پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

کنش مندی روح چندگانه جولیوس سزار


کنش مندی روح چندگانه جولیوس سزار

اگر برای بررسی آثار هر نمایشنامه نویسی قائل به یك انگیزه خاص باشیم, برای شناخت آثار ویلیام شكسپیر انگیزه ها و ویژگیهای فراوانی وجود دارد, چون زبان خاص خود را دارد و از این لحاظ شبیه هیچ نمایشنامه نویس دیگری نیست او در نمایشنامه «تراژدی قیصر٭» به كمك دیالوگهای عمیق, فلسفی و یا حتی روانشناسانه, تمام آنچه را كه در اعماق ذهن و روح پرسوناژها نهفته است, به سطح می آورد

اگر برای بررسی آثار هر نمایشنامه‌نویسی قائل به یك انگیزه خاص باشیم، برای شناخت آثار ویلیام‌شكسپیر انگیزه‌ها و ویژگیهای فراوانی وجود دارد، چون زبان خاص خود را دارد و از این لحاظ شبیه هیچ نمایشنامه‌نویس دیگری نیست. او در نمایشنامه «تراژدی قیصر٭» به كمك دیالوگهای عمیق، فلسفی و یا حتی روانشناسانه، تمام آنچه را كه در اعماق ذهن و روح پرسوناژها نهفته است، به سطح می‌آورد. از این رو این اثر بیشتر بر درون‌نگری و درون‌جویی پرسوناژها و ذهنیتهایی كه رویكردی به افسانه، اسطوره و اعتقادات تأویل‌پذیر دارند، شكل گرفته است (صفحات۲۸ ،۴۸ ،۱۲۸و۱۲۹) و شكسپیر بر آن است كه بخشی از حوادث را به كمك همین خرده‌روایتها و ذهنیتهای جانبی به گونه‌ای تقدیری و اجتناب‌نا‌پذیر جلوه دهد. به همین منظور پرسوناژ «غیب‌‌گو» و در تكمیل آن، خوابها و تعابیر ذهنی همسر قیصر (كلپورنیا) را زمینه تقدیری شدن چنین حادثه‌ای می‌كند. این تعابیر ذهنی گاهی برون از قصر و میان كوچه‌های روم به اسطوره‌هایی كه اتفاقاتی مشئوم و بد‌شگون را خبر می‌دهند، تبدیل می‌شوند:

ماده شیری در كوچه‌ها زاییده است و قبرها دهان گشوده و مرده‌ها را بیرون افكنده‌اند. جنگجویان خشمگین آتشین صف‌بسته و دسته‌دسته آماده نبرد، بر روی دیوارها می‌جنگند و بر روی «كاپی‌تول» خون باریده است. غوغای جنگ در هوا طنین انداخته است، اسبها شیهه كشیده و مردانی كه در حال نزع بوده‌اند نالیده‌اند، و ارواح در كوچه‌ها فریاد گوش‌خراش دردناك بر‌آورده‌اند (صفحه ۶۲). شكسپیر برای آنكه ذهن تماشاگر یا خواننده از دنیای طبیعی هم غافل نماند، گاه به چنین عواملی اشاره می‌كند، اما این پدیده‌‌ها صرفاً نه برای كامل كردن فضای نمایشنامه، بلكه به گونه‌ای شهودی كه التزام معنا داری را همراه دارند، به كار گرفته شده‌اند. به كار‌بری حس‌آمیز، معنا‌دار و ایماژ‌گونه عوامل طبیعی كه زنده‌تر از انسان به نظر می‌آیند، توجه كنید: «‌یك بار در روزی سرد و پر باد كه رود «‌تیبر» آشفته و متلاطم با ساحل خود در خشم و خروش بود، قیصر به من گفت...» (صفحه ۲۶)‌، چنین بیانی در سراسر نمایشنامه برای ایجاد هیجان و تشدید انتظار حادثه، فراوان است (صفحات ۳۷، ۳۸، ۳۹‌، ۴۵‌، ۶۲‌، ۶۵، ۹۳، ۹۴، و ۱۲۸). خاصیت چنین دیالوگهایی آن است كه وقتی حادثه‌ای در میان نیست و پرسوناژها فقط حرف می‌زنند، دیالوگ آنها شكلی روایی به خود می‌گیرد و داستانی در عالم معنا همچون نمایشی ثانویه اتفاق می‌افتد؛ در نتیجه، كلام ساده آنها تبدیل به نمایشی معنا‌دار می‌شود كه پر از تشبیه، استعاره، كنایه و حتی تلمیح است. خاطراتی كه «كاسیوس» برای «بوتوس» نقل می‌كند (صفحات ۲۶، ۲۷) از چنین ویژگیهایی بر‌خوردارند. شكسپیر در نمایشنامه‌هایش اغلب از این ترفند منحصر به فرد استفاده می‌كند. از منظر ذهن او، همه اجزاء و پدیده‌های هستی جزء دنیای نمایش محسوب می‌شوند و كلام شاعرانه او بار عاطفی و ضرباهنگی (Tempo) مطنطن نیز به این رویكردها می‌دهد و همه چیز در ما درونی می‌شود. شكسپیر از طریق «كاسیوس» به مجسمه عظیم «كولاسوس» اشاره می‌كند و آن را كه سمبولی رومی و سنگی است با نماد انسانی خود روم، یعنی قیصر هم‌‌ارز و همسان می‌كند تا حقیر بودن دیگران را زیر پای این غول سنگی‌، به شكلی نمایش نشان ‌دهد: «ولی مانند مجسمه عظیم «كولاسوس» پا بر فراز دنیای تنگ نهاده و ما مردان حقیر و بی‌مقدار در زیر پاهای عظیمش راه می‌رویم و دزدانه به هر طرف نگاه می‌كنیم تا برای خود گورهای ننگین بیابیم.» (صفحه ۲۸) در اكثر نمایشنامه‌های شكسپیر، صفحه‌های آغازین نمایشنامه، به‌عنوان ورود به موضوع اصلی‌، كاربری هنری پیدا كرده‌اند. می‌توان به «تقسیم شدن اقتدار شاه» در شاه‌لیر و «دیده شدن شبح پدر هملت» و «پیش‌گویی عجوزه‌ها» در نمایشنامه مكبث اشاره كرد كه همگی پی‌ریز و شكل‌دهنده حوادث بعدی‌اند و بدون آنها بقیه وقایع و صحنه‌ها بی‌معنا و بی‌ربط جلوه می‌كنند. در نمایشنامه «تراژدی قیصر» نیز در آغاز و بعد از گفت‌وگوی «فلیویوس» با كسبه، به جمله‌ای كه او بر زبان می‌آورد،‌ بر می‌خوریم كه تیك هشدار‌دهنده او‌ّل را به احساس خواننده یا تماشا‌گر می‌زند: «به زانو درآیید و از خدایان به دعا بخواهید كه بلا را بگرداند، بلایی كه حتماً باید بر این حق‌ناشناسی نازل شود.» (صفحه ۲۰)، از اینجا به بعد ما مطلع می‌شویم كه قرار است فاجعه‌ای اتفاق بیفتد و با اضطراب انتظار آن را می‌كشیم. اما نگاه نمایش شكسپیر هنوز نیاز به فضاسازی بیشتری دارد و او این كار را در دیالوگ بعدی «فلیویوس» انجام می‌دهد:

نگذار كه بر هیچ مجسمه‌ای زینتی به افتخار قیصر بماند. من به هر طرف می‌روم و اوباش را از كوچه‌ها می‌رانم،‌ تو نیز هر جا كه جمعشان را انبوه یافتی چنین كن. كندن پرهایی كه بر بال قیصر می‌روید مانع بلند‌پروازی‌اش خواهد شد وگرنه قیصر برتر از منظر خلق خواهد پرید و ما همه را بنده‌وار در رعب و هراس نگاه خواهد داشت (صفحه ۲۱). ضرباهنگ جملات و مفهوم آنها كه حامل هنجار دررفتگی عاطفی هم هست، نشان می‌دهد كه به حالت عادی بیان نمی‌شوند. «فلیویوس‌» یقیناً آنها را با حالتی متغیر بیان می‌كند. اشاره «مرولوس» به جشن «لوپركال» (صفحه ۲۱) كه یاد‌آور «لوپركوس» خدای حافظ گوسفندان در برابر حمله گرگهاست، اشاره‌ای كنایی به واقعه اصلی نمایشنامه در همان روز جشن است. ویلیام ‌شكسپیر این اسطوره دنیای حیوانات را با دنیای انسانها قرینه می‌سازد تا ما با ضرباهنگ طبل‌گونهٔ واژه‌ها، جملات و اشارات معنا‌دار، به سوی حادثه نهایی پیش برویم؛ این ویژگی دیالوگهای «ویلیویوس» و «مرولوس» باعث تصورپردازی و ذهنی شدن حادثه‌ای می‌شود كه هنوز اتفاق نیفتاده و آن را هم به صورت واقعی ندیده‌ایم و این همان استفاده هوشمندانه و هنرمندانه از بیان و دیالوگ برای فضاسازی و تشدید حس‌آمیزی واقعه است. برداشتن زینتها از روی مجسمه قیصر (سزار) در حقیقت گرفتن افتخارات پیروزی او در جنگ است. اینجا دیگر شكسپیر صراحتاً به ما می‌گوید كه موضوع به قیصر ارتباط دارد و برای جلوگیری از جاه‌طلبی و عنان‌گسیختگی‌اش حادثه‌ای در شرف وقوع است. در صحنه دوم با اشاره به نازایی و عقیم بودن «كلپورنیا» ما از تنهایی قیصر و نبودن وارثی برای جانشینی‌اش آگاه می‌شویم (صفحه ۲۲). پرسوناژ «غیب‌‌گو» هم پیامی را با خود می‌آورد و از آینده خبر می‌دهد و با چنین هشداری همه چیز برای وقوع حادثه اصلی، یعنی كشتن قیصر كامل می‌گردد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.