چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

آیا می توان در برابر زوال شناختی مقاومت کرد؟



      آیا می توان در برابر زوال شناختی مقاومت کرد؟
آشیل وینبرگ برگردان محمد باغی

مغز انسان مانند دیگر اعضاء بدن، با  افزایش سن پیر می شود. حافظه ضعیف می شود ، توانایی های تمرکز و تیز هوشی کاهش می یابد. این زوال که بر اساس افراد و استعدادها خیلی متفاوت است می تواند از راه های گوناگون به تاخیر بیفتد.
«بین 20 تا 60 سالگی، شما 40 درصد توانایی های هوشی تان را از دست می دهید. اگر به سن 70 یا 90 سالگی برسید، با کاستی های شدید تری مواجه خواهید شد.»

Patrick Lemaire – "پاتریک لومر" ، مدیر گروه "انعطاف پذیری و پیریِ شناختی" در موسسه "س ان ار اس" ،  در سخنرانی خود و در پاسخ به گزاره فوق با شفافیت وارد عمل شده و مداخله قاطع خود را آغاز کرد. روز مورد نظر، در "مرکز تحلیل راهبردی" به عنوان روز مطالعه پیریِ شناختی برنامه ریزی شده بود و از متخصصین برای ارائه پژوهش هایشان دعوت بعمل آمده بود[1]. "پ.لومر" در حالی که با لحنی متعادل با مخاطبینی بسیار جوان تر سخن می گفت اعلام کرد: «اگر یک مسیر طولانی آموزشی را طی کرده باشید، زوال ها  به حداقل خواهند رسید (...)از طریق یک زندگی شغلی پربار و سرزنده می توان آنها را محدود کرد.» اما اضافه شدن عوامل تشدید کننده و از جمله طلاق های مکرر، روند پیریِ شناختی را تسریع می بخشد:« سه بار طلاق گرفتن قبل از  60 سالگی، خطر زوالِ شناختی را 5 برابر افزایش می دهد.»

پس از این ورود بی مقدمه در بحث، پ.لومر در ابتدای سخن خود، با لبخند مداخله خود را تعدیل می کند: «ورود شما را در این بعد از ظهر که به پیریِ شناختی اختصاص داده شده خوش آمد می گویم!»

وی در ادامه سخنرانی خود بر عناصر بنیادین چیزی که امروزه  زوال شناختی دانسته می شود انگشت تاکید می گذارد. اولا: آری ، زوال شناختی درمان ناشدنی است. نمی توان از پیری جلوگیری کرد، با بالارفتن سن، بدن ضعیف می شود، همچنین مغز. توانایی های عملی رو به کاستی می نهند، توانایی های فکری نیز به همین ترتیب.

با این همه قبل از هر چیز باید بدانیم که زوال شناختی هم در رابطه با افراد،  بسیار متفاوت است[2] و هم بر اساس توانایی های مورد نظر متفاوت می شود: برای مثال حافظه بیشتر از زبان آسیب می بیند. در توضیحات بعدی، این موضوع را به تفصیل پی می گیریم.

