شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
"نشانه شناسی تصویری":گزارش شصت و سومین نشست انسانشناسی و فرهنگ

شصت و سومین نشست «یکشنبههای انسانشناسی وفرهنگ»باموضوع: «نشانهشناسی تصویری» روزیکشنبه ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۴، از ساعت ۴ تا ۷ بعداز ظهر با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. در این نشست فیلم مستند «گفتگو با انقلاب» ساخته آقای روبرت صافاریان به نمایش در آمد. سخنران اول این برنامه آقای دکتر حسین پاینده (نویسنده،منتقدادبی، منتقد فیلم و استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی) بودند که با عنوان «تحلیل گفتمان در تصویر: رویکردی نشانهشناختی» صحبت کرد و سخنران دوم آقای رامتین شهبازی (نویسنده و منتقد سینما و فیلم) بود که صحبت هایش را با عنوان «خوانش شیردل از عکسهای گلستان در مستند "قلعه"» ارائه کرد.
فیلم گفتگو با انقلاب: روبرت صافاریان
مستند "گفتگو با انقلاب" به کارگردانی "روبرت صافاریان" جمله مستندهایی ست که گرچه برای پخش در تلویزیون تولید شده ، اما برخلاف انتظاری که از اینگونه فیلمها نزد غالب منتقدان و مخاطبان وجود دارد مستندی ست که تفکر و خلاقیت در سراسر زمان سی دقیقه آن موج می زند. فیلم در تقابل با سنت رایج بسیاری از مستندهای امروزی که در آنها انتخاب موضوعی جذاب صرفا" بهانه ای برای جبران کاستی ها و ناتوانی های فیلمساز محسوب می شود، از پرداخت مستقیم و کلی نگر به موضوعی که بارها و بارها به آن پرداخته شده احتراز کرده و در عوض کوشیده است با رمز گشایی از تصاویر آرشیوی چیزی تازه در آنها کشف کند. چیزی که بتواند یک رویداد را از مشابه آن متمایز گرداند و این کاری ست که تا کنون کمتر مورد توجه فیلمسازان بوده است. اهمیت این موضوع از آن جهت است که فیلمساز با انتقال تجارب شخصی و دانش نظری اش به فیلم، این رویداد را نه مانند سابق شعارزده و انسان زدوده، بلکه همچون تجربه ای بشری که خود از سر گذرانده تصویر کرده است. حضور این وجه انسانی در فیلم موجب شده است که رویدادی مانند انقلاب به جزئیات این تجارب روزمره فردی گره خورده و نتیجتا" اختصاصی شود. اما نادیده گرفتن چنین پدیده ای موجب می شود انقلاب ایران به جای آنکه در نوع خود همچون هر انقلابی که در جهان رخ می دهد منحصربفرد باشد، به مصداقی برای تعداد مشخصی نشانه سمبلیک نظیر: فریاد، خون، مشت، شعار، جسد و غیره که درتصاویر مربوط به انقلاب های مختلف تکرار می شوند، تقلیل یابد. چنین چیزی نتیجه ساز و کار یکسان تصویر سازی و عملکرد مشابه نشانه هایی ست که از فرط تکرار طبیعی شده اند. "صافاریان" در این فیلم با نکته سنجی بسیار این طبیعی سازی را به چالش می کشد و مفهوم صلب و ایدئولوژی زده "انقلاب " را از "انقلاب" به عنوان تجربه ای که حامل حافظه و عواطف انسانی ست، تمایز می دهد. به این ترتیب شیوه توضیحی این مستند بر خلاف اسلاف خود قصد آن را ندارد که تصاویر را بر جای واقعیت تکیه زند بلکه به عکس، سر آن دارد که این گونه تصاویر را واسازی کند و همین باعث می شود این فیلم را مستندی درباره مستند یا یک meta-documentary بدانیم.
توصیف یک رویداد و همزمان توجه به چگونگی نقل آن در رسانه نه تنها رویداد بلکه فیلم را هم منحصر بفرد می کند. اگر رخداد انقلاب بر اساس دلالتهای مکرر نشانه های تصویری مشخص در فیلمهای مختلف رمزگذاری شده و در نتیجه تفاوت بین انقلابهای مختلف برجسته نمی شود، فیلمهای به ظاهر متفاوتی هم که این رویدادهای مختلف را با شمایل هایی یکسان عرضه می کنند، تشخص خاصی نسبت به یکدیگر نمی یابند؛ زیرا آنچه موجب چنین تمایزی در فیلمها می شود شیوه بیانی ست که کارگردان آگاهانه بر می گزیند تا یکتایی فیلم در لحنش حفظ شود؛ خصوصیتی که ناشی از درک تفاوت تصویر و واقعیت است و از تقلیل فیلم به محتوایش جهت قرار دادن آن در چارچوب های از پیش موجود جلوگیری می کند.
منبع: http://goftogoobaenghelab.blogsky.com/1390/03/28/post-4/
تاریخ بازدید: 12 بهمن 94
سخنران اول: دکتر پاینده
موضوع سخنرانی: تحلیل گفتمان در تصویر، رویکردی نشانهشناختی
از آقای دکتر فکوهی سپاسگزارم که در انجمن انسانشناسی و فرهنگ با برگزاری این جلسات حرکتی به منظور ارتباط بین رشتهای با انسانشناسی و سایر رشتههای علوم انسانی و اجتماعی امکانپذیر کردند.در این فیلمی که مشاهده کردید سخنان بسیار زیادی راجع به معنای تصویر گفته شد و این درواقع مقدمه خوبی بود برای آنچه من میخواهم بگویم، زیرا هدف من این است که چند عکس را با شما تحلیل کنم.
میدانیم که نقد ادبی تلاشی برای تبیین یک معنای ناپیدا است، یعنی میدانیم که در فرآیند نقد ادبی آنچه که به صراحت در متن گفته نشده، به مدد برخی تمهیدها،شگردها، صناعات در ذهن مخاطب القا میشود و ما میخواهیم آن معانی را تبیین بکنیم. در واقع در علوم انسانی ما همیشه با این مساله سروکار داریم. هر پژوهشگر علوم اجتماعی هم با بررسی یک وضعیت اجتماعی همین کار را میخواهد انجام دهد. نقد ادبی با نظریههایی این کار را میکند که در حوزههای دیگر علوم اجتماعی نیز کاربرد دارد و من میخواهم اینجا این را نشان دهم که نقد ادبی چطور در خدمت برملا کردن معانی و دلالتهای تصاویر قرار میگیرد. به این منظور قصد دارم از نشانهشناسی استفاده کنم. خیلی جالب بود که ما در این متن هم با اصطلاح نشانهشناسی سر و کار داشتیم.
نشانهشناسی کلید واژهای است که من میخواهم در گفتار خودم از آن استفاده کنم تا نشان بدهم که در واقع چه فضای مشترکی بین نقد ادبی و سایر علوم انسانی وجود دارد. به این منظور من تصاویری متنوع از آثار عکاس معروف سیدنی شرمن، یک تصویر از معارضان سوری، و چند تصویر از آقای محمدجواد ظریف انتخاب کردم و قصد دارم از منظر نشانهشناسی به آنها نگاه کنم. (برخی از تصاویر به پیوست آمده است)
تعریف نشانهشناسی
همچنان که اینجا اشاره کردم نشانهشناسی تلاش میکند نحوه برساخته شدن معنا در متون را بررسی کند. البته وقتی ما صحبت از نقد میکنیم لزوما منظور ما متون کتبی نیست، بلکه همین فیلمی که در ابتدای جلسه دیدیم و یا حتی خود این جلسه یک متن است که میتواند قرائت شود. لباس مردم، ویترین بوتیکها، تابلوهای شهری، معماری متن هستند و خلاصه وقتی من میگویم نشانهشناسی را به متن اعمال میکنیم، این اصطلاح متن را به هر نظام نشانگانی ارجاع میکنم؛ یعنی منظور من نوشته نیست.
کاری که نشانهشناسی میخواهد انجام دهد این است که نشان دهد ماهیت نشانهها چیست و در یک متن چطور نشانهها به هم وصل میشوند که معنای خاصی را به ذهن متبادر کنند و به عبارت دیگر قانونمندی حاکم بر معنا آفرینی در متون مختلف چه هست.
دوالگو از نشانهشناسی میشناسیم: 1. سوسور 2. فیلسوف آمریکایی چارلز ساندرز پیرس، من به دلیل کمبود زمان به هردو نمیپردازم و فقط تمرکزم را بر نشانهشناسی سوسور میگذارم.
نشانهشناسی سوسور
در این نشانهشناسی، زبانشناس یک الگوی تحلیل محسوب میشود و آن الگویی که در زبانشناسی برای فهم زبان به کار میبریم، میتوانیم عینا به سایر متون القا کنیم. یعنی متنها حکم پارهزبانها را دارند. تحلیلگر نشانهشناس هدفش این است که نظام نشانهشناختی متن را کشف کند. بنابراین از این منظر نشانهشناسی که لباس را بررسی میکند، میخواهد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه لباسی که افراد میپوشند معانی درباره جایگاه اجتماعی آنها، دین، ایدئولوژی و به احتمال خیلی زیاد سن، باورها و در یک کلام معانی که یک سوژه در باب گفتمان از آن پیروی میکند، در ذهن دیگران القا میکند.
