سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم



      تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم
نجات اتحادی

بشیریه ، حسین، 1389، تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم، اندیشه های مارکسیستی ، لیبرالیسم و محافظه کاری ، تهران: نشر نی. 
مقدمه :قرن 20 ، قرن تحولات عظیمی در زندگی انسان در همه ی عرصه ها و به خصوص عرصه های سیاسی و اجتماعی است . این تحولات عظیم بدون شک بر تطور و تکوین اندیشه های سیاسی این قرن موثر بوده و از آن ها تاثیر گرفته است، انقلاب های بزرگ سیاسی و اجتماعی، جنگ های جهانی، جنش های کارگری و آزادیخواه و... شاهدی بر این مساله هستند.حوزه ی سیاسی بر حوزه اجتماعی موثر است و از آن تاثیر می پذیرد. کتاب حاضر در پی بررسی اندیشه های مارکسیستی و لیبرال که دو اندیشه  بسیار قوی و موثر هستند، است .

روش تقسیم اندیشه ها  

نویسنده پس از روشن ساختن پیوند میان اندیشه های سیاسی و واقعیت ها و علائق اجتماعی، 4 محور اساسی را برای طبقه بندی این اندیشه ها و روشنگری ماهیت آنها انتخاب می کند و  جریان های فکری قرن بیستم در حوزه های سیاسی به عنوان اندیشه های سیاسی تعبیر می شوند :

  1. دسته بندی اندیشه ها بر اساس محور  یتوپیایی یا ایدئولوژیک بودن به معنای منهایمی آن.
  2. چپ و راست بودن به مفهوم عمومی کلمه در طی قرن 20 ، که شاخص عمده ی اندیشه ها و جنبش_ های اجتماعی است.
  3.  دموکراتیک یا اقتدار طلب بودن که ناظر چگونگی تنظیم سازمان جامعه، قدرت سیاسی،حدود و اختیارات و وظایف فرد و دولت در برابر یک دیگر است .
  4. رابطه ی اندیشه ها با علایق اجتماعی عمده که پایگاه اجتماعی و یا منبع حمایت آن اندیشه ها به شمار می آید .

با توجه به کتاب "ایدئولوژی و یوتوپیا"  منهایم ، اندیشه های سیاسی و تحول در آن را تابع تحولات اجتماعی، اقتصادی و تاریخی می داند. به نظر وی شرایط زیست و تضاد منافع طبقات و گروه های مسلط و زیر سلطه موجب پیدایش گرایش های  فکری متضاد می شود که وی از آنها به عنوان ایدئولوژی و یوتوپیا نام می برد. ایدئولوژی عامل ایجاد ثبات سیاسی است و یوتوپیا زمینه ی فکری شورش و جنش را فراهم می کند. بر اساس این تمییز میان ایدئولوژی و یوتوپیا ، میتوان اندیشه های سیاسی سده بیستم را به دو طبقه ی عمده تقسیم کرد : 1) اندیشه های یوتوپیایی ( آنهایی که در پی نفی و تغییر وضع موجود بوده ) و 2) اندیشه های ایدئولوژیک (آنهایی که وضع موجود را موجه جلوه می دهند ).   بر این اساس اندیشه های متبلور در حول  جنبش های کارگری  به طور کلی و به ویژه سوسیالیسم، سوسیال دموکراسی، سندیکالیسم و تا اندازه ای آنارشیسم به معنای مورد نظر یوتوپیایی هستند.

 بر اساس محور دوم می توان از یوتوپیای راستگرا  نیز سخن گفت، اندیشه های راستگرای رادیکال به ویژه اندیشه های فاشیستی نیز اندیشه یوتوپیایی هستند، نمایانگر جنبش های خرده بورژوایی و طیقات قدیم . مظاهر اندیشه های ایدئولوژیک به معنای منهایمی را میتوان در لیبرال  دموکراسی، انواع محافظه کاری و لیبرالیسم جدید یافت که منطبق با مواضع  گروه های حاکم و طبقات جدید در درون جامعه مدنی است .