زوال از چه زمانی آغاز می شود؟

زوال شناختی از 45 سالگی شروع می شود، این نتیجه پژوهش منتشره  در بهار سال 2012  است که سر و صدای زیادی به پا کرد. این پژوهش که بوسیله محققان "اینسرم" (Inserm) و "یونیورسیتی کالج" لندن صورت گرفته بود ظاهرا آغاز زوال توانایی های شناختی را از میانه زندگی نشان می داد. برای کسانی که فکر می کردند زوال شناختی دیرتر، یعنی پس از 60  سالگی،  آغاز می شود این خبر بدی بود. اما با این وجود می توان مسائل را به شکلی دیگر دید و به خود گفت که در مجموع، 45 سالگی سن خوبی است برای رسیدن به نقطه اوج هوشی است. اما در واقع، به هیچ عنوان این طور نیست.  وقتی که از نزدیک به پژوهش نگریسته شود، مشخص می شود که 45 سالگی سن آغاز زوال شناختی نیست. محققان مطالعه خود را بر روی 7000 نفر (5198 مرد و 2192 زن) که بین 45 تا 70 سال سن داشتند، انجام دادند[3]. بنابراین 45 سالگی ، سن جوان ترین افراد مورد مطالعه می باشد! هیچ چیزی اجازه نمی دهد گفته شود که اگر سن حداقلی جمعیت مورد مطالعه پایین تر می بود ، یعنی در حد 35 یا 30 سال، نمی ترانستیم زوال را تخمین بزنیم. یکی دیگر از اطلاعات اصلی، نتیجه گیری های بسیار عجولانه را نسبی می کند: تفاوت های بسیار مهمی بین تغییرات متوالی توانایی های شناختی افراد با یکدیگر وجود دارد. حتی به نظر می رسد که همان نسبت جمعیت نمونه، در نتایج ده سال جوانتر نیز تحقق می یافت. بنابراین هنگامی که سخن از زوال شناختی به میان می آید، مهم این است که محتاط باشیم  و مشخص کنیم که از چه چیزی سخن می گوییم.

در واقع، به همان ترتیب که پ.لومر به درستی یادآوری می کند،« هنگامی که تغییرات نتایج شناختی در میان بیش از 3000 نفر، 20 تا 70 ساله  که هر فرد در هر 7 سال یکبار تست شده، مورد بررسی قرار گیرد، در گام اول مشخص می شود که تمامی فعالیت های شناختی با بالارفتن سن دچار زوال می شوند.»

به رغم این، برخی از توانایی ها زودتر از دیگران و قبل از موعد به کاستی می گرایند. آنها توانایی های مربوط به توجه ، تمرکز و انعطاف پذیری شناختی هستند که در ابتدا و به شکلی مهمتر کاهش می یابند. وقتی که مسئله انتخاب بین دو راهبرد در میان باشد (مثلا برای انجام یک محاسبه ذهنی)، جوانان 20-30 ساله از افراد مسن موفق ترند: این مسئله نشان دهنده انعطاف پذیری بیشتری در توانایی انتخاب است. یعنی همزمان توجه گزینشی (تمرکز کردن بر یک وظیفه)، توجه تقسیم شده (یعنی توانایی انجام همزمان چند وظیفه)، و سویچینگ تدبیری است(عمل تحرک و تبادل بین منابع مختلف اطلاعات)[4].

سرعت انعطاف پذیری به توانایی تطبیق و انعطاف شناختی مربوط می شود. بنابراین چون همه چیز در گذر است، با افزایش سن مغز نیز مانند بدن عمل می کند گویی انعطاف ناپذیر تر و کم تحرک تر می شود. خلاصه ، مغز نیز مانند بدن به سستی می گراید. آنگاه نوبت حافظه است که ضعیف شود، همزمان توانایی یادآوری (بویژه اسامی خاص) و توانایی حفظ اطلاعات جدید به پایین ترین حد (یعنی آنچه که رمزگذاری نامیده شده است) می رسد. حافظه کار (که جایگاه عملیات های ذهنی آگاهانه و ارادی است) به همان شکل با افزایش سن تحت تاثیر قرار می گیرد: فرآیند های عصبی، توجه و انعطاف پذیری شناختی بطور مداوم به زوال می گراید[5]. در مقابل توانایی های زبانی (سیالیت بیان) برای مدت طولانی تری سالم باقی می مانند و قبل از 60 یا 70 سال زوال آن آغاز نمی گردد و در آن صورت نیز بسیار خفیف تراست.

با توجه به موارد ذکر شده، اولین نتیجه این است که  اگر زوال شناختی غیر قابل درمان است، یکدست نیست و بر توانایی های مختلف شناختی تاثیرات متفاوتی دارد.

