سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

افسردگی سالخوردگان



      افسردگی سالخوردگان
مصاحبه با سوفی مولیاس برگردان محمد باغی

به دلیل بی تفاوتی نسبتا عمومی، بسیاری از سالمندان دچار افسردگی می شوند: در حالی که گرایش به این باور وجود دارد که در غروب زندگی،  این بیماری اجمالا پدیده ای عادی است، اما اصلا این گونه نیست ، افسردگی در حقیقت یک بیماری است که  در هر سنی نه عادی است و نه غیر قابل اجتناب.

 

 

فراوانی افسردگی در میان افراد سالخورده چگونه است ؟

تقریبا در میان 20 درصد افراد سالخورده ، زن و مرد ، ممکن است نشانه های افسردگی نمایان شود. اما این رقم را باید با احتیاط در نظر گرفت. در فرانسه ، جایی که ما پرچمدار مصرف داروهای ضد افسردگی و آرامش بخش هستیم، از هر نوع  و در هرسنی که باشد،  در واقع مشکل است که بگوییم تمامی بیماران مصرف کننده داروهای ضد افسردگی، افسرده هستند. برخی از این داروها نه به دلیل افسردگی، بلکه برای درد یا بعضی ترس ها تجویز می شوند. از سوی دیگر در گروه سنی بزرگسالان، تقریبا 50 درصد افسردگی های واقعی قابل تشخیص نیستند. در برخی از بیماران، همان نشانه هایی ایجاد می شود که در ابتدای بیماری آلزایمر بوجود می آیند، و به همین دلیل ممکن است با هم اشتباه شوند. گروه دیگر بزرگسالان، بدخو، تهاجمی و خشن شده و طبیعتا دورو برشان خلوت می شود. این یک نشانه کاملا معمول از افسردگی نزد آنان است، که در افراد جوان یافت نمی شود: در چنین حالتی از افسردگی «تهاجمی» سخن به میان می آید،  البته باز هم لازم است که در این مورد تشخیص دقیق صورت گیرد. و بالاخره این احساس وجود دارد که دلتنگ شدن با پیری، عادی است. در این حالت، کسی به افسردگی مشکوک نمی شود.

 

چرا چنین کلیشه ای وجود دارد که بر اساس آن  با پیری،  خود را در اندیشه های تلخ غرق می کنند؟

من فکر می کنم که این یک عمل اجتماعی است. امروزه مشاهده می شود آنچه خوب و دوست داشتنی است،  غالبا جوانی است، نه پیری!  پذیرش و عادی بودن بیماری های مربوط  به سن از اینجا ناشی می شود. همه مردم ناراحت بودن یا عصبانیت در پیری را کمی طبیعی می دانند، برای آنکه دیگر آن توانایی های پیشین وجود ندارد. این گونه افراد، خودشان هم با  این نظر موافقند: « غمگین هستم اما این طبیعی است، من دیگر آن فعالیت ها را ندارم ، دیگرکارنمی کنم ....». بنابراین، بسیاری از افراد در چنین وضعیتی هستند بدون آنکه به این دلیل ناراحت باشند!  اما باید گفت که نه، چنین نیست، افسردگی نه وابسته به سن است، و نه غیر قابل اجتناب. یک بیماری ماندگار است که رنجی بسیار مهم را نشان می دهد. انکار بیماری می تواند به خودکشی منجر شود. و هنگامی که یک فرد پیر تصمیم به خود کشی بگیرد، عموما موفق نمی شود. موضوع در اینجا، مثل بیشتر موارد خودکشی در افراد جوانتر، درخواست کمک نیست بلکه تصمیمی قطعی برای پایان بخشیدن به رنج هاست. اهمیت این پدیده و جایگاه آن برای جامعه با خودکشی نوجوانان قابل مقایسه است.

 

عوامل افسردگی فرد سالخورده چه هستند؟

به سادگی می توان از عواملی مانند بازنشستگی ، مصیبت ، تنهایی، مشکلات مربوط به تحرک که فرد را ناچار به سکونت در سرای سالمندان می سازد و  ... نام برد. همچنین برای جوان ترها، تمامی عوامل شوک دهنده مهم هستند. اما بدترین عامل، از دست دادن همسر یا یکی از فرزندان است، گاهی نیز از دست دادن یک حیوان خانگی که آخرین همراه و حامی فرد در مقابل تنهایی است، یا از دست دادن هر وجود عزیزی که مهم ترین باشد. همچنین، خاطره جنگ برای افرادی که آن را تجربه کرده اند همیشه سهمگین است. بدترین شرایط وقتی است که در گذشته نیز حوادث افسرده کننده ای پیش آمده باشد. اما برای مثال، واقعه اول می تواند پس از بازنشستگی پیش آید. در غالب اوقات، مسئله ای تحریک کننده، از نوع احساسی، روانی، جسمی یا عصبی وجود دارد که حتی برخی مواقع یافتن آن مشکل است.