اگر از منظر زبانشناسی سوسوری به این قضیه نگاه کنیم مفاهیم به علت رابطهای که با هم دارند، معنا پیدا میکنند. این رابطه همیشه بر اساس تقابل است، یعنی شب معنایی ندارد مگر اینکه تقابلش با روز را ببینیم، سفیدی معنایی ندارد مگر اینکه تقابلش با سیاهی را ببینیم و یا شجاعت زمانی در ذهن ما تقابل معنایی پیدا میکند که معنای ترس را بدانیم. به همین ترتیب زیبا، زشت، ظهر، بعدالظهر و..... یعنی به عبارت دیگر مفاهیم کاملا تقابلی هستند و بصورت منفی یا سلبی و بر اساس تفاوتشان با سایر مفاهیم و نه بصورت ایجابی معنا پیدا میکنند. هیچ کلمهای به صورت ذاتی در خودش هیچ معنایی ندارد. ستون فقط یک برساخته آوایی است که انگلیسی زبانها به جای آن کالم میگویند. واین همانقدر به معنای ستون است که ستون معنای آن را میدهد، یعنی نشانهها بصورت ذاتی معنا ندارند.
دال و مدلول از منظر نشانهشناسی سوسور
از منظر نشانهشناسی سوسور، نشانه، ترکیب یک مفهوم با یک صدا و تصویر است. سوسور جز اول در این تعریف را دال میگوید، و جز دوم را مدلول میگوید. از منظر سوسور این دو جزء از یکدیگر تفکیک نمی شوند. مانند دو روی یک برگ کاغذ که هیچ وقت از هم جدا نمی شوند و دالدر واقع همان صدا و تصویر است و مدلول آن مفهومی است که با دیدن آن تصویر و یا با شنیدن آن صدا به ذهن متبادر میشود. هر چیزی که جانشین یک چیز دیگری بشود حکم یک نشانه را دارد. بنابراین تابلوهای راهنمایی و رانندگی، نتهای موسیقی، پرچم ملی، برندهایی که با طرحهای گرافیکی خود را به ما میشناسانند، از یک نشانه استفاده میکنند.
همانطور که قبلا گفته شد رابطه بین دال و مدلول دلخواهانه است و یک رابطه ازپیش تعیین شده نیست. واژهها دالهایی هستند که رابطهای را با استفاده از مفاهیمی القا میکنند، ولی این رابطه منطقی نیست. بنابراین برای یک مفهوم واحد در زبانهای مختلف نشانههای زبانی، مختلف است و زبانها از این منظر با یکدیگر تفاوت دارند.
تفاوت نماد و نشانه
خیلی مواقع، از جمله در این فیلمی که دیدیم نادقیق بوده، جایی میگفت مظهر و در جایی میگفت نشان و در جایی دیگر از نشانه استفاده میکرد. ولی نماد و نشانه از منظر زبانشناسی یکی نیستند. فرق نماد و نشانه در این است که دال در نماد هرگز جنبه دلخواهانه ندارد و تا حدی از مفاهیم دیگر ناشی میشود. برای مثال کوه نماد استقامت و پایداری است، اما نمی توانیم درخت یا رودخانه را جایگزین کنیم و انتظار داشته باشیم که همین مدلول به ذهن مخاطب متبادر شود.
معنیآفرینی در نشانهها
نحوه معناآفرینی در نشانهها این است که رابطه دال و مدلول به این علت که دلخواهانه و قراردادی است باید معنای آنها را به نحوی بیاموزیم. در زبان این معانی را از مادر میآموزیم، یعنی زبان آموزی کودک در درجه اول از مادر است و نشانههای زبانی را آنچنان که مادر به کار میبرد، او نیز بکار میبرد.
ما وقتی با کسی وارد مراوده میشویم، از مجموعه رمزگان نشانگانی برای درک مفهوم خودمان و فهم مقصود شخص مقابل استفاده میکنیم. یعنی دال هایی را با مدلولهایی پیوند میزنیم. تداعیهای دالها دائمی و ثابت نیستند، و با تحولات فرهنگی عوض میشوند. همین مفهوم شهید که در فیلم گفته شد مصداق بسیار بارز یک همچین تغییر و تحول معنایی است. در واقع تا پیش از انقلاب، شهید فقط به امام حسین و یارانش گفته میشد. در حالی که از زمان انقلاب به بعد معانی شهید بسیار گسترده شده است. مثلا فرض بفرمایید کسانی که در زمان انقلاب و یا در دوران جنگ جانشان را دادند یا حتی همین چند روز پیش که دو مامور پلیس در حین رانندگی تصادف کرده و کشته شدند، چون در حین ماموریتشان این اتفاق افتاد، آنها را نیز شهید مینامیم. این همان مصداق بارز نکتهای است که من برای درک مفهوم فرهنگ و عوض شدن مدلول دالها سعی کردم توضیح بدهم.
همانطور که نوشتن و یا سخن گفتن به یک زبان خارجی مستلزم دانستن گرامر و دستور زبان خاص خودش است. هر متنی هم دستور زبان خاص خودش را دارد. (متن به همان معنای گسترده که بیان شد) و برای فهم معانی آن متن باید دستور زبان خاص آن متن را کشف کنیم یعنی رمزگانش را بشناسیم و رمزگشایی کنیم. از این منظر من به عنوان یک پژوهشگر اجتماعی میتوانم راجع به دستور زبان ویترینهای بوتیکهای تهران در یک مرکز خرید صحبت کنم. یعنی دالهایی را که در این ویترینها خریدارها را معین میکند، مثلا این بوتیک لباسهایی را میفروشد که جوانها فقط باید واردش بشوند و اگر انسانهای میانسال و کهنسال وارد بشوند فقط وقتشان را هدر دادند. دستور زبانی در این ویترینها است که جمع همین دال و مدلولها و نحوه ارتباط اینها با یکدیگر است.
پس یک نشانهشناس قصدش این است که قواعد حاکم بر این نظامها را کشف کند. فیلمهای سینمایی، معماری، آگهیهای تجاری همه قانونمندیهای خاص خودشان را دارند و اگر ما قوانین رو در زبانشناسی سوسوری بدانیم، همانها را میتوانیم به این متنها اعمال کنیم که هدف من نیز در این جلسه همین است.
تفاوت بین لانگ و پرول
یکی از این مفاهیم که سوسور مطرح کرد تفاوت بین لانگ و پرول است. از نظر سوسور، لانگ یا زبان، حکم یک نهاد اجتماعی را دارد که با قوانین نظاممند شدهاش به ما اجازه برقراری رابطه را میدهد. این قوانین عام هستند و قائم به فرد نیستند و وقتی که فرد از این قواعد استفاده میکند تا به زبان حرف بزند، نتیجهاش این زبان میشود. مثلا من الان فارسی حرف میزنم و از قواعد زبان فارسی پیروی میکنم ولی جملات من متعلق به خودم است. درست مثل بازی شطرنج میماند.قواعدش عام است و وقتی من و شما تصمیم میگیریم که بازی کنیم، هر کداممان تصمیم میگیریم که کدام مهرهها را حرکت دهیم. البته قاعده حرکت مهرهها از پیش تعیین شده است. یعنی شطرنج یک لانگ دارد که قوانین جهان شمول است در حالی که شطرنج بازی هر کس پرول آن شخص است. گویشوران هیچگاه آگاهانه درباره قواعد زبان فکر نمیکنند، ولی در مورد زبان خارجی ما دائما سعی میکنیم قواعد گرامر و تلفظ کلمات را رعایت کنیم. از دیدگاه زبانشناسان ما همواره در حال سخن گفتن هستیم. حتی وقتی که حرف نمیزنیم.لباس، حرکات بدن و آرایش موی ما همگی نشانههایی هستند که دارند معانی را به دیگران منتقل میکنند. پس نشانهها فقط زبانی نیستند بلکه طیف گستردهای را در برمیگیرند.
مطالعه همزمانی و مطالعه درزمانی
سوسور این دو را برای دو شیوه مطالعه در زبان بکار میبرد. مطالعه همزمانی یعنی مطالعه زبان در یک مقطع معین، مثلا بگوییم زبان فارسی در دوره قاجاریه، فارسی باستان و ... .
مطالعه درزمانی، یعنی مطالعه زبان در طول تاریخ و بررسی تحولاتی که موجب تغییر تدریجی زبان در یک بازه زمانی بسیار طولانی شده است. تحلیل همزمانی نظامهای نشانه شناختی مستلزم بررسی رابطه عناصر آن نظامها با یکدیگر است که این رابطهها در دستگاه فکری سوسور به دو صورت رابطه همنشینی و جانشینی است.
رابطه همنشینی
وقتی از همنشینی صحبت میکنیم یک زنجیره را در نظر داریم که دالها را به هم وصل کرده و یک روایت بوجود آورده است. یک جمله واژه است، یک سریال تلویزیونی، یک فیلم سینمایی همنشینی سکانسها تصاویر و صداها با هم است که تولید معنا میکند. این در محور افقی زبان است.
رابطه جانشینی
به اعتقاد سوسور زبان یک محور عمودی هم دارد که به آن محور جانشینی میگوید. تحلیل متن بر مبنای این محور یعنی پیدا کردن تقابلهایی که در ابتدای بحث گفته شد. تقابلهایی که موجب معنا میشود؛ شب، روز، زن و مرد و.... علت اینکه ما در تحلیل متن دنبال این علائم میگردیم، روابطی است که بین دالهای زبانی برقرار میشود. در هر متنی خواه یک متن باشد، خواه یک ویترین بوتیک در یک مرکز بزرگ خرید حتما مجموعهای از تقابلهای نظاممند وجود دارد که یک نشانهشناس میتواند آنها را معنی کند. به اعتقاد استروس، تحلیل همنشینی معنای آشکار متون و تحلیل جانشنی معانی ضمنی و تصریح نشده آنها را بیان میکند. هر متنی یک سطح آشکار دارد مانند رمان که اگر بتوانیم خلاصهاش کنیم داستانش را میگوییم، یا فیلم که ساختار ضمنی آن روایت محتوایش را بیان میکند.