دومین راهنمایی بزرگ این است که همه افراد به یک شکل پیر نمی شوند. گاهی تفاوت های فردی  در رابطه توانایی های شناختی بسیار تاثرپذیر هستند. این تفاوت ها به همان اندازه که به ژن ها وابسته اند به سرگذشت انسان نیز بستگی دارند: میزان تحصیلات گذشته، فعالیت های شغلی، سبک زندگی وغنای فعالیت های اجتماعی در طول زندگی، می توانند به  کندی یا تسریع تاثیرات پیری بیانجامند[6].

آنچه که به ما مربوط می شود ...

"اپیکتت" دانا دعوت می کرد که در زندگی خود به « آنچه که به ما بستگی دارد و آنچه که به ما بستگی ندارد» توجه داشته باشیم. باید با صداقت « آنچه که به ما بستگی ندارد» را پذیرفت، و برای آنچه که می توان تغییر داد وارد عمل شد.

در خصوص زوال شناختی، چه چیزی به ما بستگی دارد؟ ما هیچ تسلطی بر ژنها و بر گذشته نداریم. در مقابل، همیشه می توان برای آینده وارد عمل شد. پژوهشگران عوامل پیشگیری و تاثیر گذار بر زوال شناختی را کشف کرده اند.

حفافظت از توانایی های شناختی در مرحله اول به آنچه که در سفره و در بهداشت زندگی داریم بستگی دارد. Mens sana in corpore sano -  فکر سالم در بدن سالم- این را ضرب المثلی قدیمی می گوید: این ضرب المثل با واقعیت علمی که امروزه ثابت شده است، منطبق می باشد[7]. مغز عضوی است که به  شرائن و تغذیه صحیح نیازمند است. از طرفی، بیماری های ریه، عامل کاهش اکسیژن رسانی به مغز هستند. به همین ترتیب، برخی از داروها (خواب آور یا آنتی بیوتیک) می توانند میزان قند یا پتاسیم لازم برای تغذیه مناسب سلول های عصبی را تغییر دهند. بنابراین یک رژیم «ضد پیریِ شناختی» مستلزم سلامتی عمومی مناسب است. غذاهای مغز مانند امگا3 کم حافظه گی را به تاخیر می اندازند.

همچنین ویتامین ب دریافتی نیز مساعد کننده پویایی مغز است. دخانیات می توانند تاثیرات مفید فوری بر تمرکز داشته باشند و در مقابل در دراز مدت زوال شناختی را سرعت می بخشند[8].

فعالیت جسمی نه تنها به سالم نگهداری مغز منتهی می شود بلکه همچنین زوال شناختی را کند می کند، این مسئله با فرا تحلیل 111 پژوهش بوسیله محققان "شیکاگو"[9] تصدیق شده است. زندگی اخلاقی و ورزش نیز علاوه بر بدن برای فکر هم مفید هستند.

فعالیت به پویایی فکر می انجامد

اکنون باید پرسید چه رابطه ای بین فعالیت و زوال شناختی وجود دارد؟ البته این قابل حدس است که حفظ فعالیت های متنوع، روابط اجتماعی و مسئولیت پذیری ها، مغز را در بهترین حالت نگهداری می کنند.

برعکس، کناره گیری از اجتماع، محدود کردن فعالیت ها وعرصه های سودآور همزمان عوامل تشدید کننده زوال شناختی هستند. این مسئله کاملا بوسیله پژوهش های پر شمار تایید شده است. از آن جمله ، پژوهش اروپایی "شاری"( Share) که  تاثیر بازنشستگی بر پیری را در 14 کشور اروپایی مورد مطالعه قرار داده و تایید کرده است که ادامه فعالیت های شغلی، ارتباط تنگاتنگی با تغییر فعالیت مغز دارد.

از نظر”استفان آدام”(Stéphane Adam)، رییس بخش روانشناسی پیری در دانشگاه "لی یژ" (Liège)، نتیجه بررسی ها کاملا روشن است: « فرد سالخورده پس از 55 سالگی هر چه بیشتر فعال باشد، درک و فهمش بهتر است(...) فرد شصت ساله ای که در عرصه شغلی فعال باقی بماند، در مقایسه با کسی که در همان سن از فعالیت دست می کشد،  پس از گذشت یک تا چهار سال  تقریبا یک سال و نیم در فعالیت شناختی پیش خواهد افتاد[10]

آیا باید نتیجه گیری کرد که با به عقب انداختن سن بازنشستگی، زوال شناختی به تاخیر می افتد؟ این مسئله از حساسیت سیاسی برخوردار است، و "س.آدام" از آن آگاه است اما پاسخ جای تردیدی باقی نمی گذارد: هرچه کار طولانی تر باشد، زوال شناختی دیرتر پیش می آید.