 

اگر مصیبت چنین تاثیری دارد آیا درمان، با پزشکی سازی ([1]médicalisation) عوامل موثر در بیماری، ارتقاء نمی یابد؟

من فکر نمی کنم که پیری  بیمار گونه  خیلی پزشکی سازی شده باشد(médicalisé)، چرا که غالبا ابتلاء به آن پذیرفته نمی شود. اگر بیماری را بپذیرند، این خود افراد هستند که تقاضای دارو می کنند، ولی به روان درمانی (پسیکوتراپی) روی خوش نشان نمی دهند. بیماران تمایل دارند که به طریقی ساده تر داروهای ضد افسردگی را درخواست کنند، و پزشکان نیز بسیار به تجویز آنها علاقه مندند. با این وجود اگر فکر کنیم که این کار راه حلی بی نقص است اشتباه کرده ایم. روان درمانی یا کمک اجتماعی برای پایان دادن به گوشه نشینی غالبا موثرتر است. در تمامی حالات مفروض، فرد نمی تواند به تنهایی از افسردگی نجات پیدا کند. اولویت، خصوصا در مواجه با بیمار سالخورده برقراری رابطه ای انسانی است، حتی اگر فرد مورد نظر کماکان در بین خانواده اش یا همسایگانش زندگی می کند. زیرا می توان در میان جمع بود اما در خود پیچیده و تنها. از این روی  برقراری ارتباط با مراقب برای پشت سر گذاشتن انزوا یکی از عوامل اصلی پذیرش معاینه و معالجه محترمانه  است.  بنابراین باید روی انگیزه های بیماران کار شده و بویژه با آنها رابطه ای مبتنی بر اعتماد برقرار شود.

 

پذیرش و مشاوره روان شناسی و درمان دارویی باید همزمان باشد؟

بله، حالت مطلوب همین است. مطالعات نشان می دهند که درمانِ همزمان آثار بسیار موثرتری برجای می گذارد. اما همیشه هم ممکن نیست؛ اقدام به معالجه با دارو گاهی مسئله آفرین است؛ بویژه هنگامی که مسئله تنها افسردگی نیست: در این وضعیت بیماران باید تا 20 قرص در روز دریافت کنند. همچنین می توان برای افسردگی های بسیار سنگین با نشانه های جنون (پسیکوتیک)که در برابر تمامی معالجات دیگر مقاومت می کنند درمان با الکتروشوک (سیسموتراپی) را انجام داد که بسیار موثر است. اما در مورد روان درمانی (پسیکوتراپی)، همه چیز به بیمار بستگی دارد. معالجه های رفتاری یا شناختی (روش های شرطی سازی مورد استفاده برای برخی بیماری های عصبی یا شناختی) امکان پذیرند، اما در این سن کم تر به کار گرفته می شوند زیرا مشکلات از گذشته ای دور پیش می آیند. در صورت وجود ناراحتی های خیلی کهنه ، موکدا لازم است رویکردی بسیار طولانی از نوع  تحلیلی در پیش گرفته شود. اما هیچ درمان غیر دارویی بوسیله بیمه پوشش داده نمی شود. نهادهای عمومی روانشناسی را جدی نمی گیرند، و بویژه افسردگی سالخوردگان برای آنها ارجحیتی ندارد!

 

درمان افسردگی در شرایطی که مریض مسن باشد مشکل تر است؟

درمان به بیماری مربوط است و ربطی به سن ندارد. معالجه کسی که همیشه افسرده بوده تا کسی که بدلیل انتقال به سرای سالمندان یا مرگ همسرش دچار افسردگی شده،  مشکل تر است. برای افسردگی های ناشی از بیماری عصبی مسئله فرق می کند: می توان برای بهبودی مقطعی امیدوار بود، اما الزاما برای یک درمان کامل، خیر.

 

بطور روزمره، چگونه می توان تا جایی که ممکن است با یک مریض پیر دچار افسردگی زندگی بهتری داشت؟

«با کمک به او»، یعنی تحمل کردن فرد افسرده، کسی که خود را به طور کامل به او اختصاص می دهد و نگران است ، باید به یاد داشته باشد که او با مریضی زندگی می کند، که «اختیارش دست خودش نیست» ، و بنابراین خود را در وضعیتی خارج از اراده خود می یابد. اما فرد کمک کننده مخصوصا باید به سلامتی کامل خود نیز توجه داشته باشد، و بدون آن که خود را به بی توجهی به دیگری در حدی که انتظار می رفت متهم سازد، اوقاتی را به خود اختصاص دهد،. زیرا به صورت بالقوه، فرد کمک کننده با تمایل به فراموشی خود، با مشکلات بیشتری در سلامتی مواجه خواهد شد. مواجهه با بیماری آلزایمر نیز این وضعیت را در پی دارد: کمک به آنها افسردگی یا سرطان را برای مددکار در مقایسه با مابقی افراد 30 درصد افزایش می دهد. بنابراین همزمان مددکار و مریض بودن می تواند به حاد شدن افسردگی فردی که به او کمک می شود مننتهی گردد! مددکار نباید برای درخواست کمک های انسانی و مالی به منظور ممانعت از خستگی و از پا درآمدن خود تردید داشته باشد. پرستاران باید به بیمار بفهمانند که او تنها نیست و تا جایی که ممکن است باید برای پاسخ به سوالات و اطلاع رسانی، در دسترس باقی بمانند. کمک به بیماران مسئولیتی سنگین اما بسیار زیباست.

سوفی مولیاس(Sophie Moulias) پزشک بخش اقامت کوتاه پیردرمانی (ژریاتریک) مرکز بیمارستانی  آمبروآز- پره، در بولونی،

(Ambroise-Paré, à Boulogne) او به همراهی اولویه گرن (Olivier Guérin) و ونسون پیین (Vincent Peigne) کتاب «درمان پیری» (Gériatrie) را نوشته است . انتشارات ماسون، 2008

 

http://anthropology.ir/node/25868

مترجم : محمد باغی

 

 

[1] - واژه médicalisation  از فعل médicaliser -  مدیکالیزه عبارت است از پزشکی سازی، استیلای گفتمان پزشکی در جایی که لزوما با موقعیت های پزشکی روبرو نیستیم.  مثلا در سال های اخیر در پدیده پیری که امری طبیعی و جهانشمول و مشترک میان انسان و حیوان است، پزشکی شده است یعنی آن را به عنوان بیماری می بینندو برایش درمان و دارو و جراحی و غیره تجویز می کنند، این مصداق پزشکی شدن است.- دکتر فکوهی