  جلد اول : اندیشه های مارکسیستی

اندیشه های مارکسیستی یکی از جنبش های فکری عمده قرن 19 و 20 به شمار می آید .این اندیشه های تاثیر بسزایی در تاریخ و اندیشه غربی و جهان داشته است . انقلاب روسیه ، پیدایش دولت های رفاهی و ... بر اساس تعبیر هایی از اندیشه های مارکسیسم به وجود آمد . در کل مارکسیسم به معانی مختلف آن تاثیر عمده ای در رادیکالی کردن جو قرن بیستم داشته است ، توجه به این نکته الزامی است که مارکسیسم بسیار گسترده تر از اندیشه های مارکس است . اندیشه های مارکس در قرن بیستم مورد تعبیر های گوناگونی قرار گرفت، این مساله تا اندازه ای به علت ابهامات موجود در اندیشه های وی  و تا اندازه ای حاصل تاثیرات مسائل اجتماعی و سیاسی قرن بیستم بر مفسران اندیشه های وی است . عواملی که مورد ابهام اندیشه مارکس در نزد اندیشمندان شدند، میتوان به پراکندگی دست نوشته های مارکس ، انتشار آثار جوانی وی در 1930 و فرموله شدن آراء و اندیشه های مارکس توسط جنبش های سوسیالیستی برای مصرف سیاسی ، اشاره کرد .

نویسنده به بررسی چگونگی پیدایش مکتب مارکسیسم، اندیشه های کائوتسکی و پلخاف به عنوان سردمداران مارکسیسم ارتدوکس می پردازد. مارکسیسم به عنوان یک مکتب محصول کتاب "آنتی دورینگ"  انگلس بود . بر اساس این کتاب تعابیر پوزیتویستی، عملگرایانه و ارتدوکس را فراهم آورد . در واقع ریشه اندیشه های مارکسیست های ارتدوکس  به ویژه کائوتسکی در برداشت های انگلس قرار داشت .

برداشت های کائوتسکی چنان که پیش از نیز گفتیم تحت نظر اندیشه های انگلس و تئوری تکامل داورین قرار داشت . به نظر وی تکامل مفهوم اساسی  و مشترک  نظریه داورین و مارکس بود وی به همین دلیل نظریه ی تکامل طبیعی را جانشین اندیشه دیالکتیک ساخت .

 کائوتسکی  تفسیر های اقتصاد گرایانه داشت، از نظر وی اگر چه نقش اراده و عمل انسان را باید به نحوی پذیرفت، اما باید بر شرایط عینی اقتصادی تاکید کرد که تعیین کننده ی جهت و ماهیت اراده و عمل انسان هاست.

نویسنده اشاره میکند که به طور کلی میتوان گفت که با توجه به نظریات ساختگرایانه ، اکونومیستی و اثبات گرانه از کائوتسکی از دیالکتیک، انقلاب برای او تنها به معنی تحول وجه تولید است . از نظر وی مبارزه با سرمایه داری مبارزه ای درازمدت و تدریجی خواهد بود و اهداف اصلی انقلاب سوسیالیستی، برابری اقتصادی، آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی است واین آرزوها  وقتی تحقق خواهد یافت که قدرت به وسیله ی اکثریت یعنی پروتالیا تصرف شود. وی از پروتالیای اخلاقی ، دیکتاتوری پروتالیا که در واقع دموکراسی را تقویت میکند و تمییز چهار معنای عمومی طبقه کارگز صحبت می کند . سوسیالست های همه کشورها نخست با کائوتسکی و بعدها آشنایی با نظریات مارکس شروع شد .

 از مباحث مورد توجه گئورگی پلخاف  یکی از مارکسیست های برجسته ارتدوکس، نقش ناچیز  فرد و به ویژه خشونت فردی در واژگون سازی نظام مستقر بود . طبق نظر دترمینیستی وی ، نیروهای اجتماعی هر عصری قهرمانان ۀن عصر را نیز تولید و گزینش می کنند.  به این معنا قهرمانان و مردان بزرگ تنها ابزار نیروهای اجتماعی هستند و نقش خارق العاده ای ندارند. تاریخ هر عصری به وسیله نیروهای اجتماعی آن رقم میخورد و نه قهرمانان . لنین از پیروان پلخاف بود .