استعاره و مجاز مرسل
نشانهشناسان همچنین به استعاره و مجاز مرسل اشاره میکنند که ما در ادبیات خیلی با آن سر و کار داریم. اینها دو راه برای استفاده در زبان هستند. تمام گفتار ما در متون در طول روز استعاره یا مجاز است.
استعاره
در استعاره، چیزی جایگزین چیز دیگر میشود که نمونه بارز آن را میتوان جمله معروف "علی شیر است"، دانست. این جمله شجاعت علی را بیان میکند، ولی به جای اینکه بگویم علی آمد میگوییم شیر آمد و اشاره به شجاعت او است. در خیلی موارد دیگر در گفتار روزمره از استعاره استفاده میکنیم بدون آنکه متوجه باشیم. مانند این جمله که نخ را از چشم سوزن عبور بده، در واقع ما سوزن را به انسان مانند کردیم و پرسونیفای کردیم که چشم دارد و سوزن باید از آن عبور کند. در استعاره رابطه دو چیز بر اساس قیاس بین آنها بیان میشود. مانند اینکه شهید شمع تاریخ است. در واقع ما در این استعاره روشنایی شمع را به آگاهی مانند میکنیم که شهید از تاریخ به دیگران میدهد
مجاز مرسل
مجاز رابطه دو چیز بر اساس تداعی یکی در دیگری است. مانند اینکه میگوییم مردم با قیام خود تاج و تخت را به لرزه درآوردند. در حالی که این فقط یک جزء است و خانواده سلطنتی و دربار و حکومت سلطنتی مورد نظر است. این دو تمهید در شعر خیلی کاربرد دارند، اما همچنان که گفتم استعاره و مجاز ساختاری برای تفکر ما و رابطه با دیگران ایجاد میکنند.
رمزگان
رمزگان یا کد، مجموعهای از تداعیهای ذهنی است. وقتی من میگویم رمزگان لباس کسی را تشخیص دادم، یعنی اینکه این نشانهها تداعیهایی در ذهن من ایجاد کرد که من به موضوع دیگری پی بردم.
ورود به جامعه یا تشرف به جامعه
پشت سر گذاشتن کودکی و ورود به جامعه، فرهنگدار شدن و آموختن همین رمزگان است. بچهای که وارد جامعه میشود، در واقع همین رمزگان را یاد میگیرد که اکثرشان به طبقه اجتماعی، جنسیت و هویت قومی و از این قبیل برمیگردد. به این ترتیب وقتی من صحبت از ایرانی بودن، مسلمان بودن، نجابت و یا غیرتیا هر مفهوم دیگریمیکنم، درواقع درونی شدن رمزگان مربوط به هر مفهوم را به عنوان عضوی از جامعه در نظر دارم.ما مصداقهای مختلف از رمزگان افراد را در شخصیت و همچنین در نهادهای اجتماعی و ایدئولوژیها و آیینهای جمعی میتوانیم ببینیم. مثلا در نحوه غذاخوردن، مهمانداری کردن و سوگواری کردن و غیره.
تمام وجوه زندگی ما با رمزگان اشباع شده است، ولی ما به آنها وقوف نداریم. هر جایی که وارد یک جور رابطه اجتماعی با دیگران میشویم، در واقع رمزی را میگشاییم تا دیگری را بفهمیم یا رمزگذاری از خودمان به دیگری ارائه میدهیم.
تفسیر تصاویر
پرسشی که پیش میآید این است که چرا انتخاب تصاویر، آن هم در میان جمعی که مشتاق هستند چیزی راجع به فرهنگ بیاموزند و بشنوند؟ به این سبب که به قول بودریار ما در عصری زندگی میکنیم که با انواع ایماژ زندگی میکنیم و اگر این را از ما بگیرند به کل زندگی ما مختل میشود. شما به حرکتتان در خیابان فکر کنید. دائما در حال دیدن تصویر هستیم. مثلا تصویر یک بزرگراه و بیلبوردها که در مملکت ما عقاید سیاسی را القا میکنند، به اتوبوسها نگاه میکنیم و روی بدنه آن تصویر کالاها را میبینیم. تجربه اینترنت برای ما بسیار زیاد جذاب است، زیرا که ما متن مکتوب را در زمینه تصویردار با انواع تصویر میبینیم. در مواردی این تصاویر حتی به صورت ناخواسته بازمیشوند. در روزنامه و مجله ما ناچاریم علاوهبر متن مکتوب تصویر ببینیم. وقت زیادی را پای تلویزیون میگذرانیم و این چه چیزی غیر از تصویر دارد؟ همچنین تجربه دیدن فیلم سینمایی که چه چیزی به غیر از تجربه شنیدن صدا و دیالوگ و دیدن تصاویر دارد؟
هنرمندان از ابتدای دوره مدرن به این موضوع خیلی توجه کردند و هرچه به دوره پست مدرنیته نزدیکتر میشویم، این توجه بیشتر میشود
بخشی از این بازنمایی را میتوانیم در تابلوهای اندی وارهول (نقاش امریکایی) ببینیم. در این تصویر نوع خاصی از سوپ را با برند امریکایی به ما معرفی کرده است. اگر دقت کنید انواع سوپ را تکرار کرده و میخواهد بگوید که ما هر جا که میرویم این سوپ را میبینیم.البته ما ده مورد از این سوپها را دیدیم، ولی اندی وارهول تصویری دارد که در آن صد تا از این سوپها را میبینیم. پیداست که این تصاویر تا حدودی ذائقه ما را نیز نشان میدهند، چون قرار گرفتن در معرض تصاویر (یعنی نظامهای نشانگانی)برابر است با رمزگانی که در آنجاست.
این را میتوان در وجه بسیار جالبتری در تصویر سلبریتیها (بازیگران، ستارگان مشهور، فوتبالیستها و غیره) ببینیم. تصویر اینها در سایتهای شخصیشان، اینستاگرامشان، فیسبوکشان و پوستر و فیلمها و غیره و بخصوص در مجلات سینمایی وجود دارد. اندی وارهول برای نشان دادن این یک هنرپیشه معروف را انتخاب کرد تا نشان دهد تصویری که از این هنرپیشه به وفور در مجلات سینمایی منتشر میشود، معیاری گفتمانی برای زیبایی تعیین میکند. یعنی نسل جوانی که این تصاویر را میبینند آرایش مو، طرز برداشته شدن ابروها و غیره را به عنوان ملاک زیبایی قرار میدهند و اینکه ما زیبایی را به عنوان امری متغییر میدانیم به همین علت است. چون المانها عوض میشوند. کافیست ما به عکسهای زنان در دوره قاجار نگاه کنیم تا ببینیم که ملاکهای ما برای زیبایی مثلا در ابرو چقدر تغییر کرده، آن زمان ابروهای پرپشت و به هم پیوسته به عنوان ملاک زیبایی تعیین میشد و الآن چه بسا اینگونه نیست. ورهولد برای اینکه به مخاطب بگوید که ما با عکسهای ستارگان سینما بمباران میشویم، این تابلو از مرلین مونرو را کشید.
برای اینکه ما یه مقداری بیشتر به سمت گفتمان برویم و وارد بحثمان بشویم، من میخواهم عکسهایی را که یک عکاس امریکایی از خودش گرفته به شما نشان بدهم. هیچ عکسی اگر از منظر نشانهشناسی به آن نگاه کنیم بدون معنا نخواهد بود (نه عکسهای پرسنلی البته). هر عکسی مجموعهای از دالهاست که یک زنجیره همنشینی و یک یا جانشینی میتوانند بوجود بیاورند.
سیندی شرمن برای اینکه نشان بدهد امریکایی که بعد از بحران جنگ جهانی سربرآورد و توانست کمک بکند، نقش زن را در جامعه عوض کرد، خودش را عکاسی کرد. یعنی سوژه با ابژه یکی میشود و وقتی خودش به عکس نگاه میکند، درواقع نگرنده و نگریسته دارد به عکس نگاه میکند. و معادلههای معمول عکاسی را واژگون میکند. اینجا میتوانیم بگوییم راوی و روایتشنو در واقع یکی هستند. اگر این تصویر را از منظر نشانهشناسی بخواهیم بررسی کنیم، آن نوع معماری را که متعلق به دهه شصت و معماری کشورهای بزرگ تجاری است، ساختمانهای بسیار مرتفع که درونش پارتیشن بندی شده است و این یعنی نظامهای اقتصادی بسیار قدرتمند رونق میگرفتند تا کشورها از رکود اقتصادی جنگ جهانی بیرون بیایند. به سبب اینکه عده بسیاری از مردان یا در جنگ کشته شده بودند یا اینکه بحرانهای روانی بعد از جنگ را میگذراندند (با دیدن فیلم بسیار درخشان متولد چهارم ژوییه را ببینید کاملا این بحران روانی را درک خواهید کرد).
خیلی از مردان قربانی شده بودند، بنابراین لازم بود زنان وارد جامعه بشوند و کمک بکنند. بنابراین نقشهای سنتی زن در جامعه امریکا داشت تغییر میکرد. این عکس با پسزمینهای و پیشزمینهای کهدارد روایتی را به دست میدهد. اگر پسزمینه را یک حلقه زنجیر در یک زنجیره همنشینی بدانیم کاملا با این نقشی که در پیشزمینه داریم هماهنگ میشود و اینها یک زنجیره به وجود میآوردند.
