پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا

میلان کوندرا: میل به جاودانگی و سرنوشت اجتناب ناپذیر بشر



      میلان کوندرا: میل به جاودانگی و سرنوشت اجتناب ناپذیر بشر
هوشنگ جمشیدیان

آنچه به جاودانگی امکان جاودانه شدن داده، محصول سال‌ها تلاش و مطالعه در تاریخ و فرهنگ اروپاست. پیداست که برای برخی جزئیات کوندرا چه کتاب‌ها که نخوانده و چه تفحص ها که نکرده، از فنون استفاده از زیج توسط منجمان تا زندگینامه‌ی گوته و همینگوی؛ از تاریخ موسیقی و ادبیات تا مباحث روز در زمینه‌ی رابطه‌ی اقتصاد، فرهنگ و سیاست؛ از تاریخ سیاسی معاصر تا مسائل جنبش‌های جدید زیست محیطی و...جالب این‌جاست که این اطلاعات را چنان از هضم رابع گذرانده که وقتی آنها را بر دایره‌ی داستانش می‌ریزد، فرق میان اطلاعات مستند با مواد ومصالح داستان چندان آشکار نیست که لذت خواندن رمان را زائل کند و شما بخواهید نویسنده هرچه زودتر شرش راکم کند و اجازه بدهد آدمهای داستان، قصه را جلو ببرند، مزاحمتی که در کارهای مقلدانه بسیار دل‌آزار و رماننده از کار در می‌آید.

رمان جاوداگی حکایت اندیشه و کاوش در باره انسان و تنهایی و بیگانگی ودردهای حیات جمعی اوست، نگارش این اثر به گونه ای است که به قول نویسنده (نه شتاب آمیز است ونه چنان فشرده و سنگین که فهم آن را دشوار سازد) با آنکه رمان جاودانگی از مایه ای فلسفی برخوردار است، اندیشه ها به شکلی درقالب داستان وطنززیرکانه وجدیتی هوشمندانه ریخته شده که خواننده حس نمی کند با اندیشه ای چونین عمیق سر و کار دارد.

برخی از مباحث کوندرا، خواه مباحث وجودی او در باب هستی، معنای زندگی، هویت انسانی، معنای رابطه، دوستی، عشق، و جنسیت چنان مسأله‌آمیز و مسأله‌زاست که باید هر یک را به تنهایی کند و کاو کرد. هر یک از این بحث‌ها نظریه‌های جاری را به چالش می‌کشد یا با آن‌ها همراه می‌شود. برای این همراهی و ناهمراهی، و برای کاوش در میزان اعتبار و بُرد هر یک از نظریه‌های پیشنهاد شده لازم است که کتاب دوباره و چندباره خوانده شود، بویژه در باب عشق و جنسیت که یکی از دغدغه‌های ظاهراً همیشگی کوندرا به حساب می‌آید.

 گذشته از هرچیز، طنز ظریف و پوشیده در لفافی از جدیتِ کوندرا به جذابیت کارش بسیار افزوده است. وقتی فاصله‌ی این طنز را از شوخی تا بارهستی و از آنجا تا جاودانگی دنبال می‌کنیم، پختگی این طنز و دلنشینی‌اش بهتر آشکار می‌شود. در هر حال رمان کوندرا به تعبیر خودش «ضیافتی است با غذاهای بسیار» و نه « شبیه مسابقه‌ی دوچرخه سواری» . بنابراین فرجام و خط پایان رمان و تلاش برای رسیدن به آن اهمیت کمتری دارد تا تنوع و لذت بردن از این تنوع و گشتن و واگشتن در مسیر. درخواندن رمان های کوندرا نباید به دنبال استفاده از کلیشه های موجود در ذهن انسان ها گشت.رمزگذاری و رمزگشایی ای در کار نیست. خبری از سمبل ها نیست.اینجا تخیل به خودی خود ارزش دارد.

 دریچه ای که کوندرا از زبان رمان به جهان باز می کند هرچه بیشتر تحت تأثیر زیست اجتماعی او در وطن ترک گفته اش «جمهوری چک» در دوران حکومت کمونیست ها است، اما با گفتن این جمله دقیقا داریم به جایی نزدیک می شویم که کوندرا از نزدیکی به آن بر حذر بود. او اعتقادی به زندگی نامه نویسی ندارد و صراحتا می گوید:

« زندگی شخصی نویسنده فقط مربوط به خود اوست، زیرا زندگی نامه نویسنده به شکل و ماهیت اثر آسیب می رساند.» این اصل برای این نویسنده یک سلیقه شخصی نیست؛ کوندرا در هفته نامه لونوول اوبسرواتور می نویسد:

« بیزاری از صحبت کردن درباره ی خود چیزی است که استعداد رمان نویسی را از استعداد تغزلی متمایز می سازد.»

امتناع از حرف زدن درباره ی زندگی شخصی او راهی است برای آنکه توجه و تمرکز اصلی مخاطبان درباره کوندرا به آثارش هدایت شود.

نگاه هایی که کوندرا از جریان رمان هایش به جهان می اندازد،به قول خودش «تفکری منحصرا رمانی» است. کوندرا تفکرات مطرح شده در رمان هایش را فرضی می داند و نه قرص و محکم. او به این اندیشه ها «لحنی سرزنده، طناز، متحرک، تجربی یا پرسشگرانه» می دهد. او رمان را اساسا عرصه فرضی، بی اطمینانی، «قلمرو بازی و فرضیه» و جایی می داند که دیگر «آدم در آن حکم صادر نمی کند». برای بررسی و نقد آثار میلان کوندرا ابزار فلسفی و جامعه شناختی ابزار خوبی نیستند؛ او در رمانهایش مقاله های رمانی می نویسد و نه مقاله های فلسفی. گرچه شاید در آنها رد یا اثبات فرضیه ای باشد.

برای مطالعه متن کامل، فایل پیوست را مشاهده فرمایید.

هوشنگ جمشیدیان

 

 

پیوستاندازه
23548.pdf361.51 KB