مجموعه کوشش های فکری در نقد مارکسیسم ارتدکس و ارائه تفسیر دیگری از مارکسیم در جهت تطبیق با شرایط متحول سرمایه داری را تجدید نظر طلبی در مارکسیسم می گوییم . اندیشه های تجدید نظر طلبان در زمینه خصلت اصلاح طلبانه و دموکراتیک سوسیالیسم، بنیان فکری مواضع حزب سوسیال دموکرات در غرب است . تجدید نظرطلبانبه اصلاح و تکامل تدریجی در امور جامعه و عدم ضرورت انقلاب سیاسی اعتقاد داشتند و از این جهت تجدید نظر طلبی گرایش راست در دورن جنبش سوسیال دموکراسی اروپا بود .

این مکتب زاده ی اندیشه های ادوارد برنشاین  و پیروان وی بود .آنان هر گونه جزم گرایی را کنار گذاشته و اعلام کردند که سوسالیسم را میتوان با اندیشه ها ، نظریه ها و عقاید گوناگون تلفیق کرد . بدین صورت تجدید نظر طلبان اندیشه سرنگونی اجتناب ناپذیر نظام سرمایه داری را واهی خواندند و ضرورت دو قطبی شدن جامعه و پیدایش دو طبقه متخاصم و فقر فزاینده ی طبقه پروتالیا را رد کردند . با آنکه مواضع تجدید نظر طلبان مورد انتقاد شدید جنبش سوسیال دموکراسی و حزب سوسیال دموکرات قرار داشت ، در عمل خود حذب نیز رویه ای اصلاح طلبانه در پیش گرفت .

مواضع  نظری تجدید نظر طلبان و به ویژه برنشتاین را میتوان در سه مبحث کلی خلاصه کرد :

  1. نقد نظریه بحران به عنوان جزئی از مارکسیسم ارتدکس
  2. نقد اصول و مبانی اساس مارکسیسم
  3. مجادلات فلسفی میان مواضع نو کانتی تجدید نظر طلبان و مواضع اثبات گرایانه ارتدوکس ها .

سومین نسل مارکسیست ها که در جناح چپ جنبش سوسیال دموکراسی فعالیت میکردند به طور جدی تری به مشئله بحران ، انقلاب و جنگ و سلطه امپریالیستی پرداختند . این گروه جبر گرایی و طبیعی گرایی را کنار گذاشتند و عمل انقلابی آگاهانه را لازمه وقوع انقلاب تلقی کردند .این گروه تردید های جدی در مورد سقوط خود به خودی سرمایه داری در نتیجه تکامل نیرو های تولید داشتند.  مهم ترین  شخصیت این نسل لنین بود که تفسیری سراسر عملگرا و سیاسی از مارکسیسم به دست داد. مارکسیسم لنینیسم حاصب شرایط فکری ، تاریخی ، جغرافیایی خاص روسیه بود که تلاشی جدی برای نوسازی جامعه عقب مانده بود . این مارکسیسم یک برداشت گزینشی از آراء مارکس ، انگلس و لنین برای ایجاد یک نظام ایدئولوژیک شوروی بود که به صورت یک دستگاه فکری عرضه شد . این مکتب فکری از حدود آراء و نظریات مارکس به صورت فزاینده ای فرا تر رفت .

نکته قابل توجه در مارکسیسم مائوئیسم این است که در جامعه ی عقب مانده چین ، جای طبقه ی کار گر با طبقه ی دهقان  عوض شد . مائو در پی ایجاد یک انقلاب دهقانی بود . بر اساس  اندیشه های استالین و مائو  سوسیالیسم نتیجه تحول  صنعتی نبود بلکه مقدمه ای برای آن شد .  این اندیشمندان مارکسیسم را کاملا معکوس کردند.

پس از جنگ جهانی اول  کوشش های عمده ای برای احیای اندیشه های مارکس صورت گرفت .  مارکسیست غربی بر اثر انقاد بر دیالکتیک ماتریالیستی، تحلیل ایدئولوژی، از خود بیگانگی و شی گشتگی ، تاکید بر نقش عناصر رو بنایی شکل گرفت .لوکاچ با ارائه تفسیری هگلی از اندیشه های انقلابی مارکس ، دیالکتیک مارکس را قرنیه ی ماتریالیستی دیالکتیک  اید آلیستی هگل قرار داد. نظریات این مکتب به سمت و سوی انقلاب فرهنگی رفت .

مکتب فرانکفورت تحت تاثیر شرایط تاریخی در فاصله دو جنگ جهانی پیدا شد . نظریه های این مکتب نتیجه آمیزش های  نظری بین اندیشه های فروید ، مارکس و فروید بود.از دیدگاه این مکتب، تولید کالایی، استثمار، سلطه دیوانی و عقل ابزاری در سرمایه داری سازمان یافته ی مدرن، از طریق جذب انرژی های لیبیدوئی به پبدایش پرخاشگری در مقیاسی گسترده می انجامد .این مکتب عنوان می کند که در جهان سرمایه داری سرنوشت انسان به وسیله ی قانون مبادله و ارزش مبادله ای رقم خواهد خورد.

اندیشه های مارکسیستی در مکاتب مارکسیسم اگزستانسالیسم ، ساختارگرا و ... جنبه ی انقلابی خود را از دست داد و جنبه ی اعتراضی پیدا کردند . دست کشیدن از مواضع انقلابی، رشد و پیدایش دولت رفاه ، پیدایش ثبات و عواملی از این دست، نتیجا رشد مارکسیسم در علوم اجتماعی را در پی داشت و به سنت در تحقیق های جامعه شناسی  تبدیل شد . مفهوم " تعیین کنندگی" وجه تولید به نسبت کل روابط اجتماعی به عنوان مفهوم  اساسی در این رشته به کار می رود.

 

شرح و تحلیل جلد اول نظریات مارکسیستی

نویسنده ی کتاب با بررسی زمینه های تاریخی و اجتماعی رشد اندیشه های مارکس و تعابیر مختلف از آرای وی، تصویر اجمالی از مکتب بزرگ مارکسیسم به ما می دهد، کتاب مورد نظر از جهت این بررسی های دقیق و موشکافانه بسیار ارزشمند است.  اندیشه اصلی کتاب در این سوالها نهفته است :

 آیا میتوان از یک تعبیر معتبر و واقعی از مارکسیسم سخن گفت ؟ آیا اندیشه ی مارکس  به همان قوت سابق باقی مانده ؟ ابهام در متون مارکس چه تعابیری در پی داشته است ؟

مساله مرگ مولف بارت به طرز هوشمندانه ای به سوالات ما جواب خواهد داد . یک اندیشه پس از تولید دگر به مولف آن تعلق ندارد بلکه به جامعه تعلق دارد. جامعه از این متن میتواند تفسیر های متنوعی ارائه دهد . چانکه در بیشتر این مکاتب هسته ی اصلی مارکس پیدا بود اما تعبیر ها و تفسیر های متفاوت ما را به چند مارکس رهنمود می کرد . از مساله ی مهم شرایط اجتماعی، تاریخی و ... نیز نباید غافل شد، کما اینکه نویسنده کتاب با بررسی های دقیق خود اثر این شرایط زمینه ای را روشن می سازد .  

اندیشه های مارکسیستی کمک فزاینده ای به سرمایه داری کرده است . مطرح شدن این  اندیشه ها به مانند آموزگاری که  با بیان اشکالات دانش آموز سعی در تصحیح رفتار و پرورش فرد دارد ، عمل کرده است .  سرمایه داری با استفاده از این اندیشه ها سعی در حل بحران های خود داشته و به خوبی در برابر متلاشی شدن مقاومت می کند .

  گستردگی اندیشه و بیان مسئل تاریخی متواتر اگر چه یک حسن هم میتواند در نظر گرفته شود اما باعث گمراهی خواننده می شود . نویسنده با بیان مسائل تاریخی فقط به صورت اجمالی به نظریات نظریه پردازان می پردازد و متاسفانه  از شرح و بسط نظریات دوری می کند .

جلد دوم : لیبرالیسم و محافظه کاری

*لیبرالیسم

 این کتاب همان گونه که از نامش هم پیداست بر دو قسم است، نظریات لیبرالیسم و نظریات محافظه کاری . بشریه در کتاب خود عنوان میکند که :اندیشه های لیبرالی و دوموکراتیک مبادی و منابع مشترکی دارند، اما در کاربرد تاریخی آنها پیچیدگی هایی پدید آمده است . در واقع میتوان گفت که اندیشه های لیبرالی مبنای فلسفی و نظری نظام های دموکراتیک غرب، دموکراسی تحقق عینی این اندیشه هاست .

لیبرالیسم کوششی فکری به منظور تعیین حوزه خصوصی در برابر اقتدار دولتی و تحدید قدرت دولت در مقابل حقوق فرد در جامعه است .اساس فلسفی چنین نظری در این امر نهفته است که انسان موجودی خردمند است و بر اساس این خرد میتواند آزادانه در زندگی خود رفتار کند ، سلب آزادی از فرد به معنی نفی خردمندی اوست و نفی توان خردمندی انسان به نفی آزادی می انجامد . بر طبق اصول لیبرالیسم ، آزادی فرد در وجوه مختلف حافظ منافع راستین فرد و جمع است .

این دو اصل لیبرالیسم ( آزادی فردی و تحدید قدرت دولت) ،گاها با هم تعارض پیدا میکنند، به این معنی که گاه حفظ و توسعه ی حوزه آزادی فردی منوط به دخالت دولت می شود، از این جهت دموکراسی به عنوان  تحقق عینی لبیرالیسم، در عمل متضمن حمایت از دخالت های اجتماعی و اقتصادی بوده است . بر اساس همین اصل لیبرالیسم، یک امر سیال است و دولت های لیبرال _دموکراتیک، در هر اعصار مختلف تفاوت هایی کرده و مداخله هایی انجام داده است. در واقع لیبرال در عمل بسیار ناخاص تر از لیبرال به عنوان نظریه بوده است میتوان از نوع لیبرالیسم سخن گفت : لیبرالیسم اقتصادی(حفظ بازار آزاد و رقابتی ) و لیبرالیسم فرهنگی ( آزادی اندیشه و بیان )

 

این نکته حائز اهمیت است که دخالت دولت دموکراتیک در اقتصاد هیچ گاه به از میان بردن نظام سرمایه داری و مالکیت خصوصی بر وسایل تولید نیانجامیده و همواره در جهت اصلاح و ترمیم نظام بوده است .  در واقع اگر چه لیبرالیسم  در مفهوم فرهنگی و فلسفی آن زمینه ی اصلی اندیشه های دموکراتیک و حتی سوسیالیست است ، از نظر اقتصادی به نظام سرمایه داری نزدیک است .از نظر تاریخی، لیبرالیسم به معنای وسیع آن نخست در مقابل سلطه مذهبی و سپس در برابر  سلطه سیاسی حکام خود کامه پدید آمد .

مهم ترین مفهوم نظری اندیشه لیبرالیسم، قرارداد اجتماعی است که بر اساس آن حکومت موسسه ای مصنوعی است و مردم آن را برای تامین نظم وامنیت و تحصیل آسان تر حقوق خود ایجاد می کنند . از مهم ترین اصول لیبرالیسم در مفهوم وسیع آن میتوان در اعتقاد به ارزش برابر همه انسان ها، استقلال اراده فرد، عقلانیت و نیک نهادی انسان، حقوق طبیعی و سلب نشدنی،  وضعی بودن نهاد دولت و محدودیت قدرت حکومت به قانون است . مبارزه با استبداد اعم از طبقاتی، توده ای ، مذهبی و حزبی همواره هدف اصلی لیبرالیسم است .

در فلسفه لیبرالیسم حوزه عمومی از حوزه خصوصی تفکیک میشود و از حقوق جامعه مدنی ئر مقابل دولت مقتدر حمایت و بر ضرورت تحدید آن تاکید می شود. از نظرگاه لیبرال ، دولت در مقابل جامعه مسئولیت دیگری جز پاسداری از حقوق فردی ندارد. اما فلسفه دموکراسی که به تدریج با تعدیل لیبرالیسم پدید آمد، بر اصل  مسئولیت گسترده دولت در برابر جامعه بر تامین نوعی برابری تاکید دارد . در واقع در دموکراسی دولت تنها از حقوق مدنی حراست نمی کند بلکه در گسترش آن نیز مسئولیت دارد .   

 سه دریافت از دموکراسی باعث ایجاد تعابیر گوناگونی در قرن بیستم شد:

  1. دموکراسی در مفهوم  حکومت اکثریت
  2. دموکراسی در مفهوم حکومت قانون
  3. دموکراسی در مفهوم تعدد نخبگان و گروه های قدرت

به طور کلی نظریه لیبرال دموکراسی غرب بر دو درک اساسی و در عین حال متعارض از طبع انسان مبتنی است، یکی درک لیبرالی و فردگرایانه از انسان و دیگری مختار و آزاد دانستن انسان

بشیریه پس از بررسی نظریات اندیشمندان لیبرال انتقاداتی وارد می سازد :

  • متفکران لیبرال در سدد قطعیت و یقینی اقتدار آمیز هستند و از نظر بنیادی کارشان ایدئولوژیک است ، این امر خود با سررشت اصلی لیبرالیسم به معنای آزادی تعارض دارد . لیبرالیسم به منزله ی اندیشه سیاسی در حوزه عمل مدارا و تکثر گرا بوده اما در حوزه ی نظریه ی سیاسی و حکومت آرمانی این امر را نمی پذیرد که حکومت های مختلف میتوانند موجب تامین خرسندی و رفاه آدمیان شوند و نظام لیبرالی یک گزینش درست است .به طور کلی در قرن بیستم ایدئولوژی لیبرالیسم کوشیده است تا رحجان نظام های لبیرالی را بر نظام های دیگر ثابت کند.
  • رابطه میان لیبرالیسم و معرفت علمی بسیار نزدیک بوده است. از این دیدگاه جهان طبیعت و اجتماع  هر دو قاعده مند و به واسطه ی عقل فهمیدنی تلقی می شدند، علم بر همه مشکلات تواناست و حدی بر عقلانیت علمی وجود ندارد و هیچ نقطه تاریکی در شناخت انسان یافت نمی شود . در لیبرالیسم استدلال ها گوناگونی در باره ی رابطه ی علم و آزادی وجود دارد و قائل به امر هستند که رشد معرفت و حقیقت مهمترین علایق بشری است و آزادی وسیله ای برای رسیدن به آن . این مکتب این نکته را نادیده می گیرد که میان علائق انسان تعارض وجود دارد و رشد علم و معرفت فقط یکی از این علائق است .
  • جامعه لیبرال قرن بیستم محصول گزینش عقلانی  است که سابقه یآن به قرارداد اجتماعی باز میگردد.

هیوم از بنیانگذاران این مکتب معتقد است ماهیت انسان ها در همه زمان ها و مکان ها یکی است ، این استدلال برای ما خاطر نشان می سازد که  در سنت لیبرالیسم تصویری از هویت انسان وجود دارد که غیرتاریخی، استعلایی یا مابعدالطبیعی است.

 

*محافظه کاری

محافظه کاری به منزله ایدئولوژی سیاسی اصول و مبانی فکری و فلسفی دارد ، آنان خود را اهل تمییز و هوادار عقل سلیم و واقع بین میدانند ، با هر گونه طرح و اندیشه ای خیالی و انتزاعی برای ایجاد دگرگونی عمیق در جامعه و سیاست مخالف اند و اجرای چنین طرح هایی را ناممکن می دانند . محافظه کاران آراء و استدلال های خود را بر تجارب ملموس تاریخی استوار می سازند؛ و از همین رو ضدعقل گرایی انتزاعی و غیرتاریخی اند. آنها خود را عملگرا و پراگماتیسم میدانند . این مکتب واکنشی به مکتب لیبرالیسم و عقلگرایی بود .

اصول محافظه کاری :

  • بدبینی به عقل انسان
  • پیوند نزدیک میان مذهب و محافظه کاری
  • طبیعی بودن  تفاوت انسان ها به لحاظ توانایی
  • طبیعی بودن نهاد مالکیت
  • داشتن نگرشی پدرسالارانه
  •  تاکید بر قدرت و اقتدار سیاسی فراگیر دولت

 

 

منابع :

بشیریه، حسین،(1390)، تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم، ج1 "اندیشه های مارکسیستی"، تهران: نشر نی

بشیریه، حسین،(1390)، تاریخ اندیشه های سیاسی قرن بیستم، ج2 "لیبرالیسم و محافظه کاری"، تهران: نشر نی

 

Nejat.et@gmail.com

 

پرونده ی «کارل مارکس» در انسن شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/10313