سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مقالات قدیمی : درباره کتاب «زمین» اثر هوشنگ ابتهاج (بهمن و اسفند 1334)


  "   ه. ا . سایه  "  زمین، از انتشارات نیل ، 146 صفحه ، 40 ریال.
سه اثر نخستینی که از سایه منتشر شد به منزله بشارت ظهور شاعری بود که آثار او کم و بیش در مجلات و روزنامه های تهران بچاپ رسیده و در محافل ادبی شهرتی یافته بود .اما چهارمین " مجموعه شعر " ی که از او بطبع رسید شاعر تثبیت شده ای را نشان میداد که در این هرج و مرج " شعر نو " جائی برای خود باز کرده است .
خوشبختانه ما نیازی به بحث درباره ی این چهار کتاب نداریم ، زیرا در مجموعه زمین که اخیرا منتشر شده است به یک " منتخبات اشعار " که به ترتیب سال های انتشار منظم شده است و نمونه هائی از محتویات کتب گذشته و چند شعر تازه را دربردارد، دسترس داریم .
تاریخ قدیمترین اشعار این مجموعه سال 1325 است ، سالی که در حقیقت شروع زندگی شاعرانه گوینده باید باشد ، با کمی دقت در مضمون و سبک اشعار به سه مرحله مشخص برمی خوریم - سه مرحله ایکه بروشنی از یکدیگر متمایز بوده و هر یک دوره تکاملی مرحله قبلی می باشد :
نخست مرحله ایکه از اوان شروع شاعری سایه (همان حدود سال های بیست و پنج ) شروع شده و تحقیقا در سال های 29 و 30 خاتمه می یابد.
دوم مرحله پرحاصلی که از سالهای 29 و 30 شروع شده و قریب سه یا چهار سال طول میکشد.
سوم دوره کنونی که هرچند حاوی قطعات معدودیست اما همین اشعار نمودار وضع شاعر میتواند باشد.
قبل از اینکه به تحلیل هر یک از این دوره های جداگانه بپردازیم ، احتیاج به بحثی داریم که تا حدودی کلی و تا حدودی نظری است.
جریان شعر نو در ایران همراه با جریان افکار نو می باشد و بهمین علت " شعر نو " برعکس آنچه برخی تصور می کنند "تفنن شاعرانه" نبوده بلکه یک "ضرورت تاریخی" است . تصادفی نیست که حتی قادرترین شاعر سبک قدیم معاصر ، ملک الشعراء بهار برای بیان وسیعترین افکار و اجتماعی ترین مضمونهای خود ، دست التجا بدامن اشکال جدید شعر نظیر مستزاد و دوبیتی های پی هم می برد و بی شک هر شاعری که روح زمان را درک کرد و از موضوعات مجرد نظیر " عشق کلی " ، " هجران کلی " ، " آزادی کلی " و امثال اینها ، و نیز از حدود سنت های فکری گذشته ، پا فراتر گذاشت ، اجبار پیدا می کند که تغییری هم در وضع اشعار خود بدهد .
اما اینکه این تغییر چه و چون می تواند بود و چگونه باید باشد ، بحث مفصلی است که در این مختصر نمی گنجد . اما نکته ای که در مورد " شعر نو " از لحاظ ضرورت تاریخی، بایستی بر آن تکیه کرد اینست که تا چه حد روح زمان را در خود منعکس ساخته و بمسائل مطروح عصر پرداخته است .
نکته دیگر اینکه شاعر ایرانی نمی تواند از سنت پرافتخار شعر گذشته فارسی، مکتب واقعا ملی شعر خود ، چشم بپوشد . گنجینه شعری فارسی با چهار چشم مواظب حرکت و جریان شعر است و پرداختن باین رشته هنری دیگر لاف در غریبی نیست و در این سرزمین ،  منطق " 50 سال بعد میفهمند " رواجی ندارد.
شعر معاصر ایرانی باید مرحله تکمیلی اشعار گذشته باشد ، زیرا مفهوم صحیح و علمی تحول و ترقی چیزی جز این نیست .
عامل سومی نیز در شعر معاصر فارسی دخالت دارد ، و آن شعر و بطور کلی ادبیات اروپائی است که هم زمان با هجوم فکر اروپائی بایران از راه ترجمه رسوخ نموده است . دیگر اینکه ارتباطات وسیع جهانی ، بسیاری از دیوارهای حایل میان افکار را برداشته و جنبه بین المللی به آن داده است- پدیده ای که از مختصات عصر جدید بوده و در گذشته یا مطلقا وجود نداشته و یا در زمینه محدودی وجود داشته است .
از طرف دیگر ، شاعر ایرانی و بطور کلی هر هنرمند باید بتواند ایده آل و کمال مطلوب ملت خود و عصر خود را عمیقا درک کند تا شعر او رنگ زمان ، بمفهوم واقعی آنرا داشته باشد . گسترش احساسات ملی تا آنجا که جنبه انسانی و جهانی یابد ، از خصائص یک هنر ملی است . اکنون که خیلی مختصر باین کلیات اشاره کردیم به اصل مطلب بپردازیم :
گفتیم که مرحله نخستین شاعری سایه از سال های 25 شروع شده و در سال 29 و 30 پایان می یابد . در کتاب حاضر  برجسته ترین نماینده اشعار این دوره چند غزل (هم از جهت فکری و هم از جهت سبک بیان) و چند شبه غزل ( از جهت فکری غزل و از جهت ساختمانی مخالف با آن ) می باشد .
در تمام این اشعار از آنچه ما درباره تعریف شعرنو گفتیم – چه مضمون ، چه قالب و چه از جهت بیان مسئله عصر – اثری دیده نمی شود و برعکس یک نوع عقب افتادگی و کهنگی مضمون در تمام آنها بچشم میخورد و اثری از سبک و فکر حافظ و مکتب خاص او که امروز شهریار نماینده آنست دارد و نشان میدهد که شهریار در قریحه شکوفان شاعری سایه ، تأثیر عمیقی داشته است .
اشعار " ماه و مریم " و " زبان نگاه " ، " سرشک نیاز " ، " شرم و شوق " و حتی قطعات " نگاه آشنا " ، " شب سیاه " همه در یک ردیف و یک مضمون است و در این میان تنها بیان و محتوی قطعه " نایافته " نوعی تازگی و لطافت دارد . در مورد سایه اصولا دو نکته برجسته را باید در نظر داشت :
نخست اینکه سایه یک شاعر غزل¬سراست و " لیریسم " صفت برجسته اشعار اوست و بهر نوعی که بسراید اشعارش از احساس غنائی کافی برخوردار است .
دومین نکته اینکه سایه فقط شاعر است و اثر تفکری عمیق و فلسفی در اشعارش دیده نمی شود . برای درک اشعار او تعمق و تفکر چندان لازم نیست ، با احساسات ما سروکار دارد و بس. اگر در این جوی آب روان دستمان را فروکنیم ، خیلی زود به سنگریزه های ته جوی میرسیم . شاید کسانی معتقد باشند که شعر هم جز این نیست و باید هم چنین باشد و کار فلسفه را بفلسفه باید واگذاشت .
ما بدون اینکه وارد این بحث شویم ، تکرار می کنیم که سایه به تعبیر شاعرانه و فلسفی پدیده های زندگی نمی پردازد و نمی تواند بپردازد ، زیرا در اشعارش عدم توجه به رشته های دیگر هنر بچشم می خورد .
در دوره نخستین شاعری خود، تم اصلی اشعار او را عشق، آنهم در شکل کلی و " آبستره " آن ، تشکیل میدهد. دلیلش هم واضح است . در حدود سال های 25 سایه یک " شاگرد مدرسه " است و عشق و تعابیر عاشقانه اش ازحدود کتب و اشعار بالاتر نرفته است . کلمات و مفاهیم قدیمی و اغلب حافظ مآبانه نظیر " این مطرب از کجاست " ، نمودار جنبه تقلیدی و اصیل نبودن اشعار این دوره است .
اما دوره دوم .... دوره ایکه بسیار پرحاصل است ؛ بدون اینکه دوره کمال شعری او باشد . درست است که تعدادی از بهترین اشعار سایه در این دوره پرورده شده است و درست است که آثار یک تثبیت شاعرانه در آن دیده می شود ، با اینهمه اشعار این دوره نه از جهت فکر هم آهنگ و یکدست است و نه از جهت سبک و بیان. از نظر فکر یکدست نیست ، زیرا یک نوع دوگانگی بسیار شدید بر اشعار این دوره حاکم است ؛ باین معنی که در تعدادی از این اشعار ( که اغلب اجتماعی است ) شاعر روشن بین ، امیدوار ، مثبت و رئالیست است ؛ حال آنکه در قطعات دیگر بدبین ، مأیوس و دچار تاریکترین رمانتیسم و حتی مالیخولیاست .
مثل اینست که این اشعار را دو شخص مختلف با دو جهان بینی گوناگون و حتی متضاد ساخته اند و اگر هم حاصل فکر یکنفر باشد یک نفریست که هنوز نتوانسته طرز فکر و روش درک و استنباطی (Conception ) برای خود دست و پا کند که همه ی حوادث فردی و اجتماعی را بیک نحو تحلیل نماید . این دوگانگی اشعار در حقیقت دوگانگی درونی اوست .
و چون بین بیان و فکر، قالب و محتوی، ارتباط مستقیم برقرار است، باین معنی که مثلا یک شاعر رئالیست نمی تواند بزبان سوررئالیست ها سخن بگوید و نمی شود در فکر مترقی بود و در بیان انحرافی، شاعر در آنجا که فکرا دچار مالیخولیا شده است در قالب نیز بسوی بازیگران لفظ گرائیده است.
در غالب اشعار این دوره سایه از جهت شکل یکنوع سردرگمی و گیجی دیده میشود. بیشتر آنها بیک سلسله آزمایش و " اتود " شباهت دارد. اما آنچه مسلم است این کوشش و کاوش در میان اشکال شعر قدیم نیست، بلکه جستجوهای پراکنده ای در اشکال شعر تازه است.
در این اشعار بخصوص تأثیر شعرای غیر ایرانی دیده می شود. چند شعری که از مایا کوفسکی و آلن پو در مطبوعات فارسی منتشر شده بود در چند شعر ایندوره تأثیر شدیدی گذارده است. لیریسم شاعرانهاو گاهی قالب بی نهایت زیبایی بخود می گیرد:
در بگشائید
شمع بیارید
عود بسوزید
پرده بیکسو زنید از رخ مهتاب
شاید این از غبار راه رسیده
آن سفری همنشین گمشده باشد.
و گاه دچار یکنوع لفاظی و نازک ری " هندی " ، " سمبولیستی " و حتی " دادائیستی " میشود:
ای کدامین شب
یک نفس بگشای
جنگل انبوه مژگان سیاهت را
تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو
پیکر مهتاب گون دختری کز دور
با نگاه خویش می جوید
بوسه شیرین روزی آفتابی را.
شاید در وهله اول برای بعضی تازه جویان، شعر فوق مبهوت کننده به نظر بیاید، اما کمی دقت کافی است تا آشکار شود که این قطعه جز کلماتیکه بدون هیچگونه معنی و مفهومی پی هم آمده و وزن و آهنگی تشکیل داده چیز دیگری نیست. اصولا ترکیب " ای کدامین شب " نادرست یا دست کم نامأنوس است و اگر در اینگونه اشعار پیش برویم ، بحث مفصلی آغاز میشود که خارج از مقاله ما خواهد بود. اما نباید منکر شد که این دوره از اشعار سایه ، دارای تنوع مضمون و زیبائی خاصی است – تنوعی که زاده آن چند سال است.
اشعار " شبگیر " ، " نیلوفر " ، " قصه " ، " غروب " ، " احساس " ، " مرجان " هر یک با در نظرگرفتن آنچه فوقا گفته شد، دارای محاسن و معایبی است و مجموعا بیشتر نمودار وضع شاعرانه سایه بعنوان یک شاعر نوپرداز است. در تمام این اشعار " لیریسم " سایه بصورت صفت مشترک و خط زنجیری است که آنها را بهم متصل میسازد.
در دوره سوم –دوره ئی که ما اکنون در شروع آن هستیم و طلیعه آنرا در اشعار " زمین " ، " بهار خونین " و " ترانه " می بینیم – مثل اینست که دوران آزمایشها و تحقیقات پایان یافته است.
قطعه " زمین " دنباله بهترین آثار دوره حیات شاعرانه سایه است. یک مضمون ساده، نیمه واقعی، نیمه سمبولیک در قالب زبان ساده، زیبا، ادبی و خالی از هر گونه پیچ و خم تعقید لفظی.
آیا این همان راهی نیست که شاعر در قطعه " شبگیر " و چند قطعه نظیر آن شروع کرده بود؟ و آیا این همان راهی نیست که شاعر باید در پیش بگیرد و ادامه بدهد و اصولا این راه ، راه آینده شعر فارسی نیست؟
قطعه " ترانه " حاصل کوشش ها و مطالعات شاعر در بحور و اوزان اشعار قدیم فارسی است و حالت غنائی آن از نخستین کلمه و نخستین بیت آشکار است و الحق دارای لطافت بسیاری است.
سومین نمونه دوران بازگشت شاعر به بیان طبیعی ، رسا و اوزان معمول فارسی، قطعه " بهار غم انگیز " است که حالت ساقی نامه حافظ را در خود نهفته دارد و از لحاظ فلسفی یک تعبیر ایده آلیستی طبیعت است که شاعر احساسات خود را به طبیعت انتقال داده و در حد خود قابل ستایش است. روی هم رفته اشعار قسمت سوم، هر چند که ( بخصوص در قطعات " ترانه " و " بهار غم انگیز " ) زیاد به بحور قدیم شعر فارسی پرداخته شده است، لیکن از لحاظ سبک بیان کمتر لفاظی بوده و بیشتر قالب هائی است که درخور یک شاعر رئالیست است و باید گفت اگر این قالب ها ایده آل هنرمند نباشد، چندان هم از آن دور نیست.
در اینجاست که باز همان سوال پیش می آید که آیا راهی که سایه پیش گرفته است همان راهی نیست که شعر نو فارسی بایستی بپیماید ؟


اطلاعات مقاله:

مجله انتقاد کتاب، شماره 3، بهمن و اسفند 1334، صص.15-10
مجموعه:ابراهیم میرهاشمزاده
آماده سازی برای انتشار: صباپلاشانی
 

اشعار ابتهاج
http://saye-sher.blogfa.com

ابتهاج در ویکیپدیا فارسی
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF_%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC

 

ابتهاج در ویکیپدیا انگلیسی
http://en.wikipedia.org/wiki/Hushang_Ebtehaj