پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دولت بوش دولت ناقض در مفاهیم و دوگانگی در معیارها


دولت بوش دولت ناقض در مفاهیم و دوگانگی در معیارها

سیاست خارجی دولت بوش با تناقض در مفاهیم و در دوگانگی در معیارها در بسیاری از موارد متمایز می شود برجسته ترین تناقض ها را می توان میان دو شعار آزادی برای كشورها و آزادی برای شهروندان یافت

سیاست خارجی دولت بوش با تناقض در مفاهیم و در دوگانگی در معیارها در بسیاری از موارد متمایز می شود. برجسته ترین تناقض ها را می توان میان دو شعار آزادی برای كشورها و آزادی برای شهروندان یافت. رییس جمهور امریكا بر شعار آزادی تمركز می كند تا این كه بتواند همه جنگ هایی كه دولتش در خاورمیانه و سایر نقاط جهان به راه انداخته تحت لوای همین شعار توجیه كند. او بارها و به هر مناسبتی آنچه را كه در عراق و لبنان و فلسطین اتفاق افتاده است را با همان توجیه فوق تكرار كرده است.

شگفت اینجاست كه رییس جمهور امریكا و دولتش به مساله آزادی طوری نگاه می كنند كه گویی فقط یك مساله داخلی میان دولت ها و ملت هاست و آگاهانه منطق اساسی آزادی كه آزادی كشورهاست را نادیده می گیرند. آن ها به خوبی می دانند كه با آزادی كشورها، شهروندان می توانند فعالیت های خود را آزادانه به انجام برسانند.

معیار امریكایی ها برای آزادی در فلسطین و عراق، معیار انتخابات بود كه چندین بار به اجرا درآمد اما در لبنان، معیار آزادی از نظر امریكایی ها، فعالیت علیه حضور نظامی سوریه در آن كشور است. واشنگتن در سال ۲۰۰۵ اعلام كرد كه با وجود حضور نظامی سوریه و نفوذ امنیتی آن كشور در خاك لبنان، امكان ایجاد دموكراسی وجود ندارد. آیا امریكا می پذیرد كه حضورش در عراق و حضور اسراییل اشغالگر در اراضی فلسطین نفی كننده گفته هایش است؟

دولت امریكا از طریق اشغال افغانستان، شعار آزادی برای افغان ها را سر داد! و با اشغال عراق برای عراقی ها شعار آزادی را عنوان كرد! و برای فلسطینی ها از طریق پی ریزی اشغالگری اسراییل و محاصره ملت فلسطین در غزه و كرانه باختری نیز شعار آزادی را فریاد زد. گناه فلسطینی ها این بود كه با انتخاباتی كاملاً آزاد، جنبش حماس به پیروزی رسید! در لبنان، با انتخابات زودرس كه می تواند بحران سیاسی و قانون اساسی را پایان دهد، واشنگتن به شدت مخالفت می كند. امریكا همچنین با انتخاب رییس جمهور از طریق آرای مستقیم مردم نیز مخالف است!

بی شك، امریكا خود مسوول بروز بحران های عمیق كشورهای عربی است و بدون دریافت حكمی از سوی مراكز بین المللی، به خود این اختیار را داده است كه در همه امور كشورهای عربی دخالت كند. بنابراین شاهد هستیم كه بحران ها در عراق و فلسطین و لبنان به شدت در حال عمیق شدن هستند و بحران های یادشده در كشورهای لبنان، عراق و فلسطین نتیجه شكست سیاست های امریكا و دوگانگی و تناقض در مفاهیم آزادی و دموكراسی است.

دوگانگی و تضاد در سیاست های امریكا از طریق پی آمدهای مواضع آن كشور در قبال سوریه و ایران نیز آشكار می شود. اولویت دولت بوش- بنا به ادعای خودش، جنگ علیه القاعده و حمایتگران و پناه دهندگان به آن سازمان است كه از سال ۲۰۰۱ به اجرا درآمده است و حركت نیروهای امریكایی به سوی افغانستان و سرنگون ساختن دولت طالبان، در آن تاریخ قابل درك بود و عملاً آن كار صورت پذیرفت و از سوی كشورهای عربی، غربی و بین المللی هیچ اعتراضی صورت نگرفت.

ولی دولت بوش از رخدادهای یازدهم سپتامبر به عنوان یك عامل توجیه برای اجرای راهبردهای نهفته خود بهره جست و تحت عنوان مبارزه با تروریسم و القاعده به عراق لشكركشی كرد و آن كشور را تحت اشغال خود درآورد.

پس از آن واشنگتن به رغم آن كه میان تهران و دمشق و رژیم صدام حسین هیچگونه ارتباطی وجود نداشت به سوی ایران و سوریه تهاجم تبلیغاتی رسانه ای منظمی را آغاز كرد.

اگر معیار امریكایی ها جنگ علیه «القاعده» است، تهاجم به عراق و یا ایجاد درگیری با دمشق و تهران اصلاً قابل توجیه نخواهد بود و اگر معیار امریكایی ها ساقط كردن نظام صدام حسین بوده، باید با تهران و دمشق كه از سال های طولانی با رژیم صدام حسین درگیری داشتند، روابط مستحكم به وجود می آورد.

شاید اكنون زمان آن فرا رسیده باشد كه ملت امریكا، دولت فعلی و دولت های گذشته را به دلیل به وجود آوردن القاعده طی دوره جنگ افغان ها علیه نظام كمونیست و پدیدار شدن جنبش «طالبان» به هنگام درگیری گروه های اسلامی برای در اختیار گرفتن قدرت، مورد محاسبه قرار دهد زیرا دولت امریكا در به وجود آوردن القاعده و طالبان و پیش تر از آن دو پدیده «مجاهدان افغان» كاملاً عیان بوده است.

