پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
ده هزار نفر در راه: جغرافیای لشگرکشی کورش کوچک به روایت کسِنوفُن
به خدمت گرفتن سربازان یونانی مزدور (دستمزد-بگیر یا همان قراردادی به معنی امروزین کلمه)، به گواه شواهد تاریخی، نزد پادشاهان هخامنشی غیرمعمول نبوده است. حضور عدهای از جنگجویان یونانی در نبرد ماراتن که دوشادوش ایرانیان با هموطنان خود جنگیدند، از معروفترین نمونهها به شمار میرود. نمونهی دیگر، که گزارش دقیق آن محتوای یکی از تاریخنوشتههای بزرگ کلاسیک را تشکیل میدهد، سرگذشت گُردانی بزرگ... از یونانیان است که به استخدام کورش کوچک درآمدند و در لشگرکشی تاریخی او به قلب امپراتوری ایران شرکت جستند. ویژگی کمنظیر این دستنوشته آن است که نه تنها گزارشی دست اول از زبان یک شاهد عینی را در خود جا داده است، بلکه این شاهد عینی خود در زمرهی تاریخنویسان حرفهیی و صاحبنام قرار دارد. بااینحال، دستنوشتهی ارزشمند او همچون بیشتر متنهای تاریخی خالی از ابهام و نیز به دور از جانبداری نیست. مقالهی حاضر نگاهی دارد به ابهامهای جغرافیایی و غرضورزیهای تاریخی موجود در این تاریخنوشتهای که با عنوان آناباسیس از آن یاد میشود.
پیشزمینه
ماجرای سفر ده هزار جنگجوی یونانی، که در 401 پیش از میلاد در لشگرکشی نافرجام کورش کوچک علیه برادر بزرگش، اردشیر دوم، شرکت جستند، و گزارش حماسی کسِنوفُن (گزنوفُن) از عقبنشینی آنها از میانرودان تا دریای سیاه، امروزه از فصلهای سرگرمکنندهی کتابهای تاریخ بهشمار میرود. اما همین سفر تا پیش از دیدن چنین روزگاری موضوع بحثها و مناقشههای پایانناپذیر بین آن دسته از پژوهشگران جغرافیای کلاسیک بود که میخواستند دو مسیر رفت و برگشت یونانیان را بازشناسی کنند. مشکل اینجا بود که تا نخستین سالهای قرن بیستم کمتر کسی از پژوهشگران و باستانشناسان غربی دست به گشت و گذاری گسترده در فلات آناتولی میزد؛ حتا امروز هم که توپوگرافی آناباسیس کورو (= اوجگیری کورش) در اختیار گردشگران گذاشته میشود و صاحبنظران ترکیه نیز در گفتمان مربوط به آن طرف مشورت قرار میگیرند، باز بخش بزرگی از سفرنامهی کسِنوفُن، از جمله جغرافیای این سفر، همچنان پرسشبرانگیز باقی میماند.
البته خلاصهی داستان پرسش ایجاد نمیکند. کورش کوچک، که در 407 پیش از میلاد به حکمرانی آسیای صغیر منصوب شده، یک لشگرکشی به بابل تدارک میبیند درحالیکه نیت حقیقیاش (که در آغاز از سربازان مزدور یونانی پنهان نگه داشته میشود) دستیابی به تاج و تخت برادر بزرگتر است. ارتش او بدون رویارویی با هیچ مقاومتی در امتداد فرات پیشروی میکند، در دهکدهای به نام کُنِشت (ثبت یونانی = کوناکسا) در حدود هشتاد کیلومتری شمال بابل، احتمالن با فاصلهای نه چندان دور از محل کنونی شهر بغداد، با نیروهای امپراتوری هخامنشی درگیر میشود، و کورش در گرماگرم این نبرد سهمگین از پا درمیآید: چیزی کم و بیش همانند یک داستان تراژیک، چون یونانیها که در قالب یک گردان واحد میجنگند لشگر اردشیر را یکسر تار و مار میکنند، اما وقتی از تعقیب آنها برمیگردند میبینند کارفرماشان کشته و باقیماندهی لشگر پراکنده شده است.