این لباس زنی است که در دهه شصت در یک شرکت کار میکرده و کت و دامنی ساده و مناسب برای محل کار است. این نوع معماری هم همین را نشان میدهد. ولی اگر توجه بفرمایید این عکس از زاویه سربالا گرفته شده است یعنی دوربین رفته پایین و فردی که در کانون عکس میبینیم را از پایین به بالا نشان میدهد که یک جور نقطه قوت و قدرت است. (در فیلم نیز به همین صورت است و چنین نمایشی نشان دهنده قدرت است) مثلا در فیلم گتسپی بزرگ جایی که تام برای اولین بار به ما نشان داده میشود دوربین پایین قرار گرفته وتام رابر روی ایوان یک عمارت بزرگ اشرافی را نشان میدهد و این به معنی قدرت است. و اگر از بالا به پایین نشان میداد. عکس همین معنی را میداد و نشانه ضعف میشد. اگر از روبرو میدیدیم، به معنی برابری و هم ترازی بود. این تصویر با قرار دادن مخاطب در مرحله پایینتر از این دارد این معانی را القا میکند که این زنان که بعد از جنگ جهانی از خانه بیرون آمده و کار میکنند نقش بسزایی در اقتصاد و جامعه ایفا میکنند.
در تصویر بعدی، این مکان که آشپزخانه است و وسایلی مانند اجاقگاز و ماهیتابهها که آن بالا خیلی توجه را جلب میکنند و وسایل دیگری که هستند اینها همه حکایت از مکانی دارند که برای ما خیلی آشناست و اینکه گفتم نظامهای رمزگانی برای ما تداعی ایجاد میکنند نیز همین است. هر کسی که آشپرخانه را ببیند بلافاصله یاد زن در ذهنش متبادر میشود. در ادامه زنی را میبینیم که که دیگر لباس زنان کارمند را به تن ندارد و لباس زنان خانهدار امریکایی را پوشیده است. نگاه و اشارهاش به زبالههایی که در پایین تصویر است، و معانی دارد از اینکه این زن دارد در این مکان چه میکند.
اگر ما این دو عکس را بر اساس همان نظام سوسوری که بیان کردیم تطبیق بدهیم، یکی نهاد است و دیگری برابر نهاد. این دو تا درست روبروی هم هستند. ما هرگز نقش زنان را در جامعه نمیفهمیم مگر اینکه نقش سنتی زنان در جامعه را بشناسیم. این حرف سوسور است. ما نمی فهمیم تاریکی یعنی چه مگر اینکه روشنی را بفمیم. شجاعت را نمی فهمیم مگر اینکه ترس را بفمیم.
برای اینکه من ثابت کنم که عکسها معصوم نیستند و نظامهای گفتمانی در خودشان دارند، از شما میخواهم به این تصویر که معارضان سوری را نشان میدهد دقت کنید. در تصویر میبینید که معارضان سوری به تلویزیون خیره شدهاند و دارند فوتبال تماشا میکنند، (که البته مراسم افتتاحیه جام جهانی فوتبال هست که اخیرا برگزار شده). این عکس مشحون از دالهایی در محور همنشینی یک نظام نشانگانی و معنادار ایجاد کرده است. در واقع در زمین فوتبال هم همین است. خطکشی که در زمین فوتبال است و نشان دهنده اوت، محوطه دروازهبان، کرنر و غیره است و اگر مثلا دروازهبان از محیط مشخص خود بیرون بیاید با یک کارت قرمز اخراج میشود. اینها همه نشان دهنده محیط نشانگانی است. یا لباسها در فوتبال که مثلا داور لباسش همیشه مشکی است. این نشان میدهد که یک نظام نشانگانی در فوتبال حاکم است. در این تصویر هم همینگونه است. در فوتبال سوت زدن داور، کارتهای زرد و قرمز که نشان میدهد، پرچم کمک داور همگی جزو نشانهای نظام نشانگانی است.
در این تصویر سه معارض سوری سلاحهای خود را کنار گذاشتند و محو تماشای جام جهانی فوتبال برزیل هستند. دالهای متععد در این تصویر روایتهایی را در این تصویر بیان میکند که برای من مانند شورت استوری و داستانکهای کوتاه است. اولین نشانهای که نظر من را به خود جلب میکند پرچمی است که روی دیوار نصب شده. این پرچم دالی است که نشان دهنده جبههگیری سیاسی این افراد است. اما از کجا معلوم که این افراد از دولت سوریه نباشند، چرا که از قرار معلوم در آن کشور مانند ایران جایی مانند بسیج تشکیل شده است. و افراد غیر نظامی هم دارند به حکومت سوریه کمک میکند. من اگر نشانهشناسی بلد باشم متوجه میشوم که رنگ اول در آن پرچم قرمز نیست. در حالی که ما میدانیم اولین رنگ نوار پرچم سوریه قرمز است. در واقع این پرچمی است که مخالفان برافراشته میکنند و تقابل خودشان را به دولت سوریه نشان میدهند. در سوریه یک جنگ نشانهشناسانه در جریان است. استفاده از نشانههای مختلف از جمله این پرچم غیر رسمی هم چیزی است که دارد اتفاق میافتد. (کما اینکه من فکر میکنم در مورد خود کشور ما هم همین است مثلا همین افرادی که انگار از 37 سال پیش تا الان در خارج یخ بستهاند و دارند پرچم سابق ایران را بکار میبرند.)
این مکان یکی از هزاران خانهای است که معارضان سوری واردش شدند و در واقع اینها صاحب این خانه نیستند و صاحبان اصلی این خانه امکان دارد اصلا در خاک سوریه هم نباشند.معارضان سوری از ورود به این خانهها ابایی ندارند و بدون اذن دخول وارد میشوند و از وسایلش استفاده میکنند. این وضعیت یک جور مجاز مرسل است. این خانه مجاز مرسلی است از کاری که معارضان در کل سوریه کردند. یعنی خیلی از اینها اصلا سوری نیستند، مثلا چچنی وتاجیکستانی هستند و بدون ویزا (اذن دخول) وارد خاک سوریه شدند. نکته مهم دیگر نگاه خیره این آدمها به تلویزیون و کنار گذاشتن سلاح هایشان هست. اینها معلوم است که تشنه جنگ هستند ولی این تصویر با نظام نشانگانی خود القا میکند که فوتبال میتواند زمینهای برای اشتراک آدمها و پایان دادن به خصومتها باشد یا اگر بخواهیم جور دیگری نگاه کنیم در داخل زمین هم جنگی در بین است. میتوانیم بگوییم یک معنایی در عکس دارد القا میشود و آن پتانسیل فوتبال برای تبدیل شدن جنگی به وضعیتی است که در آن جنگ هست ولی خونریزی و خسارت نیست.
تصاویری از محمد جواد ظریف
همه این تصاویر را من از فضای مجازی برداشت کردم. چون من به پیروی از بودریار معتقد هستم که فضای شبیهسازی شده به مراتب مهمتر از فضای واقعی است. چون ما خیلی از کارها را در فضای مجازی انجام میدهیم از قبیل پرداخت قبض موبایل، ثبتنام مدارس، خرید و ... . به این ترتیب فضای مجازی وارد فضای واقعی زندگی ما شده است.عکسهایی هم که در این فضای مجازی منتشر میشوند چه بسا لایهای از فضای فکری جامعه امروز ما را نشان میدهند. این کاریکاتور در دو سطح معنایی را به ما القا میکند، یکی سطح آشکار که یک تصویر مبالغه شده از برخی ویژگیهای آشکار فیزیکی چهره آقای ظریف و خانوم اشتون است.
یک سطح ناآشکار معنا در این تصویر است. بنیان کاریکاتور مبالغه کردن و اغراق کردن در معنای فیزیکی سوژهها است. دندانهای خانوم اشتن، گردن باریکش و خنده خیلی آیکنیک ظریف به شدت مبالغه شده، اما ورای این مبالغه طنزآمیز یک سری نشانهها بکار رفته است که القا میکند آقای ظریف توان رویارویی با دیپلماتهای اروپایی را دارد و توان این را دارد که با پنبه سر ببرد.
اگر دقت کنید ما میتوانیم یک خطی فرضی در محور عمودی بکشیم و دو تا پاره چپ و راست داشته باشیم که از هر حیث قرینه هستند ما در هر دو طرف یک دیپلمات داریم که یکی با روش خودش میخواهد سر ببرد و دیگری میخواهد با خندهاش کار خودش را پیش ببرد. و علاوه بر اینکه همترازی را به ذهن متبادر میکند در سطح افقی همترازی را به ذهن متبادر میکند. سرهای اینها در یک سطح قرار دارد و یکی از دیگری بلندتر نیست. در واقع این تصویر اینطور به ما القا میکند که آنچه در سمت راست میبینید، آیینهوار در سمت چپ میبینید. یعنی برخلاف آقای جلیلی که اخم میکرد و شعار میداد و عکس شهدای هستهای را به تریبون سخنرانیش میچسباند یا چفیه میانداخت ما اینجا کسی راداریم که به زبان خود آنها آشناست و میتواند این کار را بکند. و این برای طنز نیست بلکه یک معنایی از قدرت در آن مستتر است.
ابهام و جناس
من به استعاره و مجاز مرسل اشاره کردم و چون منتقد ادبی هستم و شعر میخوانم دو تا صنعت ادبی دیگر را هم میخواهم به نظام نشانهشناسی اضافه کنم. و میخواهم به عنوان یک کار پژوهشی بگویم آیا ما تصویر ابهام دار و دارای جناس هم داریم؟
جناس در واقع یک کلمه است با یک تلفظ که دو یا سه معنی دارد مثلا شیر به معنی شیر آب و شیر جنگل و شیر خوردنی باشد. این کلمه همچنین میتواند ابهام داشته باشد. مطابق آنچه در زبانشناسی وجود دارد یعنی یک روساخت با دو زیرساخت است. یعنی یک جمله در سطح میگوییم که میتواند دو معنی داشته باشد. همان چیزی که بهاالدین خرمشاهی به آن کجتابیهای زبان می گوید.
به این تصویر دقت کنید ایین تصویر آقای ظریف را نشان میدهد که ظاهرا مورد تشویق قرار گرفته و دارد میخندد و این خنده به صورت یک نشانه است. در این تصویر دستهایی که آقای ظریف را به بالا انداختند. انگار که یک تیم فوتبال در یک مسابقه برده و اعضای تیم مربی برای تشکر ویرا به بالا انداختند جناس دارند. آن دستها میتوانند نشانه شادمانی نباشد، بلکه نشانه تضرع و امداد خواهی باشند. همچنان که بالا انداخته شدن وی هم مشخص نیست بلکه وی میتواند مائدهای باشد که از آسمان به دست تضرع کنندگان میافتد. اگر این تکست را در بستر و زمینه معنایی خودش بگذاریم مشخص میشود و معنی پیدا میکند. مردم ایران، خواهان پایان تحریمهای ناعادلانهای هستند که کشورهای غربی به ما تحمیل کردند. کار به جایی رسید که برخی از داروها تا چند ماه پیش نبود. و افرادی که دچار بیماریهای مهلک بودند جانشان به خطر افتاده بود. یعنی استیصال عمومی و امدادجویی از یک نیروی متافیزیکی که ما در همه جا حسش میکردیم. در گفت وگوهای داخل تاکسی، در مهمانیهای خانوادگی و در همه جا حسش میکردیم. از سوی دیگر شادی عمومی برای توافق هستهای هم میتواند موضوع این عکس باشد. یعنی طراح این کاریکاتور از ابهامش استفاده کرده و دو تا معنای متفاوت را هم زمان به ما القا میکند. و این یعنی اینکه ما صنایع بدیع و لفظی را در شعر به کار نمی بریم اینها میتوانند در تصویر هم باشند.
من درباره همنشینی نشانهها با شما صحبت کردم. و الان بد نیست که به این تصویر نگاه کنیم و آن را از منظر همنشینی بررسی کنیم. اینجا ما خنده آقای ظریف را دوباره داریم. البته یک چیزی را باید دقت کنیم خنده لزوما به معنای شادی نیست و اگر ما یک ذره با روانکاوی آشنا باشیم این را میبینیم مثلا بعضی وقتها خندهها هیستیریک هستند یعنی وقتی ما در مراسم تدفین کسی شرکت میکنیم که پدرش یا مادرش مرده و اشک میریزد، آن لحظهای که جنازه را میخواهند داخل قبر بگذارند فرد میخندد و همه میگویند او هیستیریک شده است. پس خنده گاهی وقتها میتواند نشانه غم باشد و حتی میتواند نیابتی باشد. یعنی خندهای که مردم میخواهند بکنند و نمیتوانند و آن را به دیپلماتی فرافکنی میکنند که میتواند.
اینجا چهره آرام و خندان آقای ظریف با دلالتهایی مشخص شده است. از مبل راحتی و لیوان نوشیدنی که همگی آرامش را تلاقی میکنند. سرریز شدن آن لایکهای فراوان از کامپیوتر آقای ظریف نشان دهنده پشتیبانی مردم از آقای ظریف است.
تصویر بعدی که به وفور در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده است. این تصویر بعد از این است که آقای ظریف در یک جلسهای خطاب به نماینده اروپا گفت هرگز یک ایرانی را تهدید نکنید. اینجا ما یک ایماژ جدیدی از وی با اندامی پهلوانی میبینیم. ولی دقت کنید این پهلوان دارد پرچم ایران را با خود حمل میکند و اسطوره رستم را نیز تداعی میکند. پرچم نشانهای دال بر تعلقات وطنی و ملی است. بر اساس نشانهشناسی سوسور میشود گفت همین دال یعنی پرچم در همنشینی با پهلوان پر زور میتواند القا کننده مدلولی اسطورهای باشد که همان رستم است. این کاریکاتور از راه بکارگیری استعاره گرافیکی میخواهد بگوید که آقای ظریف همان رستم است. این را در شعر استعاره مصرحه میگوییم که یک جور همانند انگاری بین آقای ظریف وشخصیت اسطورهای رستم است. همچنین اینجا در این تصویر میبینیم که از فیلم پالک قهرمان گرفته شده است.
بازهم در این تصویر، یک استعاره تصویری حکایت از اسطورهای بودن اقای ظریف دارد. چیزی که در واقعیت هم به عنوان دیپلماسی ایرانی گفته شد.
این تصویر از روزنامه قانون گرفته شده و فردای روزی است که توافق بر سر برجام اعلام شد. اگر به این تصویر نگاه کنیم نشانههایی داریم. یکی نقشه ایران و دیگری اسطوره آرش کمانگیراست. اما به نکتهای دقت بفرمایید که من آن را مدیون آقای دکتر جوادی یگانه رییس همین پژوهشگاه هستم و این را به دانشجوهایی که اینجا هستند میگویم. هیچ وقت خجالت نکشید که بگویید چیزی را از کسی آموختید و دزدی نکنید. این ننگ دانشگاه ما و اساتید ماست. حالا نکته این بود که تیر به سمت غرب میرود، یعنی در جهتگیری آیندهای کهاین تیر با دالهای خودش برای ما تصور کرده و برای تاریخ آتی ما تصور کرده انقلاب اسلامی دارد مرزها را به سمت غرب مینوردد.
من از توضیح خیلی بیشتر صرف نظر میکنم تا به بینامتنیت بپردازم که مساله خیلی مهمی است که ژولیا کریستیو گفته است. اینجا با همزاد پنداری برخورد داریم. این یک تصویر مشهور به امیرکبیر است چونکهبر اساس نظریه سوسور نشانهها تداعی معانی میکنند. این البته تصویر روزنامه آفتاب در فردای صبح توافق برجام است که در بالای تصویر نوشته شده امیرکبیر عصر ما. اینجا با پدیده بینامتنیت روبرو هستیم. چون بخشی از این تصویر از یک نظام نشانگانی به عاریت گرفته شده است.
همچنین تصویر آقای ظریف یا مصدق همزاد پنداری شده است. اینجا تصویری میبینیم کهنصفش تصویر آقای ظریف است و نصف دیگرش تصویر مصدق که هر دو در حال بررسی خیلی دقیق هستند. آن طرف بشکه نفت را میبینیم که نشانه است و در طرف دیگر علامت انرژی هستهای میبینید که چطور زنجیره همنشینی دارد و موقعیت کنونی زمان ما را با زمان مصدق پیوند میزند. چیزی که امیدوارم دولت مردانی که دائم در اپوزوسیون هستند بفهمند. مبارزهای که در جریانست، حق ملت ایران است. اینها یک زنجیره درست میکنند و البته تحلیلهای من غلط نیست چون محدود به یک یا دو تصویر میشد.
در مجله آسمان این تصاویر را میبینید که با عبارت گذار از مصدق به ظریف با این تصویر که ما به قلهای با برجام رسیدیم و گذر از مسیر سخت قله و حمل پرچم ایران توسط آقای ظریف و گروه همراهش است. مانند این را در تصویر دیگر میتوان دید که هماوردی یک به شش نفر است. همچنین میبینم که یک دسته گل را به گردن آقای ظریف انداختهاند که ما معمولا در برندگان مسابقات المپیک میبینم که این دیگر یک سمبل است. فرق سمبل با نماد در همین است. به قهرمانان المپیک حلقه گل و تاج گل میدهند که ما اینجا هر دوی آنها را داریم که در اینجا تاج گل را به صورت علامت هستهای داریم.
در پایان تصویر یک جنایتکار و تبدیل به یک نظام نشانهای دیگر را میبینم. و این تصویر یک جنایتکار را در حال سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل نشان میدهد که تصویری از بمب در دستدارد و میگوید ایرانیها تا اینجا غنیسازی کردهاند اگر کمی افزایش پیدا کند دیگر جهانیان و دنیا در خطر هستند. حالا در تصویر بعدی با همین دالهای آشنا کاریکاتوریست سعی دارد که مدلول دیگری را به ذهن بیاورد. دالها همان است با آن تفاوت که تصویر به جای بمب آقای ظریف است که دندانهای خرگوشی دارد. و خرگوش نماد هوش است. این کاریکاتور از راه بینامتنیت و جایگزین کردن مدلولها معانی متفاوتی را به ذهن متبادر میکند.
سخن من تمام شد و شما با دقت گوش دادید. امیدوارم این کمکی کرده باشد برای اینکه بفهمید نقد ادبی حرفایی برای تحلیلهای اجتماعی و مطالعه حوزههای بینا ادبی دارد و برداشت شما را از ادبیات و شعر تغییر داده باشد. امیدوارم توانسته و گفته باشم که جناس ابهام و استعاره فقط در شعر کاربرد ندارد و مطالعه زبان بسیار بسیار قابل تطبیق با مطالعه رمان، فیلم، سریال و تصویر قابل گفتمان است.
سخنران دوم آقای رامتین شهبازی
موضوع سخنرانی: خوانش شیردل از عکسهای گلستان در مستند "قلعه"
موضوع بحث امروز در حقیقت مقالهای است که در مستند سینما و ادبیات منتشر کردهام و مقاله ترویجی است که سعی شده است در آن از نظریه استفاده شود تا ببینیم که کامران شیردل چگونه از عکسهای ابراهیم گلستان در مستند قلعه استفاده میکند.(مستند هجده دقیقه است).
