چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

یک واژه نامه صمیمی(1) - کلود لوی استروس


در این گفتگو که دومینیک آنتوان گریزونی(Dominique – Antoine Grisoni) با کلود لوی استروس انجام داده است، وی دربرابر هر یک از واژه هایی که به او پیشنهاد شده، چند جمله ای را بیان کرده و به این ترتیب یک واژه نامه صمیمی، از اندیشه های خود ساخته است. این واژه نامه را در دو بخش در این پایگاه خواهید خواند: ترتیب واژه ها الفبای لاتین است:
آفریقا (Afrique)
بخشی از جهان که من تقریبا شناختی از آن ندارم. این واژه در ذهن من با جوامعی بسیار بزرگ – به نسبت جوامعی که من در برزیل با آنها سر و کار داشتم – را تداعی می کند. و من خودم را در پهنه های با تراکم کم جمعیتی نسبت به پهنه های پرجمعیت و متراکم راحت تر احساس می کنم...


دوست (Ami)
من دوستان بسیار اندکی داشته ام.

تبعیض نژادی (Apartheid)
من هرگز به آفریقای جنوبی نرفته ام و نمی توانم درباره موقعیتی که از نزدیک ندیده ام بحث کنم. با این وصف همان اندازه که تبعیض نژادی به مثابه یک نظام برای من نفرت انگیز و غیر قابل قبول است ، به همان اندازه نیز نمی توانم بگویم چگونه می توان برای این مساله که در جهان نمونه ای ندارد، راه حلی پیدا کرد.


پول (Argent)
ا گر من به اندازه کافی پول داشتم آن را صرف خرید اشیاء زیبا می کردم.


کتابخانه(Bibliotheque)
یک هیولا. دیگر نمی دانم با کتابهایم چه باید بکنم، دیگر نمی دانم چه کتاب هایی دارم و کدام کتابها کجا هستند. و حالا تصورش را بکنید که 28 سال پیش زمانی که به این آپارتمان کنونی نقل مکان کردیم، کتابخانه ام به نظرم یک چیز شکوهمند می آمد. تمام جهان روی دیوارهایم بازنموده می شدند و هر کتابی درست همان جایی قرار داشت که مردمان موضوع آن کتاب در نقشه جغرافیا به خود اختصاص می دادند.

غروب خدایان (Crepuscule des Dieux)
واگنر...پس از مدتی بی وفایی در دوران نوجوانی، من باز هم به واگنر بازگشتم. در آن زمان من استراوینسکی را می پرستیدم و با شور زیادی پلئاس (Pelleas) را دوست داشتم و هنوز هم دارم.


شاگرد (Disciple)
طبیعتا من دانشجویان زیادی در طول دوران تدریس خود داشتم. اما گمان می کنم شاگردان ( دنباله روان) بسیار اندکی داشته ام... و هرگز هم سعی نکردم داشته باشم. من آزمایشگاه انسان شناسی اجتماعی در کلژ دو فرانس را بنیانگذاری کردم و 20 سال مدیریتش را برعهده داشتم. بسیاری از پژوهشگران در این آزمایشگاه کار کردند: و من همواره آنها را تشویق می کردم که خودشان باشند.

نوشتن(Ecrire)
من می نویسم تا دچار ملال نشوم. نوشتن را دوست دارم و همیشه در پی یافتن زیباترین جملات نیستم. با این همه، گاه گمان می کنم که اگر از شکل خاصی استفاده نکنم نمی توانم ایده ای را به بیان در آورم.

دائره المعارف گرایی (Encyclopedisme)
این گرایش به دانش دائره المعارفی را مدیون پدرم هستم که مرا تشویق می کرد در همه زمینه ها مطالعه کنم به گونه ای که وقتی وارد دوران بلوغ می شدم احساس می کردم که تمام طیف فعالیت های فکری برایم قابل دسترس هستند: آهنگسازی و نقاشی می کردم و می توانستم بنویسم. اما بعدها این گرایش برایم بدل به یک نقطه ضعف شد و این یکی از دلایلی بود که نسبتا دیر شروع به نوشت کتابهایم کردم: بیش از اندازه پراکنده فکر می کردم. امروز هم آرزویم این است ولو تا حدی بتوانم در همان جهت دائرالمعارفی پیش بروم.

تدریس (Enseigner)
اندیشیدن در حضور جمع. کلاسهایم برای من نوعی گفتگو با خودم بودند. و حتی نمی دانستم چه کسانی مقابلم نشسته اند.

اگزیستانسیالیسم (Existentialisme)
یک مفهوم فلسفی که من نمی توانم لمسش کنم: فکر می کنم من انسانیت را در مقیاس دیگری مطالعه می کنم.

روشنفکر(Intellectuel)
آیا روشنفکر باید درباره مسائل مهم جهان موضع گیری کند؟ آیا او چنین رسالتی دارد؟ فکر می کنم باید قدری انعطاف داشت و چیزها را از یکدیگر تمیز داد. اگر روشنفکر اندیشه خود را بر جهان و مسائل آن متمرکز کند، می توانم بفهمم که موضع گیری کند. اما اگر او اندیشه خود را معطوف مسائل و موضوع های دیگری کرده باشد، نمی دانم چگونه می تواند فرصتی برای موضع گیری با همان دقت و وسواس درباره مسائل جهان را پیدا کند.

اجرای موسیقی (Interpretation)
موسقی پیش از به اجرا درآمدن وجود ندارد – چیزی که آن را از نقاشی و ادبیات تفکیک می کند. تنها نت های پارتیسیون وجود دارند. یعنی رمز هایی و دستورهایی برای بازآفرینی اثر. بنابراین اجرا بخشی تفکیک ناپذیر از موسیقی است در حالی که در سایر هنرها موضوعی ثانویه به شمار می آید. برای نمونه در ادبیات اجرا چیزی است که خواننده به متن می افزاید.


زبان(Langage)
یک تقدس که باید آن را پرستید.

کتاب (Livre)
جوهر حیاتی که ما را تغذیه می کند.

پایان بخش اول – ادامه دارد

منبع: مجله ادبی شماره ویژه لوی استروس – زمستان 2003


اسلام(Islam)
دینی که من خوب آن را نمی شناسم. البته باید اضافه کنم که ما امروز بازیگران امری تا حدی متناقض در تاریخ هستیم که ظاهرا (بخشی از طرفدارن) این دین نیز در آن مطرح هستند... من زمانی کار فکری خودم را آغاز کردم که به نظرم می رسید فرهنگ ما در حال تعرض به فرهنگ های دیگر بود و من جزو مدافعان و شاهدان آن فرهنگ ها در برابر این تعرض بودم. اکنون احساس می کنم که حرکت تا اندازه ای معکوس شده است و فرهنگ ما در برابر تهدیدهایی از بیرون در موضع تدافعی قرار گرفته است که شاید یکی از آنها نیز افراطی گری دینی منسوب به برخی مسلمانان باشد. و در چنین حالتی هم من به عنوان مردم شناس به شدت از فرهنگ خود دفاع می کنم.



همچنین مشاهده کنید