سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

آرمان شهر کارلوس فوئنتس



      آرمان شهر کارلوس فوئنتس
طلوع ریاضی

کارلوس فوئنتس را با " آئورا" و " آرتمیو کروز" اش می شناسیم. مردی که بازی های زمانی اش خواننده را به یکی از شخصیت های اثر تبدیل می کند و آن گاه که داستان انقلابی فاسدش را روایت می کند سنگ های کهنه و قدیمی تاریخ را کنار می زند تا در پس داستان شخصیت های امروزی اش تاریخ آمریکای لاتین را ببیند. گویی همیشه این سوال اصلی او بوده: ما که بودیم؟ که هستیم و که خواهیم شد؟ فوئنتس در کتاب خود سرزمین دلیر جدید از تاریخ قاره اش می گوید و آن چه آرمان شهر می نامدش. معتقد است آمریکا را اروپا خلق کرد، آرمان شهری که می خواستش و در عین حال نیازمندش بود. خلق آمریکا خلق آرمان شهری است که اروپا به دنبال آن بود، تا نامی بر آن نهد و در پایان نابودش کند. آرمان شهر مکانی است که وجود ندارد، مکان بی مکانی. اگر آرمان شهر در ظرف مکان نمی گنجد، آیا جایی در زمان خواهد داشت؟ جالب آن جاست که در جستجوی آرمان شهر بودن یعنی به دنبال یک مکان بودن و نه زمان و این گونه است که در آرمان شهر می توان مکانی را یافت که وجود ندارد. فوئنتس معتقد است چنانچه آرمان شهر خاطره زمان های خوب از دست رفته و نیز میل به بازسازی آن ها ست بنابراین خواهشی است برای تصرف اوقات خوش و شاید هم از دوباره خلق کردنشان.  
و اما این است مورد عجیب آمریکا: آرمان شهری که اروپا به دنبال آن بود تا ردپای تمام گناهان خود را پاک کند و دوباره انسانی جدید خلق کند. آرمان شهری پر از رویای طلا و ثروت. اما فوئنتس معتقد است آمریکا آرمان شهر نیست که نباشد که وجود نداشته باشد بلکه مکانی است از آن ما و تاریخ ما.
از این رو آرمان شهر دوباره از میان ویرانه های تاریخ سر بر می آورد تا یادآوری مان کند که می توانیم خود را و جامعه خود را به گونه ای دیگر تصور کنیم: انسان هایی بدیع و جوامعی خوب اگر چه هیچ گاه نتوانیم قله آرزوهایمان را فتح کنیم. پر بیراه نیست که فوئنتس معتقد باشد آرمان شهر یعنی  عصر آشوب و طغیان ، یعنی آن لحظه ای که با اکنون مان به تقابل می ایستد و رویش را به سمت گذشته ای می گرداند که حال جای خالی اش را لمس می کند و نیم نگاهی می کند به آینده، به لحظه ای که می خواهدش  و هنوز از راه نرسیده. آرمان شهر، مکان بی مکانی ها، به گذشته و آینده تقسیم می شود. مثال بی بدیل آرمان شهر کارلوس فوئنتس ، آلخو کارپنتیه است و "گام های گمشده" اش. فوئنتس به سان کارپنتیه به جمع تمام زمان ها معتقد است که زمان واقعی سرزمین آمریکا است: آینه ای در برابر خود گذاشتن و عهد کردن به مبارزه از برای ساختن آینده ای که پر است از  عدالت و برابری خواهی.
فوئنتس به آدمی و توانایی هایش ایمان دارد، خوب می داند که این زنان و مردان هستند که تاریخ ساز می شوند: ابتدا زبانشان را و بعد هنرها و افسانه هایشان را می سازند. هنر، بدیع بودن گذشته را بر ما فاش می سازد. برای فوئنتس ادبیات صحنه یکه تازی تمام دنیاها و تاریخ هایی است که هنوز تمام نشده اند، چون زنان و مردان خالق آن ها هنوز زنده اند. صحفه سفید کاغذ محل تولد دنیاهای جدیدی می شود که هنوز در حال اتفاق افتادن هستند. جایی که من و او با هم روبرو می شویم و داستان تمام نشده مان را تمام می کنیم. ما آن هستیم که هستیم: نمی توانیم افتخارات و سقوط های گذشته مان را انکار کنیم. باید که دست از متهم کردن بکشیم و حافظه دسته جمعی مان را به مسئولیت مان بدل کنیم.
برای فوئنتس کلام قدرتی لایتناهی دارد. واژه از آن کیست، به چه کسی خطاب می شود؟ برای نویسنده مکزیکی واژه یعنی هویتی اشتراکی، یعنی آن چه بین من و "آن دیگری" تقسیم می شود تا بتوانیم داستان ، تاریخ و جامعه را بسازیم. تنها "آن دیگری" است که می تواند من را به من هدیه کند و یادآورم شود آن چه می توانستم باشم و نیستم. در روزگاران مدرن، رمان محل تقابل شخصیت ها ، تاریخ ها و زمان های گوناگون می شود و چهره خواننده را ترسیم می کند. زمان نگارش رمان محدود است و زمان خوانش آن لایتناهی. در واقع ادبیات ناقص قانون " علت و معلولی" فیزیک می شود. به وقت خواندن، ما- خوانندگان – علت سروانتس و شهسوار سرگردانش می شویم و آن گاه که واژگان از برابر دیدگان ما رژه می روند، سروانتس قرن هفدهمی و بورخس قرن بیستمی هم عصر ما و هم عصر یکدیگر می شوند. این چه جادویی است که در کلام نهفته و مرزهای زمان و مکان را در هم می نوردد؟ هر خواننده خالق اثر است. 
کارلوس فوئنتس ادبیات را محل تلاقی زمان و مکان می داند، آن جا که همدیگر را می شناسند و دوباره از نو یکدیگر را خلق می کنند. فوئنتس به سان پروست در جستجوی زمان از دست رفته است. مثل پرندگانی که از میان رفتند، زمان نیز می تواند از دست برود و دوباره به دست آید. میشله می گوید آدمی حق خیال کردن آینده اش را دارد. فوئنتس و شخصیت هایش می خواهند حق خیال کردن زمان های از دست رفته را نیز داشته باشند. آینده آدمی هنوز زنده است و نفس می کشد. هنر یعنی بدیع بودن گذشته. یعنی هر بار گذشته را از نو خلق کردن. 

پینوشت: این مقاله ترجمه ای خلاصه وار از یکی از کتاب های فوئنتس به نام 
Valiente mundo nuevo: épica, utopía y mito en la novela hispanoamericana
است که در واقع در برگیرنده مقالاتی در خصوص ادبیات آمریکای لاتین و غول هایش است.