نكته بسیار شگفت انگیز و در عین حال تعجب آور این است كه چگونه اعضای «جهاد و داوطلبان مرگ» به سوی افغانستان روان می شوند و در عراق نیز حضور آن ها كاملاً لمس می شود ولی این افراد هیچگاه به سوی فلسطین اشغالی روان نمی شوند!

بوش و تعدادی از مسوولان امریكایی با تاكید می گویند كه جنگ علیه تروریسم، مستمر و نامحدود است و برای دولت جمهوریخواه تمركز بر مساله امنیتی و خطر تروریسم خصوصاً دوره انتخابات ریاست جمهوری آینده، فواید بسیار زیادی دارد.

دولت بوش موضوع تروریسم را یك موضوع كشدار تلقی می كند زیرا می تواند زمان و مكان دشمن و راه های مقابله با او را كاملاً برگزیند. بنابراین امریكا هرگز با مشخص شدن مفهوم بین المللی تروریسم موافقت نمی كند زیرا مشخص نشدن مفهوم واقعی تروریسم، این امكان را به واشنگتن می دهد كه خود او بگوید چه كسی تروریست است و چگونه و در چه مكان و زمانی باید با او رودر رو شد. این مقوله همان عامل توجیه گر تجاوز علیه عراق و تنش فزایی علیه ایران و علیه هر كشور عربی كه با اسراییل مخالف است، می باشد.

با روشن نشدن مفهوم مبارزه با تروریسم از سوی امریكا انتظار می رفت كه آن ها در مفهوم نیروهای مقاومت دخالتی نداشته باشند ولی دولت بوش بر عكس، در این باره موضعی كاملاً روشن اتخاذ كرده است و امریكا همه گروه های مقاومت كه علیه اسراییل مبارزه می كنند را در یك سبد قرار داده است و میان نیروهای مقاومت برای رسیدن به آزادی و سایر موارد، تمایز قایل نمی شود.

آیا امریكا و دیگر كشورها حق دارند به عملیات نظامی فلسطین در درون اسراییل اعتراض كنند؟ آیا آن ها نمی دانند كه اسراییل اراضی آن ها را از سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ اشغال كرده است؟ آیا آن ها برای فلسطینی ها جهت آزادی سرزمین شان حقی قایل نیستند؟

همه گروه های مقاومت (بدون استثنا) از نظر واشنگتن تروریست بوده و باید هدف قرار گیرند و دولت بوش به كشورهای عربی جهت متوقف ساختن حمایت از این گروه ها فشار زیادی وارد می آورد.

زمانی كه اسراییلی ها به فلسطین و لبنان حمله می برند، واشنگتن برای این عمل تروریستی آن ها، بهانه هایی ایجاد می كند و توجیه های غیرمنطقی می كند ولی وقتی نیروهای مقاومت علیه نیروهای اسراییلی عملیاتی انجام می دهند بلافاصله اعلام می كنند كه فعالیت های آنان تروریستی است!

واشنگتن هنوز هم تكرار درخواست های فلسطینی ها برای آزادی سرزمین شان را تروریسم می داند ولی عملیات كشتار و غارت و ویران سازی خانه های فلسطینی ها توسط اسراییلی ها را مشروع تلقی می كند.

واشنگتن تاكنون اعلام نكرده كه كرانه باختری و غزه تحت اشغال است و بدین ترتیب برای اسراییل این حق را قایل می شود كه اراضی كه پیش تر خارج شده و به عبارتی آزاد شده اند، مجدداً آن ها را اشغال كند. ایالات متحده امریكا اصولاً براساس شكل گیری آزادی زمین و بنای دموكراسی، قوام یافت آن ها در درجه اول از سلطه انگلیسی ها رها شدند و سپس تلاش كردند كه ایالات متحده را براساس اصول دموكراتیك و قانون اساسی مناسبی پی ریزی كنند. منتهی اكنون مفهوم امریكایی ها از تروریسم خود موجب تشویق تروریسم شده است و برعكس هرگز نتوانسته برای آن مانعی ایجاد كند. مفهوم تروریسم، موجب گردیده كه تجاوز اسراییل به ملت فلسطین در دیگر كشورهای عربی، مشروعیت یابد.

واشنگتن امروز خود اسیر مفاهیم خود ساخته و مواضع اسراییلی ها شده است.

بی شك تا زمانی كه موضع امریكایی ها همچنان بر اشغال عراق و عدم برخورد با اسراییل شكل بگیرد باید گفت با مخالفت ملت های جهان روبه رو خواهد بود. اكنون جهان باید به دولت امریكا فشار آورد كه از اشغال عراق دست بردارد و از اسراییل حمایت نكند تا این كه سرزمین فلسطین و همه اراضی اشغال شده عربی آزاد شوند.

اكنون جهان و خصوصاً كشورهای عربی باید به ایالات متحده امریكا فشار بیاورند همان طور كه امریكا و فرانسه در سال ۲۰۰۴ خواستار خروج نیروهای سوریه از لبنان شدند، اكنون نیز خواستار صدور قطعنامه ای برای خروج امریكا از عراق شوند. آیا عراق مستحق رسیدن به آزادی نیست؟!

مترجم: سید محسن ساری

نویسنده: صبحی غندور (مدیر مركز گفت وگوی عربی در واشنگتن)

منبع: الرأی العام چاپ كویت