با این وجود این نتیجه باید حداقل با دو پدیده دیگر متعادل گردد. اولا تمامی فعالیت های شغلی ارزشمند نیستند و از میان آنها  برخی بسیار انرژی بخش اند و برخی دیگر بسیار خسته کننده اند. بعلاوه، می توان فعالیت هایی داشت و یک زندگی اجتماعی پر جنب و جوش را حفظ کرد اما نه به عنوان یک شغل. کارهای دستی غیر حرفه ای فعالیت هایی هستند که توانایی های ذهنی زیادی را پایدار می سازند: مرتب سازی، محاسبه، تخیل. فعالیت های گروهی نیز بهبودی بخشند زیرا مستلزم مسئولیت پذیری و ملاقات و رابطه .... هستند.

رابطه فعالیت با پیریِ شناختی درهر شرایطی، مبین مسائلی اساسی است: پویایی فکری«بدون  کوشش و هزینه»، خارج از یک زندگی اجتماعی، فعالیت های پیچیده، مسئولیت پذیری و محیطی غنی حفط نمی شود. حیات فکر، شالودهء انگیزه ها، طرح ها ، تکاپوها، محرک های خارجی که به ارئقاء توانایی های ذهنی منتهی می شوند، می باشد. مغزی سالم و پویا، بدون یک زندگی پر جنب و جوش، به سختی می تواند قابل تصور باشد.

 

 

 

آیا تمرین فکری عملی است؟

برنامه های تمرین فکری در اینترنت، در تلفن های همراه و تبلت ها به شکل بازهای ویدئویی یا "serious games" شکوفا شده اند. این برنامه ها به شکل بازی و تمرین های (type sudoku, devinettes, casse-tête (ارائه می شوند. فرض بر این است که قوام بخش حافظه، توجه ، تعقل، هماهنگی دست و چشم، سرعت عمل و ... هستند.

در اصل، این بازی ها با سرگرمی های هوشی سنتی(charades, énigmes, mots fléchés) خیلی متفاوت نیستند. این بازی ها همان اصول تمرین عضلانی را دارند: تمرین می کنیم برای ورزیده شدن عضلات شکم یا قلب، نرم کردن مفاصل و تناسب کلی شکل فیزیکی بدن.

این روش های تمرین فکری با موفقیت فزاینده ای روبرو شده اند. معروفترین آنها روش دانشمند عصب شناس ژاپنی "دکتر کاواشیما" است که نام خود را به یک برنامه  تمرین فکری داده است، برنامه ای که میلیون ها نسخه از آن در "ناینتندو" ( Nintendo) به فروش رسیده است. اما روش های فراوان دیگری مانند برنامه  "هپی نرون" (HAPPYneuron) نیز وجود دارد.

چه انتطاری می توان از این برنامه ها داشت؟

تا کنون روش کاواشیما به موضوع قابل انتشاری در مجله های علمی معتبر تبدیل نشده است. استاد روانشاسی شناختی، آلن لیوری روش کاواشیما را به همان ترتیب تجربه  کرده و بی اثر بودن آن را اعلام کرده است[11].