بدینترتیب، آنچه در گرماگرم نبرد به چشم یونانیان یک پیروزی قاطع میآمد، در قاموس شرایط پس از جنگ به یک ناکامی تمامعیار تبدیل میشود: آنها صدها کیلومتر دور از وطن، بدون حامی قدرتمند محلیشان، آواره اند، رو در روی ارتش شاهنشاهی، آن هم در سرزمینی نه چندان موافق با یونانی جماعت. تهاجم خشایارشا به سرزمینهای یونانینشین و شکست غیرمنتظره و فاجعهبار او در سالامیس در 480 پیش از میلاد و سرانجام رانده شدن نهایی ارتش ایران از خاک یونان پس از نبرد پلاتیا در سال بعد، رابطهی ایران و یونان باستان را از بنیان دگرگون کرده بود. یونانیان، چه بهطور جمعی و چه در سطح اندیشهوران علاقهمند به دیدگاههای بیطرفانه مانند هرودُت و آیسخولوس (اشیل) و حتا خود کسِنوفُن، ایرانیان را «بربر» میخواندند و آنها را، دست کم در مقایسه با یونانیان، کمتوانتر، کمخردتر، و بیخبر از اصول تمدن والا میشمردند. در مقابل، ایرانیان نیز به احتمال زیاد نظر خوشی نسبت به یونانیان نداشتند. با چنین پسزمینهای، نگرانی جنگجویان یونانیِ تنها رهاشده در قلب امپراتوری ایران، و در میان آنان کسِنوفُن، پربیراه نمینماید. کسِنوفُن برای این نگرانی دلایل عملی ارائه میدهد: ایرانیان از مهاجمان یونانی میخواهند سلاحهای خود را تحویل دهند، یونانیان نمیپذیرند و بیدرنگ به سمت شمال حرکت میکنند تا خود را به وطن برسانند؛ ارتش ایران آنها را سایه به سایه تعقیب میکند و سرانجام پیشنهاد مذاکره بر سر صلح و آتشبس میدهد، پیشنهادی که در حقیقت ترفندی است برای کشتن سرکردگان یونانی. پس از این رویداد است که کسِنوفُن فرماندهی را برعهده میگیرد. جنگجویان یونانی تحت فرماندهی او بیش از هزار و پانصد کیلومتر در گردنههای کردستان و فلات برفگیر ارمنستان راهپیمایی میکنند تا سرانجام به نقطهای در نزدیکی ترابزون بر کرانهی دریای سیاه میرسند. کل مدت این لشگرکشی، از زمان بهخدمتگیری آنها توسط کورش، یک سال و سه ماه طول میکشد.
بررسی و تحلیل
وقتی کورش در سال 401 پیش از میلاد از سارد، در محل کنونی شهر سارت در غرب ترکیهی امروز، حرکت کرد، ارتشی متشکل از صدهزار سرباز از گوشههای مختلف امپراتوری ایران و نیز سیزدههزار جنگجوی مزدور یونانی در اختیار داشت که دههزار و ششصد نفر از آنها هُپلیتِس یا سرباز پیاده بودند. مسیر او در نخستین مرحلههای سفر کم و بیش همان مسیری بود که خشایارشا هشتاد سال پیش از آن تاریخ برای حمله به یونان در جهت عکس پیموده بود. این مسیر به سمت جنوب غربی میرفت، نزدیکیهای لائودیکیا (دنیزلی) از رود مئاندِر میگذشت و سپس به کلاینای (دینار) میرسید، که کسِنوفُن دربارهی آن میگوید: «کورش در این شهر قصری داشت با نخچیرگاهی پر از حیوانات وحشی، و رسم و عادتش این بود که هرگاه میخواست خود و اسبهایش فعالیتی بکنند در آنجا به شکار میرفت.» مکان بعدی که کسِنوفُن نام میبرد پِلتای است که به احتمال زیاد همان چیوریل امروز بوده. این یعنی چیزی حدود چهل کیلومتر انحراف از مسیر، و چون گزارش سفر طی هفت هشت ده روز پس از این به ابهام میافتد، ظن مبنی بر عمدی بودن انحراف مزبور بیشتر تقویت میشود. وسوسهانگیزترین توضیح این رخداد میتواند جستن ارتباطی بین آن با قرار ملاقات کورش و ملکه اپیاشا، «همسر کیاشارِس، پادشاه کیلیکیا» در محلی به نام «دشت کِیستروس» باشد. کسِنوفُن میگوید که در این زمان دستمزد سربازان دو ماه عقب افتاده و همه زیر فشار سختی زبان به شکایت گشوده بودند. کورش، که کسِنوفُن با لحنی تحسینآمیز از او بهعنوان کارفرمایی شرافتمند و گریزان از بدقولی در پرداخت دستمزد یاد میکند، کمک مالی عظیمی از ملکه دریافت میکند که نهتنها چهار ماه دستمزد سربازان را پوشش میدهد بلکه تنخواه چشمگیری هم برای خود کورش باقی میگذارد. چنین انگیزهای میتواند توجیهی پذیرفتنی، هرچند هنوز فاقد شواهد مستدل، برای این تغییر مسیر نه چندان بنیانی باشد.
