژوهش درباب این موضوعات می پردازند اعتراف می کنند که نمی توانند درکی درست نسبت به جوامع بیگانه داشته باشند و باید تنها به خودشان و جامعه ای بازگردند که به خودشان تعلق دارد و انسان شناسانی چون «استنلی بارت»(1387) مصرانه بر این نکته تأکید می کنند که موضوع خود و بیگانه در مطالعۀ فرهنگ های غیر خودی بسیار جدی است و پژوهشگر بدون داشتن پشتوانه و دیدگاهی سیاسی نمی تواند به مطالعۀ دیگران بپردازد و از این رو هرگونه اظهار نظری تماشاگرانه کمابیش متکی بر گونه ای جانبداری و غرض ورزی است، چطور است که باستان شناسان بدون مشاهدۀ کنش ها و منش های انسان های باستانی مدعی دستیابی به شناخت نسبت به موضوعات پیش گفته می شوند؟
باستان شناسانی که خود را «نو» نامیدند و در دپارتمان های باستان شناسی امریکا سرگرم گرفتن یقۀ اساتید متحجر و سنتی و کشیدن فریادهای «توی فسیل چیزی نمی فهمی!» بر سر آنها شدند(نگاه کنید به: Binford and Sabloff, 1998)، با مفروض داشتن برخی مفاهیم، بازسازی جامع فرهنگ های انسانی را آغاز کردند. با این حال طولی نکشید که نردبان استدلال آنها شکنندگی خود را نشان داد. به زعم آنها در دسترس ترین موضوعاتی که یک باستان شناس می تواند مطالعه کند اقتصاد و معیشت است. داده های متعلق به این موضوعات در همۀ محوطه های باستانی کمابیش وجود دارد و دست باستان شناسان را در این زمینه باز می گذارد. الگوهای استقراری و نهادهای اجتماعی و قدرت را هم در مرحلۀ بعدی می توان شناخت، اما جنبه های ادراکی، ذهنی و انفسی در پلکان های آخر این نردبان جای دارند که ممکن است برای همیشه از دسترس مان دور باشند-یعنی شاید لازم است آنها را درون جعبه سیاه گذاشته و بی خیالشان شویم! برای نشان دادن شکنندگی این نردبان لازم نیست نقدهای باستانشناسانی چون هادر(1992)، شانکس و تیلی(1987)، تامس(1996) و... را به یاد آورد. تنها کافی ست نگاهی به فرهنگ اسلامی خودمان بیاندازیم که در آن زکات و خمس پدیده هایی اقتصادی محسوب می شوند. نمی شوند؟ آنها از فروع «دین» محسوب شده و «عبادت» هستند. اگر معنادار بودن رفتار انسان ها نبود فرهنگی شکل نمی گرفت که متمایز و در نقطۀ مقابل فرهنگ های زیستی مثلاً شترمرغ باشد! پس کدام ذهن ساده اندیشی است که می تواند فرهنگ های انسانی را تکه و پاره کرده و به سلیقه و میل خود بخشی از آنها را در گذشته دنبال و بر برخی دیگر خط بطلان کشیده یا دست کم فراموشش کند؟
مکتب دهۀ 1980 باستان شناسی بریتانیا با پدرخواندگی «دیوید کلارک» و فرزندخواندگی «مایکل شیفر» نمی پذیرد که باستان شناسی، انسان شناسی باشد و از این رو موضوعات انسان شناسی را هم تنها یک چهارم موضوعات کلی باستان شناسی می داند. کلارک(1972) سه موضوع دیگر را جغرافیایی، زیست محیطی و مطالعۀ فرهنگ مادی می داند. آنها می گویند ماده فرهنگی جنبه های مختلفی دارد و رابطۀ انسان ها نیز با ماده فرهنگی پیچیده و چند منظر است. اتفاقی نیست اگر پایگاهی به نام «مجله فرهنگ مادی» به راه می افتد تا به جای داشتن نگاهی انسان- محورانه، بر جنبۀ مادی انسان پافشاری کند. دو سال پیش «اسکیبو و شیفر» مجلدی را در باب مردم و چیزها نگاشته و رویکردی رفتاری را در مطالعۀ جهان مادی ساخته شده به دست انسان اتخاذ می کنند(2008).
این مکتب اروپایی یک فرصت است برای نگرشی غیر انسان شناسانه به باستان شناسی. واقعیت این است که هرچقدر باستان شناسان نو بیشتر در نظریه ها و موضوعات انسان شناختی غوطه ور شده اند، بیشتر به محدودیت های معرفت شناختی موجود بر سر راه خود پی برده اند(نک.Wylie, 2002). در عین حال این مسئله موجب شده تا فعالان باستان شناسی بیش از پیش ماهیت اصیل رشتۀ خود را فراموش کرده و رابطه ای شبه انگلی با رویکردهای انسان شناسی و تاریخ برقرار کرده و به خاطر نداشتن هویتی مشخص، بیشتر گیرنده باشند تا دهنده.
بازگشت به اصل یعنی در نظر داشتن این نکته که باستان شناسی در درجۀ نخست با مواد ملموس و ساخته های انسان ها مواجه است و نه رفتار و افکار آنها. این نکته چندان هم پیچیده نیست. زندگی و وجود انسان ها در قالب حروف، کلمات شفاهی و مکتوب، حرکات بدن و کنش های او صورت می پذیرد. اما هر کاری که انسان انجام می دهد و هر فکری که به مخیله اش خطور می کند به نحوی از انحا در بستری مادی وضعیت یافته و از سویی نیز، بسترهای مادی هستند که به همان میزان افکار و رفتارهای او را وضعیت می بخشند. اتومبیل به من اجازه می دهد بی آنکه راه بروم حرکت کنم، اما بردۀ دست و پا بستۀ من نیست. چنان که امروزه در فرهنگ شهرنشینی مان مشاهده می شود، برعکس در بیشتر موارد این ما هستیم که بردگی اتومبیل های خود را می کنیم! در گذشته درشکه و ارابه هم همین خصلت را داشتند. اما تا به حال چه کسی به این موضوع پرداخته که ورود چرخ و اختراع وسایل نقلیه در آستانۀ شهرنشینی چه تغییری را می توانست در نحوۀ ادراک، ذهنیت و رفتار انسان های به کار برندۀ آن ایجاد کرده باشد؟ چرا در آستانۀ شهرنشینی چنین وسیله ای وارد زندگی انسان ها شد؟ ورود آن چه دگرگونی هایی را در محیط مادی زندگی او ایجاد نمود؟ افکار و اسطوره های او تا چه میزان از آن الهام پذیرفتند و دست به کار تولید نماد شدند؟
جنس این پرسش ها به شدت با پرسش هایی که نظریه های انسان شناسی مورد استفاده در باستان شناسی دامن می زنند متفاوت است. چرا نباید از سفالینۀ منقوش چشمه علی پرسید تا خود آن را درک کرد، نه انسان موجود ورای آن را؟ با افکندن نگاهی به پیرامون خود درمی یابیم که به شدت و در بسیاری از موارد بی آنکه خودمان آگاه باشیم، در انقیاد محیط مادی پیرامونی قرار داریم. در کنش های روزمره خویش چنان با محیط مادی پیرامونی منطبق و در ماتریکس فراگیر آن غرق می شویم که حتی دیگر نسبت به وضعیت خود و شکل رفتارهایمان نیز ناخودآگاه هستیم. این البته لازمۀ عادت کردن است که باعث می شود تا سنت های اجتماعی در انسان ها درونی شود و انسان ها آن سنت ها را در آگاهی عملی خود و در جریان کنش های روزمره بازتولید کرده و ساختار را قوام بخشند. اما در این روند چیزی که فراموش می شود نقش فعال و اثرگذار فرهنگ مادی و مواد فرهنگی است. این موضوع گذشته و حال ندارد. انسان، تا زمانی که در کره زمین زندگی می کند، بدون وضعیت یافتن در محیط مادی انسان نیست. نیمی از خود انسان ها مادی است و برای بقا نیازمند برقراری ارتباطی بی وقفه با دیگر مواد.
اصالت باستان شناسی در مطالعۀ مواد انسان ساخته است، نه خود انسان. این دقیقاً بستری است که باستان شناسان می توانند در آن دست به نظریه پردازی زده و بر نظریه های انسان شناسی درباب این موجود هوشمند بیافزایند. و این امر تنها زمانی محقق می شود که باستان شناسان به اصل خویش بازگشته و به جای دنبال کردن پرسش های مربوط به عرصه هایی چون تعاملات اجتماعی مردمان زنده و روانشناسی فردی و اجتماعی آنها در میان لایه های تهی از انسان محوطه های باستانی، به مطالعه جایگاه ها، خصلت ها، رفتارها و عاملیت های موادی بپردازند که قابلیت ایجاد انسان های متفاوتی را در طول تاریخ داشته اند، کما اینکه خود محصول دست انسان های متفاوتی بوده اند. برای باستان شناس نه-انسان شناس بودن نیازی به شکافتن سقف فلک نیست، کافی ست تا بار دیگر به نزدیک ترین موزۀ در دسترس مان سری زده و جوری دیگر به محتویات آن نظر افکنیم؛ به جای دیدن سلسله مراتب قدرت در اشیای آسیب دیده و وصله پینه شده، خودشان را در جدولی زمانی/مکانی، از نو بنگریم!

ارجاعات
-    بارت، استنلی، 1387، نظریه و روش در انسان شناسی برای دانشجویان، تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی
-    Binford, Lewis Roberts and Paula Sabloff, 1998, Conversations with Lewis Binford; Drafting the new archaeology, University of Uklahama  press
-    Clarke, David, 1972, Models and paradigms in contemporary archaeology, in; Clarke(ed.) Models in archaeology, Methuen and Co Ltd
-    Gamble, Clive, Archeaology; the basics, Routledge
-    Hodder, Ian, 1992, Theory and practice in archaeology, Routledge
-    Shanks, Michael and Christopher Tilley, 1987, Social theory and archaeology, University of New Mexico press
-    Skibo, James and Michael Schiffer, 2008, People and Things, Springer
-    Thomas, Julian, 1996, Time, Culture and Identity, Routledge
-    Wylie, A., 2002, Thinking from things, Berkeley university press
وحید عسکرپوردانشجوی دوره دکتری باستان شناسی دانشگاه تهران است

vahidaskarpour@gmail.com/
 http://arche-os.blogspot.com/