یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
قلعه ای بر علیه مهاجران

یکی از تناقضات ساختار اروپا آنست که کنترل مرزها و هزینههای آن بر دوش کشورهای حاشیهای اتحادیه است و البته همین کشورها هم هستند که بیشترین مشکلات را دارند...
آنها را میتوان از گلی شناخت که به کفش و شلوارهایشان چسبیدهاست. در زمستان،رودخانه اوروس(هبروس) خطرناک است و بیشتر مهاجران راه زمینی را انتخاب میکنند. ولی کسانی هم مثل مصطفی تن به موجهای پرخروش میدهند. این مرد مراکشی که روی سکوی قطار ایستگاه الکساندروپولیس، در طرف یونانی آن، ایستادهاست بازوی چپ خود را زیر کاپشناش پنهان کردهاست. وقتی از او پرسوجو میکنیم، اول طفره رفته و سرانجام روی زمین طرح دستبندی را میکشد و سپس ضربت ارتشیان ترک و عبورش از رودخانه مرزی با شانهای از جا دررفته را با حرکاتش تعریف میکند. آن شب، دو قایقی که هر یک شش نفر مهاجر را حمل میکردند، سرنگون شدند. جلوی چشمان مصطفی، دو افغانی و یک مراکشی غرق شدند. او هم شنا بلد نبوده ولی بخاطر جلیقهی نجاتی که داشته خود را بهدست امواج میسپارد تا به ساحلغربی برسد. او همه چیزش را از دست دادهاست : پتو، دستکش، کلاه، لباسها، جانماز و پاسپورت.
در شمال، اوروس(هبروس) از بلغارستان به بعد، ترکیه و یونان را، تا دلتای رود با دریای اژه از هم جدا میکند. در طول این صدوهفتاد کیلومتر مرزی پستهای ارتشی ترک و یونانی رودرروی هم قرارگرفتهاند.
طرف ترکیه، قرمزی پرچم ملی و برجهای مراقبت در آسمان دیده میشوند. طرف یونان، میادین مین ضدنفر در جوار مناطق ارتشی قرار دارند. از سال ۲۰۱۱ ، آژانس اروپایی نظارت بر مرزهای خارجی (فرونتکس) ساختاری کمکی برای نیروهای امنیتی یونانی برپاکرده تا مهاجران را از عبور از مرز منصرف کنند. نیروهای آن بخصوص در شمال، در شهرستان اورستیادا وارد عمل میشوند. ولی در الکساندروپولیس، رودخانه اوروس بهسمت ترکیه میپیچد و مرز سیاسیای بهطول ۳¸۱۰ کیلومتر از بین مزارع کشاورزی بهوجود میآورد که با پای پیاده قابلعبور است.
روی سکوی ایستگاه قطار، در چند متری مصطفی گروهی از بنگلادشیها نشستهاند. سه نفر که خود را افغانی معرفی کرده ولی به زبان اردو حرف میزنند به دیدارشان میروند. با اینکه شب است آنها عینک آفتابی بهچشم دارند و به بنگلادشیها پیشنهاد قرضدادن پول و سرپناه میکنند .هیچکس به آنها جواب نمیدهد. وقتی که دسته سه نفری دور میشوند، یکی از بنگلادشیها با احتیاط میگوید :« آنها عضو مافیا هستند، اگر به خانهشان بروید، میدزدنتان و از خانوادهتان باج میخواهند. باید مواظب بود». هر شب سه افغانی با عینکآفتابی به اینجا میآیند.
شب پیش میرود. ایستگاه قطار کمکم در تاریکی فرو میرود. باران شروع میشود. باران از جنوب میآید و باد دریایی آنرا هل میدهد و باعث میشود بهصورت مورب ببارد. چادرهای موقتی فقیرانه بهسرعت خیس میشوند. در سالن انتظار ایستگاه مهاجران دیگر در جوار هم نشستهاند. برخی سرشان را زیر کلاه کاپشن و برخی زیر کیسههای پلاستیکی پنهان میکنند. یک سوریهای با چشمان روشن، بلند و لاغر کنار سکوی قطار قدممیزند. چهارمین باری است که برای ورود به اروپا تلاش میکند.
در قهوهخانهای نزدیک آنجا ورق بازی رونق دارد. تلویزیونی روشن است. روی آن، بازیکنان فوتبال دنبال یک توپ میدوند. تانازیس برنامه را نگاه کرده و ملامتینا، نوشیدنی الکلی را مینوشد که از انگورهای یونانی درستشده. اما فکر او جای دیگری است. خیلی زود او از دیواری حرف میزند که دولت یونان در طول مرز ۳¸۱۰ کیلومتری میسازد. در ماه اکتبر، شرکت داگراس کار نصب نردههای دوجداره فلزی ۴ متری را آغاز میکند. این مانع ضّد مهاجرتی بین ۴ تا ۵ میلیون یورو هزینه دارد. اما تانازیس به کارآمدی آن شک دارد: «دیوار برای ما هزینه دارد و هیچ چیزی را تغییر نمیدهد. تنها یک کار تبلیغاتی است. مهاجران از جاهای دورتر عبور میکنند».
پدر مرد جوان به گفتگو گوش میکند. چهره او چون صورت ظریف و لاغر نقاشیهایی است که دیوار قهوهخانهاش را پوشاندهاند.
او طرفدار جنبش نئونازی سحرگاه طلایی است: «اول از همه مشکل مذهب است. این مهاجران مسلمان و ما ارتدکس هستیم. بعد مشکل جنایت. مهاجران در آتن که بیکاری زیاد است جمع میشوند. بدون کار آنها بزهکار میشوند. سحرگاه طلایی تنها حزبی است که پیشنهاد اخراج آنها را به کشورهای خودشان میدهد».
کمکم قهوهخانه از ورقبازان خالی میشود. تنها تانازیس باقی میماند. «مثل خیلی از یونانیها، پدر من میترسد. دو سال است که او به یک پلیس محلی پول میدهد که به بهانه حفاظت از مردم، به جان مهاجران میافتد و آنها را لتوپار میکند».
روبهروی قهوهخانه سکوی قطار است. تانازیس اعتراف میکند که هیچوقت برای صحبت با کسانی که آنجا سکنی گرفتهاند نرفتهاست: «نباید به آنها کمک کرد وگرنه آنها با تعداد بیشتری بازمیگردند. اما چه باید کرد؟ این انسانها در یک کابوس زندگی میکنند. آنها خسته و گرسنه از راه میرسند. آنها احتیاج به دوا و خوراک دارند...اما با چه پولی یونان میتواند این چیزها را تهیه کند؟»
خبرنگار ویژه اعزامی ما: گرگوری لاسال
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و دوستان لوموند دیپلماتیک منتشر می شود و در فرانسه در فوریه 2013 به انتشار رسیده است.
پرونده ی «لوموند دیپلماتیک» در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/15007
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست