جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا

بررسی واژه و اصطلاح اَرا کردن در گویش سبزواری



      بررسی واژه و اصطلاح  اَرا کردن در گویش سبزواری
موسی‌الرضا غربی

واژۀ اَرا و اصطلاح اَرا کردن، درواقع معادل واژۀ آرا و آرایش‌کردن در فارسی معیار است (بیهقی، 1383: 37). آرا در فارسی معیار به معنی امر به آراستن است (عمید، 1363: 20) و هرگاه با کلمه‌ای دیگر مانند انجمن‌آرا، بزم‌آرا، رزم‌آرا و جهان‌آرا و ... ترکیب شود، مخفف آرایش و به معنی زیب و زیور است (همانجا). کاربرد این واژه و اصطلاحات مشتق‎شده از آن در شعر شاعران کلاسیک همچون فردوسی، منوچهری، نزاری‎قهستانی و غیره حاکی از پیشینۀ کهن این واژه در زبان و ادبیات ‎فارسی است. ظاهراً واژۀ آرا، در گویش سبزواری به‌صورت اَرا کاربرد دارد. گویش سبزواری که در این منطقه رایج است، به‌جز تفاوت‌های آوایی و واژگانی، تفاوت چندانی با فارسی معیار ندارد. این گویش در روستاهای سبزوار تنوعات فراوانی دارد که تفاوت اصلی آن‌ها، تفاوت آوایی به‌ویژه تفاوت در واکه‌هاست (استاجی، 1385: 31). در این گویش واکۀ â در آغاز هجا یا واژه، تبدیل به a می‌شود؛ به شرطی که پس ‌از آن همخوان (صامت) و واکه‌ای باشد. مانند واژۀ آتش که در گویش سبزواری تبدیل به اَتش می‌شود (بروغنی، 1381: 49)؛ ازاین‌رو، به نظر می‌رسد تبدیل آرا به اَرا جهت پیروی از چنین قاعده‌ای در گویش سبزواری است.

حسن محتشم در فرهنگ‌نامۀ بومی سبزوار (1375: 51) واژۀ اَرا را به معنی لباس نو، پوشش زیبا و تمیزی آورده که برای نخستین‌بار از آن استفاده می‌شود. وی مصدر اَرا را به‌صورت اَراکردن ثبت کرده و آن را نیز به معنای لباس نو پوشیدن آورده است. مواردی از کاربرد این واژه در شعر محلی سبزوار نیز گزارش‌شده است:

دشت و دَمَن هَمَجا، رَختِ اَرا کِردَ دِبَر                   خلعَتی های بُراش، از بِحرِ خزر دَرَ مییَ [i]

(اخوان به نقل از: محتشم، 1375: 51؛ بیهقی،1383: 92)

یکی از کاربردهای اصلی این اصطلاح در ترکیب «اَرا و عطا» است. به طور کلی از این ترکیب بیشتر در دو موقعیت استفاده می‌شود؛ موقعیت اول، هنگامی است که فرد نابالغی در موقعیت‌های آیینی مانند عید نوروز و یا جشن‌های عروسی و ختنه‌سوران لباس نو به تن کرده باشد. در توضیح این کاربرد از اصطلاح اَراکردن، می‌توان گفت به‌نظر می‌رسد چون معمولاً کودکان و افراد نابالغ خود توان و امکان تهیۀ لباس نو و اَراکردن را نداشتند، این کار مهم را سرپرست آن‎ها انجام می‌داد. درواقع این سرپرستان هستند که برای آنان لباس نو تهیه می‌کنند و در اختیار آنان قرار می‌دهند. در موقعیت‏های مشابه این اصطلاح برای بزرگ‌سالان به‌تنهایی و به‌صورت اَراکردن به‌کار می‌رود. این کاربرد در برخی از گونه‎های ادبیات شفاهی منطقه مانند مَثل‎ها بازتاب یافته است: «اِزملی که کل اَرا کنه عریسی تموم مره»[ii] (محتشم، 1375: 60).

موقعیت دومِ کاربرد اصطلاح «اَرا و عطا» در فرهنگ منطقه- که از جهتی مشابه مورد نخست است- هنگامی است که افراد خلعتی را به تن می‎کنند که معمولاً به‌عنوان سوغاتِ سفرهای زیارتی دریافت کرده‎‏اند. چنان‌که گذشت در هر دو موقعیت واژۀ «اَرا» همراه با واژۀ «عطا» می‌آید؛ زیرا در هر دو مورد لباسی را که فرد به تن می‎کند، دیگری به او بخشیده است. از سوی دیگر بین دو مصدر اَراکردن و عطاکردن نوعی قرابت معنایی از جهت قرارگیری هر دو اصطلاح در موقعیت‌های آیینی وجود دارد. بنابراین به‌نظر می‌رسد این اصطلاح را بتوان ترکیبی عطفی شمرد. بااین‌حال، اصطلاح اَراکردن در آیین‎های مورد بررسی در این مقاله، به‌صورت جداگانه به‌کار می‎رود. با توجه به اینکه کنشِ اَراکردن در آیین‎های مربوط به آراستن و تزیین ادوات مادی آیین و بیشتر بر اشیای بی‌جان و غیرانسانی صورت می‎گیرد، شاید بتوان گفت در این موارد نیز در اصل این اصطلاح در ترکیب و همراهی با واژۀ عطاکردن قرار داشته که به قرینۀ معنوی حذف شده است؛ زیرا هر آراستگی در ارتباط با این آیین‎ها را عامل انسانی انجام می‌دهد.

نتایج برخی پژوهش‌ها حول فرهنگ مردم منطقه و برخی داده‌های حاصل از کار میدانی نگارنده در منطقه، نشان می‌دهد آیین‌های منطقه به‌ویژه آن‌هایی که نزد مردم ارزش بسیاری در ابعاد معنوی و اجتماعی دارند، از بُعد هنری و زیبایی‌شناختی ارزشمندند. درواقع، این جلوۀ هنری و زیبایی‌شناختی تمهیدی در برجسته‌سازی این اهمیت و ارزش است. در این موارد معمولاً ابزار و آنچه در ارتباط با فرهنگ مادی آیین است، به بهترین شکل تزیین و آراسته می‌شود. مردم منطقه در این موارد از اصطلاح اَراکردن (به معنی زینت دادن و آرایش کردن) برای اشاره به این وضعیت استفاده می‌کنند. به‌نظر می‌رسد این اصطلاح صرفاً برای موقعیت‌های نمادین و آیینی کاربرد دارد و در زندگی روزمره کمتر از آن استفاده می‌شود.

به نظر می‌رسد در تزیین و اصول زیبایی‌شناختی منطقه، عناصری وجود دارد که ساحت زندگی عادی و روزمره را از ساحت آیینی و نمادین آن متمایز می‌سازد. رنگ ازجمله این عناصر است. مطالعه و بررسی فرهنگ منطقه نشان می‌دهد که رنگ زرد متمایل به قهوه‌ای کم‌رنگ، رنگی غالب در فرهنگ منطقه است و در معماری، تغذیه و به‌ویژه نان و غذاهای محلی و اسباب و اثاثیۀ خانه‌هایی روستایی منطقه کاربرد دارد. به‌نظر می‌رسد بتوان این رنگ را تداعی‌گر لحظات عادی و روزمرۀ زندگی شمرد؛ رنگی که مردم تمام ایام با آن درگیر هستند. از سویی دیگر، رنگ قرمز که رنگی قابل تأمل در فرهنگ منطقه است، کمتر در فرهنگ سنتی و طبیعت منطقه مشاهده می‌شود. این رنگ ظاهراً فقط در یک دورۀ کوتاه در اوایل بهار در نقاط کوهستانی منطقه و در نوعی گل لاله و شقایق و در اواخر تابستان در گونه‌ای از انار- که از گونه‌های غیرغالب در منطقه است- مشاهده می‌شود و کمتر حضور مستمر در طبیعت و زندگی روزمرۀ مردم دارد. از سویی چنان‌که داده‌های این پژوهش نشان می‌دهد، حضور برجستۀ این رنگ در تزیین و زیباسازی ادوات مادی آیین‌های موردبررسی در این نوشتار، آن را به‌عنوان رنگی آیینی مطرح می‌کند. بنابراین می‌توان گفت، این منطقه مادامی‌که می‌خواهد بخشی از فرهنگ خود را برجسته کند، آن را بااهمیت جلوه دهد و گرد ِروزمره‌گی را از آن بزداید، به تزیین و زیباسازی آن می‌پردازد. در این راستا، از تمامی عناصر زیبایی بخش خود ازجمله رنگ استفاده می‌کند.

منابع

  • استاجی، اعظم (1385). «هماهنگی واکه‌ای در گویش سبزواری». گویش‌شناسی. ش 1-2. صص 31-40.

  • بروغنی، ابوالفضل (1381). بررسی زبان‌شناسانۀ گویش سبزوار. سبزوار: ابن‌یمین.

  • بیهقی، ابوالحسن علی بن زید (1317). تاریخ بیهق. به‌کوشش احمد بهمنیار. مشهد: کتاب‌فروشی فروغی.

  • بیهقی، محمود (1383). دایرۀ‌المعارف بزرگ سبزوار. سبزوار: آژند.

  • عمید، حسن (1363). فرهنگ عمید. تهران: امیرکبیر.

-      محتشم، حسن (1373). فرهنگ‌نامۀ بومی سبزوار. سبزوار: دانشگاه آزاد سبزوار.

-     محتشم، حسن (1375). فرهنگ‌وارۀ ضرب‌المثل‌های سبزواری. سبزوار: دانشگاه آزاد سبزوار.

 

 

 

[i]. dašt-u deman hamaǰâ raxte arâ kerda d-bar/ Xeleeti hây boraš ez bahre xzar dara miya

[ii]. ez mally ke kāl arā kene arisi tomum mara