در سال 2010، مجله "طبیعت" نتایج آزمایشی را که در سطحی گسترده بر روی 11430 داوطلب اجرا شده بود منتشر کرد. این افراد در طول 6 هفته خود را با تمرین هایی به منظور افزایش قدرت استدلال، حافظه، چابکی چشمی- محیطی (visuospatiales) و دقت ورزیده کردند. در هر نوع از تمرین های دقیقی که افراد انجام داده بودند پیشرفت های خوبی مشاهد شد، اما در این نتایج، تبادل قابل توجهی در استعدادهای نزدیک به هم مشاهده نشد. به بیان دیگر، شما می توانید با انجام محاسبات ذهنی با خود تمرین کنید؛ بدون تردید در انجام این محاسبات پیشرفت خواهید کرد، اما هیچ چیز نشان دهنده آن نیست که این پیشرفت قابل انتقال به دیگر توانایی های ذهنی با بکارگیری همان فرآیند های شناختی باشد. بنابراین پیشرفتی عام در توانایی دقت، تمرکز یا حافظه ی کاری وجود ندارد[12].

ژان فرانسوا دورتیه

 

 

انعطاف پذیری شناختی

انعطاف پذیری شناختی (یا ذهنی) عبارت است از توانایی تغییر راهبرد ذهنی برای حل یک مسلئه. این مسئله در روانشناسی بوسیله آزمایش های تغییر رنگ ها (برای مثال افزودن دو شماره هنگامی که قرمز به نظر می رسند و بیرون کشیدن آنها هنگامی که آبی به نظر می آیند). مطالعه انعطاف پذیری شناختی اهمیت بالایی در 15 سال گذشته پیدا کرده است زیرا  با کند شدن عکس العمل و بکارگیری اطلاعات ذخیره شده در حافظه ی کاری، این موضوع  به عنوان بخشی از فرآیندهای مرکزی کنترل شناختی نگریسته می شود.

 

انعطاف مغز

انعطاف مغزی نشان دهنده توانایی مغز در تطبیق خود در جریان زندگی است. گونه های مختلفی از انعطاف وجود دارد. انعطافِ محل تلاقی نرون ها (synaptique) به آموزش بستگی دارد (هر شناخت نو یا  قابلیتی نیازمند آن است که ارتباطات جدید نرونی برقرار شود). انعطافِ محل تلاقی نرون ها در تمامی طول زندگی ادامه می یابد. همچنین خود نرون ها نیز انعطاف پذیرند  یا فضاهای مغزی وجود دارد. اما انعطاف پذیری امری کاملا نسبی است: و به نقش های  مورد نظر و سن فرد بستگی دارد. نظریه ای که بر اساس آن مغز به طور دائم تحت تاثیر انعطاف پذیری به سازماندهی مجدد خود می پردازد ، نظریه غلطی است.

حافظه ی کار

حافظه ی کار که قبلا حافظه ی کوتاه مدت نامیده می شد(در مقایسه با حافظه دراز مدت)، به حافظه موقت دلالت می کرد، که برای مثال هنگامی که یک محاسبه ذهنی بعمل می آمد برای باز یابی محاسبات واسطه ای مورد استفاده قرار می گرفت. امروزه و در ادامه کوشش های" آلن بدولی" (Alan Baddeley) حافظه ی کار معنای مهم و عمومی تری یافته است. این حافظه نشان دهنده محل کنترل و مرکزیت عملیات های ذهنی آگاهانه مورد استفاده به هنگام اقدامات پیچیده است. جایگاه آن نیز کورتکس درون پیشانی است.

 بازداری

زمانی که کوشش می کنیم به زبانی خارجی که به آن تسلط کافی نداریم ، سخن بگوییم و به شرح یک نظریه یا نشان دادن چیزی بپردازیم ، برخی از کلمات زبان مادریمان به صورت غیر ارادی بر زبان ما جاری می شوند. در این هنگام کوششی ذهنی لازم است تا  آنها را حذف کرده و با کلمات زبان خارجی جایگزین نماییم. در روان شناسی شناختی، حذف کردن مفهومی تئوریک است که از فرآیند خود کنترلی گزارش می دهد، که کوششی برای ممانعت از ارائه جوابی نیاندیشیده و جانشین کردن جوابی مناسب تر به جای آن است.  

 

منبع:  Siences Humains

(2011)

[12] - آدریان  م. اوون ودیگران. «putting brain training to the test »، مجله طبیعت، شماره 465، 2010.