ناگفته پیداست که کورش به جبران چنین کمکی، مهماننوازی را در حق ملکه تمام میکند و به درخواست او مراسم باشکوهی از سان و رژهی کل ارتش تدارک میبیند. به لحاظ نقد منابع تاریخی، شرح کسِنوفُن از این رویداد جای تأمل دارد: لحنی که در وصف یونانیان، هیبت مردانه و ساز و برگ مجلل و نیز دلیری و دشمنشکنی آنان بهکار رفته، به تلویح، و در جاهایی با صراحت نسبی، قصد حقیرنمایی ایرانیان را دارد. اوج این روند هنگامی است که اِپیاشا میخواهد جلوهای از دلاوری یونانیان را به چشم ببیند و در مقابل یونانیان نمایشی چنان هراسانگیز از لحظههای آغازین یورش ارائه میدهند که ملکه سراسیمه از گردونهی خود پیاده شده پا به فرار میگذارد.
مکان برگزاری مراسم بالا تومبریوم در نزدیکی انطاکیهی پیسیدیا (یالواچ) گفته شده. ارتش پس از این رویداد از قرار معلوم دوباره به مسیر اصلی خود بازمیگردد و راه ایکُنیوم (قونیه) را در پیش میگیرد، سه روز در این شهر میماند، و بعد از طریق تیانا (کمرحیصار) وارد کیلیکیا میشود که همان ساتراپی زیر فرمان کیاشارِس است. کیاشارِس با نگاهی نگران ورود این لشگر مشکوک را از همان ابتدای عبور از دروازهی کیلیکیا در کوههای توروس دنبال میکند، اما سرانجام به ترغیب همسرش دشمنی خود با ایرانیان را کنار میگذارد و اجازه میدهد که لشگریان کورش از پایتخت او، طرسوس، به سمت میریاندروس (نزدیک اسکندرون) پیشروی کنند تا با عبور از تنگهی بِلِن وارد شمال سوریه شوند.
مسئلهسازترین قسمت ماجرا از هردو جنبهی تاریخی و جغرافیایی، اما، دنبال کردن یونانیان در سرزمین میانرودان است، بهویژه پس از ناکامی حاصل از پیآمدهای نبرد کُنِشت و کشته شدن کورش. جنگجویان درمانده و بیپناهی که هم از نبردی سنگین و بدفرجام و هم از گریزی پرالتهاب از چنگال یکی از قویترین ارتشهای جهان در آن روزگار جان بهدر برده و پس از امیدی کوتاه به عفو و آشتی نه تنها سرخوردگی دیده بلکه سرکردگان خود را نیز از دست داده بودند، و با نزدیکترین شهر یونانینشین صدها کیلومتر فاصله داشتند، چارهای جز پذیرفتن راهنماییهای کسِنوفُن نمیدیدند. پیشنهاد او این بود که به سمت شمال عقبنشینی کنند بلکه در نهایت به ساحل دریای سیاه برسند، هرچند نشانههایی بارز حکایت از بیخبری آنان از جغرافیای محل بهطور خاص و مقولهی جغرافیا و کاربرد آن بهطورکلی دارد. یکی از نشانههای این بیخبری میتواند حیرتزدگی آنها از این اطلاع باشد که در آن سرزمین رود دیگری نیز موازی با فرات جریان دارد. شاید در وهلهی نخست این پرسش پیش بیاید که آیا یونانیان هرگز به معنای کلمهی «میانرودان» توجه نکرده بودند؟ این مسئله با نگاهی به پیشینهی ریشهشناختی واژهی مورد بحث در زبان یونانی قدیم روشنتر خواهد شد. همانطور که دیدیم، رویدادهای تاریخی مورد روایت کسِنوفُن در سالهای 401 تا 400 پیش از میلاد رخ میدهند. اما قدیمیترین گواه تاریخی که دربارهی ثبت یونانی کلمهی مِسوپوتِمیا در دست است، ترجمهی این کلمه از واژهی عبری نهرِیم است که در برگردان یونانیِ انجیل عبری متعلق به 250 پیش از میلاد یافت میشود. پس میتوان این احتمال را درنظر گرفت که شخصیتهای یونانی آناباسیس هنوز با چنین واژهای آشنا نبودهاند.
از سوی دیگر، نقشهها و بحثهای جغرافیایی مربوط به یونان کلاسیک، اگر آنها را بازتابدهندهی معلومات عمومی مردم بدانیم، تصویری متفاوت از سرزمینهای آن روزگار پیش چشم میگذارند. آنچه ما از معلومات یونانیان دورهی کلاسیک در زمینهی جغرافیا میدانیم بهطور عمده در رسالهی هواها، آبها، مکانها گرد آمده که منسوب به هیپوکراتیس (بقراط) و بهجا مانده از اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن چهارم پیش از میلاد، یعنی معاصر آناباسیس، است. مجموعهی رسالهها، گفتارها، درسگفتارها، یادداشتها و پژوهشهای هیپوکراتیس طبعن نه بر اساس رویکرد تجربی ارسطویی دهها سال بعد، بلکه بر بنیانی از اندیشهورزیهای سقراطی - افلاطونی همروزگار خود شکل گرفتهاند. بدین معنا، ترسیمهای جغرافیایی او بیش از هر چیز مشاهدههای جهانگردان یا، بهویژه، تصور مردمی از چند و چون قرارگیری شهرها و کشورها و قارهها و دریاها را بازتاب میدهند. بااینحال، حتا اگر کسِنوفُن را بهعنوان یک دانشآموختهی مکتب آتن آگاه از محتوای چنین نوشتههایی بدانیم، از فحوای کلام او در آناباسیس، همتراز با دیگر تاریخنوشتههای هلنیستی، چنین برمیآید که در روزگار او کمتر کسی همانند امروز برای پیدا کردن مسیر خود به نقشه یا اطلاعات جغرافیایی مراجعه میکرده است. روشهای معمول، دست کم نزد یونانیان، استفاده از راهنما و بلدِ راه یا حافظهی شخصی یا دانستههای مسافران باتجربهتر بوده است. از همین رو است که در میانهی کتاب سوم آناباسیس وقتی کسِنوفُن، در مقام یکی از فرماندهان برگزیده به عنوان جانشین سرکردگان کشتهشده، شروع به ارائهی رهنمودهایی برای عقبنشینی منسجم و منظم میکند، از هر سه روش بالا برای یافتن مسیر برگشت بهره میگیرد.
سفرنامهنویسی کسِنوفُن، بدینترتیب، هم به دلیل کافی نبودن دانستههای او از جغرافیای محل و هم به دلیل دلمشغولیهای مربوط به فرماندهی سربازانی نه چندان کمعلاقه به غنیمت، همدستی با دشمن، و تصرف مکانهای بین راه، دچار خطاها و ازقلمافتادگیهای متعدد شده است. یک نمونه هنگام ترک خاک آشور است که لشگر در محلی دارای یک «قلعه» توقف میکند که تقریبن به دور از هرگونه تردید شهر زاخو در کردستان عراق است؛ بااینحال کسِنوفُن نامی از رود خابور نمیبرد که امروزه مرز بین عراق و ترکیه را تشکیل میدهد و بسیاری از نویسندگان در گذشته آن را با رود دیگری به همین نام اشتباه میگرفتند که در جنوب دیر الزور در سوریهی کنونی به فرات میریزد. یونانیان در این مرحله وارد سرزمین کَردوچیها میشوند که طبق تصور همگانی نیاکان کُردها بودهاند – مردمانی کوهنشین، جنگجو و خشن که باوجود قرار صلح با ساتراپ ایرانی آنقدر اهل کینهتوزی بودند که یونانیان تشویق شوند روی دشمنی مشترکشان با ایرانیان حساب کنند تا شاید به کمک آنان – به دنبال نومیدی از عبور از دجله – با گذر از ارتفاعات کردستان خود را به ساتراپیهای یونانینشین آسیای صغیر برسانند.
برای مذاکره فرصت چندانی در اختیار یونانیها قرار نمیگیرد. از همان آغاز ورودِ هرچند احتیاطآمیز آنان به دلتای حاصلخیز دجله شبیخونهای کَردوچیها به لشگر یونان آغاز میشود. کَردوچیها حتا با انداختن تختهسنگ بر سر یونانیان هنگام عبور از گردنهها آنان را وادار به تغییر مسیر و احتمالن استفاده از کورهراههای سختعبورتر میکنند. با این همه، یونانیها موفق میشوند خود را به محل کنونی شهر جزیرة ابن عمر (جیزره) برسانند که در نقطهی تقاطع سه مرز عراق و سوریه و ترکیه قرار دارد و داخل خاک ترکیه است. این درهی سرسبز به نقطهای راه میبرد که دجله از آنجا بهبعد بین دیوارههای پُرشیب صخرهها پیچ میخورد. بدینترتیب مسیر مستقیمتری به سمت شمال فراهم میشود و امروزه تصور بر این است که همین مسیر یونانیان را به بازار- شهر فیندیک رسانده، نیز به جادهای که امروزه در همان مسیر شمال به سیئیرت میرود.
این گونه است که ده هزار یونانی بار دیگر دجله را سر راه خود میبینند: بستر اصلی رود در این نقطه با یک پیچ تند به سمت غرب برمیگردد و یک شاخابهی بزرگ، که کسِنوفُن آن را کِنتریتیس خوانده ولی امروز رود بُتان چای نامیده میشود، از شرق به آن میپیوندد. به نظر میرسد که این رود در زمان کسِنوفُن مرز طبیعی بین کردستان و ارمنستان را تشکیل میداده، چون کَردوچیها، که در تمام هفت روز حضور یونانیان در سرزمین خود دست از تعقیب و حمله برنداشتهاند، در این مرحله شرایط آتشبس را میپذیرند هرچند پیشاپیش ساتراپی ارمنستان را علیه این دشمنان شاهنشاهی هخامنشی برانگیختهاند. اما پیآمد این توافق برای یونانیها از دست رفتن راهنمای محلی است که ناگزیر او را آزاد میکنند تا جنازهی کشتگان نبرد سنگین خود با کَردوچیها را پس بگیرند.
بدون راهنما تنها راه قابل شناسایی به سمت شمال از گدار دجله میگذرد: جریانی از آبهای خروشان که تا سینه میرسد؛ در ساحل مقابل، کرانهی غربی، نیز ارتش ارمنستان صفآرایی کرده و دیگر نه حملههای راهزنوار کَردوچیها بلکه نیرویی سازمانیافته در خدمت ساتراپ ایرانی، طبعن در مقام نمایندهی اردشیر دوم و بنابراین مأمور سرکوب مخالفان او، منتظر آنها است. گزارش کسِنوفُن از این رویارویی یکی از خواندنیترین فصلهای آناباسیس محسوب میشود، هرچند که جلوهسازیهای ادبی و تصویری بهکاررفته در آن مرجعیتپذیری و درستی رویدادها را زیر سوال میبرد: کسِنوفُن در شگردی ماهرانه لشگر را به دو بخش تقسیم میکند، و بخش جلودار را به پیشروی در امتداد ساحل دجله میفرستد. ارمنیها در کرانهی مقابل قدم به قدم آنان را همراهی میکنند تا هر کجا از گدار رود گذشتند بر سرشان بریزند. گروه جلودار پس از طی مسافتی توقف میکند و سرگرم اجرای یک مراسم قربانی برای خدای رودخانه میشود. در این فرصت، گروه عقبدار به فرماندهی کسِنوفُن خود را به نقطهای دورتر در جهت مخالف میرساند، طوری که ارتش دشمن گمان میبرد اگر آنها در آن نقطه به آب بزنند، از پشت و جلو حمله خواهند کرد و از ترس گرفتار شدن در حلقهی محاصره پا به فرار میگذارد. از سوی دیگر، کَردوچیها هنوز در دامنهی کوه منتظر اند تا عقبداران لشگر یونان را هنگام عبور از رودخانه مورد تهاجم قرار دهند. کسِنوفُن صبر میکند تا آنها در تعقیب لشگر از کوه پایین بیایند و در ساحل جمع شوند، بعد ناگهان به نیروهای ظاهرن در حال عقبنشینی دستور حمله میدهد. (ناگفته پیداست که کسِنوفُن اینجا نیز همچون تمامی موارد مشابه یورش یونانیان را مهیب و سهمگین تصویر میکند چنان که هر دشمنی با دیدن آن هراسان میگریزد.) بدینترتیب کَردوچیها برای همیشه دست از تعقیب ده هزار نفر برمیدارند.
در دنباله کسِنوفُن دانستنیهای جالبی دربارهی ساختار اجتماعی - سیاسی ایالت ارمنستان در آن روزگار ارائه میدهد که به عنوان طلایهدار نخستین خاطرهنگاریهای تاریخنویسان ارمنی از اهمیت خاصی برخوردار است. میگوید: «بنیانیترین نهادِ اجتماعی خاندان است و رؤسای خاندانها حکومت بر سکونتگاههایی روستایی را برعهده دارند که دارای استحکامات بوده و گرداگرد هر یک از آنها را دیوار و خندق کشیدهاند. این سران قوم که به آنها کُمارچ میگویند مسئول رسیدگی به امور محلی هستند، ولی ادارهی کل سرزمین به دست ساتراپ است.» هممرزی با کَردوچیها شواهد آشکاری بهجا گذاشته چون، به گفتهی کسِنوفُن، با فاصله گرفتن از کنتریتیس تا فرسنگها هیچ آبادیای به چشم نمیخورد؛ اما در محل کنونی سیئیرت شهر نسبتن بزرگی هست «دارای یک قصر برای ساتراپ». از قرار معلوم اینجا دیگر از جولانهای نظامی خبری نیست، چون یونانیها موفق میشوند بیدردسر آذوقه تهیه کنند و به راه خود ادامه دهند.
بحث بر سر مسیر آنها پس از سیئیرت زیاد است، ولی با رعایت اعتدال میتوان فرضیهی لِیِرد را کنار گذاشت که آنها راه بیتلیس را در پیش گرفته و بعد بیاعتنا به دریاچهی وان با گذر از غرب نمروت داغ (کوه نمرود) به ملازگرد و پاتنُس رفته باشند. اِینزوُرث آنها را در مسیر شمال غرب به سمت رودخانهای میبرد که کسِنوفُن از آن با نام تلهبُئاس نزدیک شهر کنونیِ موش یاد میکند. روشن است که امروزه در این مسیر جادهای وجود ندارد، ولی چون تلهبُئاس تقریبن به یقین همان رود مورات سو یا شاخابهی شرقی فرات است، چنین تشخیصی منطقیتر به نظر میرسد. (جالب اینجاست که هم اِینزوُرث و هم لِیِرد نام ترکی این رودخانه را با قره سو که شاخابهی غربی فرات است، اشتباه گرفتهاند.) یونانیان در موش بار دیگر با نیروهای ارمنی روبهرو میشوند که این بار خود ساتراپ، تیریبازوس، فرماندهی آنان را برعهده دارد. اجازهی عبوری ظاهری صادر میشود، اما جوّ بیاعتمادی همچنان حاکم است. شب همان روز که ده هزار نفر ناگزیر در فضای باز اردو زدهاند، برف شروع به باریدن میکند. روز بعد، اثری از تیریبازوس و لشگر او نیست، اما سرانجام معلوم میشود آنها در همان نزدیکی کمین کردهاند و از لحن گزارش کسِنوفُن چنین برمیآید که تنها مانع تهاجم ایرانیان بارش سنگین برف بوده است. عاقبت وقتی یونانیان به دامنهی کوهستان بینگُل میرسند، نبردی درمیگیرد که همچون سایر رویدادهای مشابه در روایت کسِنوفُن، برای یونانیانِ دلاور سربلندی و برای ایرانیانِ مهاجم و لابد کمتر جنگآزموده شکست و خواری در پی دارد.
مطابق با الگوی کسِنوفُن برای بازنمایی پیرنگ داستانیِ سفرنامهاش، پس از نبرد با دشمن نوبت نبرد با خشم طبیعت است. ده هزار یونانی در ارتفاعات دوهزار و چهارصد متری کوههای بینگُل در برف و بوران به زحمت قدم برمیدارند و به شهادت کسِنوفُن از یخزدگی و بیغذایی رنج میبرند. عذاب این کوهپیمایی با رسیدن به درهای مرتفع و حاصلخیز قدری تسکین مییابد، که میتوان در توافق با اِینزوُرث آن را هینیس امروز، شهرستانی در مرکز استان ارزوروم، دانست. اتفاق خوشتر، به لحاظ تاریخنویسی، اینکه شرح کسِنوفُن از اقامت سربازان نزد روستاییان مهربان ارمنی آشکارا یادآور خصوصیت معروف و همیشه یادشدهی مهماننوازی مردمان شرق آناتولی است:
کدخدا... برای نشان دادن حسن نیت خود، محل دفن شرابها را نشان داد. بنابراین سربازان آن شب در اقامتگاههای متعددی که در اختیارشان گذاشته شده بود، غرق در ناز و نعمت مشغول استراحت شدند.
کسِنوفُن چند رأس اسب کمسال هدیه میگیرد: «اسبهای این سرزمین از اسبهای ایرانی کوچکتر ولی خیلی قبراقتر بودند. کدخدا به افراد خود دستور داد کیسههای کوچکی دور پای اسبها و سایر احشام ببندند تا وقتی در جادههای برفی از آنها سواری میگیرند، حیوان چهار دست و پا روی شکم زمین نخورد.»
جادهی هینیس به سمت شمال به احتمال قوی یونانیان را به مسیری کمابیش همسو با جادهی امروز ارزوروم به هُراسان در نزدیکی آغری کشانده است، جایی که باز لازم بود از رود آراکسیس (ارس) بگذرند که به سمت شرق جریان دارد و به دریای خزر میریزد. (کسِنوفُن این رود را با فاسیس اشتباه گرفته که قدری بالاتر از این ناحیه جریان دارد و به دریای سیاه میریزد.) امروزه مسافرانی که قصد رفتن به ترابزون را دارند، در این نقطه باید مسیر خود را به سمت غرب تغییر دهند و از شاهراه کوهستانی بر فراز دو گردنهی معروف کُپداغی و زیگان استفاده کنند. دو رودخانه نیز سر راه آنها است: سرچشمهی قره سو (فرات) در آشکاله و رود چُروح در بایبورت. اما لازمهی چنین کاری یک انحراف مسیر بزرگ به سمت غرب خواهد بود. بیشتر صاحبنظران این نحوهی رسیدن به دریای سیاه را رد کرده و مسیری مستقیمتر با گذر از کوههای آلپ ساتراپی پُنتوس را ترجیح دادهاند. برای گذر از این کوهها، کسِنوفُن و همرزمانش ناچار میشوند با تائوچیاییها که گردنه را بستهاند، بجنگند. این قوم، همانند قوم بعدیای که با ده هزار نفر درگیر میشوند یعنی چَلوبیها، مردمانی آزاد بودند بدین معنا که رعیت پادشاه ایران محسوب نمیشدند و این با توجه به همسایگی آنان با پُنتوس که یکی از مهمترین ساتراپیهای ایران بوده قابل اهمیت است. اما شاید وصف کسِنوفُن از آزادگی این مردم توضیحی برای این نکته فراهم کند. مردان تائوچی در پی شکست از یونانیان خود را از پرتگاههای کوهستانی پایین میاندازند تا اسیر دشمن نشوند. یکی از سربازان یونانی با دیدن مردی که لباسی بهتر از دیگران به تن دارد سعی میکند او را از لبهی پرتگاه عقب بکشد، اما مرد که تنومندتر از سرباز یونانی است او را بغل میگیرد تا هردو سقوط کنند. صحنهی بعدی از این هم دهشتناکتر است: زنان تائوچی کودکان خردسال خود را به دره پرت میکنند و خود نیز به دنبال آنها میروند.
دلیل محکمتر برای تصور مسیری دیگر به ساحل دریای سیاه این است که کسِنوفُن در اینجا فقط از گذشتن از یک رودخانه یاد میکند: هارپاسوس، که به احتمال زیاد همان چُروح است. در این صورت، نظریهی لِیِرد به واقعیت نزدیکتر مینماید که یونانیان با استفاده از جادهای فرعی در غرب ارزوروم که امروزه نیز وجود دارد، از شهرهای ایسپیر و ایکیزدره گذشته و در محل کنونی شهر ریزه، هشتاد کیلومتریِ شرق ترابزون، به دریا رسیدهاند. اما کسِنوفُن در این مرحله از شهر خاصی نام نمیبرد و لشگر هنوز بر فراز قلههای کوهستان است که یکی از هیجانانگیزترین صحنهها در تاریخنوشتههای یونانی رخ میدهد:
وقتی مردانی که جلودار بودند از بلندی بالا رفته و چشمشان به دریا افتاد، فریادی بلند از آنان به گوش رسید؛ و کسِنوفُن و عقبداران با شنیدن آن گمان کردند دشمن دیگری به جلوداران حمله کرده است.... ولی چون سروصدا بالا گرفت و نزدیکتر شد، و برخی از آنها که در کار صعود بودند هر از گاه با تمام سرعت میدویدند تا خود را به فریادها که یک دم قطع نمیشد برسانند، بر کسِنوفُن نیز معلوم شد که رویدادی عظیم در شرف وقوع است. بنابراین اسب خود را پیش راند و...شنید که سربازان فریاد میزنند: «دریا! دریا!»
البته این نقطهی اوج بسیار سرورآمیز و سرشار از اشک شوق همان نقطهی پایان سفر نیست. ده هزار نفر تا رسیدن به شهر یونانینشین ترابزون هم ناگزیر از مبارزه با اهالی کُلچیس میشوند و هم باید از جنگلهای انبوه و پیچ در پیچ دامنههای کوهستان پُنتوس بگذرند. اما در عوض رسیدن به ترابزون سرانجام به معنای خروج از قلمرو دشمن است. در ترابزون یونانیها زنان و کودکان، بیماران و سالمندان همراه خود را به سرپرستی کهنسالترین فرماندهان با کشتی به یونان میفرستند و خود همچنان مسیر زمینی را ادامه میدهند. با انتخاب این گزینه، رسیدن به تنگهی بُسفُر برای آنها به معنای هزار کیلومتر پیادهروی بیشتر و گذشتن از شهرهای سینوپه (سینوپ) و هراکلیا (اِرِغلی) است. از این رو، شاید تصور رود اصرار آنان بر ماندن در خشکی و ادامه دادن چنان راهپیمایی دشواری در کنار یکدیگر ریشههایی عاطفی دارد. طبعن وجود روحیهی همبستگی و رفاقت بین جنگجویانی که مدتها همسنگر و همراه یکدیگر بوده و سختیهای بسیاری را دوشادوش هم تاب آوردهاند دور از انتظار نیست، اما کسِنوفُن به ما میگوید غرض اصلی از چنین تصمیمی بهره جستن از غنیمتهای احتمالی بین راه بوده است.
وقتی ده هزار نفر سرانجام به وطن بازمیگردند، سرگذشت آنان اهمیتی فراتر از حماسهای از دلاوری و استقامت پیدا میکند. این واقعیت که لشگری از سربازان مزدور یونانی توانسته از چنگ نیروهای ارتش شاهنشاهی هخامنشی بگریزد و پای پیاده با کمترین امکانات اما در عین حال با کمترین تلفات به یونان برگردد، بیش از پیش افسانهی شکستناپذیری پارسیان را به چالش کشید. از پیآمدهای این چالش، نقشهی فتح کل آسیا بود که صد سال بعد، در اوایل قرن چهارم پیش از میلاد، پای لشگر مقدونی را ابتدا به یونان و سپس به ایران باز کرد.
نتیجهگیری
دیدیم که روایت کسِنوفُن از لشگرکشی نافرجام کورش کوچک به ایران و سپس عقبنشینی ناگزیر و دشوار ده هزار سرباز یونانی مزدور او بر تار و پود دو محور تاریخی و جغرافیایی نقش بسته است. نیز دیدیم که هردو محور یعنی تاریخ و جغرافیای کسِنوفُن، هنگامی که به قصد تحلیل با هدف آگاهی از چند و چون مقولههای زمانی و مکانی مطرحشده در این تاریخنوشته به سراغشان میرویم، ابهامها، ناهمخوانیها، و از قلم افتادگیهایی را به نمایش میگذارند که متن را بیشتر از اطلاعرسانی، پرسشبرانگیز میسازند. این ابهامها و ناهمخوانیها و از قلم افتادگیها را میتوان تا حدی به پای ناآگاهی نویسنده و تا حدی هم به حساب غرضورزیها و جانبداریهای او یا شاید مصلحتاندیشیهای ادبی او گذاشت. این، سرمشقی است برای بررسی سایر شواهد تاریخنگاشتی از این دست تا در برخورد با آنها – به ویژه مشاوره گرفتن از آنها دربارهی واقعیتهای تاریخی – جانب احتیاط رعایت شود. بدین معنا که هر آنچه کسِنوفُن، هرودُت و دیگران نوشتهاند بهتر است نه به عنوان مدرک مستند و آینهی تمامنمای یک واقعیت تاریخی، بلکه به مثابه یک گواه باستانشناختی و در کنار سایر شواهد مادی به دست آمده از آن مقطع تاریخیِ بهخصوص مورد بررسی قرار بگیرد.
در پیوند با دو محور بالا، دو ویژگی دیگر در آناباسیس قابل شناسایی و پیگیری هستند: ویژگی انسانشناختی در پیوند با محور تاریخ؛ ویژگی تعیینکنندگیِ زیستمحیطی (environmental determinism) در پیوند با جغرافیا. اولی بیش از هرچیز در معرفی کسِنوفُن از خصوصیتهای قومی «بربرها» و یونانیان، و نیز دیگران، نمود مییابد. همانطور که در بالا اشاره شد، اظهارنظر یک تاریخنویس دربارهی خصوصیتهای مردمشناختی یک قوم برای آنکه بتواند واقعیتی قابل ارجاع قلمداد شود اغلب نیاز به کندوکاوهای باستانشناختی و انسانشناختی عمیقتر دارد. اما آنچه شاید بهتر بتوان بر آن تکیه کرد آگاهی از پسند و ناپسندهای خود تاریخنویس در مقام اهل یکی از فرهنگهای باستانی است که گفتههای خود را ثبت و مستند کرده تا به دست ما برسد. بدینترتیب، آناباسیس در حقیقت میتواند شِمایی از طرز فکر نوعنمونِ فردی فرهیخته و باتجربه اهل فرهنگ هلنی دوران اوج آتن کلاسیک را ارائه دهد. نکتهی دوم، نقش شرایط زیستمحیطی در جغرافیای انسانی است که نشان میدهد نیروهای طبیعی چه تأثیری بر رفتارهای زیستی و بقای انسان و در نتیجه تصمیمگیریهای سرنوشتساز و در نهایت روند رویدادهای تاریخساز دارند. از این لحاظ، آناباسیس نمونهی روشنی از نقش تعیینکنندگی زیستمحیطی در فرآیندهای تاریخی و باستانشناختی محسوب میشود.
منابع
Lloyd, S. 1989. Ancient Turkey, Berkely and Los Angeles: University of California Press.
Xenophon, The Expedition of Cyrus, Waterfield, R. (tr.), 2005, Oxford: Oxford University Press.
Ainsworth, W. F. 1888. A Personal Narrative of the Euphrates Expedition, London: Kegan Paul Trench & Co.
Layard, A. H. 1853. Discoveries in the Ruins of Nineveh and Babylon, London: John Murray.
Witt, C. 1892. The Retreat of the Ten Thousand, London: Longmans, Green and Co., in www.heritage-history.com, accessed in April 2014.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
شماره حساب بانک ملی:
0108366716007
شماره شبا:
IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07
شماره کارت:
6037991442341222
به نام خانم زهرا غزنویان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست