یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به محدودیت های عزاداری


جبار رحمانی

فرا رسیدن ماه محرم، مثل همیشه موجب داغ شدن بازار مباحث دینی شده است. همه اقشار، از عالمان دینی گرفته تا روشنفکران سکولار، درگیر نقد و تحلیل مساله عزاداری می شوند. طبق معمول چالش همیشگی الگوی مطلوب عزاداری و معیارهای آن مطرح است و هر قشر بر مبنای مفروضات خودش، رویکرد و نظر خاصی را در این باره اتخاذ می کند و الگوی خاص خودش را در عزاداری مطلوب و تفسیر حادثه کربلا ارائه می دهد. امسال هم همانند سال قبل و بعضا شدیدتر و بیشتر از آن، دولت و روحانیت تلاش کردند تا دینداری و عزاداری را سامان دهی کنند. از یکسو روحانیت بیشتر و صریح تر نظر خودش را در ابطالبرخی از روش ها عنوان کرد، و از طرف دیگر نیروی انتظامی و کلانتری ها هم فعالانه تر از سال پیش وارد میدان شدند تا مانع بروز رفتارهای غیر قانونی و خلاف الگوی مطلوب شوند. به هر حال این مساله همچنان در تداوم ماجرای تاریخی نزاع برسر الگوی عزاداری و حرمت و مکروه بودن پاره ای از اعمال و رفتارها و ابزارها قرار می گیرد. البته علما به طور تاریخی همواره با این مساله درگیر بوده اند، از لولو و مرجان تا حماسه حسینی و شهید جاوید، تلاش های مکتوب علما در نقد این موضوع بوده است، و شفاهاً هم در هر دوره ای فتاوای متعددی در حرمت برخی اعمال نظیر قمه زنی و ... داشته ایم.
این موضوع در سالهای اخیر هم تکرار شده و مهم تر از همه اینکه وجوه خاصی هم پیدا کرده است. در چندسال اخیر با راه افتادن سبک جدید عزاداری و رواج مداحی پاپ، بسیاری از روحانیون به محتوای روضه ها و موسیقی های رایج به شدت انتقاد کردند. به هر حال این کشمکش همچنان ادامه داشته و ظاهرا هم خواهد داشت. به نظر می رسد برای فهم و تبیین این مساله لازم است جایگاه این عزاداری ها در دینداری مردمی و جامعه شیعی را مورد بحث قرار داد و بر این اساس به مواجهه با آن پرداخت.
نکته اصلی و قابل توجه، شرایط این مواجهه در سال های اخیر است که نو عی همراهی و همگامی میان نهادهای سنتی دینی به خصوص روحانیت با نهادهای رسمی و قانونی را در پی داشته است. در نهایت هم از نیروی انتظامی به عنوان بازوی اجرایی در این مسیر استفاده شد. این امور بیانگر نوعی مواجهه و رویارویی میان مردم (سبک دینداری آنها) با نخبگان سنتی و حکومتی در حوزه دین است، که در این میان ظاهرا جایی برای روشنفکری دینی که بطور فصلی به مساله دین مردم می پردازد، نیست (حداقل برای مردمی که سالی یکبار رنگ و بوی روشنفکری دینی را در تحلیل مسائل دینی روزمره مردم می بینند که آن هم بیشتر به نقد منفی این دینداری مردمی می انجامد). این همگامی روحانیت و دولت به صدور بخشنامه و اقدامات نیروی انتظامی در ساماندهی دینداری مردم و عزاداری ها انجامیده است. بازوهای اجرائی دولت هر چه بیشتر در صدد اعمال دینداری مطلوب و الگوی درست و رسمی عزاداری هستند، تا جامعه را به سمت عزاداری مطلوب هر چه بیشتر هدایت کنند. لذا شاید حتی بتوان تا حدودی از ارائه و اعمال نوعی آمریت در این امر سخن گفت.
البته ما در این نوشتار به دنبال بررسی سقم و صحت کلامی این عزاداری ها و آسیب شناسی رایجی که طبق معمول در نهایت به محکوم کردن عامه می پردازد، نیستیم، بلکه به دنبال موضوعی دیگر هستیم که به نظر می رسد در میان این هیاهوها گم شده است، یعنی نوع این مواجهه و سهم مردم از دین.
استدلال مبنایی این مواجهه و طرد الگوهای سنتی دینداری، یعنی علم کشی های شبانه و خیابانی و کاربرد گسترده شمایل ها و بعضا قمه زنی و ...، وهن آمیز بودن و در مواردی حرام بودن پاره ای از اعمال و تصاویر و گفته ها در عزاداری مردمی است، بالاخص اعمال و ابزارهایی که بیش از همه در حوزه عامه قرار می گیرد و شکل بصری دارد، یعنی علم و کتل ها و قمه زنی ها و شمایل ها. نکته اصلی در اینست که این موضوعات شکل بصری داشته و ملموس هستند و در حیطه عامه قرار می گیرند و قابل استناد توسط کلانتری ها می باشند (و گرنه هنوز هم بعد سالها نتواسته اند از خیالپردازی های مداحان و تحریفات شفاهی موجود در روضه ها و ... جلو گیری کنند، چون هم شفاهی اند، و هم متعلق به یک قشر نیمه نخبه، یعنی مداحان).
به نظر می رسد لازم است نگاهی به دینداری مردمی و ابعاد آن داشته باشیم. در حوزه دینی قاعده بنیادی، اعتباری بودن و نمادین بودن امر قدسی است، این موضوع به ویژه در حوزه نمادهای دینی مادی قابل فهم است. به عبارت دیگر قاعدتا هیچ شئی نیست که فی نفسه مقدس باشد، بلکه این ذهنیت دینداران است که هاله قدسی را به امور می دهد. اینکه بنایی مقدس باشد یا عملی مقدس محسوب شود، همه اینها بسته به معنایی دارد که ما از آن مستفاد می کنیم و ذهنیت ماست که این معنا را می سازد. این اولویت معنا پیامد اصلیش فاصله گرفتن از صورت گرایی خشک در دینداری و ابعاد آنست. به همین دلیل در تاریخ ادیان می بینیم که پیامبران لزوما تمام رفتار های پیشینیان را رد نمی کنند، بسیاری از آن رفتارها را با تغییر میدان معنایی آنها ، به حوزه رفتارهای دینی وارد می کنند ، مثال بارز این مساله کعبه است. کعبه که قبل پیامبر(ص) محل نگه داری بت ها بود، با آمدن حضرت محمد(ص) و رواج دین اسلام، به نماد الوهیت و تقدس تبدیل می شود و نام "خانه خدا" را بر آن می نهند. در نتیجه می توان این فرض را پذیرفت که ادیان بسیاری از الگوهای مناسکی و رفتاری خودشان را از الگوها و داده های موجود می گیرند، البته تغییر معنایی عمیقی را در آنها بوجود می آورند. لذا نمی توان به صرف اینکه رفتاری از سایر ادیان یا از فلان جامعه وارد دین ما شده، آن را نادرست تلقی کرد. نادرستی یک عمل یا مناسک یا یک نماد، زمانی است که با نظام معنایی مرکزی آن دین همخوانی نداشته باشد. به عبارت دیگر باید دقت کرد که در ادیان همه چیز نمادین هستند، و این ذهنیت مومنان است که در پس این نشانه ها، خدا را جستجو می کند. داستان موسی و شبان را عموما شنیده ایم، حضرت موسی آن شبانی را که خدا را در قالب شخص فرض کرده بود و به دنبال آن بود که این خدا – شبه ارباب- را ناز و نوازش کند و شانه به سرش بکشد و... ، مورد عتاب قرار می دهد که چرا خدا را اینگونه به تصور می کشد، و در ادامه این داستان از خدا خطابی به این مضمون می رسد که مهم نیست او با چه زبانی ما را می خواند، مهم اینست که او خدا را مورد خطاب خودش قرار داده و برحسب علم و درک خودش با خدا نیایش می کند. به هر حال موارد و مثال های بسیاری را میتوان آورد که درک امر قدسی بسته به معنایی است که از آن مستفاد می کنیم.
در مواجهه با دینداری مردمی یکی از مهم ترین استدلال ها که عموما هم در حوزه روشنفکری در سنت شریعتی و از قول او نقل می شود که بسیاری از این رفتارها از مسیحیت آمده و این امور متعلق به اسلام نیست، لذا این ها اموری نامناسب در دین هستند و باید آنها را از دین زدود تا دین را بیش از این دستکاری نکنند، در سایر موارد هم این بحث هست که قمه زدن ها و علم کشی ها و نخل گردانی ها اصالت دینی ندارند و بلکه غلط هم هستند. به نظر می رسد همه این استدلال ها بی توجه به مساله نمادین بودن امر قدسی است. به هر حال برای عزاداری که در اسلام هیچ الگویی واحد برای رفتارها و ابزارها و ... وجود ندارد و بیشترین ارجاعات این عزاداری مربوط به ائمه است که سفارش به عزاداری کرده اند، و دستور و حدیث خاصی در باب صورت و شکل و عناصر مادی عزاداری وجود ندارد. لذا هر قوم و جامعه ای برحسب سنت های فرهنگی و ابزارهای موجود الگوهای عزاداری را شکل داده اند. اما همه این الگوها و مناسک برای یادبود امام حسین(ع) و عزاداری برای او بوده است. مومنان در این رفتارها معنایی قدسی را جستجو می کنند و تجربه ای دینی را می طلبند. قرار هم نیست مردم عادی در خلوت عارفان یا تاملات فیلسوفان به خدا برسند. از سوی دیگر مهم اینست که اگر قرار است یک رفتار یا ابزار را تغییر بدهیم، باید جایگزینی برای نمادی که بتواند حامل معنای دینی برا ی مومنان باشد را پیدا کنیم. اگر قمه زنی حذف می شود، باید به جای آن عملی مطلوب تر برای عزاداری فراهم کنیم، و مهمتر از همه که اگر قرار است علم و کتل ها را ممنوع کنیم، یا نوع رفتار مردمی را در برابر این علم و کتل ها مانع شویم که از علم کشی ها و ... جلوگیری کنیم، این مساله حوزه دینداری و سایر کارکردهای فرهنگی و اجتماعی و هویتی آن را مختل می کند، بی آنکه جایگزین منطقی برای آن ارائه داده باشیم..
اما یک نکته مهم اینست که در پس این نقدهای خودمحورانه نخبگان سنتی و مدرن و دولتی نسبت به دین مردمی، یک شکاف و سکوت خاصی وجود دارد. اینکه نخبگان حق دارند دین و تجربه دینی را امری نمادین بدانند، اما مردم حق چنین کاری را ندارند، مگر به اجازه و صلاح دید نخبگان. در متون اصلی اسلام هیچ حکم صریحی در باب حرمت قمه و علم و کتل و ... نیست، اما همیشه این حکم صادر می شود که مردم از این امور نمی توانند به عنوان نماد دینی استفاده کنند. از سوی دیگر در حوزه نخبگان این مساله دیده می شود که از شراب و مستی و می و ساغر به عنوان نمادهای تجربه دینی متعالی و عارفانه یاد کنند، در حالی که صریحاً حرام اعلام شده اند. علی رغم اینکه این مثال خیلی ساده به نظر می رسد، اما طنز ظریفی در این میان وجود دارد، نوعی انحصار طلبی خودمحورانه نخبگان نسبت به مردم در حوزه کاربرد و خلق نمادها وجود دارد. این پرسش مطرح می شود که چرا نخبگان می توانند از عناصری مثل شراب و می و مستی که در قرآن و حدیث صریحاً حرام اعلام شده اند، به عنوان نمادهای دینی استفاده کنند، آن هم برای بیان حد اعلای تجربه دینی، اما مردم عادی نمی توانند از علم و کتلی که هیچ حکم صریحی در باب آنها وجود ندارد، به عنوان نمادهای دینی استفاده کنند. این اعطای حق به یکی و سلب آن از دیگری بر چه مبنایی رخداده است. بر این مبنا می توان به خوبی سایر ابعاد مواجهه نخبگان را با مردم فهمید.
نکته دوم و مهمتر اینکه همیشه دینداری مردمی یک امر خودجوش بوده و دین برای آنها علاوه بر اینکه کارکردی دینی داشته، کارکردهای اجتماعی و فرهنگی و هویتی هم داشته است. یعنی هیات محله، برای افرادش، هم امکان ابراز دینداری را فراهم می کرده و هم اینکه هویت اجتماعی آنها را تعریف می کرده و روابط اجتماعی را سامان می داده و در نهایت سنت فرهنگی را در فرد بازتولید می کرده است. لذا دین به نوعی نقش وجدان جمعی را برای مردم داشته است. به همین سبب هم در طی تاریخ بسیاری از حکام که خواسته اند جلوی دین مردم را بگیرند، و هیات عزادرای را مانع شوند، شکست خورده اند، و در دوران انقلاب همین هیات ها و علم کشی ها و حرکت های عزادران نقش مهمی در پیشبرد انقلاب داشته است.
به همین دلیل می توان گفت که نوع مواجهه در این ایام با عزاداری ها و محدودیت های بسیاری که به آن وارد کرده اند، بعضا مناسبتی با این مساله نداشته و احتمالا نتایجی منفی در پی خواهد داشت. درست است که مساله آرامش فضای شهری و ملاحظه بیشتر زندگی شهری و حفظ خلوت دیگران یکی از اسباب و دستاویزهای کلانتری ها برای ممانعت از حرکت هیات ها بوده، اما به نظر می رسد هر چند در این حوزه ظاهرا نوعی همگامی دولت و نخبگان سنتی دین را داریم، امااین نوع مواجهه برای مردم توجیه نشده است، و از لحاظ کارکردی هم نمی توان نیازی را که در انجام یک کنش دینی هست، صرفا با منع آن کنش رفع کرد. درست است که بعضاً رفتارهای "غلط " در دینداری مردم وجود دارند، اما با توجه به مساله نمادین بودن امر دینی، اگر قرار است یک رفتار یا الگوی رفتاری تغییر کند، باید دینداران بفهمند که معنای مورد نظر را باید به طریق دیگری و در رفتار دیگر جستجو کنند. به عبارت دیگر علاوه بر تبیین چرایی غلط بودن مساله برای مردم، یک جایگزین درست به آنها داده شود. نکته دوم اینست که به سبب آنکه رفتار دینی امری خود جوش و همراه با کارکردهای فرادینی بسیاری است، نمی توان با نظارت پلیسی مردم را به سمت نوعی از دینداری که می توان آن را اجباری و فرمایشی دانست، هدایت کرد. این موضوع می تواند در صورت عدم مدیریت صحیح به بازتولید و بعضا گسترش هرچه بیشتر شکاف دولت ( و نهادهای وابسته ) با مردم شود، و مواجهه بر سر دین، عمیق ترین شکاف را می تواند ایجاد کند. نکته اصلی در اینجاست که مدیریت امر دینی، ظریف تر از آنست که تاب نیروی انتظامی و کلانتری را داشته باشد. این موضوع، امر قدسی را به سرکشی هر چه بیشتر از حوزه نظارت و متولیان این امر می کشاند و به نوعی به زیرزمینی شدن رفتارهای دینی خواهد انجامید. لذا سبب نوعی گسترش مخفی کاری دینی، آنهم در جامعه ای دینی و اسلامی می شود، که در حالت منفی می تواند منجر به نوعی دوگانگی در ابراز رفتارهای دینی شود. که در اینصورت امکان کنترل بسیار کمتر می شود و ضربه پذیری دین را با خروج آن از نظارت متخصصان سنتی دین، بیشتر می کند.
در مجموع می توان گفت در صورت پذیرش مشکلات شرعی و مدنی بعضی رفتارهای دینی، باید گفت برای رفع آنها امر و نهی پاسخ گو نیست، لازم است مردم را نسبت به این مساله اقناع کرد، و جایگزین مطلوب را هم معرفی کنیم، تا اینکه مردم براساس میل خودشان آن نقص را رفع کنند.



همچنین مشاهده کنید