آقای شیردل در مستندهایی که قبل از انقلاب ساختهاند در خصوص موضوعاتی که انتخاب میکنند نگاه انتقادی دارند. بخصوص در مستند آن شب که بارون اومد نگاهشان کاملا یک نگاه واسازانه با تکثر واقعیت است و با اینکه واقعیت قطعی نیست و ما نمیتوانیم به آن دست پیدا کنیم، فضای جدیدی را در مستندسازی ایران بنیان میگذارند و در مستند قلعه این اتفاق میافتد. یعنی اینکه این نگاه واسازانه میرود که صورت بگیرد. یک مقدار تشتت متن، نگاه آقای شیر دل را مخدوش میکند، اما این نظر من است ودوستان میتوانند مخالف این باشند. من برای اینکه در مورد این مستند صحبت کنم از مقاله از نشانهشناسی تا واکاوی عکس نوشته استاد دکتر امیرعلی نجومیان و نظریه رولان بارت در کتاب اتاق روشن که در مورد استادیوم و پانکتوم که کارکردهایی را تعریف میکند استفاده میکنم.
قبل از آن میخوام که چند عکس را از کاوه گلستان با هم ببینیم. عکسهای کاوه گلستان از محله بدنامی در قبل از انقلاب گرفته شده، این عکسها بوفور در اینترنت وجود دارد. و من چهار تا از آنها را انتخاب کردم. و شما میتوانید در گوگل با سرچ اینها را پیدا کنید.
اینها عکسهایی است که شیردل هم از آنها استفاده میکند. آقای دکتر پاینده عزیز خیلی مفصل و خوب درباره مقوله و بنیانهای نظری نشانهشناسی صحبت کردند و من میخواهم بحث را کوتاه کنم و دیگر در این خصوص صحبت نکنم. فقط چیزی را که در نشانهشناسی عکس باید به آن توجه کرد را تعریف میکنم.
دو نکته در نشانهشناسی عکس وجود دارد که آقای دکتر نجومیان در مقاله خودشان به آن توجه میکنند. در منظر اول ما توجه به عناصر ساختاری عکس داریم که همنشینی و جانشینی، ارجاع مستقیم و ضمنی، تقابلهای دوتایی، عناصری هستند که در عکس باید به آنها توجه کنیم و از آنها استفاده کنیم. اما در حقیقت در خوانش واسازانه آن چیزی که برای ما اهمیت دارد غیاب مدلول، خوانش واسازانه، بیتکلیفی معنی، مرگ و دلالت تصویری، بینا متنیت و ضد روایت و چند معنایی است.
اینها در حقیقت عناصری هست که ما در خوانش پساساختارگرایانه بهش توجه میکنیم و بر خلاف خوانش ساختارگرایانه که دارد برای ما یک چهارچوب و یک بنیان از پیش تعیین شده مشخص میکند. در خوانش پساساختارگرایانه مخاطب به اثر اضافه میشود و این خوانش ذهنی خودش را متبادر میکند و عکس را مورد بازخوانی قرار میدهد.
قاب لحظههای سریع
ما دو مدل شیوه عکس عکس گرفتن داریم. یکی قاب لحظههای سریع و فوری و قاب لحظههای طولانی و بازسازی شده. قاب لحظههای سریع معمولا عکسهای خبری هستند که شما میبینید شاید عکاس خیلی فرصت این را نداشته باشد که تصویر خودش را بچیند و در مواجه با آنچه که میبیند و اتفاقی که میافتد عکس خودش را میگیرد.
قاب لحظههای طولانی و بازسازی
اما در قاب لحظههای طولانی و بازسازی شده شما میبینید که جزییات چگونه در کنار هم چیده میشودو این جزییات بعدها ممکن است در کارهای فتوشاپ مورد دخل و تصرف قرار بگیرد.
جان سایکوفسکی نظریه پرداز عکس است کهدر مورد هر دوگونه این عکسها پنج خصوصیت متمایز کننده در نظر میگیرد. یکی خود عکس، واقعیت عکس، جزییات آن به عنوان تکههایی از واقعیت، کادر عکس به معنای گزینش، زمان، نقطه دید و همان چشمانداز دید که دکتر پاینده در خصوص آن صحبت کردند.
استادیوم در عکاسی
نکتهای که بارت در خصوص استودیوم و پانکتوم مطرح میکند. در واقع استادیوم آن فضای عکسی است که شما را میخواند تا بتوانیم آن چیزی که در عکس وجود دارد را بخوانید. از نظر بارت مخاطب یک عکس به میانجیگری استادیوم به عکس علاقهمند میشود، زیرا مشارکت من با اندامها و چهرهها،ژستها کنشها به واسطه فرهنگ ممکن میشود.
پانکتوم در عکاسی
عنصر دوم یعنی پانکتوم نقطهای از عکس است که بیرون میزند و در وجود مخاطب فرو میرود. در حقیقت آن چیزی که بارت از آن به عنوان پانکتوم یاد میکند. تصویر ثانویه معنایی است که در ذهن ما باقی میماند و ممکن است که تا مدتها ما را به خودش مشغول کند. این پانکتوم ممکن است که آن نقطه مسلط عکس و کادر چینش عکاس نباشد.یک گوشه و حاشیهای از عکس میتواند تاثیری روی ذهن ما بگذارد که تا مدتها در ذهن ما باقی بماند. آقای دکتر نجومی عقیده دارند که این پانکتوم میتواند نقطه آغاز عکس باشد و ما را به سمتی ببرد که بتوانیم عکس را مورد واسازی قرار بدهیم.
در مستند قلعه، کامران شیردل مانند فیلم دیگرش به نام اون شب که بارون اومد نگاه خودش را به صورت نگاه توام با گریز از عدم قطعیت آغاز میکند، یعنی اینکه در مقدمه این کار اشاره میشود که این مستند ناتمام است. با این ناتمام بودن که شیردل به آن اشاره میکند در پایان فیلم با واژه پایان که برای ما بسیار آشناستفیلم تمام نمی شود و فیلم با واژه ناتمام به انتها میرسد. این عدم قطعیت برای ما ایجاد میکند.یک پارادوکسی برای ما ایجاد میکند که این داستان میتواند ادامه داشته باشد و ما را به برداشتهای دیگر که برای شخصیتهای زن این اثراتفاق افتاده است برساند.
اما نکتهای که برای من وجود دارد در این پارادوکس اول و دوم و اتفاقی که در میانه دارد میافتد ما را از این خوانش دور میکند. وقتی که خود آقای شیردل از عکسهای گلستان استفاده نمی کند و یکی از تصاویر را تبدیل به عکس میکند. این صحنه را خود آقای شیردل فیکس میکند و بصورت یک عکس به ما نشان میدهد و اگر بخواهیم بر اساس نشانهشناسی خود این تصویر را مورد توجه قرار بدهیم، بدون اینکه کلامی را که پخش میشود بشنویم خود عکس دارد در مورد خوشبختی و شادی و نیکروزی این آدمها صحبت میکند و تختهای که تمام این جملات به صورت دیکته شده روی آن نوشته شده است و البته ما دیگر در این عکس آن تخته را نمیبینیم و دیکته آن را نمیشنویم.
نکتهای که وجود دارد این است که این زن میتواند یک معلم باشد که دارد با آن پوششی که دارد یک دیکتهای را برای بچهها پای تخته مینویسد. سه چهارم این عکس به تخته سیاه اختصاص داده شده و بنظر میآید این تخته سیاه با آن چیزی که رویش نوشته میشود دارد این زن را پس میزند و از تصویر بیرونش میکند. ولی باز هم وقتی که به چشمان زن نگاه میکنیم میبینیم که یک پرسش و غم در نگاهش وجود دارد و این الآن یک تحلیلی بود که ما بدون کلام انجام دادیم. در حالی که آقای شیردل کلامی را روی آن میگذارد و با ارجاع به این کلام خوانش اثر را صریحتر میکند.
این زن بیان میکند که چگونه از خانه و زندگی خودش جدا شده و به محلههای بدنام آورده شده است. کلامی که دارد روی این تصویر میآید، حالت آن انسان فرهیخته پای تخته را که ممکن است یک معلم باشد را واسازی میکند. حالا اگر ما این کلام را از این تصویر بگیریم، آن چیزی را که مورد توجه من بود، یعنی جلب شدن توجه به نگاه زن که کل قضیه را مورد واکاوی و توجه قرار میدهد. البته خود این ممکن است شما را به خوانشهای دیگری وا بدارد و به دلالتهای معنی دیگری برساند.
آقای شیردل وقتی که خودش مشغول ساختن عکس در حین کارش است، این نگاه و واسازی را در کارش دارد. ولی وقتی سراغ عکسهای گلستان میرود ما را به سمتی میبرد کهلنگر معنایی ایجاد میکند و ذهن ما را آزاد نمیسازد که ما خودمان این عکسها را بخواهیم. عکسهایی که خصلت بازیگوشانه برای ما دارد را در قالب مشخصی درمیآورد و در یک ساختار مشخص معنی را برای ما میسازد. در بعضی جاها و در بعضی عکسها میتواند همراه و مترادف با چیزی باشد که ما از عکس میخوانیم و در بعضی جاها متضاد باآن که یک نگاه یک سویه را شکل میدهد.
چیزی که شما توی عکس میبینید در واقع حرکتی است که دوربین آقای شیردل دارد روی عکس انجام میدهد و در واقع عکس را به طور کامل در اختیار ما قرار نمیدهد که بتوانیم عکس را بخوانیم. با جزییاتی که به ما نشان میدهد حاشیههای عکس را حذف میکند. یک کادربندی مجدد را ارائه میکند واین همان ساختاربندی آقای شیردل است و در حقیقت اجازه را از مخاطب میگیرد.
در عکس بعدی اشارهای که شاید بشود آن را مورد توجه قرار داد در حقیقت همان دستمالهایی است که در یک جعبهای در پایین تخت زن قرار دارد. خودش یک خوانش معنایی ایجاد میکند و ما در اینجا میبینیم که به ظاهر و در ابتدا آقای گلستان تاکیدی به آن نمیکند، اما به ما اجازه میهد که آنچیزی را که میخواهیم کشف کنیم. چون این دستمالها به معنای مستعمل بودن این آدمها در آن محل هستند. چون وقتی که عکسها را نگاه میکنیم این آدمها جزیی از آن اتاق و جزیی از اجزا و وسایل آن اتاق هستند.
در صحنهای باز بالای سر این خانومها که نشستهاند چهره خندان و خوشحال هنرمندان قبل از انقلاب، بهروز وثوق و گوگوش قرار دارد و اینجا انتخابی که آقای شیردل میکند و حرکتی که از این عکسهای بالای دیوار شروع میکند تا به چهره این زنان برسد در آنجا این پانکتوم را ایجاد میکند.
آقای شیردل در خیلی از انتخابهایی که از این عکسها ارائه میدهد خوانش ارجح خودش را تحمیل میکند و این با آن مقدمهای که در تیتراژ اول و پایانی میگوید و با نامتکثر بودن در تضاد قرار میگیرد. فقط در بعضی موارد اجازه میدهد که اثر مورد خوانش قرار بگیرد. اثر در حالی که باید با ذهن ما بازی بکند و ذهن ما را آزاد بگذارد تبدیل میشود به یک اثر بسته و شعاری که دارای حرف و پیام مشخص و یکسانی است. اگر اجازه داده میشد که بینامتنی شکل بگیرد و خوانش اثر شکل بگیرد، تصویر بازتری در ذهن ما شکل میگرفت.
پنل نهایی
دکتر فکوهی
درباره بحث امروز باید ابتدا بر این نکته تاکید کنیم که انسان شناسی و زبان شناسی پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر داشته اند که در آن انسان شناسی ساختاری به شدت الگوی زبانشناسی صوری را به کار می گیرد. جایی که از نظر زمانی برای اولینباربا تاکید بسیار بالا مساله نشانهشناسی مطرح میشود، زبان شناسی صوری است که سنتش را از تروبتزکوی تا سوسور یاکوبسون به آمریکا می برد و در ابتدای دهه 1940 در دوستی و همفکری با لوی استروس به او منتقل می کند. لوی استروس بدین ترتیب در اثر کلاسیک خود «انسان شناسی ساختاری» که جلد نخست آن در ابتدای دهه 1950 منتشر شده است (و من آن را ترجمه کرده و منتظر انتشارش هستم) به شدت از نظریه های زبان شناسی برای تبیین نظریه ساختارهای دوتایی خود استفاده می کند.
البته ما یک سابقه قدیمیتر هم داریم هرچند که از لحاظ تحلیلی به این قدرت تحلیل لوی استروس نمیرسد و آن کار فرانس بوآس است و کتاب معروفش "هنر ابتدایی" که در آن این رویکرد را با مطالعه بر هنر سرخپوستان آمریکا شروع کرده است و شناخت فرهنگهای انسانی بر اساس نشانهها و نمادهای انسانی مد نظر قرار داده است. اینها بر اساس بازنماییشان در سیستمهایی که هنر نامیده شده بررسی شده، ابتدا خیلی جنبه غرب محور داشته، یعنی آن چیزی که غرب بدان نام «هنر» می داده است، و سپس همین مفهوم را به همه جا تسری داده و بعد تعریف عمومیتری از آن داده میشود و مابه طرف صحبت از سیستمهای نشانهای و نمادی گرافیک و حتی کارکردی، معنایی و اندیشهای غیره میرویم و و نه لزوما سیستم هایی که بخواهیم بگوییم هنر است.
تفاوت انسانشناسی هنر با نقدهنری، تاریخ هنر، فلسفه هنر در آن است که در این رویکردها عموما از زیباشناسی هنری به مثابه یک محور سخن گفته می شود اما ما در انسان شناسیو جامعه شناسی لزوما به محوریت زیباشناسانه باور نداریم. بلکه ساخته شدن و تولید اجتماعی هنر در برایمان مطرح است. از این لحاظ ما میتوانیم در مسیری که از نیمه قرن بیستم تا امروز ترسیم می کنیم بخصوص به نظرات متفکرانی چون مثل آلفرد جل، رابرت لیتون و هاوارد مورفی برسیم. و در مسیری دیگر پیوندی را ببینیم که انسانشناسی را با زبانشناسی بخصوص چامسکی و از یک طرف و با علوم شناختی از سوی دیگر پیوند می دهد. مساله شاخه جدیدی که در علوم شناختی مطرح است و به آن توجه میکنیم یعنی عصبشناسی روانی و روانشناسی شناختی و کردارشناسی جانوری است.
مساله مهم که در این حوزه مطرح است رابطه سیستم خودآگاه و ناخوداگاه است و اینکه مطالعات آزمایشگاهی نشان دهنده این است که ما در حدود 80 درصد از سیستم ناخودآگاه تبعیت میکنیم. که این سیستمها بر اساس سیستمهای خودکاری عمل میکنند که زنجیرههای مغز ایجاد میکند که رابطه این سیستم با سیستم خودآگاه یکی از پیچیده ترین بحث هایی که امروز درباره آنها مناقشه وجود دارد.
بحث دیگری که ما را به سیستمهای نشانهشناسی نزدیک میکند، بحث مطالعات فرهنگی باعنوان رمزگذاری و رمزگشایی است که در گروهی از سیستمهای پایه استفاده میشود. همانطور که دکتر پاینده اشاره کردند، ولی انسانشناسان بیشتر تفاوت کارشان با نقد ادبی و غیره این است که سیستم اجتماعی چطور امکان میدهد که ما به طرف سیستمهای ساختار زدایی و دستکاری برویم و چطور میشود به همه اینها دخالت کرد و در واقعیت این کار به وسیله کنشگران اجتماعی و به تبع بوردیو که جزو کسانی است که بیشتر از همه روی آن کار کرده است، صورت میگیرد. بوردیو در کتاب تمایز و انسان دانشگاهی و درسهای کلژ دوفرانس که همه آنها هنوز منتشر نشده است، به این پرداخته است.
این بحث بین رشتهای هست که بین انسانشناسی و تحلیل تصویر و عکس و روابط بسیار نزدیکی وجود دارد.
پاسخ به سوالات
سوال از دکتر پاینده
لطفا فرآیند شکلگیری معنی مستتر یا انضمامی در محور جانشینی را بیشتر توضیح دهید.
پاسخ: محور جانشینی امکانهای بدیل است. در سطح جمله نگاه کنید میتوانیم بگوییم من چراغ را خاموش کردم یا علی چراغ را خاموش کرد. علی جانشین من بشود. میتوانیم یک نشانه را جایگزین نشانه دیگر کنیم و با همان ترکیب اما معنای دیگر به دست میآید. در عکسی که از شرمن نشان دادم اگر من در محور جانشینی تغییر ایجاد کنمو یک مرد را نشان بدهم با پس زمینه ساختمانهایی نشانه بیزینس است، در آن صورت معنا به کل عوض میشود. اگر یک مرد با آن پس زمینه نشان داده شود به این معنی است که محوریت با مذکر بودن است و این را القا میکند و بایک جا بجایی میشود کل معنا را تغییر داد.
سوال از دکتر پاینده
شما در تحلیل جانشینی برای مثال از دو عکس استفاده کردید، یعنی عکسها را در تقابل با یکدیگر معنا کردید، اما زمانی که یک فیلم مورد نظر باشد و تنها همان فیلم نه در تقابل با فیلم دیگر، چگونه به تحلیل جانشینی میپردازیم؟شما به آنچه که در تصویر نیست برای این کار توجه میکنید؟
پاسخ: در تحلیل یک فیلم بیشتر به محور همنشینی توجه داریم. ولی منطقا هیچ اشکالی ندارد. در هنر سکوت بیش از بیان معنا میآفریند. به این ترتیب من میتوانم در جایگاه یک منتقد بگویم اگر این تصویر در محور جانشینی تغییر بیابد چه معنای دیگری میتواند متبادر بشود. به هر حال منتقد چیزی را که در فیلم است معنی میکند.
سوال از آقای شهبازی
اگر در خصوص بحث بینامتنیت خوانشی از منظر بارت،منابعی هست، معرفی کنید.
پاسخ: در مورد بینامتنیت از منظر بارت من چیزی حضور ذهن ندارم، اما کتابی در خصوص بینامتنیت وجود دارد که به آن زیاد رجوع داده میشود. بینامتنیت گرام الن به ترجمه پیام یزدانجوو نشر مرکز انتشار داده است. کتاب دیگر مربوط به دکتر نامور مطلق که انتشارات سخن منتشر کرده است. کتاب گرام الن بسیار مجزا و مرتب در این خصوص بحث دارد و همین بحث هم در این کتاب وجود دارد.
سوال از دکتر پاینده
صنعت مربوط به بکارگیری نشانگان و هنرهایی که در شعر و کلام و تصویر اثرگذاری فوق العاده پیدا میکند، آیا صلاحی مهم است و در اختیار چه کسانی میباشد؟ آیا روش و راههایی برای تشخیص اصالت و هویت واقعیتگرا هست که کمک کند از هنر در خدمت مردم و نه حاکمیت بهره برد؟
پاسخ:من در خصوص هنر در خدمت مردم نظر ندارم اما شما میتوانید به متفکران توده مراجعه کنید. آنها میگفتند هنر باید در خدمت آرمانهای مردمی باشد. آنها آرمانهای مردمی را از بلشویکها تفسیر میکردند. در برخی کشورهای دیگر این را زمینهسازی برای حضور منجی بزرگ میدانند که من به این دلیل از صحبت در این زمینه اجتناب میکنم. اما نشانهها همیشه میتوانند صلاحی در پیشبرد مقصود باشند. من به شما گفتم که در سوریه فقط باصلاح با هم نمیجنگند، بلکه با نشانهها هم با هم در حال جنگ هستند. به همین ترتیب در فضای مجازی تلگرام و اینترنت و غیره جنگ بسیار جدی با بکارگیری نشانها در جریان است. یعنی جریانهای فکری و فرهنگی بخصوص سیاسی با بکارگیری نشانهها دارند مقاصدشان را به پیش میبرند. کار نشانهشناس تبیین نحوه معناآفرینی در نظامهای نشانگانی است و کار یک نشانهشناس یک کار حزبی نیست.
سوال از دکتر پاینده و آقای شهبازی
آیا نشانهشناسی گفتمان با تحلیل گفتمان در رویکرد نشانهشناختی یکی است؟
پاسخ دکتر پاینده: نه دقیقا یکی ولی اشتراکات دارد. آن چیزی که به آن تحلیل گفتمان میگوییم و یا شکلهای جدیدش تحلیل انتقادی گفتمان و نه تحلیل گفتمان انتقادی، وجوه مشترک دارند. ولی وقتی من در مورد تحلیل گفتمان صحبت میکنم بیشتر تحلیل فکویی را در نظر دارم. گفتمان چگونه در خدمت قدرت است و چگونه پایههای سیاسی را دارد تثبیت میکند.
پاسخ آقای شهبازی: از منظر ونداک و فرکلاف یکی از پایههای نشانهشناسی اجتماعی تحلیل گفتمان و تحلیل انتقادی گفتمان است و اصولا در نشانهشناسی اجتماعی به این مقوله پرداخته میشود.
پاسخ دکتر فکوهی: نکتهای را جا دارد من اینجا اشاره کنم.همانطور که دکتر پاینده گفتند نشانهها بخصوص در جهان امروز به صورت گسترده مورد استفاده و سو استفاده قرار میگیرد. مساله اساسی این است که ما سیستم قدرت راچگونه تعریف کنیم. تفاوت بین نگاه سطحیگرایی که مارکسیست اولیه یا مارکسیسم حزبی و رئالیسم وسوسیالیسم وجود دارد در این است که قدرت را تقسیم میکند به یک تقابل خیلی ساده که در یک طرف یک گروه و در طرف دیگر گروه دیگر وجود داردو دعوا بین این دو گروه است و خیلی ساده هم میشود انتخاب کرد. در تحلیلهای حوزه سیاسی خود افراد در درون آن موضع بدهند و در خیلی از موارد افراد ناخوداگاهانه عمل میکنند و فکر میکنند مشروعیت دارد وخیر عمومی در آن دیده میشود. این نگاه مارا بیشتر به اشتباه میاندازد. ولی سیستمهایی که امروز در جهان وجود دارد از دیدگاه انسانشناسی و نشانهشناسی دیدگاهی هست که نشانهها به صورت عمده در خدمت ثروت و قدرت هستند. و استفاده از آن برای بازتولید سیستمهای نابرابر و شرایط نابرابری که امروزه در جهان وجود دارد و خشونت بسیار شدیدی که ما هر روزه شاهدش هستیم و نشانهها عمدتا توسط کسانی استفاده میشود که قدرت استفاده از نشانهها را دارند. حالا آقای شهبازی هم میتوانند در این خصوص توضیح بدهند. مثلا خود سینما یک مساله خیلی مهم است و هر کسی نمی تواند فیلم بسازد. استفاده از سینما برای هدف ایدئولوژیک که بتواند تاثیر بگذارد و افراد را به جهت خاصی مثل خشونتگرایی یا نژادپرستی ببرد به طور گسترده وجود دارد در سیستمهای مختلفی مانند مثلا جشنوارهها و یا تمام سیستمهایی که ما میبینیم استفاده بسیار گسترده میشود تا بتواند سیستمهای نابرابر و بسیار خشونتآمیز اجتماعی را بازتولید کند ولی اینها احتیاج به بازتولید دارد و با سیاه و سفید کردن و تقابل نمیتوانیم به نتیجه برسیم.
سوال از دکتر پاینده
سوال در خصوص یکی از تصاویر است که در آن دکتر ظریف روی مبل نشستند ودمپاییهاشان هم در کنارشان هست، پرسیدند که آنخانوم چادری که در پس زمینه تصویر هست، از نظر شما چه چیز را دارد تداعی میکند؟
پاسخ: اون لایکها قرار است حمایتهایی باشد که مردم کردند و آن خانوم در آن گوشه نشانه مردمی است که هویتشان خیلی مهم نیست ولی حمایت میکنند. احتمال دارد یکی از معانی که بتوان به آن نسبت داد جناحهای مخالف و دینباوران جامعه باشد که خیلی به آقای ظریف امید بستند که مشکلات و تحریمها حل بشوند و ایشان هم که خیلی ریلکس در آن گوشه نشسته و نوشیدنیاش را میخورد و دمپاییاش بغلش است و روی مبل راحتی نشسته دارد و لبخند زنان است. سیل لایکها را نشان میدهد و کسی که میتواند با این طیف حمایتها تحریمها را بشکند و راحتی را به ارمغان بیاورد.
سوال از دکتر پاینده
شما فرمودید که در تحلیل فیلم از همنشینی استفاده میشود در حالی که منابع متعددی مدعی تحلیل جانشینی هستند، آیا آنها اشتباه کردند و یا میتوان در یک فیلم تحلیل جانشینی را توضیح دهید.
پاسخ: شما ذهنیتتان خیلی ریاضی است. ما داریم راجع به نقد صحبت میکنیم شما میگویید منابع زیادی گفتهاند شعاع دایره را اگر در عدد پی ضرب کنید مساحت به دست می آیدو حالا شما درست میگویید یا آنها که گفتهاند شعاع دایره 14/3 است؟ تحلیل همنشینی شیوه متداول در تحلیل فیلم است. بله اگر به یک منبع مسکوت بربخوریم که بخواهد شیوه دیگری را در تحلیل بکار ببرداز جانشنینی هماستفاده میشود. من هم همین را گفتم. ما با علوم انسانی و هنر سروکار داریم. در عین حال هر شات و سکانسی هم امر مصرح و هم امر تلویحی را بیان میکند. اگر مقصود از تحلیل یک سکانس بر اساس محور جانشنی است و امر نامصرح را جایگزینامر مصرح میکنیم تا ببینیم که از راه خلف فیلم چه میگوید، این امکانپذیر است.
ما در تحلیل فیلم یک کلمهای داریم به نام میزانسن که کلمه فرانسوی است و تحت اللفظی به معنی آرایش و چیدمان است. وقتی یک منتقد این را بیان میکند، دارد چکار میکند غیر از تحلیل زنجیرههای هم نشینی در فیلم، میزانسن یعنی تناسب آنچه در فریم با رویداد میبینیم. مثلا قاب تصویر یک زن و شوهر را نشان میدهد ویک بشقابی که ترک خورده و لیوانی که شکسته و این میتواند رابطههای شکسته شده و خراب رابرساند.
در فیلم همشهری، در میز صبحانه که یک میز بلند است که کین یک طرف میز و همسرش در طرف دیگر میز نشستهاند، میز خیلی خیلی بزرگ است. خوب این میزانسندارد این را نشان میدهد که میز بلند نشان دهنده فاصهای است که در روابط عاطفی آنها افتاده است. و باز هم زنجیره همنشینی را بررسی میکنم. من میگویم تحلیل فیلم تحلیل دالها مبتنی بر زنجیره همنشینی است، یعنی تناسب میزانسن را بررسی کنم. حالا در واحد کلان پیرنگ هر فیلم از چندین اپیزود تشکیل میشود و روایت کلان را القا میکند. ولی وقتی که من دارم هر اپیزود را به اپیزود بعدی ربط میدهم و یک پلان را القا میکنم، دارم چکار میکنم؟ با زبان نشانهشناسها دارم زنجیره همنشینی را بررسی میکنم.
من برایتان جمله مثال زدم. وقتی میگویم من پنجره را باز میکنم تبدیل شود به علی پنجره را باز میکند، در محور همنشینی تغییر میدهم. چیزی که در پیرنگ فیلم نیست را من نمی توانم به عنوان یک معنای جدید بیاورم.بنابراین تغیر در محور جانشینی خیلی رایج نیست مگر اینکه بخواهیم سکوت را بررسی کنیم و هنر با سکوت معنا میآفریند.
در انتها دکتر فکوهی از آقای شهبازی خواست که کتاب جدیدش را معرفی کند این کتاب جستاری در جامعه شناسی فیلم که سلسله مقاله است که دکتر فکوهی هم مقدمهای برای آن نوشته اند. سه مقاله تالیفی پژوهشی که سه نمونه کار تالیفی ایرانیست و یک نمونه کاری از چیزی که در غرب اتفاق میافتد و صرفا ترجمه است. این کتاب در حوزه سینما موجود است.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست